حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
کُشتن به نفع کیست؟
نادر زاهدی

October 22, 2011

شنبه 30 مهر 2570 = October 22, 2011

 

آنطور که از وقایع اخیر بر می‌آید، شاید بتوان زمانه ما را با دوران فروریزی دیکتاتورها برابر دانست. از فروریزی اتحاد جماهیر شوروی به این سو، ما شاهد این هستیم که هر‌گونه سیستم دیکتاتوری عاقبت فروخواهد ریخت. اینگونه حکومت‌ها، هر چقدر هم که قدرتمند باشد، هنگامی مردم اراده کنند، به زانو در خواهند آمد.
هدف من در این نوشتار پرداختن به این موضوع است که چگونه می‌بایست با دوره پس از یک نظام دیکتاتوری برخورد کرد و با رعایت چه اصولی باید اساس یک نظام جدید را ریخت. ما در حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) همیشه گفته‌ایم که تاریخ معاصر کشور ما با ترور، کشتار و خونریزی آمیخته است و ما به عنوان یک حزب مدرن می‌خواهیم یکبار و برای همیشه به انتقام‌جویی، کشتار و خونریزی پایان می‌دهیم. هدف ما این است که در ایران آینده هیچ انسانی به دست انسان دیگر کشته نشود و در راه پیشبرد اهداف سیاسی قطره‌ای خون ـ چه خون موافق و چه مخالف ـ به زمین نریزد.
برای محدود کردن بحث، من از فروریزی حکومت صدام حسین آغاز می‌کنم. رییس جمهور دیکتاتور کشور عراق در پایان دسامبر 2006 اعدام شد. حکومت او با توجه به اینکه در فرم جمهوری بود، با استبداد، خفقان و کشتار همراه بود. اما شاید حتما لازم نمی‌بود که صدام حسین اعدام شود. سوال این است که آیا اعدام کردن و کشتن تنها راه است یا اینکه راه دیگری می‌تواند وجود داشته باشد؟ این سوال را می‌توان در مورد دیگر دیکتاتورها ، منجمله در مورد معمر القذافی، مطرح کرد. من معتقدم که به غیر از کشتن دیکتاتورها راه دیگری نیز وجود دارد.
همانطور که می‌دانیم همه این دیکتاتورها دارای مال و ثروت فراوان هستند. آنچه که نمی‌دانیم این است که دارایی‌های آن‌ها در کدام کشورها و در کدام بانک‌ها می‌باشند و مهم‌تر اینکه پس از کشتن آن‌ها چه افرادی به اموال آنها دسترسی دارند. طبیعی است که همه مردم از چنین دیکتاتورهایی که دارایی و اموال آن‌ها را به یغما برده‌اند، نفرت دارند. اما پرسش این است که آیا پاسخ این نفرت فقط کشتن آنهاست یا اینکه می‌توان از اموال آنها در راه بازسازی کشور استفاده نمود. در حال حاضر هیچ آمار و ارقام معتبری وجود ندارد که نشان دهد قذافی تا چه اندازه ثروت ملی لیبی را از آن خود کرده است و به کدام بانک‌ها و تحت چه نامی سپرده است. به طور یقین او تنها فردی بود که می‌توانست این اطلاعات را در اختیار ملت لیبی قرار دهد. اکنون او این اطلاعات با ارزش را با خود به گور برده است. شاید بتوان گفت که افرادی در برخی از کشورهای غربی نیز به چنین اطلاعات با ارزشی دسترسی دارند. پس از کُشتن قذافی راه رسیدن به چنین افرادی نیز مسدد است.
علاوه بر این، قذافی بیش از چهل سال بر لیبی حکومت کرد. او با رییس جمهورها و وزیرهای متعددی در غرب و شرق ارتباط سیاسی نزدیک یا دور داشت و به عبارتی برای خود و برقراری حکومتش یک شبکه ارتباطی بوجود آورده بود که او را در شرایط موجود چه از لحاظ مالی و چه ایدئولوژیکی حمایت می‌کرد. می‌توان به دو مورد مهم اشاره کرد: در مصاحبه‌ای که توسط ایورو نیوز بخش شد، پسر قذافی گفت که در انتخابات سال 2007 فرانسه، سرگوزی از لیبی کمک مالی جهت مخارج انتخابات ریاست جمهوری دریافت داشته است. وزیر امور خارجه آلمان در ماه اکتبر 2010 به لیبی سفر کرد و دست همان فردی را فشرد که چند هفته بعد در خبرها به عنوان دیکتاتور معرفی شد. مسئله این است که در زمینه این دو مورد در اخبار و رسانه‌های گروهی مطالبی گفته شده است اما به یقین ارتباط‌هایی نیز وجود داشته است که رسانه‌ها در مورد آن خبری پخش نکرده‌اند منجمله در مورد پرواز‌های شبانه هواپیماهای خارجی که با نور خاموش در فرودگاه‌های لیبی فرود می‌آمدند. از مذاکرات محرمانه‌ای که با او انجام می‌شده است هیچ خبری به بیرون انتقال نیافته است. تنها فردی که می‌توانست در شرایط کنونی و پس از فروریزی حکومتش در مورد چنین روابط محرمانه‌ای با کشورهای خارجی اطلاعات معتبری بدهد، خود قذافی بود. پس از کُشتن او مردم لیبی نه تنها از سرمایه‌های متعلق به کشورشان بی‌بهره شده‌اند بلکه آنان حق مسلم خود را در دانستن ارتباط‌های رییس جمهورشان به کشورهای خارجی از دست داده‌اند. منظور این است که اکنون هر کس از هر کشوری هر چه که بخواهد می‌تواند بگویید و هر ادعایی که داشته باشد می‌توان مطرح کند. بازنده مردم لیبی خواهند بود.
اما تمام این کشور‌ها و حکومت‌ها به یک طرف و ایران نیز به یک طرف. ما چه درسی می‌توانیم از این وقایع تاریخی برای آینده ایران بگیریم؟ در ایران نیز دیکتاتورهایی حکومت را در دست دارند که فقط بر اساس سوء استفاده از ثروت ملی و حمایت پنهان خارجی توانسته‌اند بر سر قدرت بایستند. ما از برخی از این روابط تا آنجا که به شرکت‌های خارجی مربوط می‌شود از طریق رسانه‌های ارتباط جمعی اطلاع داریم. اما طبیعی است که ما از بعضی ارتباطات محرمانه سردمداران رژیم بی‌خبریم. نمونه چنین ارتباط‌هایی "ایران گیت" بود که به طور اتفاقی به بیرون انتقال یافت. موضوع این است که نظام ایران نظامی است کاملا فاسد که به منافع ملی ایران کوچکترین اهمیتی نمی‌دهد. سردمداران جمهوری‌اسلامی بیشتر در پی افزودن بر ثروت‌های شخصی خود هستند تا حمایت از منافع ملی. باید توجه به این مسئله داشت که در هنگام تغییر رژیم همین سردمداران هستند که می‌توانند در مورد ثروت‌های خود در بانک‌های خارجی و در مورد ارتباطات‌های خود با افراد حکومتی دولت‌های خارجی مردم ایران را مطع کنند. در صورت کشتن این افراد به هر گونه‌ای، مردم ایران از دست یافتن به چنین اطلاعاتی محروم خواهند ماند. ما می‌دانیم که افرادی در رژیم ایران هستند که از آغاز با این رژیم بوده‌اند و بیشتر از سی سال در پی مال‌اندوزی هستند و در این راه از زورگویی، سرکوب، دستگیری و اعدام نگذشته‌اند. طبیعی است که همه ما از این افراد متنفریم؛ اما نباید این تنفر به کشتار برسد بلکه باید در پی آن بود که ثروت‌های خارج شده از ایران را به ایران بازگرداند و سردمداران جمهوری‌اسلامی تنها افرادی هستند که می‌دانند سرمایه‌های ملی ایران در کجا خوابیده است.
همانطور که در آغاز اشاره کردم ما مکررا موضع مخالف حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) را در مورد انتقام‌جویی و اعدام مطرح کرده‌ایم. از میان دلایل متعدد شاید بتوان در اینجا به سه مورد مهم اشاره کرد: اول اینکه با اعدام و کشتن یک نفر دیکر نمی‌توان جلوگیری از ادامه یافت دوره کشتار و اعدام کرد. اگر سنگ اول تغییر نظام بر اساس انتقام‌جویی، اعدام و کشتار گذاشته شود، تا پایان همان خواهد بود و مدتی نخواهد گذشت که حکومت دیکتاتوری جدیدی جای نظام قبلی را بگیرد. مورد دوم به خطر افتادن ثروت ملی است. آنچه نظام جمهوری‌اسلامی از آن خود می‌داند، ثروت ملی است و متعلق به فرد فرد مردم ایران است. در بازگردان آن به ایران باید نهایت کوشش را کرد. مورد سوم اینکه ما برای آینده احتیاج به بررسی تاریخ گذشته خود داریم و افراد دست اندرکار در رژیم کنونی ایران سهم بزرگی در تاریخ سی و سه ساله اخیر ایران داشته‌اند. تنها همین افراد هستند که می‌توانند از آنچه که در رژیم گذشته است خبر دهند. کشتن چنین افرادی ما را از دست‌یابی به حقایق دوره جمهوری‌اسلامی محروم خواهد کرد. در این زمینه خود جمهوری‌اسلامی برای نمونه با کُشتن نخست وزیر دولت شاهنشاهی ایران، امیرعباس هویدا، بزرگترین اشتباه را مرتکب شد. هویدا یکی از افرادی بود که در امور سیاسی ایران آنزمان به عنوان شاهد آگاه به شمار می‌آمد و با اعدام او بخشی از تاریخ ایران برای همیشه به زیر خاک رفت.

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

بهمن زاهدی

دورود بر حق گرامی،

از اینکه می‌بینم با هم اشتراک نظرمان بیشتر از اختلافات‌مان است بسیار خورسندم. در اختلافات حق با دو طرف است. کثرتگرایی با قبول «حق مخالف بودن» بارور می‌شود. ما می‌توانیم با تمامی اشتراکات‌مان در چند نکته مخالف نظرات همدیگر باشیم. وجود اختلافات انگیزه‌ایست برای دوباره‌اندیشی و یا باز‌اندیشی. اختلاف داشتن با دشمنی فاصله زیادی دارد. حُسن اختلاف داشتن در همین نکته خلاصه می‌شود که نظرگاه‌ها با خردگرایی افراد (روشنفکران) صیقل می‌خورند.
اختلاف مشروطه‌خواهان و جمهوری‌خواهان در شکل نظام آینده کشور نباید مانعی برای گفتگوها باشد. من خود را با جمهوری‌خواهان ایران در 97% نظراتمان مشترک می‌بینم ( شاهزاده هم همین را می‌گوید). برای 3% اختلاف حل نشدنی نباید آن اگثریت 97%ی را از دست داد. باید قبول کرد که بعضی از اختلافات هم حل نشدنی هستند مانند واژه «فدرالیسم» که ما آن را برای آینده ایران قبول نخواهیم کرد.

ارادتمند
بهمن زاهدی

October 23, 2011 11:44:55 AM
---------------------------

حق

با درود به هموطنانم
با درود ویژه به هر دو گرامیان مبارز آقایان نادر و بهمن زاهدی و پوزش از هر دو شما عزیزان بخاطر اشتباهی که در نامهای شما بوسیله من رخ داد. تا پاسخی از آقای نادر زاهدی دریافت کنم، از شما آقای بهمن زاهدی گرامی هم خواهش کنم که نظرتان را درباره آنچه در پای این مقاله نوشتم مرقوم بفرمایید. با پوزش و سپاس فراوان. ارادتمند حق
پاینده ایران و ملت ایران

October 22, 2011 01:41:45 PM
---------------------------

بهمن زاهدی

دورود بر حق گرامی

فکر کنم منظور شما نادر زاهدی می باشد.

به کاوه گرامی
ما مرگ کسی را نه آرزو میکنیم و نه می خواهیم کسی کشته شود.
حرف و عمل ما یکی است حتا در شرایط بحرانی باید به اصول خود پایبند باشیم.

ارادتمند
بهمن زاهدی

October 22, 2011 01:17:31 PM
---------------------------

حق

با درود به هموطنانم
و درود ویژه به آقای بهمن زاهدی گرامی
مقاله پر باری نوشته اید که من به جز تحسین و توافق کامل با شما سخنی برای افزودن ندارم.
در آغاز مقاله نوشته اید که ؛...هدف ما این است که در ایران آینده هیچ انسانی به دست انسان دیگر کشته نشود و در راه پیشبرد اهداف سیاسی قطره‌ای خون ـ چه خون موافق و چه مخالف ـ به زمین نریزد.؛. من مایلم این نکته را شما و حزب بگسترانید و آنرا به مسئله امروز ما ربط بدهید. درک من از این هدف حزب، نهادینه کردن تکثرگرایی/پلورالیسم سیاسی در ایران آینده است که خمیر مایه ی دمکراسی مردمسالار/لیبرال دمکراسی است. همان پلورالیسم سیاسی که وجود سلایق گوناگون و کار و فعالیت و زندگی مسالمت آمیز آنها در کنار هم در جامعه را تشویق و ترویج و در صورت نیاز اعمال هم می کند. اعمال هم به معنای تحمل نکردن سلایقی است که با خشونت سر و کار دارد. مثلا گروه یا حزبی که یک شاخه سیاسی دارد و در کنار آن یک شاخه چریکی/تروریستی هم دارد مثل مجاهدین خلق، جندالله، حزب دمکرات! کردستان، کومله، پژاک در یک جامعه پلورالیست تحمل نمی شوند و جامعه حق خلع سلاح آنها را بهر نحو ممکن معقول و قانونی را دارا می باشد تا اینها یاد بگیرند که از راههای مسالمت آمیز رایج اهداف سیاسی خود را پیش ببرند. در چنین جامعه ای داشتن اردوگاههای چریکی چه در داخل و چه در خارج از کشور تحمل نمی شوند و قوانین بین المللی اجازه مبارزه دولتها با آنها را برای جلوگیری از خطرات امنیتی که اینها در جوامع بوجود می آورند را داده است.

حال این چگونه به مسئله امروز ما مربوط می شود و من با این بحث دارم به کجا می روم؟ اگر ما از امروز پایه های این پلورالیسم سیاسی را نریزیم فردا با جنگهای داخلی و تکه پاره شدن ایران مواجه خواهیم شد. در چنین ایران ویرانی هدف حزب برای برقراری لیبرال دمکراسی امکان پذیر نخواهد شد چون با احزاب و گروههای سیاسی چریکی مسلحی روبرو خواهد شد که معتقدند که باید بزور و خشونت و خونریزی حرف خود را به کرسی بنشانند. احزاب و گروههایی مثل حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و جبهه ملی دچار همان سرنوشتی خواهند شد که پس از فاجعه شوم ۵۷، جبهه ملی دچار آن شد. به زبان دیگر آنکه مسلح نیست در مقابل آنکه مسلح است شانسی نخواهد داشت. اینست که ما باید از امروز برای جلوگیری از آن آینده شوم احتمالی برنامه ریزی های لازم را انجام دهیم تا ایران پسا این رژیم به خاک و خون و جنگهای داخلی و تجزیه کشیده نشود. عواملی که پتانسیل نابود کردن ایران را در آینده دارند را باید امروز خنثی کرد و نمی توان این موضوع حیاتی برای ایران و ایرانی را به فردا موکول کرد. اینست که بنظر من هر ائتلافی که امروز بر علیه سرنگونی کل رژیم بخواهد تشکیل شود باید با وسواس بسیار همراه باشد تا هیچ روزنه ای را برای حضور گروههای تروریستی نامبرده در بالا را نپذیرد. منطق جهان پسندی را هم که برای اینکار می تواند مورد استفاده قرار دهد در معنا و مفهوم پلورالیسم سیاسی نهفته است. پلورالیسم سیاسی با مسالمت جویی عجین است و هیچ رابطه ای با خشونت طلبی ندارد. بنابراین، خشونت طلبان جایی در پلورالیسم سیاسی ندارند. درک، اهمیت و پذیرش پلورالیسم سیاسی بوسیله همگان و بویژه گروههای سیاسی چریکی نامبرده در بالا باید شرط اول باشد هر ائتلافی باشد. این آینده ایرانی آزاد و دمکرات و تمامیت ارضی آنرا تضمین می کند. بنابراین، احزاب و گروههای تروریستی قبل از آنکه پذیرفته شدن در ائتلاف جبهه سرنگونی رژیم باید بپذیرند که قبل از سرنگونی رژیم تفنگ های خود را بر زمین بگذارند، اردوگاههای چریکی/تروریستی خود را منحل کنند، چریکهای خود را مرخص کنند و به احزاب و گروههای سیاسی ای مثل احزاب و گروههایی مثل جبهه ملی و حزب مشروطه ایرا (لیبرال دمکرات) تبدیل شوند تا توازن قوا بین همه مخالفین رژیم برقرار شود و هیچکدام به صرف اینکه ارتش و سلاح خودشان را دارند هر وقت اوضاع طبق مرادشان پیش نرفت به شقیقه مخالفانشان شلیک کنند.

آقای زاهدی گرامی، آنچه در بالا آمده است درک من از پلورالیسم سیاسی و اصول آنست که آنرا از راه و روش های قهرآمیز و خشونت طلب و جباری مثل مجاهدین خلق و امثالهم جدا می کند. خواهشمندم در مورد درک من از پلورالیسم سیاسی هر جا اشتباهی هست رک و راست، بدون کوچکترین رودربایستی و ملاحظه ای مرا روشن کنید.

همانطور درباره شرائط ائتلاف علیه کلیت رژیم و سرنگونی کامل آن و پیامدهای آن در دو صورت آن یکی ائتلاف با هر کس و ناکسی و دیگری ائتلاف پلورالیست های سیاسی که در بالا آوردم، نظرتان را بدون هیچ ملاحظه ای به احساسات و گرایشات من مرقوم بفرمایید. برای من ایران از هر چیز و هرکسی بویژه خودم مهمترست و مخلص همه آنهایی خواهم بود که رک و راست اشتباهاتم را درباره مسائل امروز و فردای ایران بمن یادآور شوند تا من هر چه بیشتر شانس اصلاح خود را داشته باشم و بیشتر به درد کشور و ملتم بخورم. پیروز و تندرست باشید. با سپاس فراوان از شما. ارادنمند حق
پاینده ایران و ملت ایران

October 22, 2011 01:05:20 PM
---------------------------

کاوه یزدانی

درود بر آقای نادر زا هدی گرامی
ضمن سپاسگزاری از زحمات جنابعالی ، اجازه می خواهم نظرم را در باره چند جمله جنابعالی عرض کنم.
آغازنقل قول« ما چه درسی می‌توانیم از این وقایع تاریخی برای آینده ایران بگیریم؟
من معتقدم که به غیر از کشتن دیکتاتورها راه دیگری نیز وجود دارد.
طبیعی است که ما از بعضی ارتباطات محرمانه سردمداران رژیم بی‌خبریم»پایان نقل قول

ما چه درسی می توانیم از این وقایع تاریخی برای آینده ایران بگیریم؟
می توانیم درس های زیادی بگیریم، من به چند مورد از نظر شخصی خودم که هرگز تخصصی نمی باشد اشاره می کنم.
یک بار برای همیشه به حکم اعدام در ایران ، نه بگوییم. خلاص کنیم کشورمان وملت ونسل های آینده را از این دور باطل.
شخص خامنه ای را باید نگهداشت وتا پایان عمر طبیعی، به بهترین نحوممکن وبدون کوچکترین توهین، امکانات کافی برای زندگی دراختیارش گذاشت، و در شبانه روز فقط هشت ساعت آثار ویرانگری هایش را وقربانیان سیاست های غلتش را نشانش داد، در این صورت می توان به تمام اطلاعات محرمانه نیز دست یافت. ما با داشتن خامنه ای وبقیه مجرمان، می توانیم به اسناد ارتباطات محرمانه در باره جنایت ها و چپاول هایی که به همدستی بیگانگان در کشور مان انجام شده دست یابیم ودر دادگاه بین الملل شکایت کنیم ثروت های ملی را بازگردانیم ویک بار برای همیشه تکلیف ملت ایران را با استعمارگران پیر وجوان وقدیم جدید وآنهایی که در آینده می آیند، روشن کنیم.
من به عنوان یک ایرانی که در کشور لیبرال دمکرات آلمان هستم، خیلی شکایت ها از رفتار محرمانه دولت وصاحبان صنایع وتکنولوژی آلمانی با رژیم جنایتکار اسلامی دارم ، بخصوص که شنیده ام خامنه ای بیش از بیست سال است که از زمان آلمان شرقی با سازمان جاسوسی د. د. ر. وتا اکنون که آلمان شرقی وغربی یک شده اند رابطه داشته و هنوز نیز دارد بسیار شاکی هستم. متاسفانه امکان کشاندن این جنایتکاران به دادگاه را ندارم. شرکت زمنس ونوکیا در آینده باید به عنوان همدستان جنایتکاران به ملت ایران پاسخگو باشند. نرم افزار استراغ سمع فروخته شده توسط زیمنس به رژیم اسلامی بود که بسیاری از مبارزان درون ایران را روانه زندان ها کرد سپس به جوخه های اعدام سپردند. اگر به ریز مسائل دقت کنیم جرم زیمنس ونوکیا کمتر از خامنه ای نیست. از همه بالاتر اینکه استراق سمع ، ضربه سنگینی به جنبش عظیم ایران زد و سد راه دمکراسی خواهی در ایران شد. بند ناف سرمایه داری واقتصاد جهانی به وجود دیکتارهایی مثل قزافی وخامنه ای ها واحمدی نژادها بسته است. باید این بند ناف برای همیشه در ایران قطع شود. در پایان یک مورد خیلی مهم، ملت ایران یکبار برای همیشه تکلیفش را با آنوند وحوزه های پرورش آخوند روشن کند واین قشر تن پرور دروغ گو وشارلاتان بروند کار کنند واز زحمت خویش زندگی کنند نه با دروغ ودغل مثل زالو از خون مردم ساده وزحمتکش بخورندوگردن کفت کنند.
به امید روزهای بهتر

با احترام
کاوه یزدانی
پاینده ایران وملت ایران

October 22, 2011 12:47:07 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites