با اجازه از حضور مسئول جلسه و خانمها و آقایان محترم،
بسیاری از شما به دفعات متعدد با زنده یاد آقای دکتر داریوش همایون در همین سالن که نزدیک به پانزده سال است از آن برای همایشهای گوناگون بهره میگیریم، دیدار و به گفتگو نشستید. با آن شادابی و طراوتی که همواره از ایشان میدیدیم، تصور اینکه روزی برای دکتر همایون جلسه یادبودی در این محل داشته باشیم به مغزمان خطور نمیکرد.
درگذشت دکتر داریوش همایون در سال گذشته ما را با موردی مواجه کرد که در طول سالهای همکاری بیسابقه است. ویژگی ایشان چه در موارد سیاسی و چه اجتماعی در سُنتشکنی و مُدرنگرایی بود. ما همیشه برنامههای حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) را برای ده سال آینده میریختیم، اما اکنون با نبودن دکتر همایون در میان خود، ما باید در برنامههای آتی حزب را به گونهای تجدید نظر کنیم، چون آقای همایون یکی از افراد حزب بود که نه تنها پست مهم رایزنی بر عهده او بود بلکه نظرشان در برنامهریزیهای آینده حزب همیشه مطرح بود و مورد استقبال قرار میگرفت.
اولین باری که من متوجه این ویژگی دکتر همایون شدم، در سال 1993 میلادی در شهر کُلن در آلمان بود. در این شهر جلسهای ترتیب داده شده بود که به مسایل ایران و آینده ایران بپردازد؛ دکتر داریوش همایون سخنگوی مدعو در این جلسه بود و من شنوده. در سخنان دکتر همایون کنار گذاشتن گذشته و قدم برداشتن به جلو کاملا آشکار بود، اما نه قدم برداشتنی که نشات گرفته از اختلافات ایدئولوژیکی و عقیدتی گذشته باشد، بلکه قدمی نو در راهی نو. شیوه رفتار دکتر همایون در جلسه مرا به یاد خاطرهای انداخت که به سالها قبل از آشنایی حضوری با دکتر همایون و به روزنامه آیندگان برمیگردد.
من در سال 1352 برای اولین بار روزنامه آیندگان را خریدم. دکتر همایون در آن زمان سردبیر این روزنامه بود. من به دنبال خبری بودم که آن را در صفحه اول روزنامه خواندم و باقی را به دور انداختم. پدر من که خود در آن زمان در مطبوعات شاغل بود، بسیار از این کار من ناراحت شد و گفت، مگر نمیدانی که این روزنامه با چه زحمتی و خون دل خوردنی تهیه میشود؛ روا نیست که آن را نخوانده دور انداخت. در هر صورت نام دکتر همایون از این جا و با این خاطره در ذهن من ماند.
اما اولین باری که ایشان را دیدم در تلویزیون و در سال 1356 بود. در تلویزیون گزارشی در مورد نشست هیئت وزیران کابینه دکتر جمشید آموزگار نشان داده میشد و دکتر همایون نیز در آن میان حضور داشت. ایشان در آن جلسه سریع به چشم میخورد چون دکتر همایون در جلسه هیئت وزیران با سیگار برگ بلندی نشسته بود و تنها کسی بود که به اینگونه توجه را جلب میکرد. اینکه من چند دقیقه قبل اشاره کردم که دکتر همایون سُنتشکن بود در واقع با آن خاطره من از ایشان آمیخته است چون در همین جا بود که دیده میشد، دکتر همایون قالبهای اجتماعی را میشکند و از آنها بیرون میزند. هنگامی که دکتر همایون را در سال 1993 حضوران دیدم، سُنتشکنی و مُدرنگرایی ایشان در سیاست را نیز دریافتم و از آنجا که خود من نیز مُدرنگرا و سُنتشکن هستم و بیشتر طرافدار اندیشیدن به فردا هستم تا ماندن در غبار دیروز، (برای مثال به روابط درون حزبی من توجه کنید.) در همان جلسه تصمیم گرفتم که از موقعیت استفاده کرده و حداقل چند کلمه با دکتر همایون صحبت کنم. در این جلسه موفق به گفتگوی کوتاهی با ایشان شدم ولی این باعث شد در جلسههای آینده مفصلتر گفتگو کنیم.
در آوریل 1994، در شهر کُلن، "کنفرانس موسس سازمان مشروطه خواهان ایران" برگزار شد. بعد از کنفرانس تعدادی از هموطنان به خاطر اینکه در آن نشست به اهداف و آرزوهای خود نرسیدند، مایوس شدند که به اشعاباتی انجامید که امروز جایش نیست. مهم این است که این انشعابات منجر به نزدیک شدن دکتر همایون و من شد چون در مقایسه هر دو اتفاق نظرهای بیشتری داشتیم. مهمترین اتفاق نظر ما در معرفی کردن و شناساندن "سازمان مشروطه خواهان ایران" به روشنفکران و دگراندیشان ایرانی بود. این مهم باعث برنامهریزیها و سفرهای بسیاری در اروپا و گاه هم در آمریکا شد که تا چند ماه قبل از فوت ایشان هر ساله دو بار انجام میشد. در این مدت ما مسافتی نزدیک به سیصدهزار کیلومتر را پیمودیم. چون دکتر همایون همیشه به موسیقی کلاسیک گوش میداد و در بین راه علاقه به شنیدن رادیو و یا موسیقیهای مُدرن ایرانی نداشت، ما زمان را با گفتگو میگذراندیم. این گفتگوها هم لذت بخش بودند و هم از لحاظ حزبی سازنده. البته فکر نکنید که مسافتهای کوتاهی بودند که ما در یک روز پشت سر میگذاشتیم. آقایان جعفری، میرزایی و تفضلی در اینجا حضور دارند، میتوانند چون بعضی از اوقات همراه بودند از مسافتهای هفتصد و هشتصد کیلومتری در روز گزارش بدهند.
در این سفرها من دکتر همایون را نه تنها از لحاظ سیاسی شناختم بلکه به خصوصیات اخلاق ایشان در بسیاری موارد پی بردم. اگر بخواهم مثالی بزنم شاید این بهترین مثال باشد که دکتر همایون به سرعت علاقه زیادی داشت. از آنجا که در اتوبانهای آلمان در بسیاری از قسمتها محدودیت سرعت وجود ندارد و خودم فردی هستم که علاقه به سرعت دارد، تا به آنزمان نشده بود که کسی کنار من بنشیند و بگوید تندتر بران. جمله مورد علاقه دکتر همایون همیشه این بود "آقای زاهدی، گاز بده، موتور آلمانی است، رحم نکن!". جالب برای من این است که دکتر همایون در آخرین مصاحبه خود که در واقع برای پس از مرگ ایشان در نظر گرفته شده بود، میگویند، من زودتر از اینکه باید به دنیا آمده باشم، به دنیا آمدهام. ظاهرا "شتاب" و "سرعت" یکی از ویژگیهای ایشان بوده.
در این سفرهای متعدد خصوصیات انسانی و روحی دکتر همایون همیشه مشاهده میشد. او انسانی بود شیکپوش اما بسیار ساده، راحت و بیتجمل. اگر مجبور میشدیم در محلی بین را بمانیم و به قول معروف بیتوته کنیم، ایشان همیشه در پی این بود که جایی ارزان قیمت بگیریم. از در میان جمع بودن لذت میبرد. به تاریخ علاقمند بود و اطلاعات گستردهای داشت، به خصوص در مورد تاریخ آلمان و جنگها و وسایل جنگی. به مویسقی کلاسیک و مُدرن اروپا، هنر و نقاشی و رفتن به موزه علاقمند بود.
اولین سفر طولانی اروپایی من با آقای همایون بر میگردد به برنامهریزی ما برای "سازمان مشروطه خواهان ایران" و فرم آینده آن. آنچه که دکتر همایون با این سازمان در نظر داشت بنا نهادن فرهنگ و سیاست و در نهایت حزبی نوین برای ایران آینده بود. ایشان میگفت که در این حزب، دروغ و ریاکاری نسبت به ملت نباید وجود داشته باشد. او از همان روزهای نخست مخالف دریافت هرگونه کمک مالی از خارج و وابستگی به خارج بود و نیروی اصلی را در درون ایران و در بین ملت ایران میدید. در نظر او رمز نجات ایران و داشتن سیاستی استوار در این بود که تمام سازمانها و احزاب ایرانی ـ به غیر از مجاهدین و طرفداران آنها ـ در بین خود رابطهای برقرار کنند و با یکدیگر متحد شوند. البته نه به صورت اینکه یک حزب دعوت کند و دیگران فقط شنونده باشند، بلکه بیشتر به صورت گفتگو در یک سطح و برداشتن مرزهای محدود کننده سیاسی. در این زمینه ما دیدارهای محرمانهای با رهبران و پیشکثوتان در میان دگراندیشان داشتیم که در مواردی نیز موفق بودیم. در مواردی دیگر با مشکلاتی مواجه بودیم، مثلا در مورد آقای کامبیز روستا که میتوان کتاب جداگانهای نوشت چرا که تا وقوع اولین دیدار ما پنج یا شش قرار ملاقات گذاشتیم که همیشه از سوی آقای روستا به تعویق انداخته شد و اولین دیدار نیز از لحاظ زمانی بسیار کوتاه بود.
اگر من بخواهم به پراهمییتترین تجربه خود در طول آشنایی با دکتر همایون یاد کنم، این تجربه طبیعتا سیاسی است و باز میگردد به همکاری من در سمت معاون دبیر کل "حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)" با دکتر همایون در مقام رایزن این حزب. اما قبل از پرداخت به این مطلب باید اشاره کرد به اینکه "حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)" چگونه بوجود آمد. در سال 1997 در داخل "سازمان مشروطه خواهان" اختلافاتی در خصوص اساسنامه سازمان پدید آمد که منجر به کنار رفتن تعدادی از اعضای سازمان در آلمان شد. اینان با توجه به اینکه دیگر عضو سازمان نبودند ولی از نام سازمان استفاده کرده و با همان نام به فعالیت پرداختند. آنچه که در نزد ما از سازمان باقیماند ساختارش به ساختار یک حزب بیشتر نزدیک بود. از آنجا که ما در آن بحران خطر نابود شدن سازمان در آلمان و در نهایت خطر به هدر رفتن اهداف و زحمات چند ساله را میدیدیم، سعی کردیم که خود را از سازمان و نیروهای مخالف سازمان متمایز کنیم. و از آنجا که دکتر همایون با عقیده ما در مورد ادامه فعالیت سیاسی در چهارچوبی جدید موافق بود، ما و سایر دوستان در تاسیس "حزب مشروطه ایران" کوشیدیم. از همین جا همکاری با دکتر همایون هر روز از روز پیش نزدیکتر و پر محتواتر شد. ما در سفرهای خود به ویژه به سراغ افراد روشنفکر سیاسی رفتیم که مایل بودند تجربیات و دانش خود را در اختیار ما گذارند اما نمیخواستند نامی از آنها در جایی برده شود و ما به تعهد خود وفادار ماندیم. افرادی با نامهای مستعار ولی آگاهی ما از آن به حزب پیوستند. در این دیدارها مشاهده میشد که دکتر همایون در راه عقیده و اهداف خود با بیشترین نیرو به بیش میرفت و تا آخرین از آنها دفاع میکرد. اما ویژگی دکتر همایون در این بود که مبارزه و پافشاری بر عقیده را حق همه میدانست و به همین خاطر بود که در گفتگوهها و حتی در مشاجرهها ما به نتیجهای مطلوب برای حزب می رسیدیم، حتا اگر روند آن نتیجهگیری مدت ها طول میکشید. هر کس دکتر همایون را میشناسد، میداند، که متقاعد کردن ایشان کار آسانی نبود، اما اگر ایشان متقاعد میشدند تا پایان کار همراهی میکردند. گاه گاهی حتا ماهها طول میکشید که بتوان دکتر همایون را برای گام برداشتن در راهی قانع کرد. بارزترین مثال را میتوان در زمان سالهای 2003 تا 2010 زد. در این زمان ما در گیر و دار بحث در مورد تغییر نام حزب بودیم. نخست تمایلات بر تغییر نام به "حزب لیبرال ایران" بود و پس از آن افزودن پسوند "لیبرال دمکرات" با نام "حزب مشروطه ایران". پیشنهاد نخست در مورد "حزب لیبرال ایران" به کنگره کشانده شد و دکتر همایون از طرفداران محکم این پیشنهاد بود. اما من و بسیاری از اعضای دیگر با تغیر نام حزب به این گونه مخالف بودیم. اگر چه آقای همایون با پیشنهاد تغییر نام حزب به صورت "حزب لیبرال ایران" موافق بودند، این پیشنهاد در کنگره و به گونهای دمکرات رد شد. در روندی که صورت گرفت بر همه ما مشخص شد که همانگونه که منشور حزب میگوید، ما طرفدار شیوه سیاستگذاری لیبرال دمکرات هستیم و اسناد و نوشتههای حزب از روز نخست گواه این موضوع میباشند. این روند به کنگره سال 2010 کشیده شد و با استلال و بررسی کنگره تصمیم گرفت که نام حزب تغییر نکند اما واژه "لیبرال دموکرات" به نام حزب اضافه شود.
با ویژگیهایی که دکتر همایون داشت، تاثیر ایشان بر جامعه سیاسی ایران بدون انکار است و انسانی چون ایشان و با این تواناییها دیگربه این زودی ظهور نخواهد کرد. به همین خاطر جای ایشان چه در حزب و چه در کنار خود من همیشه خالی خواهد بود. اما ایشان با رهنمودهایی که در اختیار ما گذاشتهاند تا حدود زیادی این جای خالی را حداقل از لحاظ ایدئولوژیکی پرکردهاند و ما توانایی این را داریم که در راستای فکری ایشان همواره و پرقدرت گام برداریم. در تمتی این سالها میهنپرستی توام با مبارزه برای یکپارچگی ایران در قالب وجود سمبلیک پادشاه همیشه راهگشای سیاسی ما بوده است. همین باعث شد که ما در مخالفت با فدرالیسم به عنوان یکی از امکانهای فُرم کشورداری برای ایران مخالفت اکید اعلام کنیم و بر سر این مخالفت همیشه بایستیم. دکتر همایون صریحا میگفت که فدرالیسم در ایران فقط راهگشایی خواهد بود به طرف تجزیه ایران و هیچ وقت نباید ـ حتی اگر شخص مورد قبول و احترام ـ در آن مورد صبحتی میکند او را پذیرفت و بدون جواب گذاشت. فدرالیسم برای ایران، نابودی ایران و مرگ فرهنگ ایران را به همراه خواهد آورد.
هدف اصلی ما پس از یک سال از فوت دکتر همایون همان است که هنگام آشنایی با او در پیش داشتیم: حفظ ایران در این فرمی که هست، حفظ ملت ایران، حفظ تمامیت ارضی ایران، استقلال، شکوفایی و سربلندی ایران و خواستن بهترینها برای مردم ایران. به امید آن روز ـ یاد دکتر داریوش همایون گرامی باد!
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
حميد تفضلی
هم میهن گرامی سی اس آی،
مواردی که در فرمایشات معاون دبیر کل مطرح شده است، مواردی هستند که همواره مد نظر اعضای حزب مشروطۀ ایران بوده اند و شکل دهندۀ سیاست این حزب می باشد. این سیاست ها همیشه بطور شفاف و آشکار و بدون بکار گیری اسامی و عناوین مبهم به بیرون انتشار یافته است. پرسش به نظر من این است که چرا افرادی از مطالب حزبی به اسامی نامشخص گوناگون و با دایر کردن تارنماهای مجهول استفاده می کنند؟ هنگامی که حزب مشروطه ایران می توانند مطالب خود را در تارنمای این حزب عنوان کند، چه نیازی به مجهول سازی و اسامی کاذب است؟ مطالب حزب مشروطۀ ایران در تارنمای این حزب و به همین نام منتشر می گردند و چنانچه عضوی از این حزب در خارج از ایران مطلبی ارائه دهد با نام خود او معرفی می شود. باید در پی آن کسی بود که مطالب حزبی را اینجا و آنجا و بدون ذکر منبع منتشر می کند و هدف ایجاد دو دستگی در حزب دارد.
پاینده ایران
February 01, 2012 12:40:01 PM
---------------------------
سی اس آی
....هدف اصلی ما پس از یک سال از فوت دکتر همایون همان است که هنگام آشنایی با او در پیش داشتیم: حفظ ایران در این فرمی که هست، حفظ ملت ایران، حفظ تمامیت ارضی ایران، استقلال، شکوفایی و سربلندی ایران و خواستن بهترینها برای مردم ایران. به امید آن روز....
پس معلوم شد که چه کسی پشت سامانه رواداری خوابیده!
January 31, 2012 03:26:44 PM
---------------------------
ساسان بهمن آبادی
پاینده ایران
روانش به سپنتامینو ...
برای من که اواخر سال 1360 به دنیا آمدم، مهمترین جنبه هایی که از شادروان داریوش همایون همیشه در خاطرم ثبت شده است:
1 - از دست دادن سلامتی پای ایشان در عنفوان جوانی که جدا از لطمه جسمی، قطعا اثرات روحی شدیدی آنهم در آن سن و سال و آنهم برای کسی با امیدها و آرزوهای شادروان همایون داشته، اما علیرغم این بحران بازهم ایشان تا آخرین روز زندگی از جمله تاثیرگذار ترین شخصیتهای سیاسی ایران بود.
واقعا برای خود من یکی از مهمترین انگیزه ها برای تحمل تضییقات و فشارهای جمهوری اسلامی بخاطر فعالیتهای سیاسی، همین مورد از زندگی شادروان همایون است ...
2 - با اینکه در اواخر حکومت محمدرضا شاه حتی مدتی در زندان بسر برد، اما از آنجا که پادشاهی را در راستای بازیابی اقتدار ملی ایران می دانست، پس از آزادی کوششهای بی پایان خود را برای برقراری چنین سامانه ای از سر گرفت.
3 - ایستادگی سرسختانه و بدور از مسامحه در برابر جدایی خواهی و تجزه طلبی و فدرالیسم و همچنین این درک ملی و شعور سیاسی که بخاطر مبارزه با جمهوری اسلامی، منافع ملی ایران به مسلخ نرود.
در توصیفاتی که از جناب همایون نقل می شود گمان کنم یک نکته از قلم افتاده است و آن ویژگی باریک بینی و نکته سنجی بسیار ظریف ایشان است. من که افتخار ارتباط با ایشان و تشخیص چنین ویژگی را نداشتم اما در گفتگویی که با تلویزیون بی بی سی داشتند، مجری درباره نظام شاهنشاهی از جناب همایون پرسیدند و شادروان همایون در پاسخ گفتند: "ما در هیچ جای منشورمان هیچ صحبتی از شاهنشاهی نکرده ایم ..." و بعد درحالیکه مجری غافلگیر و بهت زده شده بود ادامه دادند: "در ایران شاهانی وجود ندارند که در پی شاهنشاهی باشیم ..." و از پادشاهی گفتند.
به هر روی پس از درگذشت شاهپور علیرضا و شادروان پزشکپور در نیمه دی ماه 1389، شنیدن خبر درگذشت نابهنگام شادروان همایون برای ما و دوستانمان در تهران چندان باورپذیر نبود و امیدوار بودیم شایعه ای بیش نباشد، بویژه آنکه تا آخرین روز، پر تلاش در راه ایران و تنها ایران می کوشیدند. بدور از شعارزدگی، بدور از قهرمان بازی.
همانگونه که از نگاه خودشان نابهنگام و زودتر از موقع به دنیا آمده بودند، نابهنگام نیز درگذشتند.
به ماههای سرنوشت سازی در تاریخ مان نزدیک می شویم که وجود سراسر اندیشه ایشان قطعا وزنه ای تاثیرگذار در صف ناسیونالیست ها بود. امیدوارم که حزب محترم مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در تبیین اندیشه های ایشان موفق باشد.
پاینده ایران
تهران - ساسان بهمن آبادی - عضو حزب پان ایرانیست
January 30, 2012 07:45:20 PM
---------------------------
|