حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
گزارش نشست 118دفتر پژوهش حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)
از همرایی تا همبستگی ،از همبستگی تا اتحاد، گفتار دوم

February 22, 2012

چهارشنبه 3 اسفند 2570 = February 22, 2012

 


ابراهیم آهنیان: بحث امروز در ادامه بحث پیشین است که در آنجا موضوع " از همرایی تا همبستگی و از همبستگی تا اتحاد " را به عنوان یک فرایند یا همگرایی استراتژیک بحث کردیم و موضوع به سه گفتار کلی، طبقه‌بندی شد. گفتار نخست در باره فرایند همگرایی، آسیب‌شناسی، ضروریت و مشروعیت اتحاد، پیش شرط‌ها و زمینه‌های آن، امکان و امکانات اتحاد و در ادامه آن سنجه و معیار یا شاخص‌هایی بود که می‌توان به عنوان یک ابزار برای "غربال کردن" مبناهای اتحاد‌ها در جنبش‌های بیش از یک سده اخیر، برای تعیین مبانی اتحاد بزرگ، استفاده شود. مبانی‌ای که جهانشمول باشد و مستقل از نقشه راه، شرایط سیاسی – اجتماعی متغیر و گذرای هر عصر و بلوک‌بندی‌های داخلی و بیرونی، باشد. اینها را استخراج کنیم به عنوان مبانی پایه و موارد اضافه بر این که از توافقات و منشورهای جنبش‌های یک قرن و نیم اخیر بر جای می‌ماند را به عنوان اصول راهنما بیاوریم. زیرا در بسیاری از منشورها، توافق‌نامه‌ها و اسناد محلی، منطقه‌ای و ‌لمللی مربوط به ده‌ها انقلاب و صد‌ها جنبش در زمان و مکان‌های دور و نزدیک، اختلاف نظرها و مسائل و مبانی مورد چالش، فراوان بوده است و در بسیاری موارد در گزینش، چرایی و چگونگی و چیدمان مبانی اتحاد و اصول راهنما، تفاوت‌های چشمگیر و دامنه‌داری هست.
در پایان جلسه پیشین، مبانی و اصول کلی، فهرست‌وار ارایه شد. باید بررسی کرد که اکنون و به ویژه در مورد ایران، کدامیک از این‌ها می‌‌تواند مبنا و کدامیک اصول راهنما باشد. مهمترین بخش گفت و گوی ما در همین مورد است، مبانی اتحاد و آنکه منشور و اصول راهنما به چه صورتی تعریف و تدقیق بشود تا بتواند خودش را در ساختار و ترکیب نیروهای اتحاد، تاکتیک‌ها ، استراتژی‌ها و در سراسر فرایند و نقشه راه اِعمال کند.
پس بحث را به این ترتیب آغاز می‌کنیم که مبانی و اصول راهنما در فرایند اتحاد به عنوان یک پروسه، یک به یک ذکر شده و در هر مورد گفت و گو خواهیم کرد. در پایان یک جمع‌بندی از چیدمان مبانی و اصول راهنما پیش‌نهاد می‌شود.
شاید مهمترین مبنایی که تا کنون به طور بسیار چشمگیری به ویژه در جنبش‌های مدرن اجتماعی خود را نشان داده و بدون هیچگونه چالش از سوی دیگر مبانی، به عنوان وجه مشترک آمده است، حقوق‌بشر و حقوق‌ شهروندی به عنوان برترین مبنای فرایند همبستگی و اتحاد است.
در واقع، روح 30 ماده اعلامیه جهانی حقوق‌بشر در سه مقوله برابری، آزادی و حق انتخاب - که این آخری در واقع همان نماد دمکراسی است- خلاصه می‌شود. به عبارتی سایر مبانی به خودی خود در درون این مبنا جای می‌گیرند، اما به دلایل تدقیق نظری و تبلور مفاهیم در پراتیک سیاسی و اجتماعی، برخی از آن‌ها را جداگانه هم به عنوان مبنا آورده‌اند . وقتی به طور مشخص صحبت از حقوق‌بشر و حقوق‌شهروندی می‌شود، بیشتر منظور و تمرکز بر جنبه‌های حقوقی به معنای حقوق فردی است که البته در نهایت مفاهیم کلیدی دیگر مانند عدالت، دمکراسی، آزادی و لیبرالیسم را در درون و دامنه خود ، همراهی و ناگزیر می‌کند.
در حقوق‌بشر تکیه اصلی بر فرد است در کنار خیر عمومی. این که یک تعادل پایدار میان مسئولیت – تکلیف و حق آزادی فرد در جامعه، به وجود بیاید. این مبنا می‌تواند در موارد اختلاف و چالش در مبناهای دیگر، برای داوری و قضاوت انتخاب شود. این آن نکته اصلی است. به عنوان مثال، اگر ما از دمکراسی قرائت‌های متفاوتی داریم - مانند دمکراسی مطلق اکثریت ، تقلیل دادن دمکراسی به شکل نظام در گرایش جمهوری‌خواهی و یا مشروط و محدود کردن دمکراسی به سکولاریزم یا فدرالیسم - برای قضاوت و داوری نهایی از ترازوی حقوق‌بشر می‌توان استفاده کرد.
در ده‌ها اسناد بین‌المللی مثل اعلامیه جهانی حقوق‌بشر و میثاق‌های الحاقی آن و منشور ملل متحد و در همه اسنادی که در بیشترین جنبش‌ها به ویژه در دوران معاصر، به امضا رسیده و حتی در عمده نشست‌هایی که درحداقل ده الی پانزده سال اخیر در اپوزیسیون ایرانی برگزار شده - با تمام اختلافاتی که در مبناها و اصول آن‌ها بوده - ، حقوق‌بشر و حقوق‌شهروندی جای ممتاز، مشترک و یگانه‌ای داشته است.
مبنای دیگر، امر دمکراسی است نکته مهم آن است که آیا تقدم و تأخر دموکراسی نسبت به سکولاریسم چگونه است. نقطه عزیمت از این که سکولاریسم بر دموکراسی اولویت دارد و یا برعکس، منجر به نتایج بنیادی و دامنه‌داری می‌شود. نکته مهم دیگر آن است که رابطه وجودی و ساختاری شکل‌های بسیار گوناگون عدم تمرکز با دمکراسی چگونه است. این چگونگی به ناگزیر به نظریه‌ها و فرایندهای سیاسی مختلف، ساختارهای از بنیاد متفاوت حاکمیت و حکومت و نیز استراتژی‌های دراز مدت با دست مایه و دستاوردهای زاویه‌دار و سرنوشت‌ساز در عرصه جامعه، فرهنگ، سیاست و تاریخ ، می‌انجامد.
دیگر آنکه، دموکراسی بدون مبنای حقوق‌بشر است، کافی نیست. امروز در این نکته همه توافق دارند و این یعنی همان دمکراسی لیبرال که آمیختگی ناشی از درآویختگی این دو مبنا با هم است. در موضوع تقدم و تاخر سکولاریسم یا عرفی‌گرایی و دموکراسی بحث‌های گسترده‌ای به ویژه از منظر لیبرالیسم سیاسی و لیبرالیسم جامع وجود دارد. در لیبرالیسم جامع یا کامپرنسیو که لیبرالیسم کلاسیک قرن نوزده بوده و اندیشه لیبرالیستی را به تمام عرصه‌های فلسفی، اجتماعی، سیاسی و مدنی، می‌کشاند، ما با خطر انحراف اندیشه با رادیکالیزم و بنیادگرایی لیبرال روبرو می‌شویم. به عبارت دیگر ممکن است در یک جامعه لیبرال ما به یک هرج و مرج و آنارشی هم برسیم و این گرایش به چیرگی آزادی مثبت – به معنای آزادی بی مرز در برابر آزادی منفی به معنای آزادی فرد تا مرز آزادی دیگران – بارها در طول تاریخ خود را اینجا و آنجا نشان داده است. از این روی، فردیت لیبرالیزم نیز با آنکه خود آفریدگار حقوق طبیعی و اساسی است، در کنار حقوق‌ بشر تکمیل می‌شود. لیبرالیسم سیاسی با نشاندن عنصر پلورالیسم یا کثرت‌گرایی - علاوه بر اکثریت گرایی- به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از چهارچوب فراگیر دموکراسی، به جای سکولاریسم، به تقدم و اولویت دموکراسی بر سکولاریسم راه می‌برد. این نکته خیلی مهمی است و بخاطر همین است که اگر اصل پلورالیسم در یک جامعة دمکراتیک رعایت بشود، سکولاریسم به یک رده پایین‌تر در چیدمان مبنا‌ها رانده می‌شود. در همان جامعه، اگر اصل سکولاریسم را در کنار یا بر فراز دموکراسی قرار بدهیم، با خطرات جدی مواجه خواهیم شد. گستره و ژرفای خطر بسته به واقعیت انکارناپذیر میزان ذهنیت دینی در جوامع گوناگون و تاثیر قاطع آن بر عرصه‌های مدنی و سیاسی، می تواند از نیش ترمزهای پیاپی بر روند مدرنیته گرفته تا تخریب دمکراسی یا استحاله آن به دیکتاتوری و تا نفی و نابودی خود سکولاریزم پیش برود. چندی پیش در دفتر پژوهش در مقایسه دموکراسی لیبرال و سکولار دموکراسی گفتگویی داشتیم که به نکات مهم دیگری در این موضوع پرداخته است.
مبنای دیگر، آزادی به معنای مرکزی آزادی اندیشه، بیان، اجتماعات و فعالیت است. در عرصه‌های عمومی از اجتماعی مدنی تا سیاسی و فرهنگی و ... نکته باز هم مهم در این رویکرد به آزادی نیز، مفهوم منفی آن است. یعنی آزادی منفی به معنی آزادی از اجبار و آزادی من محدود به آزادی تو. این نکته را بارها زنده یاد دکتر همایون در نوشته‌هاشان، در کنار دموکراسی لیبرال مطرح می‌کردند. هر نظام لیبرال لزوماً از شانس بیشتری برای دمکراسی برخوردار است تا یک نظام صرفاً دمکراتیک از شانس آزادی. دمکراسی می‌تواند راحت‌تر سر از استبداد به مفهوم رأی اکثریت منهای حقوق اقلیت در غیاب آزادی در بیاورد. آزادی مثبت با وجود افزایش خطر باز تولید استبداد از طریق پناه بردن توده‌ها به آن در فروپاشی آنارشی ، به نوعی هستی گرایانه و وجودی با بر انگیختن غریزه تنازع بقا در افراد ، مهار آزادی مثبت را می کشد . این ویژگی بی رقیب و در نهایت تعیین کننده ، در ناچیز شدن اتم‌های فرد در نبرد نابرابر با جثه عظیم دمکراسی، رنگ می‌بازد و راه بر تجاوز اکثریت به حقوق فرد و اقلیت هموارتر می‌شود. از این روی در تحلیل و وزن‌کشی نهایی و در ترازوی حقوق‌بشر، مفهوم "آزادی آزادی" بر دموکراسی سنگینی و تقدم می‌یابد. خوشا که آزادی بر حق رأی – که خود، آزادی در انتخاب است- اولویت دارد. مایه اصلی آزادی باز هم همان مبنای اول یعنی حقوق‌بشر است که موازنه میان فرد و اجتماع را برقرار و پایدار می‌کند.
مبنای دیگر حق رأی یا حق انتخاب است که بطور مشخص در انتخابات آزاد، حاکمیت صندوق رأی یا به تعبیر دیگر حاکمیت اراده ملی متبلور می‌شود. فقط شکل بیان آن فرق می‌کند. نکته مهم آن است که انتخاب یا حق رأی منبع اصلی مشروعیت یا حقانیت و حاکمیت – البته محدود به حقوق‌بشر که به رای گذاشته نمی‌شود - است . رفراندوم هم ریشه در همین مبنا دارد
مبنای دیگر، رفع هرگونه تبعیض است. می‌بینیم که برخی از خرده جنبش‌ها، مانند جنبش‌های قومی، جنبش زنان، اقلیت‌های مذهبی و دگرباشان، موضوع تبعیض در مرکز توجه بوده و اصل نفی و رفع تبعیض در صدر برخی منشورها و مبانی قرار دارد.
از دیگر اصول، نقش جامعه و نیروهای مدنی است. از سازمان‌های غیردولتی گرفته تا نهادهای اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و ... . در اینجا نقش جامعه، مقاومت و جنبش مدنی به عنوان سرمایه اصلی و شیوه پیکار سیاسی با محاصره مدنی - که آهسته و آرام موریانه‌وار پایه‌های نظام‌های استبدادی را می‌خورد، به عنوان نقش اصلی آشکار می‌شود و در درون آن اصل مسئولیت و مشارکت مردم در عرصه عمومی مطرح می‌گردد. نکته ظریفی در اینجا آن است که در نظام‌های استبدادی و در جوامع بسته امکان شکل‌گیری جامعه مدنی بسیار کمتر است و ساختارها به دشواری و به کندی شکل می‌گیرند. از سوی دیگر امروز در عصر ارتباطات و اطلاعات، شبکه‌سازی اجتماعی و فضای مجازی، در فقدان نسبی جامعه مدنی، برتری روز افزون خود را به گونه انکار‌ناپذیری نشان داده است. رابطه روشنی میان میزان فضای دمکراتیک در دسترس در ساختارهای حکومتی از یک سو و میزان جایگزینی جامعه مدنی با شبکه‌سازی اجتماعی - که نیروهای مدنی سازمان نایافته و سیال‌اند - ، وجود دارد. این رابطه در گوناگونی شیوه گذار و نقشه راه جنبش‌های مدرن اخیر به خوبی دیده می‌شود و از این جاست که نمی‌توان کورکورانه هر نسخه را در هر جا و بدون توجه به ساختارهای اجتماعی و سیاسی پیچید. علت شکست بسیاری از تلاش‌های ناکام برای اتحاد در این رویکرد است.
موضوع دیگر، اصل صلح، تعامل و اولویت منافع و امنیت ملی است. در این کادر است که موضوع تنش‌زدایی و مسئله استقلال و نفی مداخله خارجی در اشکال گوناگون مطرح می‌شود. باز هم یادی از زنده یاد کنیم که در حول و حوش جنگ عراق - که تب احتمال حمله به ایران بالا گرفت - پیشنهادی در اپوزیسیون مطرح شد که یک شورای صلح تشکیل بشود. ایشان در یک نوشتاری این مسئله را بخوبی شکافتند که راه‌اندازی یک شورای صلح و با پرچم صلح به جلو رفتن به تنهایی کافی نیست، بلکه نفی جنگ و خشونت و تجزیه کشور و خواست برکناری جمهوری‌‌اسلامی، هر سه خواسته همزمان و در کنار یکدیگر معنی دار می‌شود. ما باز امروز با همان صحنه ولی جدی‌تر و خطرناک‌تر مواجه هستیم. بار‌ها در تاریخ جنبش‌ها، صرف شعار صلح به تنهایی، به نفع حکومت‌های استبدادی یا نیروهای ذینفعی که به دنبال استقرار دمکراتیک نبودند، تمام شده است. لذا، مهم است که اصل صلح و تعامل و امر سیاست خارجی را در کنار آن دو موضع دیگر و همزمان و در پیوند نزدیک با تعهدات حقوق بشری مطرح کرد. باز در همین رابطه است که موضوع محاصره و تحریم مدنی از درون و پشتیبانی بین‌المللی از بیرون به صورت فشارهای هوشمند سیاسی و اقتصادی و به موازات جنبش سراسری و با رعایت اصل اساسی تقویت – و نه تضعیف اگر چه نا‌خواسته - جنبش مطرح می‌شود. این بخشی از برنامه صلح و ضد جنگ و ضد استبداد و در واقع نوعی موازنه منفی دو‌گانه در جنبش‌های جدید اجتماعی است. جنبش‌هایی که دیگر بازیچه و قربانی گردبادهای موسمی در موازنه قدرت‌ها نمی‌شوند و با دگرگون شدن گردونه، وجه المصالحه قرار نمی‌گیرند و هر روز بر همبستگی بین‌المللی و هوشیاری آنها افزوده می‌شود. و قدرت مردمی
مبنای دیگر، عدالت است در جنبه‌های به ویژه اجتماعی و اقتصادی و موضوع برابری در برابر قانون. حکومت قانون باید ترکیبی از حکومت قانونی و خود قانون باشد. نکته‌ای که من در خیلی از اسناد امضا شده دیده‌ام، تأکیدی است بسیار مشخص و قطعی - و حتی در جزئیات آن توافق شده- است، بر اصل استقلال قوه قضائیه و در کنار آن استقلال قضات. هر دوی اینها با هم. جالب است که حداقل هفت ماده از اعلامیه جهانی حقوق‌بشر فقط در خصوص استقلال قوه قضائیه و قضات به عنوان سنگ زیرین عدالت قضایی است.
مبنای دیگر،اصل ترقی و توسعه پایدار است، به مفهوم یک جامعه باز و مرفه. جامعه رفاه و جامعه باز در کنار یکدیگر که هدف اصلی آن تأمین بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردمان است. این هدف اصلی تمام جنبش‌های اجتماعی و چشم‌انداز نهایی دمکراسی لیبرال است. به قول زنده یاد همایون، خوشبختی همان ایده برانگیزاننده و بسیج کننده است. فرایافت خوشبختی و رفاه و احساس انسان برای رسیدن به این چشم‌انداز است که در جنبش‌های اجتماعی نقش اصلی را در برانگیختن و مسئولیت و مشارکت بازی می‌کند. این را از این روی تأکید می‌کنم که در بسیاری از جنبش‌های قرن نوزده تا میانه قرن بیست، موضوع ترقی و توسعه یا از سویی در سایه مسائل ایدئولوژیک و برخی مبناهای دیگر- به ویژه قرائت‌های خاص از عدالت و برابری و دموکراسی – به محاق و حاشیه رفت و قربانی شد و یا از سوی دیگر به هزینه گزاف دیگر مبنا‌ها به پیش برده شد. نتیجه در هر دو مورد همانا گرفتار ماندن در ماز تاریخ ناشاد و چرخه باطل ارسطویی و باز تولید استبداد در کسوت‌های رنگارنگ بوده است.
دگر مبنا ، عرفی‌گرایی یا سکولاریسم است که پیشتر در دفتر پژوهش در این مورد مفصل بحث کرده‌ام و همه می‌دانیم که یک سری اختلاف سلایق درحزب ما در این خصوص هست. زنده یاد، خود بر اصل جدایی دین از سیاست باور داشتند . اختلاف نظر‌ها در قرائت‌های گوناگون عرفی‌گرایی، همچنین در صحنه سیاسی و اجتماعی ایران، در منطقه، درالیت فکری و سیاسی بین‌المللی و در تاریخ جنبش‌های سده اخیر، همیشه مطرح و گاه بسیار حاد و در مواردی حتی تعیین کننده بوده است. همانطور که در سخنرانی سکولاریسم عرض کردم، مخرج مشترک طیف گسترده فرایافت‌های گوناگون از سکولاریسم، از عرفی‌گرایی روادار انگلوساکسون لیبرال گرفته و تا لائیسم فرانسوی دین فشار و تا آتئیسم دین ستیز،- مخرج مشترک همه اینها – " جدایی دین از حکومت" است. تقریباً در تمامی اسناد و منشورهای جنبش‌های اخیر" اصل جدایی" به صورت جدایی دین از" حکومت" آمده است. البته حتی اگر ما به جدایی دین از "سیاست" هم باورمند باشیم - که در نهایت امر درستی نیز هست - ، باید بدانیم که آن را به یکباره نمی‌توان ایجاد کرد و در هر جامعه مراحلی خاص خود را دارد. نمی‌توان از فراز یک دره پانصد ساله رنسانس تا روشنرایی اروپایی، به یک گام پرید و به سلامت در بهشت آرزوها فرود آمد. خطر سقوط آزاد در میانه راه را باید جدی گرفت. وجه مشترک تمام دیدگاه‌های نوین سکولار این است که حکومت موضع خنثی به همراه رواداری و احترام به همه مسلک‌ها و عقیده‌ها داشته باشد.
دیگر آنکه سکولاریزم محدود به جدایی دین از حکومت نیست، بلکه جدایی از هر‌گونه ایدئولوژی است. نکته دیگر در نظریه‌های جدید عرفی‌گرایی در کشورهای به ویژه اسلامی، آن است که می‌توان و باید از آن جنبه‌های اخلاقی و معنوی دین که پهلو به پهلو و همپوشانی با اخلاق و معنویت مدنی و اجتماعی دارد، استفاده کرد. این از سوی دیگر می‌تواند عامل خطرزا باشد. به همین دلیل باید نهادهای دینی به تدریج از عرصه سیاسی و نه از سراسر عرصه عمومی و مدنی رانده شوند. این در یک لایه بالاتر با لائیسم همپوشانی کامل دارد.
مبنای دیگر، سرنگونی یا انحلال یا برکناری حکومت استبدادی است. درجنبش‌های اخیر با آمدن گفتمان یا پارادایم " تغییر" ، شکل و شیوه سرنگونی یا انحلال نیز در درجه دوم قرار گرفته است. اینک "موضوع مقدم و اصلی" تغییر است و بستگی به شرایط جنبش و در هر کشور خاص شیوه رسیدن به این تغییر، ممکن است فرق کند بدانگونه که سرنگونی را در دستور فوری جنبش قرار بدهد یا از مسیر دیگری برود. در مورد ایران با بی‌معنی شدن و به بن‌بست کشیده شدن اصلاحات، موضوع سرنگونی هم از آن پررنگی یا کانتراست بسیار بالا افتاده چون این دو مفهوم در کنار یکدیگر معنی قرینه و خاص خود را داشتند. البته که منظور تأیید گزینه حفظ نظام در نهایت نیست.
نکته مهم این است که سرنگونی در جنبش اجتماعی جانشین مبارزه نمی‌شود و هدف نهایی هم نیست بلکه سرنگونی در پروسه مبارزه قرار دارد. دیگر اینکه، در امر سرنگونی باید دوران گذار و پس از گذار را برنامه‌ریزی و به دقت در نظر گرفت. نباید تنها در این اندیشه بود که صرفاً خلاء حکومتی را از جمله با آلترناتیوسازی پر کرد. باید در درجه اول به خلاء اجتماعی و خلاء قدرت و خلاء سیاسی اندیشید و به دقت و با ضمانت کافی در فکر پر کردن آن بود و گرنه کشور و ملت با خطر فروپاشی از هر سو و تا هر جا به هر قیمت روبرو می‌شود. این عرصه، میدان "بخت آزمایی" نیست.
مبنای دیگر، تکثرگرایی یا پلورالیسم است. که مقداری بحث کردیم که تا چه حد در نظریه‌های جدید در دهه‌های اخیر اهمیت پیدا کرده و حتی دارد بر امر عرفی‌گرایی هم برتری می‌یابد. یک مبنای بسیار کلیدی است.
از دیگر اصول، مشارکت عمومی و سراسری یا اصل مشارکت است. در جنبه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و غیره و با تمرکز ویژه بر موضوع اقلیت‌ها، بویژه اقلیت‌های قومی. جان کلام آن که اقلیت تنها و تنها در رای‌گیری و آنهم موقتا و گذرا - و با برتری بی چون و چرای حقوق برابر همه انسان‌ها بی‌هیچ امتیاز یا مزیت ویژه برای کسی یا جمعی - ، وجود دارد.
از اصول دیگر، عدم تمرکز است. در این مورد بحث‌های زیادی شده است. روح عدم تمرکز همانا توزیع دمکراتیک قدرت است.
اصل دیگر تمامیت ارضی و هویت ملی است. جالب است که در بسیاری از اسناد اپوزیسیونل در انقلابات رنگی و همچنین در بهار عرب، در منشورها یا توافق نامه‌ها هست و نشان می دهد تا چه حد موضوع همگانی است و فقط موضوع ما نیست. واقعاً در بسیاری جاها ذکر شده و من اینرا در اسناد دیده ام، مخصوصاً در اسناد کشورهای عربی در بهار عرب. خیلی شفاف و با قاطعیت تمام ذکر ‌ند و جالبتر اینکه هویت ملی را هم در کنار تمامیت ارضی آورده‌اند و اتفاقاً اسناد مرجع مربوطه آنرا هم از سازمان ملل ضمیمه کرده‌اند و این نشان می‌دهد که چقدر این موضوع از حساسیت و پشتوانه بالای عمومی برخوردار است. این را باید در امر سرنگونی و شیوه و سرعت آن در مرکز توجه و اولویت‌یابی در مبارزه نهاد. سرنگونی را با مبارزه جانشین نمی‌توان کرد و حتی صرفاً برای مبارزه نباید مبارزه کرد. امر سرنگونی به تعویق انداختنی اما نهایتاً انجام شدنی است، اما تجزیه برگشت ناپذیر است. در تعیین اولویت مبارزه، تمامیت ارضی و هویت ملی است که تعیین کننده است .همچنین در کنار آن ، انباشت سرمایه‌ملی تاریخی از جمله زیرساخت‌ها و منابع انسانی و طبیعی کشور، را نباید در معرض آسیب قرار داد. نگهداری دستاوردهای توسعه و ترقی و انباشت ملی در کنار تمامیت ارضی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در اسناد سازمان ملل حقوق برابر دولت – ملت‌ها و حفظ مرزها به طور خیلی شفاف تایید و بر آن تاکید شده است.
مبنای دیگر، دوری از خشونت است. دوری از خشونت در امر مبارزه به اشاره دارد به انتقال مسالمت‌آمیز قدرت که این می‌تواند با واریانت‌ها و تاکتیک‌های تعامل و مذاکره و دیالوگ- البته بر بستر مبارزه و محاصره مدنی و از موضع قدرت و بدون قربانی کردن اصول جنبش- انجام بشود. موضوع انتقال مسالمت‌آمیز و برنامه و نقشه راه آن، مطلبی جداگانه است. در ارزیابی میزان ریسک خشونت در جنبش‌ها، میزان خشونت ارتباط مستقیم با میزان تحول دمکراتیک دارد. یعنی یک جنبشی هر چه بیشتر به خشونت آلوده بشود، احتمال استقرار و پایداری دموکراسی در آنجا کمتر خواهد بود . در همین رابطه موضوع دور نگه داشتن نظامیان از عرصه مداخلات سیاسی مانند سرکوب جنبش و کودتا اهمیت می‌یابد.
اصل دیگر ، به رسمیت شناختن فراکسیون‌ها و ائتلاف‌هایی است که در بستر فرایند اتحاد بزرگ باید شکل گیرند و یا قبل از آن گرفته‌اند.
مبنای دیگر، احترام به مالکیت خصوصی است. که مشاهده آن در اسناد انقلابات رنگی بلوک شرق در خیلی جاها، مقداری غیر‌قابل انتظار بود. البته قابل درک است برای کشوری که از یک نظام کمونیستی عبور کرده است. احترام به مالکیت خصوصی در اعلامیه جهانی حقوق‌بشر نیز بطور مشخص ذکر و تصریح شده است.
موضوع دیگر، اصل رهبری جمعی یا خِرَد جمعی است. در جلسه پیش گفته شد که نقش عرصه عمومی در انتقال نظربه رهبران و سخنگویان محلی و سپس بازتاب آن در شبکه جنبش در سخنگویی‌های رسمی و انتخابی آن چگونه است. این جاست که موضوع نوع رهبری ارتباط مستقیم با مسئله هژمونی می‌یابد. در جنبش‌های نوین، هژمونی از ساختارها و نیروهای سیاسی به " گفتمان‌ها" منتقل شده است. تردیدی نیست که در دوران ما هژمونی غالب با گفتمان لیبرالی دمکراسی از گلوگاه جامعه مدنی است.
آخرین موضوع هم که اخیراً در بعضی از جنبش‌ها به گونه فزاینده و جهانی طرح می‌شود، اصل حفظ محیط زیست است. اینک تا اینجا مجموعه مبناها و اصول راهنما بیان شد. اینکه کدام یک از این‌ها را مبنا قرار بدهیم و کدام یک را ما در زمره اصول راهنما بپذیریم، نیاز به گفتگوی بیشتر دارد.. جمع‌بندی من در این مورد و در این پژوهش به ترتیب زیر است که البته می‌تواند نقد و باز‌نگری نیز بشود. مبناها کمتر مورد چالش هستند تا اصول راهنما. مبانی اتحاد آن کف و بتون‌آرمه اصلی است که ما بر آن بنای فرایند اتحاد را می‌نهیم و اصول راهنما ستون‌هایی هستند که از این بستر فرا روییده و بدنه بنای اتحاد بزرگ را در بر می‌گیرند.
در بیشتر جاها و موارد، موضوعات زیر به عنوان "مبنا" قرار گرفته‌اند‌:
- حقوق‌بشر و حقوق‌شهروندی
- دمکراسی
- آزادی
- عدالت
رفاه و فرایافت خوشبختی -
-) ترقی و توسعه پایدار و انباشت ملی ( در مواردی به عنوان اصول راهنما آمده است
- عرفی‌گرایی یا سکولاریسم
- تکثرگرایی یا پلورالیسم
تمامیت ارضی و هویت ملی (در مواردی به عنوان اصول راهنما آمده است )-
پرهیز از خشونت –
عدم تمرکز ( در برخی به عنوان مبنا و برخی به عنوان اصول راهنما ذکر شد)

در بیشترجاها و موارد ، موضوعات زیر به عنوان "اصل راهنما" قرارگرفته‌اند:

انتخابات آزاد، حاکمیت صندوق رأی و حق رای –
رفع هرگونه تبعیض (البته در بعضی از خورده جنبش ها به عنوان مبنا ذکر شده)-
- جامعه مدنی و سرمایه مدنی
صلح و منافع و امنیت ملی و استقلال در سیاست خارجی-
)- عدم تمرکز ( در برخی به عنوان مبنا و برخی به عنوان اصول راهنما ذکر شده
- احترام به مالکیت خصوصی
- رهبری و خرد جمعی
- حفظ محیط زیست
- مشارکت سراسری
سرنگونی یا برکناری حکومت استبدادی ، گفتمان یا پارادایم " تغییر" -
به رسمیت شناختن فراکسیون ها و ائتلاف‌ها-
در فرصت بعدی در مورد ترکیب نیروها و ساختار فرایند اتحاد، تاکتیک‌ها، استراتژی‌ها، نقشه راه، ابزارها و اسناد گفتگو کرده و یک جمع‌بندی ارایه می‌شود. بررسی یک مکانیزم برای مراقبت دائمی از فرایند اتحاد و نهایتاً اینکه رویکرد حزب ما در ا ین مقوله چه گونه می‌تواند باشد. فکر می‌کنم این موارد‌ها یک جلسه دیگر بگیرد.

مختاری: سئوال من در مورد همین نکته آخری که گفتید هست. در واقع مالکیت خصوصی که شما گفتید، کدام مالکیت خصوصی؟ اگر مالکیت خصوصی نتیجه غارت باشد است یا باید یک نکته‌ای را اضافه کرد. کدام مالکیت خصوصی و این مالکیت از چه راهی بدست آمده؟

آهنیان: برداشت من از مالکیت خصوصی در اسناد بیشتر انقلابات رنگی بلوک شرق - که از زیر یوغ یک نظام با یک اقتصاد سوسیالیستی و کمونیستی بیرون آمده- این است که منظور بطور مشخص مالکیت خصوصی به معنای رفتن به سمت آن دولت حداقلی در مفهوم قرائت سوسیال – دمکراسی مدرن است. چون این‌ها به یکباره که نمی‌توانستند بیایند در فضاهای کاپیتالیستی وارد بشوند. مالکیت خصوصی در سرمایه‌داری مفهوم وسیع‌تری دارد. ولی برداشت من از این است که مالکیت خصوصی مسئله اصلی آن‌ها بود در آنجا. برای اینکه دولت همه اقتصاد را در اختیار گرفته بود و بطور مشخص اقتصاد سوسیالیستی بود. و در مورد ما این به هیچوجه مطلب برجسته‌ای نیست، چنین مشکلی را در این گستره‌ها نداریم.

فواد پاشایی: بعضی مواقع مباحثی با دوستانی که از جناح‌های چپ می‌آیند، دوستانی که در حزب کمونیست کارگری هستند، می‌بینم که بطور ضمنی با پذیرفتن اعلامیه جهانی حقوق‌بشر بطور کامل مخالفت می‌کنند، چون در آن قوانین هم مالکیت خصوصی محترم شمرده می‌شود و جناح چپی که عقب مانده، حزب کمونیست کارگری معتقد است که قوانین حقوق‌بشر همه‌اش درست نیست. ولی در رسماً در ملاء عام اشاره نمی‌کنند که با بخش مالکیت خصوصی اختلاف دارند. دوستان در استکهلم اگر اطلاعی از جلسه‌ای که امروز و دیروز در سوئد برگزار شده است، خوشحال می‌شویم که در اختیار ما بگذارند.

آهنیان: خوب است که دوستان فعال‌تر با این موضوع مبناها برخورد کنند، اینکه اکنون پرسش‌های زیادی نمی‌شود، شاید علت آن باشد که موضوع شفاف است و دوستان فعلا نظر مخالف یا نقد و پیشنهادی در مورد مبناها و آن ملاحظاتی که در کنار هر کدام عرض کردم، ندارند. من خود هنوز در اینکه دو سه مورد از موضوعاتی که در اصول راهنما گذاشته شده و به عنوان مبنا ذکر نشده، کاملاً قانع نیستم ولی واقعیت و نتیجه بررسی اجمالی، به آن ترتیب است. امیدوارم که در آینده در این خصوص صحبت‌هایی زیادتری بشود. در خصوص جلسه استکهلم من همین‌قدر عرض کنم که خود آن نشست و اینکه نظرها چیست، مطلبی جداست ولی از پریروز در رسانه‌های استکهلم سر و صدای که دیروز گوش می‌کردم بسیار زیادی بود.
از کشورهای زیادی بعضی افراد آمدند روی خط در موافقت و مخالفت. بطور عمده جنبه نقد و انتقاد داشت. افکار عمومی شهر هم بسیار حساس بود. منفردین هم زنگ زدند و صحبت می‌کردند و حتی تعدادی ذکر کردند که با خود مرکز پالمه تماس گرفتند و با مسئولین آنجا صحبت کردند از جمله با مسئولین ایرانی و نظرات خودشان را سعی کردند منتقل کنند. بحث‌ها خیلی زیاد بود ولی دو نکته اصلی را که رویش اشکال می‌گذاشتند و استناد هم می‌کردند به کنفرانسی که پنج نفر در این باره داشت، فکر کنم در برلین یا کلن بود، که گفته شده بود به دلائلی کنفرانس پشت درهای بسته و بدون خبرنگاران است و گزارش هم بعداً منتشر خواهد شد. بیشتر نقدها متوجه این بود و دیگر اینکه امروز هم تا آنجایی که من اطلاع دارم هنوز هیچکس نمی‌دانست که اصولاً محل برگزاری نشست در کجاست و این که از دعوت کننده‌ها چه تعداد در آنجا بودند ولی افرادی دعوت را رد کرده‌اند و روی خط رادیو آمدند و دلایل خودشان را مطرح کردند. در هر حال، من فکر می‌کنم که در این مورد شورای مرکزی به درستی با احتیاط و دقت تصمیم‌گیری کرد و وارد موضوعی نشد که اینقدر و از هم اکنون مورد چالش گسترده و عمومی قرار گرفته است. این صرفاً نظر من است. ولی امیدوارم از این نشست نکته‌های مثبتی بیرون بیاید و یک مقدار به آن سئوال‌ها هم پاسخ داده بشود. برای حزبی مانند حزب مشروطه ایران، پا در گرگ و میش و نیمه تاریک و نیمه روشن گذاشتن ممکن است هزینه‌های نامناسبی داشته باشد.

مفخمی: سئوال من از جناب آهنیان این است که در این نقشه راه که سکولاریسم، بخصوص سکولاریسم نو را - نمی‌گویم زیاد- ولی بهای آنچنانی در مواردی دیگر نقشه راه به آن ندارند. آیا در وضعیت فعلی ایران، در یک حکومت مذهبی صرف با تمام قدرتش معتقد است که باید در سیاست و دولت و همه چیز مردم دخالت بکند، احتیاج نیست که روی این مسئله سکولاریسم – حال به هر طریقی، نوع انگلیسی آن و یا نوع فرانسوی و یا ... – بیشتر بحث بکنیم و اینرا برای مردم روشن بکنیم؟

آهنیان: شاید سئوال شما این است که آیا در جامعه استبداد دینی زده ایران نباید ما موضوع سکولاریسم را برجسته‌تر کنیم؟ آیا سئوال را درست فهمیدم؟ اتفاقاً من فکر می‌کنم برعکس است چرا؟ چون‌که در هیچ مرحله‌ای از تاریخ ایران، تا این حد سکولاریسم در جنبه سکولاریسم ذهنی یا فلسفی یا سکولاریسم فردی، در مقایسه با سکولاریسم عینی یا اجتماعی یا سکولاریسم سیاسی - که بیشتر نمود قدرت و ساختار قدرت در امر عرفی‌گرایی هست- ، برجسته و فراهم نبوده است. یعنی جامعه امروز ایران بسیار جامعه عرفی‌گرایی است. اصولاً جنبش مشروطه نیز یک جنبشی با خواست‌های نسبتا سکولار بود اما امکاناتش را نداشت. به ویژه که گفتمان اسلام سیاسی و گفتمان چپ ایدئولوژیک در عرصه قدرت و سیاست در آن زمان، هنوز در بوته آزمایش نرفته بود. آری در جامعه‌ای مانند جوامع کنونی خاورمیانه که دارند بهار عرب را تجربه می‌کنند باید سکولاریسم را برجسته‌تر و هر چه صدا را بلندتر کرد. اما در جامعه ایران ذهنیت عرفی‌گرا و دگرگونی‌های ساختاری اجتماعی لازمه وجود دارد. جامعه ایران واقعاً یک جامعه عرفی‌گراست. ما در چنین جامعه‌ای باید بیشتر آن جنبه‌های انگلوساکسون و روادار دین ناستیز عرفی‌گرایی را تقویت کنیم. از سوی دیگر بحث سکولاریسم نو - جناب نوری علا واژۀ فارسی «نو» را گذاشتند- و سکولاریسم چند‌گانه یا تطبیقی از مدت‌ها پیش در جوامع آکادمیک مطرح بوده است. در سکولاریسم چند‌گانه یا تطبیقی - که من در سخنرانی مربوط به سکولاریسم توضیح داده‌ام – سکولاریسم سیاسی اولاً باید بومی بشود یعنی با توجه به شرایط اجتماعی – فرهنگی بومی و مرحله بندی گردد و به سکولاریسم به عنوان یک فرایند نگاه شود.
از این نظر فکر می‌کنم که واقعاً جامعه ایران دیگر نیازی به تأکید بیشتر ندارد و بزرگترین نقش سکولار کردن جامعه ایران را خود دین، روحانیون و مخصوصاً حکومت دینی داشته است . از طرفی بیش از حد برجسته کردن امر سکولاریسم در ایران در مرحله کنونی - که خواست عمومی و شعار سرنگونی و برکناری جمهوری‌اسلامی به نوعی اسم شب و ترجمان ایرانی سکولاریسم است و به ویژه که ارزش‌های حقوق‌بشر و دمکراسی لیبرال را در کنار خود دارد - شاید به نوعی امکانات جنبش را در قدرت مانور خود محدودتر کند . آن هم در جامعه‌ای که بسیاری از امکانات و کانال‌ها هنوز از طریق نهادهای مذهبی غیر شریک در حاکمیت فعلی اعمال می‌شود.

بیت اللهی: آقای دکتر آهنیان، من بر می‌گردم به سئوال دو هفته پیش. با توجه به مبناهای اتحاد که شما فرمودید، جایگاه حزب ما نسبت به منشور و اساسنامه‌اش، در این ترانس‌های اتحاد کجاست؟

آهنیان: البته من صرفاً نظر خود را به عنوان یک هموند عرض می‌کنم و انتظار هم این است که در چهارچوب منشور و اساسنامه گفته شود. در آن چهارچوب، به هر حال فصل الخطاب ما در عرصه نظری، اصول منشور و ملحقات آن، و در عمل سیاسی امکانات و تلاش‌های ما در چهارچوب مفاد اساسنامه است. در این تردیدی نیست. در موضوع دیالوگ- با توجه به فرایند اتحاد که عرض کردم- ، بر پیش شرط به رسمیت شناختن اتحادهای کوچک، جبهه‌ها و ائتلاف‌ها - صرف نظر از اینکه آیا مطالبات‌شان اصولاً درست است یا خیر- تأکید بسیار باید داشت. به عنوان مثال سازمان‌های قومی که فدرالیسم را حتی به صورت پیش‌شرط مطرح کرده و یک ائتلافی بر این زمینه درست می‌کنند. " اصل تشکیل ائتلاف" باید در فرایند همگرایی به رسمیت شناخته بشود. ما اگر در این اتحاد و ائتلاف می‌خواهیم باشیم، نمی‌توانیم این اصل را به رسمیت نشناسیم. به رسمیت شناختن ما به معنای به رسمیت شناختن "خواست فدرالیسم برای ایران" نیست. شما اصلی را پذیرفته‌اید که از اصول راهنما یا مبنای این اتحاد است. این است که در آنجا این نقش برجسته می‌شود. بنابر این، من فکر می‌کنم از منظر ورود به فرایند اتحاد، ما باید آن مفاهیم اصلی را که رویش توافق می‌کنیم ، یعنی مبانی منشور و اصول راهنما را، بپذیریم و این نه تنها برای ما بلکه برای هر فرد، سازمان و ائتلافی، موضوع اساسی و بنیادین است. ممکن است فرضا کسانی بگویند ما یک جمهوری‌اسلامی دمکراتیک می‌خواهیم و یک حزب دمکراتیک اسلامی هم درست کنند، یک جبهه‌ای درست کنند در بیرون یا در داخل. این را نمی‌شود به رسمیت نشناخت. ما اگر اصول و مبناهای آن اتحاد بزرگ را به رسمیت شناخته‌ ایم، این به معنی به رسمیت شناختن "دخالت دین در حکومت" نیست زیرا پیشاپیش همگی جدایی دین از حکومت به عنوان مبنای اتحاد را پذیرفته‌ایم. منظور اصلی از به رسمیت شناختن فراکسیون‌ها هم همینطور است. تأیید تمامی محتوای آن ائتلاف‌ها و فراکسیون‌ها نیست بلکه منظور شفاف‌سازی و قانونمند کردن امر دیالوگ و مبارزه و نیز بالا بردن بخت و شانس همگرایی استراتژیک است. مهم این است که آن‌ها بیایند اصول خودشان را شفاف بگویند. یعنی خط‌کشی‌ها آشکار بشود. نه اینکه امروز کلمه حقوق سیاسی‌ای بیاید که فردا به ملیت، پس فردا به ملت و در پایان دعوا به تجزیه فرا روید . این بیشتر ناشی از عدم شفافیت است. برای اینکه ما فرصت به یکدیگر نمی‌دهیم. شاید اگر به برخی فرصت داده بشود، این‌ها در چهارچوب پروسه اتحاد از خود بخود فرو غلتیدن به گرداب افراط در امان بوده و انرژی‌ها صرف زد و خوردهای داخلی نمی‌شود. پس منظور اصلی از به رسمیت شناختن این است که خط‌کشی‌ها و شفافیت‌ها انجام می‌شود. وقتی آن انجام شد، دیگر دست همه باز است. هر کسی با حفظ منشور خود و بدون عقب‌نشینی می‌تواند وارد این دیالوگ و فرایند اتحاد در چهارچوب آن بشود. خیلی از مسائل هم می‌ماند برای دوران گذار و پس از گذار. امیدوارم که یک مقدار نظر خود را بیان کرده باشم. منظور من این است که چالش بر سر" شکل "عدم تمرکز هم مانند شکل نظام ، برای آینده گذاشته شود. نه آنها می‌توانند فدرالیسم را پیش شرط قرار بدهند و نه ما می‌توانیم عدم فدرالیسم را پیش شرط قرار بدهیم. انصاف این است.

مختاری: آقای آهنیان، این نکته آخر شما برایم کمی مبهم است. اگر موضوع اتحاد در واقع طرف صحبت‌اش داخل ایران است، پس چه لزومی دارد ما بنشینیم با بیرون صحبت کنیم؟ نفع آن برای ایران کجاست؟ آنطور که از صحبت‌های شما استنباط کردم، پایگاه همه این صحبت‌ها بر‌می‌گردد به داخل ایران و فعالیت‌هایی که در داخل ایران است. سئوالی که آقای بیت‌اللهی فرمودند، شاید باید این کار را اینجا هم انجام بدهیم و در واقع این امر چقدر می‌تواند کمک کند به جنبش‌های داخل ایران. اگر نشد چی؟ آیا این‌ها دو بال جدا هستند که ما با بیرون یک گونه صحبت می‌‌کنیم و با داخل گونه‌ای دیگر؟ چون موضوع صحبت با اقوام که خودشان را نماینده می‌دانند، بر اساس همان حقوق‌بشری که محور است، خب، دیگر حقوق اقوام را که ما قبول نمی‌کنیم. حقوق فردی را قبول داریم. اگر بشود یک مقدار توضیح بدهید.

آهنیان: آقای مختاری عزیز، دکتر همایون یک مقاله‌ای دارند به اسم «فریاد کشیدن‌ها در بیابان». شما الآن اینرا که فرمودید، آن در ذهن من می‌آید و نیز نوشتار «گفت و گوی کران» - با دست‌های بسته و زبان‌های گشاده- که در آن می‌گوید که کَرها اقلا عذر دارند که نمی‌شنوند ولی گفت و گوی اپوزیسیون گفت و گومیان کران شنواست. در انتهای مقاله ایشان می‌آید که ما باز هم فریادهایمان را در بیابان خواهیم کشید. فریاد همگرایی و همبستگی را نباید برید. پاسخ من به آقای بیت‌اللهی نازنین بیشتر پاسخ به سئوال مشخص ایشان بود در باره همکاری با نیروهای اپوزیسیون آن جواب را عرض کردم. در جلسه قبل صحبت شد که تجربه جنبش‌های این چند دهه اخیر، نشان داده که نیروهای سنّتی اپوزیسیونل، هرگز نتوانستند از آن حبس تاریخی و پویش قدرت رهایی یافته و زبان جنبش‌های مدرن هزاره سومی را بفهمند.از این رو ، جنبش‌ها راه خود را رفته و این‌ها نهایتاً مجبور شدند در دقیقه نود و یک، و گاهی هم دقیقه نود، سراسیمه پا برهنه به دنبال جنبش بدوند. از موضع ضعف بدوند و معمولا در قدرت هم سهم و نقشی پایدار نخواهند داشت. بنابر این مخاطب اصلی دیالوگ و ملات اصلی فرایند اتحاد، نیروهای مدنی و خُرده جنبش‌ها، آنهم در درون کشور هستند . در بیشترین اتحاد‌ها چه در بیرون چه در داخل، آنهایی موفق بوده که ترکیبی بین شصت تا هفتاد درصد از درون کشور و حداکثر سی چهل درصد در چند مورد خاص از بیرون، داشته‌اند. پس مخاطب اصلی برای دیالوگ درون است؛ مخصوصاً نیروهای جوان، خُرده جنبش‌ها و زنان. در آنجا و با آن‌ها به قول شما ما چنین بحث‌های تاریخی بازدارنده را نداریم. با واردتر شدن به این گونه بحث‌ها در خلاف جریان همگرایی - مثلا این که اکنون با شمشیر حکومت محلی در برابر تیغ فدرالیسم به صحنه نبرد بریزیم - ما را در سن سیاست و در عرصه و افکارعمومی جنبش تقلیل و تضعیف خواهد کرد، مثل همان بازی شکل نظام. امیدوارم منظوررا رسانده باشم.

عسگری: صحبت‌های من دو بخش دارد. یکی مربوط به آقای آهنیان است و دیگری مربوط به گزارش مختصری است در مورد همین جلسه‌ای که در استکهلم بوده است.
اما آقای آهنیان، شما بسیار بجا اشاره کردید به آن «فریاد کشیدن‌ها در بیابان» و در مورد این گروه‌ها شما بخوبی توضیح دادید که نمی‌شود اینکار را کرد و تجربه هم اینرا ثابت کرده. مخصوصاً گروه‌های قومیتی هستند که این‌ها از بیرون و از کشورهای دیگر تغذیه می‌شوند و اصلاً اهداف‌شان متفاوت است. در نتیجه من فکر نمی‌کنم با اینگونه گروه‌ها در خارج از کشور بتوان کار کرد.
اما به چیزی که شما در این دو جلسه اشاره می‌کنید و آن هم «اصول راهنما» است، من فکر می‌کنم که شما معتقدید که هم در حزب و هم در درون اپوزیسیون یک اصولی داشته باشیم. من با اصول راهنما در درون اپوزیسیون کاری ندارم، ولی آن اصول راهنمایی که بهش اشاره کردید، بسیار عالی است. چون تکلیف همه اعضا را روشن می‌کند که در آن چهارچوب به هر طرف بتواند قدرت مانور داشته باشد. یعنی کسی که فرضاً در استکهلم نشسته یا در آلمان یا آمریکا، گذاشتن اصول راهنما دست بازتری دارد چون چهارچوب ها و مرزها را می‌شناسد.
اما در مورد جلسه‌ای که در استکهلم بود. به هر حال یک عده‌ای دعوت شده بودند و در رسانه‌ها مانند VOA در قسمت تفسیر خبر خیلی ابراز رضایت شد. اما مخالفین هم بودند که بیشتر در رادیوها نظراتشان را ابراز می‌کردند که به سه قسمت تقسیم می‌شدند. یک قسمت مخالفین حرفه‌ای بودند که همیشه با همه چیز مخالف هستند و اکثراً هم منفرد هستند. دوم، مخالفینی بودند که غیر شفاف بودن این جلسه و پشت درهای بسته برگزار شدن این جلسه و اینکه و معلوم نیست که چه خبرنگار و چه خبرگزاری در این جلسه شرکت دارد و معلوم نیست که چرا یک عده دعوت شدند و یک عده دعوت نشدند و هیچ ناظری هم در این جلسه وجود ندارد را مورد انتقاد قرار می‌دادند. گروه سوم مخالفین، بیشتر سلطنت‌طلب‌ها بودند به علت دعوت نشدن شاهزاده به این جلسه بود. ولی اینرا ابراز نمی‌کردند و انتقادهای دیگران را تکرار می کردند.
به هرحال خیلی خوشحالم که حزب پایش را از این جریان بیرون کشید و همیشه عاقلانه عمل بکند.

آهنیان: آقای عسگری گرامی، من نمی‌دانم آیا واقعاً شاهزاده را دعوت نکردند یا اینکه ایشان به دلایلی نپذیرفته‌اند؟ یعنی با چنین نشستی شاید به دلایلی موافقت نداشتند. اطلاعی دقیقی ندارم ولی خوب است که این مطلب را در ذهن داشته باشیم که شاید موضوع نه دعوت نشدن بلکه نپذیرفتن بوده است.
در مورد نشست هم خیلی خوب است که منتظر نتایج باشیم، اگر نتایجی از این نشست بیاید بیرون که منطقی باشد، از این اشکالات تدارکاتی و مقدماتی که همیشه در اپوزیسیون بوده - هر چند چنین نشست‌های سوال برانگیز دربسته‌ای خیلی کم بوده ست- ، شاید بتوان عبور کرد. مهم این است که محتوایی که از این نشست در می‌آید چیست و آیا چه تعداد شرکت کردند؟ چون با این تعداد زیادی که در رسانه‌ها و به صورت کتبی اعتراض کردند، باید دید که چگونه پیش رفته است.
در خصوص موضوع اصول راهنما برای حزب ، فکر می‌کنم که ما این اصول راهنما را داریم. اما کاربرد دیگر اصول راهنما در اتحاد این است که در مورد آن چیزهایی که به عنوان مبانی اصلی اتحاد به هر دلیلی نمی‌توان تصمیم قطعی گرفت- مثلاً با منشور یا استراتژی‌ها تضاد دارد؛ در موردش تردید و پراکندگی درونی دارند و عوامل فلج کننده است و مانع شکل‌گیری اتحاد است که در ضرورت‌اش این همه صحبت شد- ، یک امنیت فکری و سیاسی نسبی تا دوران گذار بوجود می‌آورد در کنار یه رسمیت شناختن شفافیت‌ها.
یک کاربرد دبگر این است که آن مواردی که روی آن توافق همگانی و کامل نیست و نسبی است، می‌تواند به عنوان اصول راهنما ذکر بشود اما باید مورد توافق نسبی همگان قرار بگیرد لذا فدرالیسم به عنوان اصول راهنما هم نمی‌تواند باشد ولی عدم تمرکز می‌ تواند باشد و باید هم باشد بدون ذکر شکل آن.
در مورد حزب ، ما در یک جایی اصول راهنما را داریم. در منشور خیلی مسائل گفته شده ولی روز بروز هر چه به جلو برویم در فقدان زنده یاد همایون- که هشدارها و راهنمایی‌ها را بسته به شرایط و سر بزنگاه می‌دادند- از کجا استخراج کنیم؟ پاسخ در ضمیمه‌های منشور است مانند قطعنامه‌هایی که داده شده. ما واقعاً در آنجا مخزن بسیار با ارزشی داریم و شورای مرکزی می‌تواند روی این‌ها کار کند و آن‌ها را فرموله کند و به عنوان مبنا بتوان از آن‌ها در موقع مناسب برای راهبردها و استراتژی‌ها استفاده کرد. حزب باید پویا باشد. حزب گلوگاه عرصه عمومی است و نه یک چیز تشکیلاتی درگیر و در بند خود – و زندانی حتی در منشوری که سال‌ها پیش نوشته است. البته تا امروز نکته‌ای در منشور حزب نمی‌بینیم که بخواهیم پس بگیریم. همه چیز در کمال تعادل و با حفظ اولویت‌ها در آنجا هست. ولی موضوع اصول راهنما این ارزش را دارد که روی آن کار بشود و همین توافق‌ها و گفت و گوها را می‌ توان پیش برد.

بیت اللهی: آقای دکتر آهنیان. ما یک مبنایی برای اتحاد داریم که 16 سال پیش نوشته شده که آن را در شورای مرکزی راهنما کار قرار می‌دهیم. 1- تمامیت ارضی ایران و یکپارچگی ملی بود، 2- نهادینه کردم اعلامیه جهانی حقوق بشر 3- جدایی دین از حکومت و سیاست. 4- تشکیل مجلس مؤسسان مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر 5- رفراندوم و همه پرسی برای تعیین شکل نظام. در واقع این مبنای اتحاد ما بوده و فکر می‌کنم همچنان در این قوت باقی است.
این‌ها به صورت کلی گفته شده و وارد جزئیات نخواهد شد. ولی از نظر ما جزئیات ممکن است در حرمت مرامنامه ما نباشد. به هر حال هر سازمانی برای خودش چیزی دارد. اگر جزئیات با هم منطبق می‌شدند که ما مشکلی نداشتیم. ولی همین می‌تواند مخرج مشترکی بین نیروهای سیاسی باشد.
اینجا هم یک گریزی می‌زنم، به این منظور که بالاخره این نیروهای سیاسی خارج از کشور یک شنونده‌هایی هم در داخل کشور دارند. در نتیجه، انسجام نیروهای خارج می‌تواند تقویت کننده نیروهای داخل کشور بشود و با دست بازتری و گرایش‌های مختلفی که وجود دارند پیوند موضعی در این خصوص دنبال کنند که به نفع همه هم خواهد بود. به هر حال فکر کنم که این اصول راهنمای حزب ما تاکنون بوده و واقعاً از آن هم پیروی کرده.

آهنیان: خب، این یک نکته خیلی مثبتی است. شما از آن پنج موردی که گفتید، سه مورد آن در این چبدمان مبنایی که گفته شده، هست. مجلس مؤسسان و رفراندوم هم درسایه اصل راهنمای حاکمیت صندوق رأی است . همه این پنج تا در آن مبناها، خیلی نزدیک و چسبیده به هم، هست. ما خوشبختانه به عنوان یک حزب لیبرال دمکرات راست میانه مدرن مشکلی با حداقل‌های لازم برای چنین فرایند اتحادی نداریم و این باعث افتخار است که اینقدر باز هستیم. در منشور نیز از مدت‌ها پیش موانعی مانند چالش بر سرشکل نظام بر طرف شده است. زنده یاد هم در این اواخر می‌گفت که دیگر حاضر نیست در این مورد صحبت کند. در مورد شکل عدم تمرکز هم باید سعی شود همین رویکرد را داشت. این نظر شخصی من است که دیگر تا ایران ، وارد این بحث نشویم.
در مورد "شیوه تغییر" سرنگونی باید با سرعتی باشد که ما را به آن سیاه چال‌های آلترناتیوسازی‌های فوری و بدون فرایند و موازی‌سازی‌ها از یک سو و خطر فروپاشی و جنگ و تجزیه از سوی دیگر، نبلعد. اصل را که بگذاریم بر تغییر، نود هم در صد می‌آید. شما بفرمایید در کشوری که گفتمان دینی اسلام سیاسی، روشنفکری دینی و اصلاحات به بن‌بست رسیده چه آلترناتیوی جز تغییر ساختاری و برکناری این حکومت هست؟ مخصوصاً در شرایط کنونی که خواست برکناری نظام، خواست عمومی جنبش اعتراضی مردم ایران است. ما که دیگر فریادی رساتر از جنبش درون نداریم. .
در مورد موضوع همگرایی و اتحاد، در نوشتارهای زنده یاد همایون ، من به 50 تا 60 مقاله در رابطه با این کار پژوهشی مراجعه کرده‌ام و شاید در یک جلسه جداگانه به همگرایی از دید زنده یاد بپردازم. این اصلاً خود یک بحث مفصلی است. واقعاً ایشان چیزی برای افزودن نگذاشته است. در همه جنبه‌ها و آنهم در رابطه با مناسبت‌های ملموس خاص که احتیاج به عمل سیاسی بوده ، مطرح کرده است. این‌ها مفاهیم انتزاعی و کلی نیست که ما بگوییم یک چیزهایی گفته شده و بعضی شکسته و بعضی نشسته خوانند. نه خیر، اگر هم ایشان نیست، ولی به روشنی و در مناسبت‌های دقیق گفته شده که رویکرد چه باشد، من فکر می‌کنم که دوران گفت و گوی درون اپوزیسیونی سپری شده است. اینرا واقعاً باید در درجه سوم قرار داد. در درجه اول و دوم باید با مردم ، با جوان‌ها، زنان، کارگران، با جامعه روشنفکری درون ایران حتی نوع دینی آن، گفت و گو کنیم. آن‌ها دارند روز بروز بیشتر فاصله می‌گیرند. قهرمانان پروتستانیسم در تاریخ سکولاریسم و مدرنیته اروپا، خود کشیش‌ها بودند. بیشترین هزینه را هم دارند آن‌ها می‌دهند. ما باید با نیروهای اپوزیسیون از گلو و از آستین مردم دیالوگ و همکاری کنیم. دو بچه که دعواشان می‌شود و توافق ندارند ، می‌روند از طریق یا پدر یا مادر با هم گفت و گو می‌کنند. ما باید به مادر خود مراجعه کنیم که ملت ایران هست. در آنجا ما اگر بتوانیم، یعنی رویکرد سعی کنیم با گذاشتن کنفرانس‌هایی که بیشتر متوجه نیروهای درون باشد دارای وزن و تاثیری برتر بشویم.

فواد پاشایی: ما از قدیم چند تا اصول اصلی داشتیم مبنی بر همکاری. حقوق بشر که مطمئناً پایه اساسی آن است. جدایی دین از حکومت، مراجعه به آرای عمومی، کنار گذاشتن دعوا بر سر نوع حکومت، صندوق رأی و رأی مردم را محترم شمردن، و اینکه مردم در آینده بتوانند حق تصمیم‌گیری داشته باشند و تمامیت ارضی.
متأسفانه مطالب اساسی که امروز در اپوزیسیون یکی از پایه‌های نفاق است. سازمان‌های قومی در همه جا حضور دارند. یعنی خوشبختانه یا متأسفانه، با همه ائتلاف می‌کنند و همه جا هم می‌روند. حالا نمی‌دانیم که خرج این‌ها از کجا و از چه کشورهایی می‌آید، ولی مهم حضور این‌ها در هر ‌ی است. هر کجا صحبتی است و اتفاقی، این‌ها آنجا باشند. و فقط هدف‌شان جا انداختن مطالبی است که آن‌ها به آن معتقدند. ولی ما نگاه‌مان به ایران است و ما معتقدیم که در اینجا نماینده تام الاختیار مردم‌مان نیستیم. ما حتی بر سر اندیشه سیاسی که به آن معتقد هستیم را می‌گوییم به رأی مردم می‌گذاریم و مردم را داور و قاضی اصلی می‌بینیم. ما می‌خواهیم ببینیم برای کجا و چه چیزی می‌خواهیم مبارزه کنیم. اگر به ایران خدشه‌ای وارد بشود، ما مبارزه را برای کجا می‌خواهیم انجام بدهیم. برای مشهد؟ شیراز؟ تبریز؟ در کجا؟ اگر این یکپارچگی بخواهد از بین برود.
ما که بر تمامیت ارضی ایران و یکپارچگی ایران تأکید می‌کنیم این نمی‌تواند پافشاری روی ایدئولوژی سیاسی ما باشد. پافشاری بر روی حفظ آن سرزمینی است که همه بتوانند در آن سرزمین بطور مساوی کار کنند. ما همیشه معتقد بودیم که ایران ملک مشاع همه است. یعنی یک مشهدی در کرمانشاه همانقدر حق دارد که یک کرمانشاهی در سیستان و بلوچستان حق دارد. درست است که در ایران اقوام مختلف زندگی می‌کنند یعنی این به معنی نیست که آن‌ها به آن منطقه متعلق هستند و در جاهای دیگر اختیارات و حق تصمیم‌گیری ندارند. در مورد کل ایران، همه ایرانی‌ها از همه استان‌ها و نقاط بتوانند اظهار نظر کنند و صحبت کنند. ولی خب، در فردای ایران اگر کسانی پیدا شدند که یک اکثریتی داشتند و بخواهند صحبت کنند، باید گذاشت صحبت کنند همانطور که ما حق داریم در مورد یکپارچگی صحبت کنیم. اگر کسانی فردا خواستند این مطلب را به رأی عمومی بگذارند می‌توانند تلاش‌های قانونی خودشان را بکنند همانطور که ما حق خواهیم تلاش‌های قانونی خودمان را بکنیم. آنجاست که معلوم می‌شود چه کسی می‌تواند اکثریت توجه مردم را به طرف خودش جلب کند. در عین حال که فراموش نکنیم، که معتقدم، ایران آینده نظر مردم به سوی یک ناسیونالیسم احترام به ایران خواهد بود. در ایران آینده در وحله اول به آن خاک نگاه می‌کنند و به یکپارچه بودن آن خاک توجه می‌کنند. به همین دلیل، به نظر خودم، به رأی مردم در آینده بسیار معتقدم. ولی در عین حالی که معتقدم، تلاش می‌کنم، این مطلب هیچوقت به رأی گیری نرسد. چون آن دوستان ما تلاش می‌کنند که این مطلب را به رأی گیری بکشانند. من معتقدم که تا رسیدن به آن روز این صحبت‌ها نباید مطرح بشود، و وقتی به ایران رسیدیم، بعد مردم در این مورد تصمیم‌گیری خواهند کرد.

آهنیان: نکته جالب در تاریخ انقلابات رنگی بلوک شرق- جریان بهار عرب هم به این ترتیب خواهد شد- این است که طبق آمار، به هیچ عنوان نیروها، احزاب و سازمان‌ها و یا حتی فراتر از آن گفتمان‌هایی که نقش اصلی را در دوران گذار و یا در فرایند قبل از آن بازی کرده‌اند ، لزوماً همان نیروهایی نبودند که پس از گذار قدرت را تحویل گرفتند. دبگر آن که تقریباً در تمامی این کشورهای بلوک شرق یک صحنه شبه اروپای غربی بوجود آمده است. در انتخابات مرتبا قدرت بین احزاب مختلف و در یک جامعه پلورال مبتنی بر ساختار بروکراتیک نظام پیشین - که امکان وجود اپوزیسیون مستقل را به آن‌ها می‌داد- ، می‌چرخد. حتی می‌بینید که آن نیروهایی که نقش اصلی و حتی بیشترین هزینه پرداز در فرایند گذاربودند ، پس از 4 یا 5 سال، کُلاً رفته‌اند ته دیگ و به قاعده هرم قدرت. گاه حتی نیروهایی بالا آمده‌اند که در آن لحظه‌ها وجود سازمان بافته نداشتند. منظور من این است که این خاصیت و کاربرد اصلی حقوق بشر و دموکراسی و بزرگترین ویژگی در جنبش‌های مدرن است که جوجه‌ها را آخر پاییز می‌شمارد.
از این منظر است که ما باید شکیبا باشیم، و ما اساس را بگذاریم بر آن که جای مان را در دل مردم باز کنیم، ما باید خودمان را برای فردا در ایران آماده کنیم، نه اینکه - به قول زنده یاد - امروز در پویش قدرت از فاصله هزاران کیلومتر خود را سرگرم کنیم. خوشبختانه ایشان ، برای ما میراث بی‌نهایت با ارزشی گذاشتند. برخی دوستان خیال می‌کنند که ما از اول لیبرال - دمکرات بودیم و البته باز این افتخار را از زنده یاد دریغ نمی‌کنند که ایشان لیبرال- دمکرات بودن ما را کشف و رسمی کردند!. خود این هم خیلی هنر است. برخی یک عمر با کلید آویزان از جیب راه می‌روند و هرگز دری را نمی‌گشایند.
مارکس واضع مارکسیسم نبود. جمع‌آوری‌اش کرد. ایشان این میراث را برای ما گذاشتند و این تونلی است که می‌توان از آن به قلب مردم راه برد .حزب مشروطه ایران لیبرال دمکرات در صحنه سیاست فردای ایران انکار ناپذیر است. سرمایه‌ای که پشتش هست، هموندانی که شانه به شانه هستند را، انکار نتوان کرد. باید خود را برای دور اصلی بازی در ایران آماده کرد و خونسرد و گشاده نظر بود. اگر هم فردا از این نشست در استکهلم یک چیز مثبت در بیاید، باید از آن استقبال کنیم، تعصب برای چیست؟

مختاری: در مورد نحوه عملکرد اپوزیسیون، من فکر می‌کنم که از نظر همراهی برای اینکه یک کار گروهی انجام بدهیم، اپوزیسیون خارج از ایران ناتوان است و اینرا هم نشان داده. اما از نظر اینکه می‌تواند ایده‌های تازه را منتقل کند و در واقع ناشر این ایده‌ها باشد.

فواد پاشایی: حق با آقای مختاری است. ما اشکال فرهنگی داریم. ما بر مبنای تاریخ چند صد ساله‌مان، آدم‌هایی شده‌ایم یکسویه و فکر می‌کنیم آنچه را که فکر می‌کنیم و آنچه را که ما می‌گوییم درست است. و ما تنها کسانی هستیم که درست می‌اندیشیم و مخالفان ما وجود ندارند یا عقل ندارند. این طرز تفکری است که - حال من نمی‌خواهم وارد بحث اسلام ستیزی بشوم- ولی تفکری است از مذهب اتخاذ شده که مخالفین ما یا کافرند یا مرتد و فقط این طرز تفکر در 500 سال گذشته بخصوص، بر جامعه ما حاکم شده ما پذیرفتن هر حرف مخالفی عکس العمل نشان می‌دهیم. ما باید از آن مشکل تربیتی جامعه بیرون بیاییم. ما به سهم خودمان در حزب خیلی تلاش کردیم و آقای همایون در این مورد نقش اساسی داشتند و بهای سنگین حملات چپ و راست را هم پذیرفتیم. حتی حملاتی هم از درون حزب به ما شد وقتی که می‌خواستیم با دگراندیشان وارد گفت و گو بشویم. بدنه جامعه نمی‌توانست بپذیرد که ما می‌توانیم با مخالف خودمان بنشینیم و گفت و گو کنیم و از آن سالم بیرون بیاییم و نه ما بد باشیم، نه او بد باشد، نه ما ناسالم باشیم نه او ناسالم باشد. جامعه ایران الآن خیلی عوض شده ولی هنوز ته ریشه‌هایی در آن هست. هنوز همکاران گذشته انقلاب نمی‌توانند با صلابت و با صدای رسا و شفافیت بگویند که ما اشتباه کردیم. ما مبارزه کردیم برای یک کشور بهتری، ما مبارزه کردیم تا آینده بهتری داشته باشیم ولی ندانستیم و اشتباه کردیم و در حالت دشمنی خصوصی ماندیم. هنوز اپوزیسیون در حال پهلوی ستیزی هستند. هنوز اپوزیسیون درگیر با ستیز با پهلوی‌ها هستند که سی سال است از اریکه قدرت پایین هستند.
من نگاه می‌کردم به تلویزیون، آقای اکبر گنجی صحبت می‌کرد در مورد دیدگاه خاندان پهلوی به مذهب که رضا شاه چند بار سینه زده، چند بار تکیه داشته، چندبار به مساجد رفته، چند بار از روحانیون تعریف کرده، یا محمدرضا شاه چه گفته یک کدام از این گفته‌ها را این آقایان تا چهل سال پیش که مذهب احترام بالایی داشت در جامعه، نمی‌گفتند. که مبادا به خاندان پهلوی بچسبد که این‌ها مذهبی هستند که نکند توده جامعه مذهبی ایران به این‌ها نظر خوب داشته باشد. وی حالا که چندین سال است که سکولار شدن و ضد مذهب بودن در جامعه دارد مُد می‌شود، حالا آقایان یادشان افتاده پس از سی و سه سال آمار چند بار به مشهد رفتن پهلوی‌ها را در بیاورند تا نشان بدهند به مردم که این‌ها آدم‌های مذهبی بودند.
این اشکال‌ها، همه اشکالات فرهنگی هستند. ما تا از این افکار بیرون نیاییم، مشکل است که جامعه به یک خوشبختی و روشنی کامل برسد.

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

پیمان

lمنتظر چی هستید من که اینطوری مشاهده کردم بیش از بیست گروه وحزب با هم هستید چه نوع اتحادی میخواهید. اکثریت . توده ومشروطه . نضهت آزادی . رضا پهلوی . جمهوری خواهان سکولار و جمهوری خواهان دوست عزیز قصاب اوین لاجوردی . حزب دمکرات . کومله . و بسیاری تجارت پیشه گان علیرضا نوری زاده خائن. بنی صدر زوار در رفته . موسوی و شیخ شاع . مجتبی واحدا و سازگارا .توی سر سگ بزنی از این تجارت پیشگان وفرصت طلب و میوه چین می آد بیرون . آمریکا هم که با شما است و روسیه را هم توده واکثریتی دارند . جمع کنید این دکان دستگاه را . زمان خمینی دیگر تکرار نمی شود .

February 27, 2012 12:36:21 AM
---------------------------

کاوه یزدانی

گروه هایی که از محور قرار دادن منشور حقوق بشر برای توافق بر همکاری فرار می کنند ریگی در کفش شان می باشد .
برای قضاوت و داوری نهایی از ترازوی حقوق‌بشر که حقوق شهروندی را در بردارد باید استفاده کرد تا آن نقابداران شناخته شوند و مسیر همکاری بین آزادیخواهانی که باورمند حقوق بشر هستند باز شود .
حقوق‌بشر است که وقتی به قانون تبدیل شود موازنه میان فرد و اجتماع را برقرار و پایدار می‌کند و دست یابی به دموکراسی بدون مبنای حقوق‌بشر امکان پذیر نیست . بر مبنای منشور حقوق بشر بخوبی می توان تمامیت ارضی و یکپارچگی کشور و ملت را نیز نگهبانی و حفظ کرد .
شاید هم همه گرفتاری های ملت ایران بخاطر دفن شدن لوح منشور حقوق بشر کوروش کبیر باشد که این لوح در زیر خروارها خاک در طول تاریخ گم شد و ملت ایران هم بقول معروف سوراخ دعا را گم کردند و در دام دزدان مدینه افتادند و به هر گونه اندیشه خرافاتی وخفت بار تن دادند تا اینکه ایران از اوج افتخارات به ته چاه جمکران سقوط کرد .

February 22, 2012 03:46:45 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites