بیتاللهی- بحث امروز بعنوان چشماندازی از بروکسل (کنفرانس اولاف پالمه) تا پراگ را تقدیم دوستان میکنم. آنچه مسلم است و همه دوستان هم آگاه هستند، طی این سالها همیشه سعی بر این بوده که اتحادی میان نیروها بوجود بیاید و هر فرد یا گروهی به نوعی خودش حول محورهای مختلف سیاسی سعی کرده این کار را انجام بدهد. بطور کلی، اگر ما برگردیم و تاریخچه اپوزیسیون را نگاه کنیم، تا 15 سال پس از انقلاب دستخوش مسائل داخلی خود انقلاب بود همراه با بیتوجهی به دگراندیش و مخالفت با او و در نتیجه جوی بسیار آلوده، مسموم و بیمار. از آن به بعد اندک اندک نزدیکیها با نوشتارها و گفتارها آن فضای بیمار کمی التیام یافت اما معالجه نشده تا اینکه حرکتی پیش آمد به نام جنبش رفراندوم که حزب مشروطه هم یکی از پشتیبانان اصلی آن حرکت بود.
شاید به جرأت بتوان گفت که این جنبش بزرگترین تحولی بود که قبل از جنبش سبز سال هشتاد و هشت اتفاق افتاد، هر چند که به هدف نهائی دست نیافت اما گفتمان حقوق بشر را دامن زد و موجب شد تا کنشگرانی از خطوط قرمز سازمانیشان عبور کنند. همانگونه که بخشی از جبهه ملی ایران و بخشی از فدائیان خلق (اکثریت) و کثیری شخصیتهای منفرد از این جنبش حمایت کردند که امروز هم شاهد کردارها و رفتارهای دمکراتیک آنها در عرصههای مختلف سیاسی اپوزیسیون هستیم.
به هر حال آنچه که مسلم است جنبش رفراندوم تأثیرات خودش را گذاشت منتها به صورت عمده شاید موفق نشد که کارش را پیش ببرد. در پشت بند آن نشستهایی در برلین، پاریس و لندن برگزار شد و در نتیجه تصمیم به یک نشست جامع و کلی به نام کنفرانس اولاف پالمه در شهر استکهلم گرفته شد که حدود 50 نفر را دعوت کرده بودند. آنچه که مسلم بود این یک وفاق بین نخبگان سیاسی بود که آشنائیهایی با هم داشتند و با یکدیگر هم کار کرده بودند. این نشست در ابتدا داشت بدون دستورالعمل برگزار میشد، پشت درهای بسته و عاری از وجود خبرنگارن و.....که باعث گمانزنیها و اعتراضاتی شد و در نتیجه مجبور شدند تا اندازهای نسبت به آن شفافیت نشان بدهند، در مورد آن صحبت بکنند و چگونگی عملکرد آنرا اعلام کنند. دستورالعملی در واقع وجود نداشت مگر اینکه این نخبگان به صورت یک میزگرد کنار هم بنشینند و به بحث و تبادل نظر پیرامون مسیر دموکراسیخواهی بپردازند. این کنفرانس دو روزه در 4 و 5 فوریه 2012 برگزار شد.
دستآورد این نشست همین بود که بتواند کنفرانس بعدی را در جای دیگر به عنوان پیشبرد اتحاد برای دموکراسی نامگزاری کنند، این کنفرانس به تاریخ 7 و 8 ژویه در شهر بروکسل برگزار شد.که این بار عده 50 نفر به حدود 75 تا 100 نفر رسیده بود و از نویسندگان و مطبوعات هم دعوت شده بود. و پانلهای مختلفی را ایجاد کرده بودند که در این راستا حرکت کنند.
دکتر شهریار آهی پیرامون این کنفرانس اظهار میدارد: انتظار و امید و آرزویی که دارم این است که نخبگان ایرانی از طریق این کنفرانس یک قدم به اتحاد نزدیکتر شوند. در شرایط کنونی ایران اگر نخبگان با صدائی موزون و نوعی وفاق حول کلیترین مسائل کشور، که دموکراسی و حقوق بشر است، با مردم صحبت نکنند تودههایی که از صدای ناهنجار نخبگان بیزار میشوند به سمت صحبتهای افراطگرایان و غوغاسالاری روی میآورند. و این میتواند عاقبت بسیار بدی را برای کشور در بر داشته باشد. به همین دلیل این یک دِین و وظیفه است که نخبگان دارند تا به یکدیگر نزدیک شوند. موضوع صحبت ما نیز همین است. ما نمیخواهیم تبدیل به یک تشکل سیاسی متفرق شده و یک عده اکثریت و عدهای اقلیت شوند. ما به دنبال یک اجماع پیرامون دموکراسی و حقوق بشر به عنوان کلیترین مسائل هستیم.
پیرامون مسائل دموکراسی و حقوق بشر صحبت شد. در نتیجه «انتخابات آزاد» هم به عنوان یک پروژه به آن اضافه کردند. حالا این انتخابات آزاد بماند که در موقع خودش درباره آن صحبت میکنیم.
این بخشی از سخنرانیای بود که چگونگی این نشست را نشان بدهد.
دوستان سخنانم، نقطه نظرهای حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) نیست. بلکه نقطه نظرهای شخصی است که گفتارها و نوشتارها و عملکردهای دوستان را بررسی کردم و آشنایی که با بعضی از افرادی که در این کنفرانس شرکت کرده بودند داشتم، و سعی میکنم آنچه که در واقع اتفاق افتاده، به دوستان عرض کنم.
به هر حال آن کنفرانس راه خودش را رفت و صحبت سر وفاق کلی بود و مسئله ملیتها، ملیگرایی، قومگرایی و امثال آنها در بحثها وجود نداشت؛ هر چند بودند از احزاب کومله و حزب دموکرات کردستان که در تمامی این سه کنفرانس شرکت کرده بودند. شاید بگویم که دومین کنفرانس شاید موفقترینش بود، در آن به نتیجه مطلوبتری رسیده بودند نسبت به نشست یکم، توانست در واقع اسمی برای خودش تعیین بکند و پیرامون همان مسئله انتخابات آزاد و حقوق بشر و دموکراسی برای ایران صحبت بکند و حتی نسبت به کنفرانس سوم، که به نظر من تعداد که بیشتر شد موضوع تغییر کرد و روال را به جای دیگری کشاند که این مسئله کُلی (حقوق بشر و دموکراسی) که صحبتاش شده بود، تبدیل به مسئله قومگرایی و ملیتسازی شده بود که به آن هم خواهیم رسید.
به هر حال،این نشست دوم هم انجام شد و یک بیانیه پایانی هم صادر کردند که من این بیانیه را خدمت دوستان عرض میکنم:
«دومین کنفرانس پیشبرد اتحاد برای دمکراسی در ایران در تاریخ 17 و 18 تیرماه 91 (7 و 8 جولای 2012) در شهر بروکسل پایتخت بلژیک با حضور گروهی از کوشندگان برقراری دمکراسی در ایران تشکیل شد. این کنفرانس بر دستاوردهای کنفرانس استکهلم دائر بر ضرورت وفاق ایرانیان برای نفی استبداد، نفی هرگونه تبعیض و نقض حقوق بشر، دمکراسی بر مبنای جدایی نهاد دین از دولت و انتخابات آزاد بر اساس معیارهای بینالمللی تاکید کرد.
شرکت کنندگان در کنفرانس با بزرگداشت یاد جانباختگان راه آزادی و تجلیل از زندانیان سیاسی و با تاکید بر نفی حمله نظامی خارجی و ماجراجوییهای خطرناک جمهوریاسلامی، از هیئت برگزار کننده خواستند تا برای تداوم گفت و گوها، کنفرانس بعدی را با جمع بزرگتری از کوشندگان برقراری دموکراسی در ایران تشکیل دهند و موضوعات مطرح شده در این نشست را به صورت طرحهایی عملی برای بحث در کنفرانس بعدی آماده سازند.»
اینجا صحبت من این است که آنچه که اهم مطلب بود، چه کنفرانس یکم که در استکهلم برقرار شد و چه کنفرانس دوم که در بروکسل برقرار شد، صحبت اصلی و نقطه نظرهای کلی یک مسئله همهگیر بود و است که در واقع به صورت گفتمان در طیف مخالفین جمهوریاسلامی جا افتاده است. همانا حقوق بشر، دموکراسی، نفی حمله نظامی و نه تبعیض و ....
این در واقع اصول اولیه و پایهای این نشستها بوده که همین را بر میداریم و میرویم به کنفرانس سوم در پراگ که مسائل کُلاً تغییر میکند و چهره دیگری به خودش میگیرد. در آنجا به نظر من یک موضوع خاصی مطرح میشود که با اعتراض و برخورد منطقی آقای مهران براتی روبرو میشوند. صحبتهایی که آقای مهتدی دبیر کل حزب کومله کردستان و همچنین آقای شرفی معاون دبیر کل حزب دمکرات کردستان ایران کردند، که جلسه را بردند بر سر مسئله اینکه ملیتهای ساکن ایران که فدرالیسم خواست نهایی آنهاست عدم تمرکز و دموکراسی را درونمایه فدرالیسم است، ماهیت دیگری به این کنفرانس سوم داد که به نظر من بسیار بسیار بد بود با توجه به اینکه در پشتبند آن در مصاحبههایی که آقای شاهو حسینی از حزب دمکرات کردستان و آقای شرفی در رادیو کردستان و خانم ناهید بهمنی داشتند، کُلاً مسائل را جور دیگری جلوه دادند. صحبت از ایران فدرالیست بود، صحبت از ملیتهای ایران بود و صحبت از این بود که ملتی را به نام ملت ایران به رسمیت نمیشناسند و به نظر من این دیگر آخر حرفشان بود و کنفرانس نتوانست نتیجه پر باری بدست آورد.
در کنفرانسی که در27 و 28 آبان در شهر پراگ برگزار شد تعداد 125-120 نفر شرکت کرده بودند که این چهرهها بازتر شد و در واقع یک همگونی، نمیتوانم بگویم، ولی آن اصولی اولیهای که کنار رفته و زیر پا گذاشته شده بود، الآن دیگر اصلاحطلبان درش هستند، و معیارها و خط کشیها با جمهوریاسلامی تا اندازهای معلوم شده، انتخابات آزاد به صورت اولین حرکت نهادین در آمده، مسئله ملیتهای ساکن ایران در واقع مطرح میشود و کُلاً یک تغییر اساسی را میبینیم که در پراگ ایجاد شد. البته با اعلامیهای هم که دادند، که خوشبختانه شاید تنها کاری که این کنفرانس کرد آن قعطنامهای بود که در پایان کارش داد که مورد ویژه در آن نبود و آن هم به نظرم به نفعشان تمام شد, که همانا بهتر که در درونمایه نداشت.
به هر حال، از دو روز کنفرانس، یک روز کنفرانس بطور کلی در دست ملتسازان بود. به نظر من این بزرگترین اشتباه سیاسیان ما است و حتی نخبگان عزیز ما، که این فرصتهای را برای مسائلی میگذارند که اولویتهای جامعه ایران نیست. صحبت از حقوق بشر که میکنیم، صحبت از انتخابات آزاد که میکنیم، بله اینها میتواند مسائل کلی باشند. دموکراسی مسئله کلی است. حقوق اقوام در همان اعلامیه جهانی حقوق بشر مستتر است و در میثاقهای پیوست آن مطرح شده. اینکه همیشه میکروفون را به دست میگیرند و روند جلسات را به میل خود منحرف میکنند، جز ضربه به این نشستها چیز دیگری را ایجاد نکرده. خیلی خوشحالم که حزب مشروطه ایران در آن سه کنفرانس نبود، چه به عنوان ناظر و نه به عنوان شرکت کننده. دعوت شده بود ولی شرکت نکرده بود. مسلّم است که حزب مشروطه ایران بر اصول محکم ایستاده است و ذرهای پایین نخواهد آمد. فکر نمیکنم که این موضوع بر هیچکس در اپوزیسیون پوشیده باشد که استقلال و تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران برای ما از همه بالاتر است و به هر قیمت و هر وضعی از آن دفاع میکنیم.
این نتایج کنفرانس بود که خدمت شما عرض کردم و آنرا دنبال میکنند و کنفرانس بعدی را به عنوان کنفرانس دوم استکهلم دوباره برقرار خواهند کرد که نمیدانم شاید در یکی دو ماه دیگر باشد و امیدوارم این بار یک حالتی را در بر بگیرد که قبل از اینکه بخواهند این کنفرانسها را تشکیل بدهند اصول و مبانیشان را شرح بدهند تا جامعه بداند که اینها واقعاً چه میخواهند بکنند و کسانی که آنجا میروند با یک مسائل دیگر روبرو نشوند. مثل همین وضعیتی را که ملتسازان بوجود آوردند.
اگر اجازه بدهید، باز به بحث کنفرانس پراگ میپردازم. موضوعی که سرآمد این مسائل شده، انتخابات آزاد به طور کلی با گفتن انتخابات آزاد، انتخابات آزاد نخواهد شد. انتخابات آزاد پیش شرطهایی دارد. پیششرطهایش نبودن زندانی سیاسی است، آزادی مطبوعات و وجود آزادانه احزاب و........ شما با جمهوریاسلامی که اکثر آزاداندیشان در زندان هستند و هیچگونه آزادیای در جامعه وجود ندارد و مطبوعات به صورت آزاد نیستند، صاحبین و نویسندگان مطبوعات در زندان هستند و احزاب سیاسیای هم وجود ندارند که آزادانه بتوانند عمل کنند، انتخابات آزاد معنی نمیدهد. تا این شرایط وجود نیاید به آن انتخابات آزاد نخواهند رسید. من نمیدانم، کسانی که تا کنون صحبت از انتخابات آزاد میکنند – البته فکر نمیکنم هیچکس با ماهیت انتخابات آزاد مخالفتی داشته باشد، اما میتوان با همکاری و اتحاد عمل برای رسیدن به پیش شرطهای آن تلاش همه جانبه کرد. زمانی انتخابات آزاد میتواند باشد که جمهوریاسلامی وجود نداشته باشد. اگر فکر میکنیم که جمهوریاسلامی خودش میآید و انتخابات آزاد میگذارد من این را یک خیال باطل میدانم یا فکر میکنم که دوستان هنوز به ماهیت حقیقی جمهوریاسلامی پی نبردهاند و کمی شوخی بنظر میرسد. امروز هم آقای رفسنجانی یا دیگران صحبت از انتخابات آزاد میکنند. انتخابات آزاد در درون جمهوریاسلامی، یعنی وجود جمهوریاسلامی. یعنی ادامه حیات جمهوریاسلامی. آنچه را هم که بعضی از کسانی که از ایران بیرون آمدهاند و به صورت امروز هم سبز شدهاند و با آن سبزی که ما در سال 88 دیدیم، متفاوت هستند. اینها در واقع خودشان را اصلاحطلب تلقی میکنند، اگر صحبت از انتخابات آزاد میکنند همان انتخابات در جمهوریاسلامی است به صورتی که آنها هم بتوانند انتخاب شوند، نه آزاد باشد که هر کس انتخاب شود و هر کس که میخواهد به عنوان شهروند ایرانی خودش را کاندید کند و مجلس خبرگان و استصوابی اصلاً با آنها کاری نداشته باشد. البته بحث من این نیست که این کنفرانس «اتحاد برای پیشبرد دموکراسی در ایران» چنین دیدگاهی را دارد ولی هستند اشخاصی که با این نظر به کنفرانسها، دعوت میشوند.
اما مسئله اینجاست که اگر پایبند اصول باشند دیگر دلیل ندارد از آن 125 نفری که میآیند از آن شکل متفاوتی باشند بعضیها جمهوریاسلامی را نیمه بند میخواهند، بعضیها جمهوریاسلامی را از طریق اصلاحطلبی خودشان میخواهند، بعضیها در واقع مشکلشان فقط مشکل ملیت ایران و ملیتهای ساکن ایران هست. به نظر من این نمیتواند ره به جایی ببرد که به صورت یک اپوزیسیون گسترده و متحد بتواند عمل بکند.
من هیچ اشکالی نمیبینم که هر کسی خواست طبیعی خودش را داشته باشد، هر انسانی حق دارد آن خواست را داشته باشد، ولی اولویت این خواستها امروز در کجاست؟ در ایرانی که آزاد بشود و در آن ایران برای همه چیز بتوان به صندوق رأی مراجعه کرد. با مردم صحبت کرد و مردم را آگاه کرد نسبت به مسائل چه موافق چه مخالف. ولی امروزه خط و نشان کشیدن برای ایران آینده که آقای شرفی در رادیو کردستان صحبت میکنند که: اگر حتی زیر بار این مسئله فدرالیسم نروند در واقع ما اقدام برای استقلال خواهیم کرد.
ما میدانیم که این مسئله فدرالیسم شما پیش زمینه استقلال است شفاف بفرمائید تا جامعه امروز شما را بهتر بشناسد تا اینکه میخواهید نیم بند در مسائل دموکراسی مسائل خودتان را بپیچید و به طرف عوام پرت کنید. من فکر نمیکنم کسی گُول این مسائل را بخورد. اینکه ما صحبت از خودگردانی میکنیم که اقوام ایرانی به زبان و فرهنگ و دین و مذهب خودشان (همانگونه که در بیانیه کنگره پنجم حزب مشروطه ایران آمده است) بپردازند، فکر میکنم گویاترین و بهترین راه حل برای مسئله اقوام در ایران است.
فرهی- میخواستم بپرسم که این کنفرانسها چرا بازتاب گسترده ندارد و مورد استقبال مردم قرار نمیگیرند؟ یا کسی اعتمادی به آنها نمیکند؟ در مورد انتخابات آزاد که فرمودید، کاملاً نظرتان درست بود.
یک مطلبی که به ذهنم رسید که شاید بتوانیم این فکر را جا بیاندازیم، این است کسانی به عنوان برانداز و غیربرانداز تقسیمبندی شدهاند. یکی از علتهایی که مردم به اینها اعتماد نمیکنند و صدایی ندارد، این است که برای مردم معمولی مشخص نمیشود در آن جلسات چه میگویند و هدفشان چیست؟ اگر اینها براندازند و مخالف، چرا در آنجا یک پرچم شیر و خورشیدی نیست؟ چون الآن براندازها زیر پرچم شیر و خورشید مشخصتر میشوند و هیچ ایرادی هم ندارد که این احزاب و گروههای قومی اگر واقعاً مسئلهشان براندازای است، در کنار پرچم خودشان، پرچم ایران را هم داشته باشند. اصلاحطلبان هم همینطور، آنها هم اگر، همینطور میگویند و در خیلی از جلسات هم اعلام میکنند که ما برانداز نیستیم، میتوانند پرچم جمهوریاسلامیشان را بردارند بیاورند، که مردم بدانند و بتوانند تفکیک بکنند آنوقت به نظر من اقدام اینان بیشتر مشخص خواهد شد. این مسئله ملیتسازی و قومیتها واقعاً یکی از علتهایی است که کسی اعتماد نمیکند و میترسد از اینها و همانطور که شما بخوبی توضیح دادید، کُنه ذهن اینها را میخوانند.
بیت اللهی- مسئلهای که برای من شخصاً که جزء بسیار کوچکی از اپوزیسیون و سالهاست در خدمت این اپوزیسیون هستم, مشخص شده این است که در صداقت مبارزاتی برگزارکنندگان شکی ندارم، در صداقت آقای سازگارا در مبارزهاش، در صداقت آقای آهی در مبارزهاش، آقای شریعتمداری، آقای فریدون احمدی، آقای مهران براتی، خانم فرید، آقای خادم و آقای باقرزاده و حسن نیت این دوستان برای رهایی و گذر از جمهوریاسلامی به سوی دموکراسی. اما من در تعجب هستم که چطور ممکن است دو حزب، حزب دمکرات کردستان ایران و حزب کومله، را نماینده کل مردم آن منطقه بدانند. این باعث تأسف است. آنجایی که میفرمایید اعتماد بوجود نمیآورد، همین است. چطور ممکن است که این دو حزب خودشان را نماینده کل مردم کُردستان بدانند؟! چنین چیزی نیست. اینها بخش کوچکی از مردم کُردستان هستند. به گمانم که در گذشته پیوندهای فامیلی آرمانی که از چپ میآمدند در واقع این همدلی و همسویی را بوجود آورده که همچنان ادامه دارد که این به نظر من در شرائط امروز باطل است و ثمر بخش نخواهد بود.اینجاست که بخش بزرگ و اصلی از جامعه ایران چه در بلوچستان، چه در خوزستان، چه در کُردستان و آذربایجان، همچنان نادیده گرفته شدهاند. چون تعدادی بنام اقوام در خارج از کشور آمده و داعیه رهبری و نمایندگی کل آن جامعه را دارند. اینجاست که اعتمادها زیر سئوال میرود. امیدوارم جواب داده باشم.
مختاری-آقای بیت اللهی من سئوالم این است که فکر میکنید وقتی کسی مثل آقای آهی در این کنفرانسها شرکت میکند آیا آن نگاه بیرون برایشان مهم است که مثلاً یک نفر از طیف پادشاهی در آن هست – چون تا آنجایی که میدانم اینها برای اینکه جفتشان جور باشد از آقای آهی دعوت میکنند که در نشستها شرکت کنند چون پیگیر این مسئله است- آیا واقعاً انقدر برایشان مهم است که از همه طیفها باشند؟ بعد میخواستم بدانم که آیا در کدامشان تأکید وجود دارد؟ آیا جمهوریخواهها دست بالا را بیشتر دارند یا اصلاحطلبها؟ هم از نظر تعداد هم از نظر موضوعی که آنها بیشتر میخواهند پیگیری بشود.
بیت اللهی- آنچه که مسلم است،99 درصدش جمهوریخواه هستند یکی مشروطهخواه آن هم آقای آهی است. بحث به نظر من این نیست باید خوشحال بود که بالاخره تعداد جمهوریخواهها توانسته یک صد نفری دور هم جمع بشوند. این اشکالی ندارد و میتواند عطفی باشد میتواند یک نقطه مثبتی باشد. من در واقع به روند کار نگاه میکنم. من میگویم مصلحت ایران، منافع ایران و مسائل عمدهای را که اینها در کنفرانس یکم و دوم درش صحبت کردند بسیار با اهمیتتر است. این مسئله که یک روز از کنفرانس را در اختیار ملتسازان بگذارند, ملتسازان دروغین, این درد کار و اشکال کار است. این هم از جایی بر میآید – عدم آگاهی درش نیست مسلماً- چون در گذشته اینها همه از خانواده چپ میآمدند و خودشان را جزو چپ میدانستند، در واقع میخواهند این هم خانوادگی را نگهدارند در صورتیکه این مسئله به نظر من بکلی مردود است. اصلاً امروزه نگاه یک جامعه یا اپوزیسیون نباید به یک فرد به عنوان مشروطهخواه یا جمهوریخواه باشد. عنوان نگاه به یک شخص باید طوری باشد که این شخص دارای پارامترهایی است که به دموکراسی میاندیشد یا به انتخابات آزاد، به انتخابات آزادی گردن مینهد که قبول دارد حاکمیت ملی از درون صندوق رأی بیرون میآید، به جدایی دین از حکومت احترام میگذارد، خواستار تمامیت ارضی و یکپارچگی کشور است و سرنوشت خوب و دمکراتیک را برای کل جامعه ایران میخواهد. که یک جامعهای, یک شهروند, یکدست و درجه یک با حقوق برابر در کنار یکدیگر زندگی بکنند. اینکه بخشی از ایران را جدا کنند برای اینکه تحت ستم بوده ...اینها به نظر من چارهساز نیست و ره به جایی نخواهد برد. ما این صحبت را قبلاً کردیم و گفتهایم و مسئله خودگردانی را در همه استانهای ایران خواستیم و تقسیمپذیری حکومت را ما از این طریق گفتهایم که میتواند هر استانی برای خودش خودگردان باشد و کارهای خودش را خودش انجام بدهد.این ربطی به فدرالیسم ندارد. ما این مسئله را برای یک منطقه یا شش منطقه بخصوص نمیخواهیم بلکه برای کل ایران میخواهیم. مشکل و مسئله ما کل ایران است نه بخشی از جامعه ایران. من متعجبم از این، باز هم تکرار میکنم، سئوال باز میگردد به آن همان مسئله، که چطور ممکن است با درایتی که آدم از این افراد سراغ دارد و بینش سیاسیای که دارند و استخوان خُرد کردهاند در این سالها، چه در گذشته و چه امروز در سیاست ایران، قبول میکنند که بخش بزرگی از همین مناطقی که مردم عادی هستند کنار بگذارند و اهمیت بدهند به دو تا حزب که هر جا میروند بلندگو دست اینهاست و هر کجا هست، اینها برگزار کننده هستند و کسی هم که برگزارکننده است، میکروفوناش را اینها از دست او میگیرند. این است مشکل اساسی ما. بله بیشتر جمهوریخواه هستند و هیچ اشکالی هم نیست مهم دید و نگاه آنهاست. بالاخره یک روز به مسئله جمهوریخواهی و مشروطهخواهی رأی داده و تمام خواهد شد. اما آن نگاه مهم است. نگاهی که معطوف به حقوق بشر برای همه هست، یکپارچگی برای ایران هست، یگانگی ملی هست، جدایی دین از حکومت، انتخابات آزاد هم هست. اینهاست مسائل پایهای و اصولی که در واقع در کنفرانس یکم و مخصوصاً کنفرانس دوم روی اینها بحث شده. اما کنفرانس سوم یکدفعه به انحطاط میرود.
بابک قطبی- آقای بیت اللهی، در اینجا برای من یک سئوال مهم پیش میآید که آیا عدم موفقیت جنبش رفراندوم باعث شدکه اپوزیسیون نتوانست در آن جنبش یکسان کار بکند از همدیگر جدا میشوند و جمهوریخواهان هم سه برنامه برگزار میکند و در جلسه سوم هم، همانطور که شما بررسی کردید، اطلاعیهای منتشر میکند که مهمترین قسمت گفتگوها در این اطلاعیه منعکس نمیشود. آیا عدم موفقیت جنبش رفراندوم باعث تشکیل این نوع جلسات میشود؟ دومین سئوال این است، شما گفتید که جلسه اول و دوم در بروکسل و استکهلم، صحبتهای اصلی کلیترین مسائل کشور، حقوق بشر، دموکراسی، عدم حمله نظامی و ... است. ولی در جلسه سوم یک دفعه تبدیل میشود به قومگرایی و فدرالیسم و ملتسازی و حتی تا به آن جا پیش میروند که میگویند اگر فدرالیسم بوجود نیاید استقلال میخواهیم. به قول شما خب چرا از اول این حرف را نمیزنند؟ مگر این افرادی که این مسائل را مطرح میکنند در جلسات اول و دوم نبودند؟ آیا فکر میکردند که باید یک مقدار صبر بکنند تا این قضیه خوب پخته بشود، این نشستها تعدادش از 50 نفر به120 نفر برسد، تا در آنجا بتوانند حرف خودشان را بیان بکنند و به قول معروف گوششنوای بیشتری داشته باشند و آنچنان که شما گفتید در کنفرانس سوم پراگ فقط شخصی مثل آقای براتی مخالفت میکند. حالا تا چه اندازه مخالف بوده ایشان، اینرا هم مطرح بکنید. در هر حال این افراد همهشان با توجه به بررسیهایی که شده و میشود، بالاخره یک پیش گذشتههایی هم دارند. حتی خود آقای براتی. به هر حال درست است که به قول شما در سیاست ایران استخوان خُرد کردهاند اما هیچوقت فکر نمیکنم که منافع گروهی یا منافع شخصی خودشان را زیر پا بگذارند. به هر حال تا آنجایی پیش میروند که صحبت نمیکنند و اگر هم صحبت بشود یک نفر بیشتر بر این اساس مخالفت نمیکند.
مسئله سوم در مورد انتخابات آزاد است که شما بسیار بسیار جالب بیان کردید. به قول شما اینروزها فسنجانی و خاتمی و احمدینژاد هم همه صحبت از انتخابات آزاد میکنند. واقعاً این گروههایی که در این جلسات مینشینند چگونه تصور میکنند اگر هم اصلاحطلب هستند چگونه میتوانند این اصلاح را در این نظام بوجود بیاورند؟! باز هم که همه چیز ربط پیدا میکند به اصل نظام ولایت فقیه و ولی فقیه و یک نفر آن بالا. چگونه امکان دارد که اینها که به قول شما افراد فرهیخته و نخبگان سیاسی ایران هستند فکر بکنند که در یک چنین نظامی ممکن است اصلاحاتی بوجود بیاید؟! یعنی فکر میکنند که از درون خود نظام شروع بشود تا پایههای خود نظام بریزد تا برسند به آن ایدهآلی که در ذهن خود دارند؟ واقعاً یکی از مسائل مبهم همین است. بیان میکنند انتخابات آزاد، انتخابات آزاد ....ولی انتخابات آزاد داریم تا انتخابات آزاد. یعنی چه؟! موضوع دیگر، آیا زمانی که این کنفرانسها برگزار میشدند بخصوص کنفرانس آخری در پراگ، مسئله شورای ملی مطرح شده بود که چنین شورایی در حال شکل گرفتن است یا شکل گرفته است؟ در این جلسات اشاره به این مسئله شده است یا خیر؟
بیت اللهی- نه،از آخر شروع کنم،به شورای ملی اشارهای نشده و بحثی هم در موردش نشده. در مورد صحبتهایتان، من کاملاً با شما موافقم. من هم همان را گفتم که اصول این مسائل، بیشتر رابطه است تا ضابطه. اگر ضابطه دموکراسی و حقوق بشر است، پس آن رابطه که از خانواده چپ آمدن و هوای همدیگر را داشتن این مسائل بغرنج را ایجاد میکند. اینجاست که رابطه سرآمد ضابطه میشود و در نتیجه اصول زیر پا گذاشته می شود. اصولی که خودشان، در واقع اگر برگردید نگاه کنید، تمام این اشخاص، حتی آقای باقرزاده که فراموش کردم نامشان را بیاورم، اینها در واقع جزو جنبش رفراندوم بودند. اینها جزو 120 نفر اولی بودند که امضاء کرده بودند و اصول جنبش رفراندوم را هم قبول داشتند. اصول جنبش هم یکپارچگی و یگانگی ملی بوده. چگونه میشود که همین افراد بیایند و تعدیل بدهند این گفتمان را؟! و ما هم به این دلیل به جنبش رفراندوم پیوستیم. چون خواست ما هم در درون جنبش رفراندوم بود. براساس اصول و ضابطه نه بر اساس رابطه. مسائل این کنفرانسها در آخر رابطه است و خودبخود مسئله اصلی که دنبالش بودند لوث شده. شما اگر به همان اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن نگاه بکنید میبینید که در میثاقهایش حقوق کودکان، حقوق زنان، حقوق اقوام و... کنوانسیونهای مختلف برای آنها تشکیل شده و ما موقعی که میگویم اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن، خودبخود حقوق این افراد و مردم در آن مستتر است. اینجاست که ما بر میگردیم به اصول لیبرالیستی خودمان و آن را کرامت انسانی قرار میدهیم. رابطه تنها نیست، ضابطه است. آن کنوانسیون 154 در مورد انتخابات آزاد جزو همان میثاقهای حقوق بشر است. من نمیدانم اگر در حول و حوش حقوق بشر و میثاقهای آن کنفرانسی برگزار میشود چطور ممکن است عدم تمرکز را یکدفعه برابرش بکنند با دموکراسی و فدرالیسم؟! این به نظر من لوث کردن قضیه است. من نمیخواهم بگویم که کسانی که در این کنفرانسها شرکت میکنند ناآگاهند، کاری به سابقه سیاسی آنها ندارم، ولی سابقه سیاسی این آگاهیها را هم بدست میدهد و میدانند که مسئله چگونه دارد لوث میشود. آیا نمیبینند اینرا؟! بله، آقای براتی درست است با پیشینه چپ میآید ولی دفاع بسیار درستی کرده بود و منطقی دفاع کرده بود .نه اینکه از حدود خارج شده بود،منطقی دفاع کرده بود. شما ببینید، اینها بدون پرچم کُردستانشان هیچ جا نمیروند آنوقت ما برای اینکه دل دو تا سازمان سیاسی یا حزب سیاسی که نمایندگی از هیچ گروهی از مردم کردستان ندارند و بخش کوچکی از آنجا هستند مثل هر حزب سیاسی دیگر، بدست بیاوریم، به خاطر اینها پرچم شیر و خورشید را نگذاریم. که در واقع پرچم نماد و نمودار اپوزیسیون است. حالا برای جمهوریخواهان نیست؟ حالا من نمیدانم تا کجا رفتهاند که این پرچم از بین برود یا هنوز قدمت این پرچم را نمیشناسند؟! یا این پرچم را متعلق به شاهنشاه آریامهر میدانند؟! اینها به نظر من چنین نیست. آنها هم دارای چنین تفکراتی نیستند. با توجه به شناختی که از آنها داریم، آدمهای آگاهی هستند و امروز این بحثی را که پیش میکشیم به دلیل توقع از آگاهی آنهاست. ما قصد نداریم که خدمت این دوستان را نادیده بگیریم یا رد کنیم و مبارزه اینها را بیارزش بکنیم نه. بلکه بر عکس، به دلیل شناخت صداقت مبارزاتی اینها است که داریم این صحبتها را میکنیم که چطور ممکن است که اینها از این مسائل چشمپوشی بکنند. آنوقت چگونه میخواهند – برگردم به صحبتهای آقای فرهی- این اعتمادسازی را در میان جامعه بوجود بیاورند؟! یا از درون جامعه ایران آگاه نیستند ببینند وضعیت چگونه است و حتی بزرگترین مشکلی را که ایجاد خواهد کرد همین جریان ملیتسازی، یک بار دیگر آنچنانکه پس از انقلاب مشروطه ایران اتفاق افتاد که آزادیخواهی در گروِ یکپارچگی ایران قرار گرفت که اول باید کشور را جمع و جور بکنیم تا بعد به آزادیخواهی برسیم، این ممکن است متأسفانه دوباره تکرار بشود. عامل اصلیاش هم همین نیروی گریز از مرکز است که همواره دست خارجی هم پشت سر آن هست.
مختاری- آقای بیت اللهی، من میخواستم نظرتان را در این مورد بدانم، این دوستان که این سه کنفرانس را برگزار کردند، دنبال این هستند که آلترناتیو بشوند یا با آن ایدهای که دارند یعنی پیشبرد دموکراسی در ایران، کدام؟ شاید فکر میکنند که با این باوری که دارند میتوانند بیشترین تعداد اپوزیسیون را دور خودشان جمع بکنند و یک آلترناتیو مناسب بوجود بیاورند. آیا چنین چیزی هست یا خیر؟ چون انتخابات آزاد را مطرح میکنند در واقع این موضوع کمرنگتر میشود.
بیت اللهی-در کنفرانس دوم صحبت از وجود نامتعارف بود. خدمت دوستان خواندم که قصدشان این بود که این نخبگان را از طریق این کنفرانسها یک قدم به دموکراسی نزدیکتر بکنند و یک سازمان دیگری را هم در واقع بوجود نیاورند. هدف این بوده. اما اینکه تصمیم گرفتهاند سازماندهی کنند و در نتیجه دوباره برگردند از استکهلم 2 شروع کنند ، حتماً دنبال آلترناتیو شدن هم خواهند رفت. من با توجه به این روندی که در پیش گرفته شده است شکی ندارم. صداقتی که در کنفرانس اولی وجود داشت،آنرا زیر سئوال خواهد برد. و اگر قرار بشود یک سازمانی هم به سازمانهای دیگر اضافه بشود همین میشود که تابحال بوده و از خواست اصلی خودش دور میشود نتیجتاً میرود به سویی که یک جریان دیگر بوجود بیاید و دیگر نمیدانم تجانسی در آن هست یا نه. درکنفرانس دوم و سوم، تعدادی اصلاحطلب هم شرکت داشتند و وجود چنین افرادی نمیدانم چه چیزی را میخواهند برساند. میخواهند بگوید که مماشات میکنند؟! میخواهند بگویند که اینها هم بخشی از جامعه ایران هستند؟! که هستند و مسلماً هستند؟ که هستند. آیا بخش بریده از رژیم جمهوریاسلامی هستند؟! خیر. اینها بخش بریده از رژیم جمهوریاسلامی نیستند.کدام اصلاحطلب بریده؟! آن کسانی که بریدهاند آمدهاند و شفاف بیان کردهاند و به خیل مردم پیوستهاند و درود به آنها.
همین انتخاباتی که در پیش است اگر اصلاحطلبان بدانند که انتخاب خواهند شد و کرسیهایی را به اینها بر میگردانند، دوباره به رژیم خواهند پیوست. اینها مشکلی با جمهوریاسلامی ندارند. مشکلشان این است که چرا در صحنه قدرت خودشان جایی ندارند. میبینید که مثل مور و ملخ هم ریختهاند بیرون و در هر جا هم که توانستهاند رخنه کردهاند. در واقع اگر این کنفرانس میخواهد برود که آن دلسوییها را داشته باشد باید یک خط قرمزی برای خودش روشن بکند. مگر بارها و بارها آقای آهی نفرمودند که مخالفت با جمهوریاسلامی دو جبهه دارد.در یک جبهه جمهوری اسلامی است و در جبهه دیگر مخالفین.یعنی دیگر این وسط چیزی وجود ندارد.حالا در این وسط یک عده اصلاحطلب قرار گرفتند که با همدیگر در آمیختهاند و یک عده هم آمدهاند که ملت و ملیت بسازند، پس جبههای نیست علیه جمهوریاسلامی. این جبهه نیم بند است و خطی ندارد. بله کسانی بودند که میگفتند جمهوریاسلامی را مانند پیاز باید لایه به لایه از آن برداشت تا به مغزش رسید.حالا این پیاز چقدر بزرگ است ؟ به بزرگی ایران، حالا بنشینند لایه به لایه بردارند تا به آن مغزش برسید.
این گفتارها با عملکردها را که میبینیم با هم نمیخواند و متناقضند در این میان جوابگو کیست؟ من متأسفانه آینده روشنی را نمیبینم که میفرمایند دربها باز است و باز بودن این دربها دلیل بر دموکراسی نیست که ملتسازان دروغین و اصلاحطلبان آویزان به حکومت در بدر در بدنبال نمدی بهر کالاه خویشند دغدغه منافع ملی ایران و ایرانی را ندارند .دلیل تأخیر و وقفه در کار است و در نهایت شکست.
بابک قطبی- آقای بیت اللهی،من اصلاً شخصاً فکر میکنم که با این روند اصلاً اپوزیسیون را زیر سئوال میبرند.حالا چه چپ باشد چه راست. چه جمهوریخواه چه مشروطهخواهان. کُلاً این عدم اعتمادی هم که آقای فرهی به آن اشاره کرد، از همین جاها سرچشمه میگیرد که مردم در ایران، که آنقدر مشغول گرفتاریهای خود هستند و واقعاً یک اقلیت محدودی به این مسائل میپردازد و آن عده اقلیت هم که به نظر من باید جامعه را رهبری بکند و پیش ببرد وقتی توجه میکند، میبیند که چنین مسائلی پیش میآید،حالا چه از طرف چپها یا راستها، کُلاً آینده خوبی را نمیبیند. اصلاً آینده روشنی برای مملکت وجود ندارد.این چرخه همینطور میچرخد همانطور که 34 سال است که چرخیده و شاید به 40 و 50 سال هم بکشد و این دقیقاً چیزی است که نظام میخواهد. به قول شما نظام، حفظ قدرتش مهم است و این کسانی که صحبت از اصلاحطلبی میکنند حقیقتاً چون دستشان از قدرت کوتاه شده دنبال این کار هستند.
یک نکته ای هم در مورد اقوامسازی و ملتسازی بگویم که، بخصوص در مورد کُردها، حتماً شنیدید در دو سه روز گذشته در پاریس، سه نفر از بنیانگذاران حزب پ. ک . ک. را که یکی از آنها خانمی بوده را در دفتر این حزب که در قلب شهر پاریس واقع است، ترور میکنند. و الآن با توجه به اتفاقی که افتاد، در این شهر کوچک برِمِن، در روز جمعه پریروز، دو هزار نفر کُرد در مقابل یکی از ادارات وابسته به ایالت، فقط در شهر برِمِن، دست به تظاهرات زدند که کُردهای ایرانی هم در این تظاهرات شرکت داشتند که با دو سه نفرشان در ارتباط هستم و آنها را میشناسم. وقتی با آنها صحبت میکردم، ایشان همان صحبت را کرد: زمان، زمان استقلال است و با این عملی که در پاریس اتفاق افتاد دولتهای غربی از خواب پریدند و میبینند که یک مردمی هستند که سالهاست دارند کشته میشوند و طلب استقلال میکنند. اینها خواهان اصطلاحاً کردستان بزرگ هستند. و این عمل که دو سه روز پیش اتفاق افتاد، مقدار زیادی مظلومیت کُردها را به طور کلی به جامعه غربی نشان داد. این سازمانها که خودشان را نماینده مردمان میدانند، شاید پ . ک. ک. ترکیه بیشتر بتواند نمایندگی بکند کُردهای ترکیه را تا حزب کومله و دمکرات کردستان ایران، ولی به هر حال اینها دارند این نقشها را بازی میکنند که ببینید چه بلایی دارند سر ما میآورند. همان بلایی که چندین سال پیش از طرف جمهوریاسلامی بر سر اپوزیسیون آوردند و یکی یکی افراد نخبه ما را ترور کردند و از بین بردند حالا این کارها در مورد کُردها انجام میشود با توجه به اینکه اینها یک سابقه چندین صد ساله دارند که خواهان داشتن یک مملکت مستقل برای خودشان بودهاند.
به هر حال آینده خوبی در پیش رو نیست و این اعمال و این کنفرانسها ...به این نکته هم اشاره بکنم که حالا از چپ گفتیم از راست هم بگوییم،این نشستها مثل شورای ملی هم ضرر میزند به کل اپوزیسیون.
بیت اللهی – ببینید دوستان، ما شکی نداریم با هر نوع حذف فیزیکی مخالفیم و صد در صد هم مخالفیم. مامیتوانیم دگراندیش و مخالف داشته باشیم هیچ اشکالی ندارد ولی با حذف فیزیکی به هر شکلی مخالفیم. این حقوقی که میگوییم، حقوق کل ایران را میگوییم. ما که ایران را بخش – بخش نمیکنیم. ما جامعه ایران را یکدست و همه را شهروند درجه یک میدانیم.. همه را برابر و برابر حقوقی میدانیم. در مورد استان کردستان، بخشهای مختلفی وجود دارند. هستند کسانی که میخواهند یکپارچه و یک تکه باشند و یک کردستان داشته باشند. آیا این کل مردم را در بر میگیرد یا نه، این مهم است. بفرض شاید باشند کسانی در کشورهای همجوار که میخواهند جدا شوند و به ایران بپیوندند. این کل ملت آن کشور فرضی همجوار را در بر نمیگیرد. این مسئله که یکسویه و یکجانبه نیست. ولی آنچه که ما به آن میاندیشیم، حقوقی که ما میخواهیم، حقوق برابر برای تمام ایرانیان است و هیچ حق ویژهای را هم نمیپزیریم. به همین دلیل عدم تمرکز ما که صحبتاش را میکنیم تقسیمپذیری حکومت است نه حاکمیت. ما حکومت را تقسیم پذیر میدانیم. که خودشان در جامعه و استان خودشان خودگردان باشند. مسائل داخلی خودشان را خودشان انجام بدهند. گفتهایم،در موردش صحبت کردیم، پیشنهاد دادهایم..و در مورد حقوق اقوام ایرانی و عدم تمرکز قعطنامه دادهایم که پیوست منشور ما است ، دوستی که جمهوریخواه هست تعریف میکرد که در یک مجلسی بودند با شخصیتهائی از اقوام مختلف. آن قسمت بالای صفحه که نوشته شده حزب مشروطه ایران را جدا کرده بودند و قعطنامه حقوق اقوام ایرانی و عدم تمرکز را گذاشته بودند جلویشان خوانده بودند، پس از مطالعه گفتهاند این بهترین راه حل است. بعد که آن دوست میگوید این را حزب مشروطه نوشته، یکدفعه اخم میکنند. اول بهترین راه حل بوده، ولی چون حزب مشروطه نوشته بوده ... ,این مشکل است. یعنی من حتماً باید چپ میبودم، از خانواده چپ میبودم که این حرف را میگفتم که مورد پسند واقع بشود؟! به نظر من این نگاه، نگاه درستی نیست. عملکرد جامعه چگونه میتواند باشد. امروز با در نظر گرفتن شرائط کنونی کشور ایران، با آن همه از هم گسیختگی اقتصادی، عدم رفاه و عدالت اجتماعی و..و.. ..این ها را همه میبینیم،و همه را رها کردهایم، بیاییم بنشینیم بر سر مسائل ملیتهای ساکن ایران و بخصوص ثابت هم بکنیم که ملتیم یا ملیتهای ساکن ایران! جامعهای که به همدیگر پیوسته بوده و هست و همه درش نقش داشتند، حکومت کردند، هر کدام هم صدها سال به تناوب هم حکومت کردند، امروز بگوییم که ملیتهای مختلف ساکن ایرانند! چرا؟ چون خواستشان فدرالیزم قومی؛ زبانی و مذهبی و در پس آن تجزیه و تکه تکه کردن ایران است؟! ترسم از آن است که ملتی دچار نکبت جنگهای داخلی و امثال آن شود، که در واقع کشتن دموکراسی در نطفه خواهد بود. همانطوریکه پس از انقلاب مشروطه آزادیخواهی در گروِ یکپارچگی ویگانگی ملی ایران قرار گرفت. حقوق من که در جایی از ایران زندگی میکنم، جدا از حقوق یک بلوچ نیست؛از آن کُرد جدا نیست؛از آن کس که در اهواز است جدا نیست؛از آن بختیاری جدا نیست.مشکل من با اقوامی که میآیند، حدود قوم در منطقه کردستان ایران هست. یا در بلوچستان که یک نفر از زابل است و یک نفر از مکران. آیا اینها نماینده کل مردم سیستان و بلوچستان هستند؟! چنین چیزی نیست. این مسائل را در خارج درست کردند برای خودشان و در واقع برای پرورش دادن افکار خودشان و تعداد قلیلی که دور و بر اینها هستند. نتیجه بخش نخواهد بود. جامعه را رها کردهاند اینها اعتمادسازی بوجود نمیآورد. این مشکل اصلی خارج و داخل خواهد شد. درست است من هم هر کسی را از اپوزیسیون امروزه ترور کنند منهم میروم شرکت میکنم و اعتراض میکنم. هر چند مخالف عقیدهام باشد. چون با ترور مخالفم و این حزب هم همان پیشه را دارد.
مختاری- من در ادامه صحبت آقای بیت اللهی، هر گونه حذف فیزیکی افراد را محکوم میکنم. چون در آن نشستی هم که من بودم، البته اشاره کردم که یکی از چیزهایی که عنوان میکردند میگفتند مثلاً اگر در کردستان اتفاقی میافتد فقط کُردها هستند که اعتراض میکنند و عکس العمل نشان میدهند و چرا در جاهای دیگر اعتراض و محکوم نمیکنند. اما وقتی در تهران اتفاقی برای کسی میافتد همه پیگیر موضوع میشوند. اما در مورد این سه نفری که ترور شدند، گفته میشود که شاید کار خودشان است. اما خب این همبستگی که دارند، واقعاً مثال زدنی است که وقتی چنین موضوعی برایشان پیش میآید همه کارهایشان را میگذارند و میرسند و برای تظاهرات هر لحظه آمادهاند. ولی وقتی موضوع ملت را پیش میکشند خواستههایشان به گونهای مشروعیت پیدا می کند. البته کُردهایی که در ترکیه هستند هرگز به دیگران امتیاز نمیدهند چون از طایفههای مختلف هستند و اینکه یک نفر قدرت را در دست بگیرد و مرکزیت را بگیرد فکر کنم کمتر زیر بار این حرف بروند. میخواهند که خودشان استقلال داشته باشند اما یک جورهایی پُز بدهند به دیگران که بله ما بهتریم و با ما بهتر میتوانید انجامش بدهید. درمورد پراگ و اینکه نشست سومشان به اینجا کشید بخاطر همین از آقای بیت اللهی پرسیدم که چه نوع ترکیبی داشتند، چون ظاهراً بعدش چیزی که برایشان مطرح بود،تعداد آدمهایی بود که میآیند و شرکت میکنند. مثلاً آقای براتی تا آنجایی که من میدانم به عنوان جبهه ملی شرکت نکرد. در واقع به عنوان شخص شرکت کرد. یا آقای سازگارا هم به همچنین. این مشکلی هم که هست به نظر من تکیه بر اشخاص است نه تکیه بر سازمانها که سازمانها بیایند و جمع بشوند و یک کار گروهی بکنند.
بیت اللهی- به هر حال من فکر میکنم هر عمل تروریستی را باید تقبیح کرد. اینکه با هم همبسته هستند، مسلم است. مردمانی هستند که نارساییهایی داشتند و بسیار هم داشتند. و همین نارسائیها اینها را به هم نزدیک کرده. اگر نگاه کنید،بیشتر قبیلهای و عشیرهای است و اقوام مختلف در درون یکدیگر وجود دارند. این هم یک موج دیگری بوجود میآورد. اینها همه میتواند مورد مطالعه قرار بگیرد.
اگر دقت کرده باشید، چندی پیش حزب کومله و حزب دمکرات کردستان یک توافقنامهای نوشتند. این دو حزب از همدیگر کم انسان نکُشتند. ولی به جایی رسیدهاند که دیگر به روی همدیگر اسلحه نکشند. این خودش یک نکته مثبتی است که دیگر همدیگر را نکُشند. بهر حال این مشکلات عدیده وجود داشته و دارد و امیدواریم که هر چه زودتر از بین برود.
آقای براتی هم از اتحاد جمهوریخواهان هستند و دقیقاً کسی به صورت سازمانی در آنجا شرکت نکرده. همه به صورت فردی هستند که در این جریانات شرکت میکنند. به هر حال میگویم، برای هر نشستی که بر اصول تمامیت ارضی و یگانگی ملی ایران، نهادینه کردن اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای پیوست آن، دموکراسی و سکولار، انحلال جمهوریاسلامی در کلیاتش و انتخابات آزاد تشکیل شود، آرزوی موفقیت میکنم. چون بطور مثال میگویم، خوشحال میشوم که بلوکهای مختلفی از کنشگران سیاسی درست شود که به پراکندگی اپوزیسیون خاتمه دهد و در نتیجه بشود نقاط مشترکی را پیدا کرد و همسو و همکار شد. اگر صحبت از انتخابات آزاد میکنند بسیارخوب، همه تلاش کنیم با اتحاد عمل در مسیر هموار کردن پیششرایطهای انتخابات آزاد.
دیوانی فرد- نکتهای که به نظر رسید در بحث امروز، این است که البته همه میدانید که این قضیه استقلال و بوجود آوردن یک کردستان بزرگ، به راحتی با جمع شدن 4 تا آدم و 4 تا شعار عملی نیست. شما فراموش نکنید که تا زمانی که ترکیه به کُردهایش چنین اجازهای ندهد و آنها را همچنان تُرک کوهی بنامد، اصلاً این کار شدنی نیست. یا در عراق یکی از دوستان، آقای بیت اللهی و آقای مختاری هم اشاره کردند، ضمن اینکه در میان خود کُردها بعد از هزاران سال، اینها تاکنون نتوانسته اند با خود کنار بیایند و حکومتی برای خودشان تشکیل بدهند. همیشه مسائل قبیلهای در آن جا حرف اول را زده. به هر حال از نظر خودم فکر میکنم با وضعیت امروزی که آمریکا و اروپا دارد، با این وضعیت اقتصادی خرابی که موجود است، بحرانهای اقتصادی که پشت سر هم دارد بوجود میآید، هیچکس حاضر نیست و ضروری نمیداند که یک کشور دیگری هم در آنجا بوجود بیاید و یک داستان دراز دیگری هم شروع بشود از نبردهای درونی خودشان. همان کردستان را میگویم طالبانی، بارزانی ... هزاران هستند، یکی دوتا نیستند. 400 و خُردهای گفتید.اینها میافتند به جان همدیگر.
و این قدرتهای جهانی امروز که در حال حاضر قدرت در دستشان است، فکر نمیکنم به این راحتی چنین اجازهای بدهند ضمن اینکه فراموش نکنیم ترکیه عضو ناتو هم هست. ترکیه را هنوز سر قبرس که رفته آنجا را گرفته نمیتوانند با آن کاری بکنند. معلوم است که سر کردستان هم نمیتوانند به راحتی باهاش کاری بکنند چون از نظر سوق الجیشی به آن نیاز دارند و از نظر ژئوپلیتیک خیلی خیلی مهم است. در نتیجه سعی میکنند به گونهای راضیاش کنند.در خود عراق هم کردستان به این صورت است. در ایران هم به همچنین. حالا گذشته از آنچه که همانطور که دوستان گفتند، خود کُردها همهشان راضی به این کار نیستند. بالاخره در میان آنها هم انسانهای روشنفکر زیاد هست و فراوان روی این قضایا فکر میکنند که چگونه است که الآن مثلاً یک اتحادیه اروپا درست میشود و اروپایی که همیشه میزدند تو سر و کله همدیگر حالا دارند متحد میشوند بعد ما بیاییم اینجا دوباره از اول یک کشور تازه هم درست بکنیم و بیفتیم به جان همدیگر. این فکرها هست در میانشان، مینویسند و میگویند. منتها ما که این طرف هستیم بیشتر چون با خارج در تماس هستیم این گروهای چپی و ... خودتان هم اشاره کردید، بیشتر جنبه شعار دارد. فکر نمیکنم به جایی برسد. آنجا در منطقه ما تنها کشوری که محرک تمام این سرزمینهاست، اسرائیل است. تحریک اسرائیل در تمام کشورها هست. اسرائیل تنها کشوری است که میشود گفت اگر که بتواند کشورهای دیگر را تقسیم بکند و کشورهای دیگری را بوجود بیاورد، به نفعاش خواهد بود در درازمدت و سعیاش هم دارد میکند. این پولهایی که خرج میشوند و حرکتهایی که در آنجا میشوند از طریق اسرائیل است بخصوص در مورد چریکهای فدائی خلق.
فرهی- صحبت کردها را کردید. من بر خلاف این هیاهویی که دارند من اتفاقاً خیلی ترسم از همه کمتر است. آن هم شاید به دلیل شناختی که از منطقه دارم. کُردها نه فقط در ایران و عراق و یک مقداری در ترکیه – چون کُردهای ترکیه کمی هم خانوادهترند – ولی کردهای عراق دارای فرقههای مذهبی مختلفی هستند. سنّی هستند، شیعه هستند، صوفی دارند، الحق هست، حتی شیطانپرست هست، و از لحاظ زبان هم همینطور. ولی متأسفانه یکی دست خارجی، همانطور که آقای دیوانی فر فرمودند- اسرائیل به نظر من دشمن ایران نیست ولی خب تهدیدهایی که از جانب رژیم فعلی ایران میشود میخواهد از این راه سر دولت ایران را گرم بکند. من فکر میکنم بیشتر منظورش این باشد. ولی با حکومت خود اقلیم کردستان و جاهایی هستند که به اینها پول میدهند و این سر و صداهایی که میکنند احزاب و گروههایی هستند که در خارج هستند. یک واقعیتی که وجود دارد این است که رژیم فعلی ایران – گر چه به همه ایرانیها ظلم شده- ولی واقعیت این است که کسی که به اسم سُنّی شناخته میشود و یا به اسم بهائی شناخته میشود، اینها را خیلی راحت میتوانند انگ بزند و اینها را احساس میکنند که ظلم بیشتری دارد به اینها میشود تا شیعههای بقیه استانهای ایران. که تا حدودی هم میتواند واقعیت داشته باشد. مثلاً ما ترکمن داریم که سنّی هستند ولی صدایی از آنها نمیشنویم تا در منطقه بلوچستان یا یک گروه عرب خوزستانی که اسلحه ازشان گرفته باشند.
همانطور که آقای همایون و حزب بدرستی تشخیص دادند و به موقع نگاه کردند، شرایطی اگر پیش بیاید مثل حمله خارجی که آن موقع اینها میتوانند در کردستان حرفشان را به کُرسی بنشانند و خطرناک بشوند. ما فقط باید تلاش بکنیم و دعا بکنیم که چنین روزی پیش نیاید.
بابک قطبی- در مورد صحبتی که در مورد کردستان شد، من صحبت آقای دیوانی فرد را تأیید میکنم. تغییر آنچنان در سیاست منطقه روی نخواهد داد و به قول خود شما آقای دیوانی فرد، تنها کسی که میتواند استفاده ببرد، آنهم به خاطر منافع ملی خودشان، ممکن است همان کشور اسرائیل باشد. البته از طرف دیگر هم اگر زمانی در مملکت ما یک حکومت دمکرات سر کار باشد به نظر من حتی اسرائیل مثل سابق میتواند منافع مشترک زیادی با ماداشته باشند. من فکر میکنم که حتی اکنون هم با وجود نظام جمهوریاسلامی منافع مشترک بسیاری بین جمهوریاسلامی و غرب وجود دارد. خب البته این ترورها نفی میشود و هیچکس حاضر نیست که ترور فیزیکی صورت بگیرد. ولی به هر حال وجود دارد و این اتفاقات میافتد و شما دوستان هم همه آگاه هستید که در پارلمانهای مختلف اروپا، لابیهای کشورهای مختلف هم وجود دارند و به گونهای اینها را وادار میکنند که غربیها یک عکس العملهایی نشان بدهند. هیچ چیز هم نشدنی نیست. این چیزی که ما در حال حاضر میبینیم این است که نفع غرب در این نیست که دوباره در آن منطقه کشوری بوجود بیاید، چه در کردستان چه در بلوچستان، چه در ترکمنستان. ولی شاید هم شد. شاید هم بازیهای پشتپرده و آن دستهای خارجی این کار را انجام دادند و مملکت ما را به یک جنگ بکشانند، نه آنها بکشانند بلکه جمهوریاسلامی بکشد، و آنها هم قید و بند همه چیز را بزنند و بگویند خیلی خب حالا که اینطور هست پس ما میتوانیم یک کردستان هم داشته باشیم و یک بلوچستان هم میتوانیم داشته باشیم، اگر به این ترتیب پیش برود شاید بتوانیم یک خوزستان و عربستان دیگر هم داشته باشیم. هیچی به نظر من نشدنی نیست. یعنی از این سیاستهای غربی همیشه آدم ترس دارد. اینها به هر حال منافع خودشان را در نظر میگیرند.
ولی امیدوارم که به آن مراحل نرسد. ما اگر بتوانیم گفتمان لیبرال – دمکراسی را در جامعهمان و در میان نخبگانمان جا بیاندازیم فکر میکنم 70-80 درصد این مشکلات حل میشود. حتی همان احزاب کُرد هم نفعشان در این خواهد بود به این روش تن بدهند که وجود خودشان هم در آن خلاصه میشود و با آن میتوانند نفس بکشند و زندگی بکنند.
امیدوارم آن روز پیش نیاید که مملکت ما به جنگ کشیده بشود. چون جنگ- همانطور که آقای فرهی اشاره کردند- کمکی است به گروههای تجزیهطلب و خب اسلحه هم دستشان هست، قدرت هم دستشان هست. اقلیتی که اسلحه و قدرت دارد و اکثریتی که خاموش است.
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
بهمن زاهدی
با دورود،
جُنبش رفراندوم موفقترین شیوه انگیزهسازی را به اپوزیسیون ایران همراه با تجربه در همگرائی آموخت. گفتگوی امروزی «انتخابات آزاد» سرچشمه انرژی بخشش «جُنبش رفراندوم» بود. در خیلی از زمینهها جُنبش رفراندوم پیروز شد. همانطور که جُنبش سبز توانست به کُل جامعه عدمقابلیت انعطابپذیری در جمهوریاسلامی را نشان دهد.
جُنبشها در نهایت اگر، منصفانه و به نفع مردم باشند، اثرگذاری میکنند.
ارادتمند
بهمن زاهدی
February 06, 2013 05:44:53 PM
---------------------------
|