این حزب انسان را محور تمامی پدیدههای اجتماعی میداند. با نظریهپردازیهای آقای همایون این حزب توانست آینده کشور را بر اساس حقوق شهروندی و اندیشه لیبرال دموکرات در ریشههای اولیه مشروطهخواهی به تعریف بکشد. «مشروطه نوین ایران» اندیشهای کاملا ایرانی و برای آینده ایران میباشد. اندیشهای نو برای نسلی نو از جوانان ایران و نسلهای آموخته با رنج و در بطن جامعه.
***
منشور یعنی: اصول، نظریات و عقاید جمعی که به صورت رسمی منتشر شده. انگیزه انتشار یک منشور زمانی بوجود میآید که افرادی نیازها و یا کمبودهای را در جامعه دریابند و برای برقرار کردن تعادل اجتماعی راهحلی را بخواهند ارایه بدهند. در واقع محتوای یک منشور نشانگر خواستها و اولویتها یک گروه مشخص میباشد.
ما اعضای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) دارای منشوری هستیم که بوسیله آن توانستهایم هویت سیاسی خود را به صورت شفاف به مردم عرضه کنیم. کسانیکه با اعضای این حزب به گفتگو مینشینند، میدانند که اعضای این حزب چه اندیشهای دارند و برای رسیدن به چه اهدافی چه راهحلهای ارایه میدهند. به جرات میتوان گفت که اعضای این حزب در مرحله اولیه با منشور این حزب شناسایی و سنجیده میشوند و در مراحل بعدی به طبقهبندی شهروندی خود میرسند، همان شهروندی که انگیزه میآفریند.
به نظر من جُنبش سبز بزرگترین جهش مردمی را در سه دهه گذشته بوجود آورد. تحولات و تغییرات در فضای سیاسی کشور، ما را هم مجبور کرد که جایگاه حزب را دوباره بسنجیم و با آگاهی و امکانات بدست آمده، آن گفتمانی را نهادینه کنیم که بیشترین تاثیرگذاری را مابین مردم داراست. ما بارها گفتهایم لیبرالدموکراسی محتاج به چندین حزب سیاسی با آیندهنگری شفاف و مشخص میباشد. احزاب خود را با منشورشان به مردم معرفی میکنند و به همان صورت برنامههای سیاسی خود را به مردم عرضه میکنند.
نتیجه کار سیاسی رسیدن به توافق بر سر اشتراکات و همیاری برای رسیدن به اهداف ملیگرایانه است.
چندین منشور تا کنون به مردم تقدیم شده است. که من یک نگاه کوتاهی به هر کدام آنها میکنم.
منشور حزب: در سیر تکاملی، منشور حزب مشروطه ایران مشاهده میکنیم که در کنگره سوم حزب (اورنج کانتری امریکا ) اعلامیه حقوق بشر و قطعنامه کُنگره در باره حقوق زنان و کودکان به منشور وارد میشوند. از آن زمان گفتمان حقوق شهروندی رسما وارد فضای سیاسی داخل و خارج از کشور میشود. این گفتمان تا بدان آنجا پیش میرود که در میان انتقادات و مخالفتها و چالشگریهای اولیه مابین مردم در اکثر طبقهها و لایههای اجتماعی نهادینه میشود. البته ما هم سهم کوچکی در نهادینه شدن حقوق شهروندی در ایران دارا هستیم. روشنگریهای فراوانی در این زمینه انجام گرفته است که حزب هم سهم خود را در این روشنگریها داشته است. این حزب انسان را محور تمامی پدیدههای اجتماعی میداند. با نظریهپردازیهای آقای همایون این حزب توانست آینده کشور را بر اساس حقوق شهروندی و اندیشه لیبرال دموکرات در ریشههای اولیه مشروطهخواهی به تعریف بکشد. «مشروطه نوین ایران» اندیشهای کاملا ایرانی و برای آینده ایران میباشد. اندیشهای نو برای نسلی نو از جوانان ایران و نسلهای آموخته با رنج و در بطن جامعه.
منشور 81: این منشور در سال 2003 با تلاش جمهوریخواهان ایران (جمهوریخواهانی که به دموکراسی میخواهند برسند) بصورت سوگند نامهای منتشر شد. اصل اول این منشور میگوید: «ما حقوق و آزادی های مصرح در اعلاميه جهانی حقوق بشر را به تمامی می پذيريم و خواهان نهادينه شدن آنها در قانون اساسی ايران هستيم .» و در ادامه میتوان دریافت که منشور 81 دموکراتترین منشوری از طیف جمهوریخواهان ایران میبود که تا آن زمان منتشر شده بود. افراد فریختهای زیر آن را امضا کرده بودند ولی این منشور نتوانست گروه مشخصی از ایرانیان را تشویق به سازماندهی بدور خود بکند. منشور 81 کمک کرد تا جمهوریخواهان ایرانی دوباره خود را به تعریف بکشند. مقالات زیادی از آن دوران به جا مانده است که بیشتر به روشنگری و نظریهپردازی خلاصه میشوند. منشور 81 برای من گذر از گذشته و آغاز آیندهنگری ایراندوستان جمهوریخواه بود.
اتحاد جمهویخواهان واکنشی بود به رُخدادهای دوم خرداد از سوی جمعی از ایرانیان که در سال 2003 پایهگذاری شد. این اتحادیه نتوانست در دراز مدت حتا به یک همبستگی سطحی مابین ایرانیان برسد. در آغاز منشور اتحادیه جمهوریخواهان میخوانیم: « پس از يک قرن تلاش برای گذار از استبداد به دمکراسی و از سنت به تـجدد، مردم ما در آستانه حرکتی تازه در راه تـحقق آرمانهای ديرپای خويشند.» قسمت اول این جمله نامفهوم است. «گذار از سُنت به تجدد»! برای رسیدن به مُدرنیته میبایست بوسیله تجددگرایی سُنت را به چالش کشید. اکثر سُنتها بخودی خود نامطلوب نیستند بلکه پایههای فرهنگی نیرومندی در خود دارند. مانند جشن نوروز و جشن مهرگان. سُنتهای واپسگرا مانند نابرابری حقوق اجتماعی زنان و مردان را باید به چالش کشیده و با تجددگرایی منطقی راهحلی برای آیندگان پیدا کرد. تجددگرایی مانند کاتالیزاتور در علم شیمی میباشد و کمک میکند در ساختار سُنت تغییر بوجود آورد. مُدرنیته محصول تجددگرایی بروی سُنت است.
اندیشه جدیدی را اتحاد جمهوریخواهان به مردم ایران تقدیم نکرد بلکه در عملکردهای بعدی خود باعث پراکندگی عده بیشتری از جمهوریخواهان دموکراسیخواه شد.
گفتمان رفراندوم و موضعگیریهای سیاسی در رابطه با تحریم و یا شرکت در انتخابات کمکهای خود را کردند که مردم در عمل با حقوق شهروندی خود آشنا و از آن دفاع کنند. پیشزمینههای مانند گفتگوی «مطالبه محور» جامعه را آماده کرد که در انتخابات ریاست جمهوری پیشین به خیابان برود و بگوید: «رای من کو»
با نهادینه شدن حقوق بشر و آگاهی مردم به حقوق شهروندی جُنبش سبز تحولی را مابین ایرانیان بوجود آورد که توانست تمامی خواستهای مشترک را صیقل بدهد و احترام به حقوق شهروندی را در کل جامعه سیاسی کشور به گفتمان روز تبدیل کند. منشور جُنبش سبز بیشترین خوانندگان را به خود اختصاص داد. این منشور منظرگاهی از وضعیت کنونی جامعه را ارایه میدهد و هم نیازمندی جامعه را به تحولات بنیادین یادآور میشود. در کنار این مختصات این منشور راهکارهای مسالمتآمیز را پیشنهاد میکند. با اینکه منشور جُنبش سبز در آن مرحله هنوز ساختارشکن نبود ولی فراگیر میشود. جمهوریاسلامی به وحشت افتاده، با بوجود آوردن کهریزک و اعزام جمعی از اصلاحطلبان جمهوریاسلامی به خارج از کشور سعی خود را میکند تا افکار عمومی را منحرف کرده و مردم را با مشکلات روزمره خود تنها بگذارد، تا مردم زمانی برای اندیشیدن نداشته باشند. سرکوب جُنبش سبز، جُنبش را علارقم خواست رهبران اولیه به جنبشی ساختارشکن تبدیل کرد. تمامی تلاشهای جمهوریاسلامی و اصلاحطلبانش هنوز نتوانسته است عنصر ساختارشکن جُنبش سبز را به زیر کُنترل خود در آورده و یا از بین ببرد. جُنبش سبز بر عکس تمامی جنبشهای مردمی در تاریج معاصر ایران با اندیشهای ملیگرا و به شکل ناسیونالیسم ایرانی و تعریف انسانی آن برای دفاع ملی به میدان آمد، همان مُدرنیته که سُنت را به چالش میکشد!. این اندیشه در حال تکامل خود میباشد و همه ایرانیان در آن سهم خود را دارند و برای رسیدن به دمکراسی مبارزه خود را تازه آغاز کردهاند.
امید به سرنگونی جمهوریاسلامی
جُنبش سبز در نهایت به همه ایرانیان در داخل و خارج نشان داد که این نظام اسلامی نه اصلاحپذیر است و نه برای آینده ایران برنامهای مشخص دارد. هدف اسلامگرایان بوجود آوردن تمدنی اسلامیست. تمدنی که تاریخچه آن از هجرت محمد و پایانش رفتن امام زمان به دوران غیب میباشد. تاریخ در قبل و بعد از این دوره وجود نداشته است و همه چیز در این دوران غارتگری و کشتارهای قبیلهای، برای تحکیم قدرت در عربستان هزار و چهار صد سال پیش خلاصه میشود. فاشیسم اسلامی مانع اصلی پیشرفت ایران و عاملی برای ترویج خرافهپرستی، دعانویسی و امامزاده بازی برای ترویج و تولید حدیث و روایتهای فانتزیوار است. از بین رفتن نظام جمهوریاسلامی همین امروز بهتر از فردا میباشد.
اولین تشکیلاتی که بعد از ظهور جُنبش سبز توانست خود را سازماندهی بدهد و در گفتگوی سیاسی شرکت ورزد، «شبکه سکولارهای سبز» بود که هنوز پابرجا مانده است و خود را به یک وزنه سیاسی تبدیل کرده است. «نهاد مردمی» مجموعهای کاملا جدید از اپوزیسیون ایرانی میباشد که سعی در سازماندهی و متشکل کردن دارد ولی نتوانسته است اندیشه جدیدی را ارایه دهد.
در این میان شخصیتهای سیاسی منفرد ایران در خارج از کشور هم بیکار ننشستهاند و هر چند زمانی نشستی را در نقطهای در جهان برای مطرح ماندن خود انجام میدهند. این نشستها به علت اینکه تا امروز شفاف برگذار نشدهاند منتقدین زیادی را به صدا در آورد. آخرین نشست در شهر پراک برگذار شد که میتوان گفت شفافترین نشست این منفردین سیاسی به حساب میآید.
منشور پیشنهادی «شورای ملی» سعی بر این داشت که طیف سرنگونیطلب را زیر پوشش خود درآورد. ولی عدم داشتن تجربه در سازماندهی و برنامهریزی سیستماتیک، شورای موقت این منشور را در حال حاضر به بُنبست رسانیده. مطلقگرایی و عدم انعطافپذیری اعضای کمیته موقت، آنان را سریع درگیر بحثهای شخصی کرد و محتوای منشور فدای خودنماییهای فردی اعضای کمیته موقت شد. راه نجات این شورا کنارگیری تمامی اعضای آن شورا و یک رایگیری دموکراتیک میباشد. زمان برگذاری کُنگره «شورای ملی» هنوز مشخص نیست و در آینده نزدیک نمیتوان بروی این کمیته موقت حساب بازکرد. نمیشود از عدم تمرکز قدرت سیاسی نوشت ولی در عمل تمرکز قدرت را در دست خود گرفت.
منشور 91: برخلاف نظر کسانیکه که میگویند منشور 91 بر پایه موازیسازی صادر شده است، باید بگویم. این منشور تکامل خواستهای اندیشمندانی را ارایه میدهد که منشور 81 را نوشته بودند. این همان تجددگرایی میباشد که ما بر آن پا فشاری میکنیم. هیچ منشوری مطلق نیست و باید با گذر زمان تجدید نظری بروی آن بشود. این هموطنان با منشور 91 نشان دادند که از دوران مطلقگرایی گذر کردهاند و میتوانند در اندیشههای خود نوآوریهای داشته باشند. اتهام موازیسازی بر این گروه مبرا نیست و اصولا نباید از موازیسازی ترسید. موازیسازی میتواند گروه دیگری را که ما نتوانستهایم سازماندهی بکنیم بدور هم جمع کند و درست همین موازیسازیهاست که مانع بوجود آمدن دیکتاتوری جدید و یا مطلقاندیشی میشود.
منشور ائتلافی که صحبتش هست هنوز به مردم ارایه داده نشده است و به همین دلیل هم نمیتوانیم به روی آن بحثی بکنیم. ولی بعد از صدور این منشور باید دید، عملکردها و عکسالعمللهایی که بوجود خواهند آمد به کجاها خواهد رسید.
نتیجه گیری:
سازماندهی دوباره و فعالیتهای تشکیلاتی باید بتوانند نیرویهای پراکنده مردمی را بسوی احزاب و منشورهای گوناگون بکشند. خوبی منشورها هم در همین میباشند که تمایلات سیاسی گروههای مختلفی را به نمایش بگذارند ولی همه کار نباید در نوشتن منشور خلاصه شود. آیندهنگری جمعی و سازمان یافته، باید جای خودنماییهای فردی را بگیرند. فراوانی منشورها و بوجود آمدن احزاب جدید پایههای اولیه لیبرال دموکراسی میباشند و تلاش ما باید در همین جهت باشد که هم این حزب را تقویت کنیم و به نیروهای متشکل شده جدید، امکان عرضه کردن اندیشه خود را بدهیم. ما باید در متشکل کردن دگراندیشانمان کُوشا شویم.
ما نه میتوانیم وقت خود را در نشستهای منفردین سیاسی تلف کنیم و نه برای نوشتن منشور جدیدی بخاطر شخص شاهزاده از منشور خود گذر کنیم. کاری را که این حزب تا کنون به بحو احسن انجام داده است آیندهنگری میباشد. حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) میتواند برای رسیدن به ارزشها و اصول تصویب شده منشورش با دیگرانی که نقاط مشترکی را با ما دارند همکاری و همیاری کند. ولی نوشتن منشور برای دیگران از حوزه اختیارات این حزب بیرون است. دیگران منشورهایشان را بنویسند و نیرویهای خود را سازماندهی کنند در پایان مردم انتخاب کننده از روی عملکردهای این گروهها خواهند بود.
ما باید راهحلهای سیاسی خود را اول در بحثهای درون حزبی کامل کنیم و بعد به مردم ارایه دهیم. کار یک حزب سیاسی این میباشد. باقی بحثها جنبی و انتزاعی میباشند و باعث تلف کردن وقت و از هم گسستگی خواهند شد.
با این پیشزمینه کوتاه امیدوارم بحث سازندهای را بتوانیم انجام دهیم. از توجه شما سپاسگذارم.
*******
مختاری- سئوالم از آقای زاهدی این است که از منشور جنبش سبز صحبت کردند، یک مقداری توضیح بدهند چون من یادم نمیآید که جنبش سبز منشوری داشته باشد.
بهمن زاهدی- منشور جنبش سبز درست همان بیانیه آقای کروبی و موسوی میباشد که به منشور جنبش سبز معروف است. من این منشور را در سامانه حزب قرار دادهام. همان بیانیه 22 یا 23 خرداد کروبی و موسوی بود که بعد به حبس خانگی افتادند ولی در صحبتهایی که در آنجا میکنند یک مقدار بازتر است. یک جلوهای از سیاست امروز جمهوریاسلامی به ما نشان میدهد. روی راهکارها است و اعلامیه جهانی حقوق بشر و حقوق شهروندی زیاد تأکید شده.
مختاری- آقای زاهدی، منظورتان راه سبز امید است؟ چون این بر میگردد به جنبش راه سبز امید و مختصات جنبش را ندارد. یعنی تا آنجایی که من میدانم یکی از چیزهایی که در مورد جنبش سبز صحبت شده – هر چند الآن فرق کرده و در این میان هر کسی خودش را مالک جنبش سبز میداند، مخصوصاً اصلاحطلبها اما با آن تثبیتی که آقای همایون که به نظرم به درد امروز میخورد، یعنی تثبیت بین جنبش سبز و راه سبز امید است، نباید این دو تا را یکی کرد. چون اگر این دو تا را یکی بکنیم خیلی نزدیک میشوند به آن موضعهایی که اصلاحطلبها میگیرند و کسانی که دنبال سرنگونی نیستند. ما هر وقت حرف از جنبش سبز میزنیم، فرقی میان طیفی که میخواهد جمهوریاسلامی سرنگون بشود و طیفی که میخواهد در جمهوریاسلامی اصلاحات بکند، بوجود میآید.
بهمن زاهدی- بله، درست همان منشور جنبش سبز، راه سبز امید است. که قطعاً خودشان، همان اصلاحطلبان که اشاره کردید به عنوان منشور جنبش سبز انتشار یافته که همان اسمش منشور جنبش راه سبز امید است. حق با شماست، من این را تغییر خواهم داد.
قطبی- آقای زاهدی عزیز، عرض کنم خدمت شما که در مورد این منشورها که شما توضیح دادید، در مورد منشورهای 81 و 91، و پیشنهاد شورای ملی، مشکل حزب از آنجایی شروع میشود که شاهزاده رضا پهلوی منشور پیشنهادی را امضاء میکنند. البته مشکل این نیست که چرا امضاء کردند، مشکل حزبی اینگونه پیش میآید که چون ایشان هم این منشور را به عنوان یک شهروند و یک ایرانی مورد تأیید قرار دادهاند یا امضاء کردهاند، خب پس چرا حزب مشروطه ایران که از ابتدا در این راه قدم برداشته است که میخواهد حکومت پادشاهی پارلمانی را به وسیله ایشان دوباره برگرداند، پس چرا ما این کار را انجام ندادهایم؟
تا آنجایی که اطلاع دارم این منشور پیشنهادی شورای ملی ظاهراً چهل و چندین دفعه نوشته شد و بالا و پایین شد تا به این صورت منتشر گشت. و آن زمانی هم که بیرون آمد و منتشر شد، هنوز نام و نشان کسانی که انجام داده بودند منتشر نشده بود و فقط ما از طریق ارتباطاتی که خودمان با دیگران داشتیم میدانستیم و میتوانستیم حدس بزنیم که چه کسانی دست اندرکار این هستند. و کُلاً این کمیته موقت را بیتجربه در این زمینهها میشناسید - و براستی هم – میگویید که ما وقت منشور نوشتن و این کارها را نداریم، پس بگذارید هر کاری دلشان میخواهد بروند تا ببینیم به کجا میرسند. و بعد هم تازه به قول شما این منشور 91 را داریم و بعد هم قرار است یک منشور دیگری به نام منشور ائتلافی منتشر بشود. خب از طرفی، خود شاهزاده صحبتی کردهاند که حقیقتاً به دل نشست. زمانی در یکی از مصاحبههای تلویزیونیشان گفتند که آدم اسم خوب خودش را برای روی سنگ قبر که نمیخواهد. باید از آن نام نیکی که دارد الآن استفاده بکند. بخصوص الآن در موقعیتی که مملکت ما دارد و بخصوص و بخصوص، با موقعیتی که حزب ما دارد. خب شما خیلی قشنگ توضیح دادید که ما بخصوص در 12 سال گذشته با توجه به منشور خودمان خودمان را شناساندیم، هویت خودمان را مشخص کردیم، گفتیم از کجا آمدهایم و چکاره هستیم و به کجا میخواهیم برویم.
حالا به نظر من، به هر حال یک مخرج مشترکی بین همه سه تا منشور دیده میشود و آن سرنگونی جمهوریاسلامی است. سلیقه فرق میکند، ولی به هر حال عقیدهها یکی است. چه منشور ما، چه منشور 81 و چه منشور پیشنهادی و چه به احتمال زیاد آن منشور ائتلافی که معلوم نیست چه زمانی منتشر خواهد شد، حتماً چیزی خارج از این دو سه منشور نخواهد بود. من بر میگردم به این قسمت قضیه که مشکل حزب در چیست؟ آیا مشکل حزب در این است که وقتی که این منشور را قبول نمیکند، آیا فقط بخاطر بیتجربگی این افراد است؟ در عین اینکه به هر حال مخرج مشترکهایی دارد. یک زمانی صحبت از تمامیت ارضی بود که آن هم درست شد و در منشور در نظر گرفته شد. آیا حزب ما بخاطر بیتجرگی این افراد قبول نمیکند یا مسائل پشت پردهای وجود دارد؟ آیا قدرت حزب در آن منشور، در آن زمان در نظر نشده، جایی برای حزب در نظر نگرفتهاند؟ افرادی از حزب در آن نشستها شرکت نداشتند با اینکه میدانیم شرکت داشتند؟ واقعاً آیا به این صورت بوده که نخواستند وجههای برای حزب مشروطه ایران در نظر بگیرند و تا سازمانهایی تکی مثل سازمان کوروش و آذربایجان و رستم و سهراب و ... همراه با افراد منفرد پای این منشور را امضاء کردند.
بهمن زاهدی- در رابطه با شاهزاده، هر کاری که شاهزاده میکند من از آن تقلید نمیکنم. یعنی یکی از محسنات این حزب این است که ما تقلید نمیکنیم. من نه مسلمانم که بخواهم از یک آیت الله تقلید بکنم نه سلطنتطلب هستم که بخواهیم از شاهزاده تقلید بکنم. شاهزاده تنها ایرانی است که حق دارد و آزاد است زیر صد منشور را امضاء بکند. ولی ما یک منشور بیشتر حق نداریم امضاء بکنیم و آن منشوری است که امضاء کردیم و منشور حزب ماست. برای همین باید خیلی با دقت به این موضوع نگاه کرد. چون شاهزاده امروز این منشور را امضاء کرده باید همه ما این منشور را امضاء بکنیم؟ چرا؟ به چه دلیل؟ که فردا بگویند سیاهی لشگری از بیسوادان سلطنتطلب هستیم «چون فرمان یزدان چون فرمان شاه؟» نه، ما قدرت حزبی داریم و راجع به حقوق شهروندی صحبت کردهایم. یکی از حقوق شهروندی این است که با آگاهی تصمیم بگیرد. نه اینکه چون شاهزاده این کار را انجام داده، ما هم انجام بدهیم. این درست نیست.
بعد، مسئله تنها در این شورای ملی و منشورش بیتجربگی این افراد نیست. حتی آن چارچوبهای اولیه یک گفت و گوی سیاسی را رعایت نکردند. شما میخواهید منشوری را منتشر کنید. مینشینید فکر میکنید و یک منشوری را منتشر میکنید و میگویید که این نظرگاه فعلی ماست. امکان دارد این نظرگاههای ما دچار اشکال باشد ولی ما حاضر هستیم که تغییراتی در آن بوجود بیاوریم. ولی شما میآئید کل یک منشور را به پیشنهاد میگذارید. یعنی در واقع به مردم میگویید ما قدرت تصمیمگیری نداریم، شما تصمیم بگیرید. شفافسازی از روز اول در این شورای ملی وجود نداشته و هنوز هم که هنوز است، وقتی به نام منشور پیشنهادی شورای ملی میرسیم، سریع به دعواهای فردی پرداخته میشود. دعوا سر این است که من چه کردم، آن آقا چه کرد، آن خانم چه کرد. کودکستان است! هیچ هدفی ندارند. شما ببینید، این حزب یک هدفی دارد و آن این است که ما میخواهیم جمهوریاسلامی را سرنگون بکنیم. هدف مشخص شده. هدف سرنگونی جمهوریاسلامی است. در این راه قدم میگذاریم. ولی این منشور و شورای موقتش، هنوز هدف خودشان را هم مشخص نکردهاند که میخواهند چه بکنند. این ضعف است. در کدام بحث آمدهاند راجع به محتوای منشور صحبت کردند؟ من برای مثال گفتم، راجع به عدم تمرکز صحبت شده و نوشته شده. ولی عدم تمرکز در خود کمیته موقت به چه صورت است؟ تصمیم گیرنده کیست؟ این سئوالاتی است که همه میپرسند و کسی پاسخگو نیست و میگویند طرف صحبت شاهزاده است. نه، نمیشود. از یک طرف بگویند ما سلطنتطلب هستیم و از طرف دیگر بیایند منشوری را بدهند که به هیچ عنوان از شکل نظام آینده ایران در آن صحبتی نشده و چون شاهزاده امضاء کرده، همه ما امضاء بکنیم. این درست نیست و فکر میکنم که نقطه ضعف اصلی دوستانی که منشور ملی را نوشتهاند اول بیتجربگی در سیاست است، دومی، خودکامگی فردی است که گریبانشان را گرفته. کسی با داشتن این دو خصلت نمیتواند در سیاست به موفقیت برسد.
قطبی- آقای زاهدی عزیز، این کسانی که این منشور را نوشتهاند که در وهله اول 16 ماده درست کردند و گفتند در پیرامون این 16 ماده دارد این منشور نوشته میشود. آن 16 ماده را که میخوانیم میبینیم که همهاش همان چیزهایی است که ما هم از آن ها صحبت کردهایم. بنابراین چیزی خارج از ایده و مرام ما هم نبوده. به هر حال سرنگونی جمهوریاسلامی، تمامیت ارضی، برابری حقوق زن و مرد، تمام این چیزهایی که ما سالها از آنها صحبت میکنیم به هر حال یک کپی برابر اصل را از منشور ما گرفتهاند و آوردهاند. ولی باز شما به سئوال من جواب ندادید. پس واقعاً بحث قدرت است. من اگر خارج از حزب باشم میتوانم اینگونه برداشت بکنم که چون قدرتی نصیب حزب مشروطه ایران نشده، بنابراین آنرا تأیید نمیکند و چون حزب مشروطه را در قدرت سهیم نکردهاند، پس قبول نمیکنیم. آیا برداشت اینگونه میشود داشت؟
بهمن زاهدی- برعکس است. حزب مشروطه ایران در این منشور قدرت نمیخواهد. حزب مشروطه ایران منشور خودش را دارد و حرفهای خودش را میزند. منشور شورای ملی مشتقی است از منشور حزب و خواستند در عدم تمرکز دخالتهایی ببرند و این عدم تمرکز را با فدرالیسم تلفیق کنند و این بحثی است جداگانه که در حال حاضر بحث ما نیست. مسئله قدرتطلبی، اعضاء شورای موقت این کمیته است. افرادی که در این کمیته موقت هستند، آنها هستند که قدرتطلبی میکنند. باید پرسید کدام قدرت؟
من برعکساش را بگویم. آقای قطبی، دوستان گرامی! آیا حاضرید بروید زیر منشوری را امضاء بکنید و بعد کسانی که جرأت معرفی خودشان را ندارند، میروند برای ما کسب تکلیف میکنند که چه بکنیم و چه نکنیم. در واقع آنوقت شورای مرکزی ما هم نمیتواند کاری بکند چون شورای ملی تصمیماش را گرفته. ولی تصمیم گیرنده کی بوده؟ آیا اعتباری به این تصمیم گیرنده هست؟ حالا آقایی که در کنگره آخن از حزب مشروطه بیرون شده، میخواهد از طریق شورای ملی برای این حزب کسب تکلیف بکند؟! این کار را ما اجازه نداریم بکنیم. اگر شفافیت بوجود بیاید، ما بدانیم چه کسانی در این کمیته موقت موجود هستند، برنامهشان به چه صورت است؟ کنگرهشان کی برگزار میشود؟ یا در آن کنگره برنامه چیست؟ چکار میخواهند بکنند؟ چه برنامههایی را انجام دادهاند؟ این چیزهایی که حداقل باید انجام داده باشند. مسئله این نیست که به حزب مشروطه ایران قدرت بدهند، نه. ما قدرت نمیخواهیم. ما قدرت بیان خودمان را داریم. ما جایگاه سیاسی خودمان را مابین مردم داریم. درست اینها هستند که از این جایگاه سیاسیای که حزب دارد میخواهند به نفع خودشان استفاده بکنند. ما این اجازه را نمیدهیم.
مختاری- راستش من نفهمیدم. برای اینکه موضع من بگونهای با آقای قطبی مشترک است. آیا اینکه ما این منشور را امضاء نکردیم بخاطر آن محتواست، و چون قسمتی از آن منشور کپیای از منشور ماست، حالا چرا آنها نمیآیند ما را قبول بکنند؟ من فکر میکنم که در کار سیاسی و در کار همرایی ملی اینجور چیزها مطرح نیست. شما اگر بتوانید در واقع قدرت اجتماعیتان را با همگرایی با حزبها و گروههای دیگر که زیاد خواهند شد و میتوانیم اثر گذار باشیم، خب، باید این کار را انجام داد. یعنی در واقع این دور از آن پیشبینیهاست که وقتی شما میدانید که میتوانید با گروههای دیگر اثر بیشتری روی مردم بگذاریم – من در مورد بیرون حرف نمیزنم چون اولاً فکر میکنم هیچکدام از اینها در واقع هیچ نتیجهای نخواهد داشت چون همه همین مشکل را دارند. یعنی همه مدعیاند که میتوانند آدمهایی باشند که لیبرالند و مدارا را بلدند، اما هیچکس، هیچکس را قبول ندارد. این مشکلی است که الآن هست- اگر باشد که موضع ما این باشد که آنها چرا نیامدند منشور را قبول بکنند و ما قبلاً نوشتیم و ... آنوقت آن زمینههای همکاری اصلاً بوجود نخواهد آمد و نخواهیم توانست با دیگران همکاری کنیم. قضیه مثال رفراندوم مصداق خوبی است برای اینکه یک موضوع بزرگ شد و همه در مورد آن حرف زدند و آن اینکه حقوق بشر بشود معیار گفت و گو و در واقع مطالبهای که آن رژیم پاسخگو باشد و همه اپوزیسیون در مورد آن به یک نقطه مشترک برسد. حالا اگر دیگران میآیند و از منشور ما کپی میکنند که باعث خوشحالی است، در واقع یک زمینههایی برای کار مشترک بوجود میآید. پس ما میتوانیم با آنها کار کنیم. اما اگر از من به عنوان یک فرد حزبی بپرسند، نظرم این خواهد بود که امضا کردن یا نکردن حزب چنان تأثیری نخواهد داشت. برای اینکه آنها منتظر این بودند که شاهزاده امضاء بکند و خب وقتی شاهزاده امضاء بکند خب خیلیها میآیند امضاء میکنند. اما واقعاً خیلیها نمیتوانستند این کار را انجام بدهند. چون زمینهاش را نداشتند، وسایل اینترنتی نداشتند و خیلی از کارها را نمیشود انجام داد چون آن زمینههای عملیاش وجود ندارد و انجام هم نمیدهند. من فکر میکنم این موضوع که حزب امضاء نکرده، اینکه بحث سر افراد باشد، به نظر من توجیه خوبی نیست. چون اگر آن منشور، منشوری باشد که یک زمینههایی مشترکی با ما دارد، پس میشود در مورد آن صحبت کرد. من فکر میکنم، از این نگاه که بعدش چه اتفاقی خواهد افتاد، حالا این منشور هم امضاء شد و بعد چه اتفاقی خواهد افتاد، این جایی که حزب میتواند بگوید من امضاء نکردم چون نمیدانم بعد از آن چه اتفاقی میافتد. اگر بشود توضیحی در مورد نقد من بدهید، خیلی سپاسگزار می شوم.
بهمن زاهدی- من این مسئله را به یک صورت دیگری بیان میکنم و یک مثال دیگری میزنم. شما نگاه کنید، چند تا مغازه وجود دارد. یک نانوایی وجود دارد، یک بقالی وجود دارد و یک بزازی وجود دارد. هر کدام از اینها اسمهایی دارند. یکی مشروطه است، یکی سکولارهای سبز است، یکی نهاد ملی است ... ولی هر کدام مغازههایی هستند که مشتریهای مخصوص به خودشان را دارند. حالا یک شخصی میآید میگوید که من هیچی ندارم. ولی از شما کمک میخواهم بیاید با همدیگر یک پاساژ درست بکنیم که همه این مغازهها در این پاساژ با همدیگر کار بکنند. این کاری است که شورای ملی دارد انجام میدهد. شورای ملی پاساژی برای این مغازهدارها میخواهد درست کند. آنجاست که مسئله پیدا میشود. آنجا دیگر شما صاحب مغازه خودتان نیستید بلکه وابسته به آن پاساژ هستید. محل شما در پاساژ کجاست، بستگی به آن شورا دارد. آیا جلوی در هستید، در بیرون هستید، در پشت پارکینگ هستید، چقدر باید کرایه بدهید، همه این چیزها در دست مسئول آن پاساژ است. میشود گفت که این شورای ملی به این صورت بوجود آمد که میخواست یک پاساژی درست بکند که تمام احزاب سیاسی در آن جمع بشوند و در آنجا بتواند اِعمال نفوذ بکند. یعنی در واقع، پیشزمینه یک دولت را درست بکند. شورای ملی بعدش قرار بوده به صورت یک دولت ملی بیاید و دولت موقت درست بکند. آن موقع است که شما هیچ کاری نمیتوانید بکنید. وابسته به آن صاحب پاساژ هستید. این سیاست اشتباهی بود که گذاشته بودند. و بعد هم عدمبرنامهریزی. یعنی شما نگاه بکنید، هنوز هم که هنوز است، زمان کنگرهشان معلوم نیست، هدفشان هم معلوم نیست. و هیچ سر و صدایی هم از آنها نیست. میشود گفت خاموش شدند.
میگویند که شاهزاده اینجا صاحب پاساژ است. در حالیکه شاهزاده صاحب پاساژ نیست، بلکه آن شورای موقت است که تصمیم گیرنده است و شاهزاده هم این را امضاء کرده. حالا ما میخواهیم بگوییم که کسانی که میخواهند این پاساژ را مدیریت بکنند، چقدر خوب، همه مغازهدارها جمع میشوند توی یک پاساژ راحتتر برای مشتری هم هست. حالا آن صاحب پاساژ چه منفعتی میخواهد ببرد؟ آنجاست که حزب مشروطه ایران، همان حرفی که آقای قطبی زدند، نمیتواند برود بگوید که من میخواهم مغازهام اینجا باشد. مکان را آنها تعیین میکنند. اشتباهی که کردند این بود که فکر میکردند محبوبیتی که شاهزاده دارد همه سلطنتطلبها یکدفعه یورش میبرند آنجا و آنها میتوانند با یک نیروی انسانی کاذبی خودشان را به جهانیان معرفی بکنند. در صورتیکه این کار نشد و حدود 10 هزار نفر در فیس بوک اعلام همبستگی کردند، خب حالا اگر اینطور باشد دو هزار نفر با سامانه حزب اعلام همبستگی کردند. آن دنیای مجازی را بگذاریم کنار، ما با دنیای واقعی کار داریم. فکر میکنم با این مثال توانستم مسئله را کمی باز کرده باشم که قضیه از چه قرار است.
بعد هم میرسیم به محتوای منشور. حالا یک عده از روی منشور ما کپی کردند، یا از داخل کشور آمده، ولی آیا در بحثهایی که تاکنون انجام شده، از زمانی که این منشور منتشر شده، در رابطه با محتوای این منشور بوده یا با اعضای موقت شورای این منشور. ما اگر نگاه بکنیم، در رابطه با آن محتوا هیچ بحثی انجام نگرفته. تنها بحث بر سر این بوده که چه کسی باید چه کاری بکند. یک سخنگو ندارند که آدم بداند با کی باید صحبت بکند. من که یک پیشنهاد دارم، نمیدانم پیشنهادم را برای چه کسی بفرستم؟! پیشنهاد باید به دست چه کسی برسد؟ چه کسی پاسخگو است؟ من میخواهم با افراد واقعی کار بکنم. مشکل ما این است که نمیشود یک شورایی را درست کرد و از دیگران تقاضا کرد که بدون اینکه بخواهند هویت خودشان را معرفی بکنند گوش به فرمان آنها بدهند. این کار را حداقل این حزب نخواهد کرد.
بیت اللهی – با درود خدمت دوستان. من فکر میکنم برخورد آقای زاهدی کمی شخصی بنظر آمد. شاید اشتباه بکنم. در صورتی که فکر نمیکنم حزب برخورد شخصی داشته باشد با شورای موقت یا شورای ملی. ببینید، در مورد اینکه به صورت کلی شورای ملی درست شده که به عنوان بدیلی بوجود بیاید تا جمهوریاسلامی را کنار بزند و صندوق آراء در آنجا بگذارد برای انتخابات آزاد، این را گفتهاند. چگونگی نقشه راه مشخص نیست. به نظر من بحث اینجاست. خب شما در نظر بیاورید، اصلاً باز مسئله اینکه حزب مشروطه تمامیتخواه است، بنظرم اصلاً مطرح نیست. مطرح بودنش این است که یک سازمانی با 18 سال کار مداوم و مسائلی که در پیش داشته و گذر کردن از بسیاری درگیریها و مسائل عمده برونمرزی بطور کلی، با داشتن اندیشههای متفاوت که خیلی از آنها امروزه به صورت گفتمان در آمده، بیاید در کجا و در کنار چه کسانی بنشیند؟ کسانی که وجود نداشتند؟! احزاب و سازمانهایی که دوشبه در فیس بوک درست شدند؟! و بدون داشتن پشتوانه قبلی و بدون داشتن مسائل قبلی که بتواند خود را به عنوان سازمان عرضه بکند؟! خب این به نظر من درست نیست. من نمیدانم چه اجباری در این کار هست؟ حالا، اگر دوستان در شورای ملی چنین استنباط کردند، که با این کار تمام سازمانهای دیگر به آن خواهند پیوست، ولی مسئله حزب مشروطه مسئله یک سازمان نیست. حزبی که 18 سال زحمت کشیده، و در اکثر نشستها با نظر همگرایی با دیگران نشسته، و همیشه از اصولی که داشته پایش را فراتر نگذاشته و پایینتر هم نیامده. من مسائل را در آن جریان میبینم. مسئله قدرت نیست بلکه نبودن نقشه راه بوده که تا امروز هم وجود ندارد. به هر حال این که احزاب و سازمان ها جمع میشوند، این مسائل برای ما به عنوان اپوزیسیون خارج از کشور مسائل حل شدهای است. به نظر من، موضع حزب این بوده و موضع قدرت نبوده.
حالا شما خودتان را در نظر بیاورید، اگر شاهزاده گرامی اینرا امضاء نکرده بودند فکر میکنید چند نفر امضاء میکردند؟ واقعیتش این است که با وجود این همه سازمان و احزاب، 200 نفر را هم نمیتوانستند جمع بکنند. خب، اگر این سازمان در واقع برای این درست شده که فکر طرفداران پادشاهی را به خود نزدیک بکند، در این کار هم موفق نبوده. برخوردی که شده نسبت به کسانی که حتی روی این اندیشه تجزیه و تحلیل کردهاند و مارک خیانت و عدم همکاری به آنها زدند. در یوتوب نگاه کنید، برنامههایی درست کردهاند که در آنها مرتباً به حزب مشروطه حمله میکنند. ما اتفاقاً تنها کسی بودیم که به عنوان یک حزب هیچ اعتراضی نکردیم به اینها. به هر صورت اینجا به نظر من باید به وجود یکدیگر افتخار بکنیم که اولاً این حزب یک پتانسیلی هست که میتواند بپذیرد بعضی از دوستان آن منشور را بروند و امضا کنند و به اختیار تصمیم شخصی گذارده. و همین به نظر من یک مسئله بسیار بسیار شفاف و درستی است در یک حزب. هیچ جلوگیری نکرده، اعلامیه ضدیت با آن نداده. در مورد منشور ما، دوستان! وقتی یک گفتمان جا میافتد دیگر مالِ من و مالِ آن ندارد. جریان عدم اعدام که حزب مشروطه اولین سازمانی بود که آن را مطرح کرد و همه دنبالش رفتند و حقوق بشر و ... این را دیگر نمیتوانیم بگوییم مالِ ما بوده. مهم نیست مالِ که بوده. مهم این است که همهگیر شده باشد. و به نظر من، این منشور هم نتوانسته در واقع چیزی بر آن که ما میدانستیم اضافه بکند و یا بگوید چون همه صحبتها همان است. امروز هر کس هم بخواهد منشور بنویسد جز این چیز دیگر نخواهد بود. اگر بنویسند جریان انحصارطبی و اصلاحطلبی و سرنگونیطلبی را کمرنگتر و پررنگتر میکنند و نقطه تمایزی با هم پیدا میکنند وگرنه همه شبیه به هم هستند.
به نظر من همانکه چوب لای چرخ کسی نگذاشتیم و خودمان را از این مسائل کنار گذاشتیم بهترین کار را کردهایم. به هر حال، آنچه که مسلم است، شورای ملی کاری که توانسته بکند و نقطه مثبت آنرا میخواهم عرض کنم، تعداد زیادی سازمانهای دو نفره سه نفره را با همدیگر منسجم کرده و در یک جا آورده. به نظر من این کار خوبی است. ولی برای حزب مشروطه، ما که منسجم بودیم و نیازی به این کار نداشتیم. ما سازمانهای یک نفره و دو نفره نبودیم. از اولش هم نبودیم. ولی بطور کلی این که ما بیاییم بگوییم که خیلی خوب چون پادشاهی یا شکل نظام درش نبوده، ما شرکت نکردیم، این اشتباه محض است. ما هم در مورد شکل نظام صحبت نکردیم. ما آنچه که در منشورمان آمده به عنوان حزب بلی، ولی به عنوان همگرایی که بخواهیم به بدیل تبدیل بشویم، شکل نظام را به مجلس مؤسسان آینده واگذار کردیم. و بحث ما بیشتر روی پلاتفورم سیاسی بوده. اصول کلی بوده. نه اینکه امروز بخواهیم بر سر شکل نظام بحث کنیم. آن بهانه است و به نظر من ربطی ندارد. چنانچه قرار نبود چنین چیزی بشود. موقعی که بدیل میخواهد درست بشود، بدیل ممکن است نیروهای مختلف سیاسی باشد. جمهوریخواه در آن باشد، چپ باشد، راست باشد، راست میانه، چپ میانه. در نتیجه شکل نظام به عنوان بدیل مطرح نیست واقعاً. خودشان هم گفتهاند که شکل نظام را به آینده موکول میکنند. همان چیزی که ما گفتیم. این یکی از اصول همگرایی ماست که هست و وجود دارد. یک اصول پنجگانه وجود دارد که دوستان به آن واقفاند و همه این منشور را در بر میگیرد. اما من از دیدگاه شخصی به آن نگاه نمیکنم. من از دیدگاه کلی سازمانی یا به عنوان یک عضوی در یک حزبی که سالها کار میکند، به آن شکل به این جریان نگاه میکنم. ولی فکر میکنم چون راهکار درست نبوده از همان اول و در واقع بخشی که آقای زاهدی به آن اشاره کردند یکسویه نگری از طرف برگزار کنندگانش یا آن کسی که خود را مرکز ثقل این جریان میداند بوده، نتوانسته محیط دوستانهای را به وجود بیاورد. اما اگر چیزهایی در درون خودشان تغییر بکند و بخواهند تجدید نظری بکنند، خب درها باز است و به نظر من میشود هنوز کارهایی کرد. به شرطی که آن تفاهم و دید برابری در آن جریان وجود داشته باشد. شما اگر مصاحبه شاهزاده را با آقای نوری زاده گوش بدهید، مسئله اینجاست که به نظر من شاهزاده کاری را میکنند امروز که در واقع در آینده ایران میخواهند بکنند. یک مقام غیر مسئول و غیر اجرائی. ایشان مقام اجرایی نیست. اگر در آینده میخواهند مقام اجرایی نباشند از همین امروز باید نشان داده بشود. آیا مسائل اجرای شورای ملی را ایشان دارند پیش میبرند؟ اگر چنین چیزی باشد، این چیز درستی نیست. این برخلاف آنچیزی است که در واقع در کل مسائل حزبی ماست.
ما شاهزادهای را در نظر داریم، یا پادشاهی را در نظر داریم که هیچ مقام اجرایی در آینده نداشته باشد. و فکر می کنم از همینجا ایشان دارد این کار را پیش میبرند. این مهم است. این هنوز برای ما تردید هست. آیا ایشان مقام اجرایی هستند در اینجا که به نفع آن نمادی است که برای ما هم هست، نخواهد بود. من خودم شک دارم، ولی شک داشتن هیچ اشکالی ندارد و انسان از دریچه شک به یقین میرسد. ما باید مسائل را تجزیه و تحلیل کنیم و دوراندیشی درستی انجام بدهیم. به هر حال، آنچه که مسلم است این است که اگر شاهزاده پای این منشور را امضاء کرده، اگر کوچکترین آسیبی به این نهاد بخورد دودش به چشم همه ما میرود. این به ضرر همه است و به ضرر کل جنبش است. به دلیل اینکه ایشان برای ما یک سرمایه ملی است. چه بخواهیم چه نخواهیم. باید از آن مواظبت بکنیم. ولی اینکه ایشان هر کجا راه افتاد باید دنبال سرش رفت، فکر نمیکنم این مواظب باشد. باید ایستاد و از مسائل نتیجه مثبت گرفت که ایشان بتوانند از آن منش و منظری که دارند به نفع جامعه استفاده بکنند.
بهمن زاهدی- در مورد منشور پیشنهادی که یک بار اینها را نوشتهام و یک بار دیگر هم تکرار میکنم. منشور پیشنهادی شورای ملی سعی بر این داشت که طیف سرنگونیطلب را زیر پوشش خود در آورد. ولی عدم داشتن تجربه در سازماندهی و برنامه ریزی سیستماتیک این منشور را در حال حاضر به بن بست رسانیده. مطلقگرایی و عدمانعطافپذیری اعضای کمیته موقت آنها را سریع درگیر بحثهای شخصی کرد و محتوای منشور محل خودنمایی اعضای کمیته شد. راه نجات شورا، کنارهگیری تمام اعضای آن شورا و یک رأیگیری دموکراتیک میباشد. زمان برگزاری کنگره شورای ملی هنوز مشخص نیست و در آینده نزدیک نیز نمیتوان به روی شورای موقت حساب باز کرد. نمیشود از عدم تمرکز قدرت سیاسی نوشت ولی در عمل تمرکز قدرت را در دست خود بخواهیم.
این قسمتی بود که به منشور پیشنهادی داده بودم و در آنجا هم گفتم، در تمام بحثهایی که از این افراد شنیدیم تا کنون من بحثی را ندیدم که اینها به محتوا و اهداف منشور بپردازند. بلکه در تمام بحثها همهاش خودنمایی فردی و اعتراض به این و آن بوده. این در اخلاق سیاسی ما نمیگنجد. برای همین ما نمیتوانیم با این افراد کار بکنیم.
یزدان پرست- دوستان و آقای پاشایی میفرمایند که شاهزاده از این طرح مثل همه طرحهای دیگر حمایت کردند. ولی چیزی که هست، من بارها و بارها در مصاحبههای شاهزاده شنیدم، این بوده که ایشان گفتند که من خودم دستاندرکار این طرح هستم. و مثل طرحهای دیگر نیست که فقط پشتیبانی کنم. آقای نوری زاده با این سئوال آغاز میکند که: حزب یا گروه رستاخیز و ... اینها چه وجه مشترکی با شما دارند؟ ایشان پاسخ میدهند که نه من با اینها رابطهای ندارم ولی از تمام گروههایی که بر ضد جمهوریاسلامی هستند من پشتیبانی میکنم. ولی آقای نوری زاده میپرسند، ولی در مورد شورای ملی اینطوری نیست، شما فقط پشتیبانی نمیکنید. شاهزاده پاسخ میدهند بله، بنده دستاندرکار شورای ملی هستم.
شورای ملی با تمام ضعفهایی که دارد و من هم آنرا قبول دارم. بنده با تمام کسانی که مخالف شورای ملی هستند موافقم. تمام مواردی را که آقای زاهدی میفرماید موافقم. چون خب حالا ما نشستیم دور هم منشور نوشتیم. بعدش چی؟ اصلاً فرضاً حزب مشروطه هم وارد این جریان شد، این را امضاء کرد و پیوست، بعد چه اتفاقی خواهد افتاد؟ هیچ. آخرین صحبتی که داشتیم با آقای دکتر نیکزاد، گفتند که ما هفته اول دسامبر کنگره را برگزار میکنیم. قرار بوده نوامبر برگزار بشود، نوامبر که تمام شد، در دسامبر هم که خبری نیست. این شورای ملی هم مثل آن شعار «مهدی شاید این جمعه بیاید شاید». ولی از طرفی شاهزاده خودشان را دستاندرکار این قضیه میدانند و حتی در کتاب «زمان انتخاب» ایشان اشاره میکنند که من خودم طرحی دارم که چنین شورایی را تشکیل بدهم. این هم هست که ما کار را قبول داریم ولی راه را قبول نداریم. و این آدمهایی را که در این راه کنار ایشان هستند ما قبول نداریم، این یک بحث دیگری است. اینکه ما بخواهیم شاهزاده را از این جریان تطهیر کنیم، فقط میتوانم بگویم که ما خودمان را گول زدهایم. چون ایشان بارها و بارها صراحتاً گفتند که نه، من پشت این قضیه هستم.
بهمن زاهدی- من باز تکرار میکنم. ما نمیتوانیم با شورایی همکاری بکنیم که هیچ شفافیتی نمیخواهد از خودش نشان بدهد. نه از نظر اعضای آن شورا و نه در راه اینکه چه کارهایی میخواهند بکنند. همانطور که گفتم باید برنامهریزی بکنیم. حالا آمدیم و کنگره انجام شد. بعد از کنگره آمدند 5 نفر را انتخاب کردند به عنوان شورای ملی. وظایف این افراد چیست؟ حقوقشان را کی میخواهد بدهد؟ حوزه قدرتشان در کجا تعریف میشود؟ این تمام چیزهایی است که مهم است. فردا میخواهند در ایران چند میلیون ایرانی در یک تظاهرات از جان خودشان بگذرند. باید بدانند چه کسانی مسئولیت را بر عهده خواهد داشت. نمیشود یک شورای ملی درست کرد که افرادش از نظر امنیتی نمیخواهند معرفی بشوند ولی میخواهند رهبری مردم را هم داشته باشند. مثل این است که شما بخواهید رئیس دولت بشوید ولی از نظر امنیتی نخواهید اسم فامیلتان را به آن ملتی که میخواهید بر آن حکومت بکنید ارائه بدهید. این کاری است که شورای ملی دارد انجام میدهد. کاری است که اشتباه و باطل است و نباید به دنبالش رفت.
قطبی- آقای زاهدی عزیز، عرض کنم حضور شما که اولاً در این مورد که میگویید که شفاف نیستند، اعلامیهای منتشر شده. شاید شما اطلاع ندارید یا ندیدید. کمیته موقت اسم افرادش را مشخص کرده. در همان سایتی که مربوط به خودشان هست، نوشته. بطور مثال، جبهه آزادیخواهان مردم ایران از آقایی به اسم امیرحسین مهدی ایرایی و افشین پولادی، تشکیل شده یا بطور مثال، در جنبش آذربایجان لهراسب زین علی است، یا در نهاد مردمی، آقای فروتن، و به هر حال کنگره دموکراسیخواهان سبز ایران رضا پیرزاده و نازیلا گلستان. الآن این اسمها منتشر شده و در آن مطلبشان هم نوشتهاند که: وظیفه کمیته موقت تنها هماهنگی و تدارکات برای برگزاری اولین نشست مجمع عمومی است. این کمیته بلافاصله قبل از نشست اولین مجمع عمومی برای تشکیل شورای ملی ایران منحل خواهد شد. و بعد هم در پایین به ترتیب حروف الفبا اینها اسمهایشان را نوشتند و الآن دیگر میشود گفت که این حالتی که شما میگویید، شفافیت هست و معلوم است که چه کسانی این کارها را انجام دادهاند.
من بر میگردم به صحبت آقای یزدان پرست و یک نکتهای از صحبت آقای بیتاللهی، که به هر حال همانطوری که آقای یزدان پرست گفت، شاهزاده خودش را دخیل در این داستان میداند. و ایشان چندین بار هم گفتند که من حمایت میکنم. حالا اگر ضربهای بخورد یا نخورد یا بخواهیم حفاظت و مراقبت بکنیم، بحث دیگری است. البته نباید میکرده، ولی حالا کرده. ما هم نمیتوانیم برای ایشان تکلیف معین کنیم. اینها بالاخره آمدهاند و ایشان هم آمده و بیانیه را امضاء کردند. به همین خاطر هم رفتند آن بیانیه 91 را هم امضاء کردند. چون میخواهند ثابت بکنند که بله من از هر روشی که به سرنگونی جمهوریاسلامی میرسد حمایت میکنم. به همان علت هم آمدهاند گفتهاند از آن گروه رستاخیز هم حمایت میکنم. بنابراین، در این مورد خاص که پیشنهاد شورای ملی حساسیت همگی ماست، ایشان خودشان را دخیل صد در صد هم میدانند و هست. حالا تکلیف ما و حزب چه میشود؟ البته شما آقای زاهدی، در اول صحبتهایتان گفتید و حق هم با شماست، هر کاری هم ایشان کرد ما نباید قبول کنیم و اصلاً کار حزبی این است که هر کس هر چه گفت ما نباید دنباله رو باشیم ولی در مورد نقش شاهزاده، من فکر میکنم که ایشان بیش از آنچه ما فکر میکنیم یا حدس میزنیم، خودش را در این داستان وارد کرده و دارد میبرد جلو.
حالا اینکه برنامه ندارند و راه روششان مشخص نیست، من اینجا این نکته را بگویم که ما چندین بار در همین دفتر در مواردی صحبت و بحث میکردیم از اینکه ما در همه نشستها باید شرکت بکنیم و اگر نباشیم، کلاه سرمان میرود. اگر نشست لندن بود که آقای بیتاللهی اشاره کوچکی به آن کردند، نشستهای مختلف بود. و در این مورد در اینجا خیلی بحث بود. صحبت در این بود که ما در هر نشستی و هر تشکیلاتی شرکت میکنیم. البته فکر میکنم که شرکت حزبی وجود داشته ولی من باز بر میگردم به آن صحبت اولی که کردم و حقیقتاً جواب روشنی هم نگرفتم. البته ما با محتوا موافق نیستیم، ما با مضمون کار به علت روشن نبودن روش موافق نیستیم. ولی فکر یک مقدار خیلی زیادی هم مسائل شخصی باعث شده که حزب در این راه و در این شورا نقش خاصی را به عهده نگیرد و اگر قرار بوده به عهده بگیرد در حد و شأن حزب نبوده. ولی به هر حال ما باید آینده را هم در نظر بگیریم. حالا چه با این منشور چه بدون این منشور. چه با این افراد چه بدون این افراد. راه و کار چیست؟ کار مبارزه دارد به کجا میرسد؟ اوضاع منطقه را همه داریم میبینیم و بررسی میکنیم. خود شاهزاده بارها و بارها گفتهاند که باید یک فرد حقوقی باشد که یک طرفی بیاید بنشیند با این اپوزیسیون صحبت بکند. بپرسد شما چه میخواهید؟ نمونهای که میشود در حال حاضر در موردش صحبت کرد، نمونهای است که در سوریه بوجود آمده. خب یک جایی باید یک عدهای باشند تا کمکهایی گرفته بشود. تا این گروهها وجود نداشته باشند، تا این نشستها و این شوراها وجود نداشته باشند، طرف ما مقابل نمیداند با چه کسی باید صحبت بکند. همین میشود که الآن داریم میبینیم. بحثهای پشت پرده، رفت و آمدهای پشت پرده. اتفاقاً آقای سفیری دو هفته پیش خیلی قشنگ صحبت کرد، گفت: 6 – 7 ماه بیشتر فرصت نیست. یعنی در این 6-7 ماه اپوزیسیون هر کاری کرد، کرده و در غیر اینصورت به احتمال زیاد قضیه تمام است. سر یک مسائل اتمی کنار خواهند آمد و یک صدم هزارم هم مسائل حقوق بشری را هم در نظر میگیرند و بقیه را هم میگذارند کنار، داستان میشود داستان کره شمالی.
به هر حال نظر من این بود و فکر میکنم آقای زاهدی به علت اینکه از صحبتهای پشت پرده خبرهایی دارد، یک مقدار شخصی بوده ولی به هر حال بسیار خوب است که ما را هم در جریان میگذارند.
بهمن زاهدی - هر چیز تازهای، بخاطر تازگیاش هوادار زیاد پیدا میکند. در آن زمان که نشست لندن و برلین شروع شده بود، بخاطر تازگیاش همه میخواستند در آن شرکت بکنند. ولی این تازگیاش از بین رفته و الآن خیلی راحت میشود راجع به آن صحبت کرد. من گفتم، این قسمت شخصیتهای سیاسی متحد ایران در خارج کشور، اینها بیکار ننشستهاند. و هر از چند گاهی نشستی را در نقطهای از جهان برای مطرح ماندن خودشان انجام میدهند. این نشستها بخاطر اینکه شفاف برگزار نشدهاند منتقدین زیادی را به خود جلب کرده. ولی برای چه دارند این کار را میکنند؟ که اگر فردا در ایران جنگی شد، اینها بگویند ما در پراگ، در استکهلم، در لندن، در پاریس، گروه نجات ایران را تشکیل دادهایم. و خارجیها بتوانند یک گروهی را داشته باشند که بتوانند با آنها صحبت بکنند. ما با این کار مخالفیم و اصلاً با جنگ مخالفیم. ما میخواهیم از راههای مسالمتآمیز جمهوریاسلامی را از بین ببریم. کسانی که منتظر جنگ هستند تا بعد از جنگ ایران را فدرال بکنند و هر منطقهای را پاره پاره بکنند و بدهند به دست کسی، خب کار خودشان را بکنند. کار ما نیست. به همین دلیل هم در این نشستها هم شرکت نمیکنیم.
پاشایی- با درود به همه دوستان عزیز. در مورد منشور، همانطور که آقای زاهدی هم فرمودند، معتقدم که 18 سال پیش حزب مشروطه ایران یکی از بهترین و جمع و جورترین و جامعهترین منشورها را نوشت. که در بسیاری از مواردش بحث و گفت و گو بود و جدل. ولی یواش یواش ظرف این 18 سال جا افتاد و در حقیقت آینده ایران و آنچه که میشود باید رویش نگاه بشود و عمل بشود، بیشترین از آنها در منشور ما هست. که خیلی از آنها هم با قطعنامهها و نوشتار در اطرافش، تکمیلتر شد و امروز برای گذار از جمهوریاسلامی و ایجاد یک بدیل متحد که بتواند بیشترین ایرانیها را در اطراف خودش جمع بکند، هر کسی هم بخواهد منشوری بنویسد به بخشهای بسیاری از منشور حزب تکیه خواهد کرد. مسئله یگانگی ملی و یکپارچگی ایران چیزی است که هر جمع ایرانی که بخواهد به آن بپیوندد باید این مسائل پایه فکری آن جمع باشد. مسئله احترام به حقوق بشر و قوانین حقوق بشر که باید پایه اساسی قانون اساسی آینده ایران باشد، مسئلهای است که غیر قابل انکار است. هر کس دیگری در هر کجا بخواهد کار کند باید این اصول را در نظر داشته باشد. گذار از جمهوریاسلامی همینطور. مراجعه به صندوق رأی و آراء عمومی برای اینکه برای همیشه مشکل نوع حکومت در ایران حل بشود بین گروههای سیاسی و از آن ببعد فرصتی بدست بیاید برای ایرانیان که به جای دعوا، انرژی و نیرویشان را صرف سازندگی ایران بکنند، مطمئنم هر مجمعی که تشکیل بشود، باید به آن اشاره کند. بهمن درست گفت، منشور حزب مشروطه، منشوری است که بعد از 18 سال، هر کسی هر جایی بخواهد چیزی بنویسد که جامعه باشد و در بر گیرنده همه باشد و در برگیرنده بیشترین تعداد ایرانیان باشد و حفظ منافع ایران در آن باشد، به بندهای عمدهای از این منشور باید اشاره بکند. حالا غیر از آن بند اعتقاد ما به پادشاهی، که خب بخشی از جامعه ایران به آن معتقد است، ولی در باقی موارد، حتی جمهوریخواهان هم نمیتوانند منکرش بشوند.
به همین دلیل برای من جای تعجب نخواهد بود، چه امروز و چه در آینده، از این موارد منشور ما در خیلی جاها ازش استفاده بشود و خیلی هم باعث خوشحالی و خوشوقتی است. برای اینکه ما هیچوقت در پی تثبیت نام خودمان نبودیم. در پی این بودیم که این اندیشهها جا بیافتند.
شورای ملی، فعلاً در شرائط موجود موفق شده بخشهایی از جامعه پراکنده بی شکل سیاسی ایران را جمع بکند. نیروهایی که متفرق بودند و تک بودند به دلیل منفرد بودنشان، نه صدایشان به جایی میرسید، نه حرفشان را کسی میشنید و نه میشد از نیرویشان استفاده کرد. شورای ملی فعلاً توانسته این بخش جامعه را تا حدی دور هم جمع بکند. و من در گفت گویی که با آقای پیرزاد داشتم، گفتم که آرزوی من این است که شما بتوانید این داستان را سر و سامان بدهید و اقلاً یک بخش عمدهای از اپوزیسیون را با هم متحد بکنید. برای اینکه میدانیم سرنگونی جمهوریاسلامی بدون تشکیلات منظم، بدون سازماندهی منسجم به جایی نمیرسد. این همه نیروی پراکنده که همهشان هم با رژیم جمهوریاسلامی مخالفند و همینجوری میچرخند دور خودشان و نمیدانند چه بکنند و فقط دلشان را به فحش دادن به جمهوریاسلامی و بد و بیراه گفتن به خامنهای و رفسنجانی و احمدینژاد خوش کردن، کار به جایی نمیبرد. شورای ملی فعلاً توانسته تعداد زیادی از اینها را جمع بکند. مهم این است که شورا بتواند از مرحله موقتی خودش بگذرد و در حقیقت یک سر و سامانی به خودش بدهد. و این امید را باید داشته باشیم که بتواند بخشی را جمع بکند و از اینها یک نیرو بسازد.
چیزی که در این میان باید همه ما به آن دقت کنیم، این است که این شورا به تنهایی نمیتواند آن بدیل نمایانگر مخالف جمهوریاسلامی باشد. شورا در این مدت بسیار خوب است که بتواند خودش را آماده بکند برای کار با دیگران و بتواند در آن وقت با قدرتی که از طرفداران خودش و از کسانی که این منشور را امضاء و تأیید کردهاند میتواند بگیرد، بتواند به عنوان یک قدرت سیاسی وارد صحنه بشود و تلاش کند که با نیروهای دیگر سیاسی یک جمع تازهای تشکیل بدهد و آن جمع بتواند واقعاً بخشهایی از خانوادههای سیاسی ایران را جمع بکند و در آنجا یک شورای حقیقی کنگره مانندی گذاشته بشود. هر نوع جمع شدنی، به عقیده من در این بحران، بهتر از جمع نشدن است. مطمئناً کسانی که میخواهند این کار را بکنند اگر تجربه داشته باشند با شتاب بیشتری نیروهای متفرقه را جمع می کنند. کسانی اگر تجربه کمتری داشته باشند خب مطمئناً کارشان بیشتر طول میکشد ولی ما به عنوان اپوزیسیون در طی این سالها برای همه کسانی که با جمهوریاسلامی مبارزه کردند، آرزوی پیروزی کردهایم، باید در اینجا هم آرزوی پیروزی و موفقیت بکنیم و اگر از ما کاری بر بیاید کمک شان بکنیم. همانطور که حزب برای آنها اعلامیه داد و آرزوی پیروزی کرد، حقیقتاً یک نوشتهای روی کاغذ نبود. حقیقتاً برایشان آرزو کردیم که پیروز بشوند. به آنها هم گفتهام که ما آماده هستیم هر چه از توان ما بر بیاید، تجربههای خود را در اختیارشان بگذاریم که بتوانیم کمک کنیم که این داستان به سرانجام برسد. برای اینکه بالاخره سرنگونی جمهوریاسلامی باید از کجا انجام بگیرد؟ در آنجایی که تمام این تشکلها دور هم جمع بشوند و بتوانند یک جمع قدرتمندی را درست بکنند. متأسفانه با 1500-2000 تا آدم متفرقه، نمیشود در این جمع کار کرد. نمیشود جمعی را به راه انداخت و نیروی منسجم درست کرد. ما تا نتوانیم این طیف سیاسی را که همهشان هم سیاسی نیستند، در یک تشکلی جمع بکنیم این مبارزه با مشکل روبرو خواهد شد.
آرزوی من این است که این شورا موفق بشود، ما هم هر کمکی بتوانیم به آنها خواهیم کرد.
ببینید، ظاهراً 12 هزار نفر آمده و این منشور را امضاء کردهاند. این 12 هزار نفر هم نیروی پشتیبان هستند، هم قوت هستند، هم قدرت هستند، هم درد سر هستند. باید با سیاست ظریفی با این نیروی پشتیبان برخورد کرد که این نیروی پشتیبان را تبدیل به نیروی مخالف نکرد. اگر دوستان ما در شورا نتوانند این 12 هزار نفر را درست بسیج کنند، نتوانند با آنها درست برخورد کنند، مطمئناً با اشکال مواجه خواهند شد. به عقیده من، شاید بهتر بود که این جمع ابتدا سازماندهیشان را اعلام کرده بودند به عنوان یک تشکل، به عنوان یک شورا و ... اعلام موجودیت میکردند، بعد از اعلام موجودیت میآمدند میگفتند که حالا دوستانی که به ما معتقدند بیایند و دور ما جمع بشوند و با هم کار کنیم. در این صورت این 12 هزار نفر اکنون یک تشکیلات داشتند. اما گفته شده که بیایید این منشور را امضاء بکنید بعد با همدیگر کنگره را برگزار کنیم. این کار خیلی مشکلی است. کاری است که در آن بحث زیاد خواهد بود، گفت و گو زیاد خواهد بود، درگیری زیاد خواهد بود و من امیدوارم که شورا بتواند از این قضیه با آرامش و سلامت رد بشود و وارد مرحله مبارزه بشود. برای اینکه فعلاً در مرحله جمع آوری نیرو است. بعد از جمعآوری نیرو، شما باید بتوانید نیروهایتان را متشکل بکنید برای مبارزه و سازماندهی بکنید، تقسیم کار بکنید و آنجاست که در حقیقت باید مبارزه واقعی شروع بشود. و ما آماده هستیم که در آن مرحله، بعد از اینکه دوستان کارشان کردند، با آنها وارد کار بشویم و کمکشان کنیم. نه فقط به آنها، به هر نیرویی که در اپوزیسیون بطور ملموس آماده نبرد با جمهوریاسلامی باشد، ما آمادهایم که با او کار بکنیم. و دست ما هم خوشبختانه طی 18 سال گذشته برای اتحاد و همکاری با دیگران دراز بوده ولی از طرف نیروهای سیاسی مخالف خودمان، از طرف چپها، جمهوریخواهان کمتر این دست گرفته و فشرده شده.
مختاری- آقای پاشایی، نظرتان در مورد شاهزاده چیست. این کار به نفع شاهزاده است یا نه، آنطور که فکر میکنند پیش نخواهد رفت.
پاشایی- ببینید، به عقیده من شاهزاده در یک مشکل گیر کرده. همین مشکلی که خود ما داریم. ما 18 سال است دستمان را دراز کردیم برای اتحاد و همکاری. 18 سال است دستمان را دراز کردیم به نیروهای مخالف جمهوریاسلامی. اگر نیروی مخالف جدی وجود داشته باشد برای اینکه بخش عمدهای از این نیروها، نیروهای چند طرفه هستند. خب شما آخرین جلسه جمهوریخواهان را دیدید و بیانیهای که منتشر شد. بسیاری از نیروهای جمهوریخواه و نیروهای چپ ایران حاضر نیستند پایشان را در مبارزه با جمهوریاسلامی محکم بگذارند. یعنی میخواهند همه طرف را داشته باشند. هم جزو نیروهای مخالف باشند، چون در ایران به آنها فعلاً اجازه داده نمیشود، هم راه را برای بعدشان باز بگذارند که اگر زمینههایی درست شد بتوانند در حکومت نقشی داشته باشند، هم میان نیروهای سرنگونطلب گفت و گو و دوستی و رفاقت داشته باشند که اگر آنجا هم وزنه سنگین شد به آن طرف بچرخند. این سرگردانی در میان نیروهای اپوزیسیون و نیروهای جمهوریخواه و چپ ایران که در حقیقت ما همیشه آنها را به عنوان بخشی از خانوادههای سیاسی نگاه کردیم و امیدوار بودیم که در این مبارزه در کنار ما باشند، هم خودشان را سرگردان کرده و هم کسانی را که تا حدی مایل به اتحاد و همکاری هستند. ما همیشه گفتهایم که ما دلمان نمیخواهد هیچوقت به تنهایی قدرت سیاسی را کسب کنیم حتی اگر بتوانیم. امید ما به دیگران هم هست تا زمینه همکاری مشترک ساختن یک ایران رنگارنگ برای همه آماده بشود. ولی متأسفانه دوستان دست نمیدهند. همین مشکل را هم شاهزاده دارد. شاهزاده بیست و اندی سال است دستش را دراز کرده برای همکاری با همه و همکاری بخصوص با نیروهای مخالف خودش و دیدیم هر وقت رفته با اینها ملاقات کرده، در اتاق دربسته هم قربان و صدقهاش رفتهاند، هم در برابرش ابراز رفاقت و دوستی کردهاند ولی حاضر نیستند از اتاق دربسته بیایند بیرون و در ملاء عام گفتههایشان را ابلاغ کنند.
من فکر میکنم جمهوریخواهان و چپها بیش از طرفداران پادشاهی با شاهزاده ارتباط تلفنی و ای – میلی و ملاقات خصوصی دارند ولی اینرا حاضر نیستند برملا کنند و در همه جا هم وقتی خصوصی حرف میزنند بسیار از ایشان دفاع میکنند. اما متأسفانه این شهامت را که این حرف را در ملاء عام بزنند ندارند. از رفقای قدیمی خودشان میترسند، حالا همان رفقای قدیمی که ازشان میترسند، خودشان یواشکی شاهزاده را ملاقات کردهاند! خود آن رفقا هم یواشکی این حرفها را گفتهاند! ولی به همدیگر متأسفانه نمیتوانند بگویند و نمیدانم چرا؟!
شاهزاده این مشکل را دارد که میخواهد این مبارزه را سر و سامان بدهد برای اینکه مصمم و علاقمند و معتقد به سرنگونی است. ولی دیگران معتقد به این قضیه نیستند. دیگران اعتقاد راسخ به این موضوع ندارند. میخواهند چند طرف را نگه دارند. و چون نتوانستند در این سال از این تماسها، از این ارتباطها و از این دیدارها با مخالفیناش یک نیروی منسجم ایجاد بکند، رو آورده به این طرف. برای اینکه او هم نمیتواند تا ابدالدهر، چون این نیروها میخواهند همه جوره بازی کنند، همینطور معطل بنشیند و نگاه کند! به همین دلیل مجبور شده است رو بیاورد به این طرف. به نیروهای متفرقه، به نیروهای پراکنده و تلاش کند که این نیروها را جمع کند. حالا از نظر تشکیلاتی، از نظر کار، احتمالاً این داستان ضعف دارد. این داستان شورای ملی توان متشکل کردن نیروها را ندارد. ولی چیزی نیست که محال باشد. کاری نیست که انجامش محال باشد. با قدری نگاه معقول، با قدری نگاه واقع بین به صحنه میشود این زمینهها را آماده کرد. هیچوقت ایشان مایل نبوده است در کارهای تشکیلاتی شخصاً نقش داشته باشد. ولی همیشه خواسته کمک کند که همه گروهها راه بیافتند، فعال بشوند، کار کنند تا بلکه بتوانند یک زمینههایی را فراهم کنند. متأسفانه هر کسی که به ایشان نزدیک میشود بر مبنای خصلت ایرانی تلاش میکند آن نزدیکی را به هر قیمتی هست حفظ کند. این روحیهای است که ما تلاش کردیم تغییری در آن ایجاد کنیم و جامعه را از این روحیه خودمحوری در بیاوریم. ما به سهم خودمان در این زمینه خیلی تلاش کردیم. به عقیده من، تا آنجایی که وظیفه ماست، ایشان را هم از کار تشکیلاتی دور نگه داریم برای اینکه پادشاه مشروطه وظیفهاش دخالت در کارهای تشکیلاتی نیست. تشویق بله، ملاقات بله، گفت و گو بله، ابراز پشتیبانی بله، ولی دخالت در کار تشکیلاتی نه که تصمیم بگیرد که کی چه بکند. و این نقشی است که ایشان در آینده ایران هم باید داشته باشد. همه را ببند، با همه گفت و گو کند، دل همه را بدست بیاورد، به درد دل همه گوش کند، سعی کند که بلندگوی همه باشد، ولی به یک گروه بخصوصی ایشان نباید متعلق باشد.
در این جریان شورای ملی میدانم که ایشان بسیار تلاش کرد که این جمع راه بیافتد چون از نظر اعتقاد به همکاری از دیگران بریدهاند. دستش به طرف همه دراز است ولی کسی را نمیبیند که دستش را بگیرد در این جامعه. و هر کسی هم میخواهد دستش را بگیرد، همانطور که گفتم، مخفیانه و یواشکی میخواهد بگیرید. من دیدم جمهوریخواهانی را که مایلاند هر روز با ایشان در تماس باشند ولی کسی نداند. خیلی هم از اینکه با ایشان در تماساند سرافرازند و مفتخرند، ولی حاضر نیستند اینرا در انظار بگویند. من معتقدم ایشان در این داستان با این روشی که در پیش گرفته و تا حدی خودش را کنار نگه داشته، و در کارهای هر روزه شورا دخالت نمیکند هم برای اینها پشتیبان ایجاد کرده هم خودش را از این داستان منزه کرده.
اما راجع به مصاحبه آقای نوری زاده و سازمان رستاخیز ملی.
رستاخیز ملی به عنوان یک سازمان تندرو طرفدار پادشاهی سخت فعال شده است و آن امید دانا از ایران که یکی از افرادی بود که با ما کار میکرد و ما هم در آوردنش به بیرون کمکش کردیم، امید یک سازمان تندروی طرفدار پادشاهی درست کرده و به دلیل ارتباطاتی که از قبل در ایران داشته، در ایران دارند عکسهای شاهزاده را پخش میکنند. شورای ملی مایل نیست که الآن که خودش راه افتاده و فعال شده، سازمان دیگری در ایران این نقش پخش عکسهای شاهزاده را داشته باشد. به همین دلیل تلاش کردهاند که در آن مصاحبه با آقای نوری زاده، از او خواستهاند که این سئوال را از شاهزاده بپرسد و شاهزاده بگوید که من به این سازمان وابستگی ندارم که مبادا امید دانا بتواند از این تشبثی که با شاهزاده نزدیک است در ایران بهرهبرداری کند و کارش را پیش ببرد. در حقیقت آن سئوال نوری زاده یک سئوال داخل سازمانی بود برای اینکه که به حساب به قول عوام، آن فتیله امید دانا را بکشند پایین که زیادی از شورای ملی جلو نیافتد در دفاع از پادشاهی. خیلی هم اینها مایلند که کارهایی که امید دانا در ایران میکند به دست شورای ملی بکند از قبیل پخش عکسها و ... که فعلاً نتوانسته قانعش بکنند که این کار را بکند. این مطالب جزئی هست، ولی با یک درایت و مدیریت میتوان از کنار اینها گذشت و میشود مشکلات را حل کرد و رفت به طرف آن نبرد نهایی که در پیش داریم.
من معتقدم باید همه نگاهمان به طرف آن نبرد نهایی باشد و آن نبرد اصلی باشد و این بازیهای کوچک را تا آنجا که میتوانیم درگیرش نشویم و خودمان را درگیر نکنیم. من امیدوار هستم که شاهزاده هم با دور بودن از کار تشکیلاتی بتواند نقشاش را درست بازی بکند.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
جمشاد پرچمشاهی
خطاب به : هممیهن سفیری
موضوع : نهاد مردمی و اندیشه های آن
ما به کرات از نهاد های گوناگون در جمهوری اسلامی، جنبش سبز، جنبش مقاومت، نهضت آزادی، نیروهای اپوزیسیون و غیره خوانده و شنیده ایم اما راستش من تاکنون از نهاد مردمی در ایران چیزی نشنیده ام.
ممکن است دراینباره توضیحات بیشتری مبنی بر چگونگی شکل گیری این نهاد و ریشه و اندیشه های آن فارغ از اندیشه عملکرد سیستماتیک و نشان دادن روش های آن به گروه های اپوزیسیون در (بگفته شما) مکاره بازار اپوزیسیون بدهید؟
در مکاره بازار اپوزیسیون همانند همه مکاره بازارها هرکسی به فکر کسب سود و منفعت شخصی خودش است بطوریکه هرگونه اتحاد و انسجام بین سوداگران در مکاره بازار غیرممکن بنظر میرسد.
نهاد مردمی که به نظر شما نه حزب است و نه خط مش و اهداف سیاسی ای را دنبال میکند، چگونه میتواند اندیشه های راهبردی و سیستماتیک را به نیروهای اپوزیسیونی که در ٣٤ سال گذشته هنوز به توافق چشمگیر و اجرا شدنی در امور مختلف دست نیافته، منتقل کرده و از آنها بهره مند شود؟
شوربختانه بیم آن میرود که گروه های اپوزیسیون نه در ٣٤ سال گذشته که در ٣٤ سال آینده نیز به اتحاد و همبستگی جهت اهداف پیش رویشان که بیشتر به شعار و لفاظی بسنده می شود، دست نیافته و اقدامات موثری چه با بکارگیری روش سیستماتیک و حساب شده جهت براندازی حکومت دینی با یاری یا بدون یاری نهاد مردمی انجام دهد.
December 13, 2012 01:30:13 PM
---------------------------
سفیری
نهاد مردمی برخلاف نظر آقای زاهدی موفق شده است دیدگاه جدیدی راجهت پیشبرد اهداف سیاستهای اپوزیسون در راستای چگونگی براندازی جمهوری اسلامی به همراه پیدایش خود در این مکاره بازار اپوزیسیون ارایه دهد . به دین معنا که با بازنگری های خود به گذشته اپوزیسیون و تلاش های آنجام گرفته، چگونه برخی ازاین تلاش ها متاسفانه به شکست انجامیده . علی رغم آنکه پاره ای ازاین کنشها دارای آرمان های والایی هم بودند که میتوانست همین نیروهای پراکنده که در این سخنرانی بدان اشاره شده است را با خود هم پا و هم یار سازد . نمونه بارز آن جنبش رفراندم بود و اینکه چرا این شکست بوجود آمد.
همچنان نهاد مردمی با عمل کرد خود در عمل نیز ثابت کرده است که میشود هم دوش هم حرکت کرد گرچه هم حزب نباشیم، بشرط اینکه به ایران یکپارچه بیندیشیم و به هم میهنان در بندمان.
بنیان گذاری اندیشه ی استفاده از روش سیستماتیک و گام برداشتن آگاهانه و شناخت اینکه چگونه هر گامی می تواند بر کل یک حرکت اثرگذار گردد، حرکتی است تحقیقی که اپوزیسون ایران هنوزبا این نگاه اشنایی ندارد.
شناسایی اشتباهات حداقل 33 سال گذشته و راه های اجتناب آنها در آینده با استفاده ازمتد سیستماتیک عمل کردن، بینشی است که نهاد مردمی سعی بر آن دارد که اپوزیسیون را با آن آشنا سازد . اما شوربختانه از آنجایی که هر تفکر جدید نیاز به زمان برای هضم و پذیرفتن دارد، اندیشه نهاد مردمی هم از این امر مستثنا نبوده و زمان خود را نیاز خواهد داشت تا دایره این تفکر وسیع تر گردد.
با آرزوی اینکه اپوزیسیون هر چه زودتر به این منطق دسترسی یابد که حتی زیباترین طرح و برنامه سیاسی چنانچه در طرحی حساب شده پی ریزی نشود، سرانجام به فروپاشی خواهد انجامید. برای رسیدن به موفقیت جور دیگری بیندیشیم متفاوت از آنچه تا کنون اندیشیدیم و عمل کردیم.
خطا کافیست .
با مهر
سفیری
December 13, 2012 12:18:20 PM
---------------------------
سفیری
با درود
نوشتار شما را که برخاسته از سخنرانی آقای زاهدی بود مطالعه نمودم . نکات قابل تعمقی در این نوشتار نهفته بود که بیان از تحلیل اتفاقات در اپوزیسیون در ده سال گذشته را داشت .
به نظر من این بررسی تا اندازه ای بازگو کننده نکات موفقیت ها و شکست های اپوزیسیون بود. البته با در نظر گرفتن این نکته که بسیار اجمالی به این باز نگری پرداخته بودند. ازجمله نکات مهمی که در این سخنرانی به آن اشاره می شود عدم موفقیت در هم سو نمودن نیرو های پراکنده ای است که میتوانند با اتحاد خود نیروی اهریمنی نظام جمهوری اسلامی را با تمام سرکوب گری که از خویش نشان میدهد به زیر کشاند .
اپوزیسیون داخل و خارج از کشور در طول 33 سال گذشته با همه حرکت های افتان و خیزان خود امروز به این حقیقت پیشرو دست یافته که دست یابی به یک قانون اساسی برخاسته از حقوق بشر و پذیرش احزاب دگر اندیش و اجرای دمکراسی همانند هر کشور آزاد دیگری در دنیا از پایه های بنیادین ایران آزاد آینده خواهد بود . سه اصل ساده ای که تصورش در طی این سال ها امکان پذیر نبود . اما امروز بدون اغراق اکثریت قریب به اتفاق اپوزیسیون به این اصول باورمندند و ان را سر فصل مباحثات سیاسی خود قرار داده اند. گرچه همانگونه که در این سخنرانی به آن به خوبی اشاره شده است، برخی تا چه اندازه در عمل به این اصول پاینبد می باشند، خود امر دیگریست.
اما آنچه که که انگیزه من بر این نوشتار شد اشاره ای بود که آقای زاهدی به نهاد مردمی در سخنرانی خود داشتند . بیان این مطلب که نهاد مردمی هنوز نتوانسته است فکر تازه ای را مطرح نماید، شاید برگرفته از بی لطفی ایشان باشد و یا عدم آگاهی سخنران از شاه بیت انگیزه پیداش نهاد مردمی.
نهاد مردمی نه حزب است و نه خط سیاسی خاصی را دنبال میکند که بخواهد در این میان اندیشه یا ایدئولوژی جدید سیاسی دیگری را فراتر از آنچه امروز در بازار سیاست ایران وجود دارد مطرح نماید .
December 13, 2012 12:17:24 PM
---------------------------
ایرانی
بهمن خان گرامی
آنچه هر روز جذبه این حزب را برای همچو منی افزون می کند، همین بحث های موجود در نوشتار فوق است. بررسی یک موضوع از زوایای مختلف، بی حب و بعض و با تکیه بر عقل دکارتی و تحلیل سیاسی. از شما بسیار آموختم و امیدوارم کلیه هموندان این حزب، با استقامت کامل در راهی که هژده سال است با افتخار پیموده اند، ثابت قدم بمانند تا امیدها برای ایران آینده، قوی تر جلوه کند. از کلیه دوستانی که در بحث فوق شرکت کرده اند سپاس فراوان دارم و به دلیل بررسی همه جانبه موضوع، دست آنها را با صمیمیت تمام می فشارم.
پاینده ایران
December 10, 2012 11:21:43 AM
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود،
قسمت پرسش و پاسخ هم اضافه شد.
ارادتمند
بهمن زاهدی
December 08, 2012 07:55:09 PM
---------------------------
|