حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
خلیج فارس و تمامیّت ارضی ایران
درگفتمان تاریخ سیاسی و فرهنگی

June 06, 2008

جمعه 17 خرداد 2567 = June 6, 2008

 

«خانه ام آتش گرفته است،
آتشی جان سوز.
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را
تارشان با پود ...
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد
می کنم فریاد، ای فریاد.»
(اخوان ثالث)

خلیج فارس و تمامیّت ارضی ایران
درگفتمان تاریخ سیاسی و فرهنگی

آقای جلال خالقی مطلق در مقاله ای از خود اشاره ای به روایتی از شاهنامه در مورد پند خسروپرویز به فرزند کرده اند و این پند را نشانه ای از «ایراندوستی» در اثر بی همتای پدر ایرانیان، که علاوه بر ارزش ادبی خود، سمبل فرهنگ ایرانی نیز هست، خوانده اند. پند خسرو پرویز در بیت:
زن و کودک و بوم ایرانیان
به اندیشهﺀ بد منه در میان
به شیوه ای زیبا و رسا بیان شده است. اگرچه پند خسروپرویز به نقل از فردوسی در سال های پس از حملۀ اعراب و بروز تزلزل فرهنگی که همواره یکی از دردناک ترین پدیده های جنگ است، مطرح شده است، امّا نمی توان آن را به عنصر زمان محدود کرد، بلکه باید آن را به عنوان هشداری درنظر گرفت که می تواند بدون توجّه به زمان و مکان، عامل اتحّاد ایرانیان و حفظ فرهنگ ایرانی باشد.
شرایطی که در سی سال اخیر با چیرگی حکومت اسلامی و با گذر از اولیّن فرآوردۀ آن که جنگ هشت ساله عراق بود، گریبانگیر ما شده است، چنان است، که با در نظر گرفتن تاثیر مخربانۀ جمهوری اسلامی بر سرزمین و فرهنگ ایران، بیراه نیست اگر ایران را اسیر شده در تجاوزات فرهنگی می بینیم. بعد دیگری از خصومت اعراب با ایران پس از سپری شدن جنگ تحمیلی عراق واستواری و دفاع ایرانیان دربرابرمیل کشورگشایی صدام حسین، اختلاف بر سر نام خلیج فارس است، که پس از گذ شت چندین سال هنوز شمع محفل ایران ستیزان است. اگر این مشکل حدود پنجاه سال پیش تحت حکومتی مقتدر که آسایش ایران و ایرانیان را اصل اول می شمرد، کمی کمرنگ تر شده بود، امروز با بودن حکومت بی کفایتی که با هر چه که بوی ایران و ایرانی می دهد در ستیز است، باعث نگرانی و آشفتگی ست. مقالۀ دکتر سعید نفیسی تحت عنوان «خلیج فارس در متون یونانی و لاتین وتازی» در «نشریۀ وزارت امورخارجه» (١٣٣٧، ص ١١ ـ ٦) که تا کنون نیز تجدید چاپ یافته است، یکی از هشدارهایی بود که نویسندۀ بزرگوار به طرفداران تغییر نام خلیج فارس و همچنین به ایرانیان داد. امّا امروز می بینیم که این بحث دیگربار اعراب و اروپاییان را به گونه ای به خود مشغول ساخته است، که بدون در نظرگرفتن کوچکترین پارامترهای علمی عمل کرده و باعث اختلافات منطقه ای و فرهنگی شده اند. مسئلۀ خلیج فارس و تمامیّت ارضی ایران، که در گذرتاریخ با هجوم قبایل غیر ایرانی درهفت قرن نخست از یکسو و سیاست دوپهلوی دولت های اروپایی از حدود سه قرن اخیر از سوی دیگر، روبرو بوده است، از پرتوان ترین محرک هایی ست برای تقویت حس ایراندوستی ما، به شرطی که این احساس هنوز در ما وجود داشته باشد.

طرح پرسش
برخی از نوشته های اروپای دوره اخیر در خصوص خلیج فارس، همچون مقالۀ مربوط به «ایران» در دانشنامه بروکهاوس، در نوشتن نام آن سبکی بدلخواه در پیش گرفته اند، بطوری که آن را با سه نام آورده اند: «خلیج فارس، خلیج عرب ـ فارس، خلیج عرب». بکاربردن نام خلیج فارس به اینگونه، آن هم در یک دانشنامه علمی، دلیلی ست بر بی اهمّیت شمردنِ داده های تاریخی و وفادار نبودن به صداقت علمی، که هر فارغ التحصیلی با دریافت مدرک خود به آن سوگند می خورد.
در مورد به رسمیت نشناختن نام خلیج فارس در چنین نوشته های به ظاهرعلمی، آخرین گوی را مجله پرتیراژ و معتبر «نشنال جئوگرافیک» رها کرد که به بیست و چهار زبان در دنیا انتشار می یابد. براساس گزارش مطبوعاتی آن مجله به تاریخ ٨ دسامبر ٢٠٠٤، موسسۀ «نشنال جئوگرافیک» با برخی از گروه هایی که البته نام آنان در گزارش برده نشده است، پیرامون مسئله خلیج فارس (در گزارش «خلیج عرب») تشکیل جلسه داده است. در آن خبر آمده است، که این موسسه پیرامون هشتمین چاپ «اطلس جهانی» خود به بحث و گفتگو نشست، که نتیجه آن نشست به شرح مختصر زیر اعلام گردید:

These meetings have also given us an opportunity to affirm our long-standing position that the Persian Gulf is the historic and most commonly used name for the body of water southwest of Iran. We are aware of the sensitivities related to the use of variant nomenclature and are currently reviewing ways that we can provide additional clarification to notations on our map products and services, as well a s clearer descriptions of the cartographic policies that guide their production. Once our review is completed, we will promptly provide secifics.

لازم به ذکر است که از این موسسه تا کنون هیچ گزارشی به منظور شرح دلیل استفاده از «خلیج عرب» به جای خلیج فارس و تغییر مجدد آن منتشر نشده است. آنچه که در بالا نقل شد، به ظاهرا عکس العملی است در اعتراض شاهزاده رضا پهلوی به مدیر «نشنال جئوگرافیک»John M. Fahey در به کاربردن نام «خلیج عرب» به جای خلیج فارس. او در دیدار با رضا پهلوی در ششم دسامبر ٢٠٠٤، یعنی دو روز قبل از نشر خبردر شبکه جهانی، در پی اعتراض شاهزاده، یاد آورده شده بود که موسسۀ وی در صدد یافتن اسم سزاوار ثانوی برای خلیج فارس می باشد؛ و دو روز بعد خبری که در بالا آمد. در این زمینه آنچه که برای من روشن نیست، انگیزۀ مطرح کردن دوبارۀ تغییر نام خلیج فارس است، چون احتمال اینکه موسسه معتبری چون «نشنال جئوگرافیک» از تاریخ خلیج فارس بی خبر باشد، از نظر نویسنده بسیار ضعیف وحتی غیر ممکن می نماید؛ با توجه به اینکه خود موسسه در خبر مطبوعاتی به حسّاس بودن مطلب اشاره کرده است.
آنچه که در زیر می آید بررسی کوتاهی است پیرامون خلیج فارس از بینش سیاسی و فرهنگی که با در نظر گرفتن سعی دولت های غیر ایرانی برای تضعیف و از بین بردن تدریجی نفوذ و حقوق ایران در آن منطقه صورت می گیرد. هر بخشی از خاک ایران قومیّت های گوناگون را در خود جای داده است که هر کدام دارای ارزش های فرهنگی مربوط به خود می باشند. با این وجود کشور ما در گذر تاریخ قادر بوده است علیرغم جنگ های پی در پی، به ویژه پس از مسئله خوزستان، قومیّت ها را در قالب یک ملّت واحد با ارزش های فرهنگی بارز و خاص خود حفظ نماید. لازمِۀ بروز و تداوم فرهنگ وجود دو شناسه جغرافی و تاریخ است و فرهنگ هر ملّتی شناسه بخشی از هویّت آن است. بنابراین تحریف در نام خلیج فارس نه تنها تجاوز به تمامیّت ارضی کشور، بلکه به فرهنگ ملّی ایران محسوب می گردد.

خلیج فارس در گفتمان تاریخ
با ظهور کورش کبیر (٥٣٠ ـ ٥٥٨ ق. م.) سرزمینی که ما امروز بخش اصلی آن را به پیروی از پادشاهان ساسانی «ایران» می نامیم، به مرور زمان دارای مرزهای جغرافیایی مشخّص و تاریخ واحدی می شود. یعنی دو عنصری که بر اساس نظریه فیلسوف فرهنگ شناس آلمانی یوهان گوتفرید هردر، تا زمانی که وجود نداشته باشند، نمی توان سخن از فرهنگ و ملّت به میان آورد. بر همین اساس نیز فریدریش هگل از امپراطوری ایران به عنوان اوّلیّن امپراطوری سیاسی یاد می کند. پس دوران پادشاهی کورش کبیر و شکل گیری مرز و بوم سرزمین پارس، نقطۀ آغاز فرهنگ ایران زمین است. حدود جغرافیایی ایران در زمان کورش بین ساحل شرقی دریای مدیترانه و مرزهای هند قرار داشت. فرزند او کمبوجیه (٥٢٢ ـ ٥٣٠ ق. م.) ایران را با تصّرف مصر به سوی غرب گسترش داد. در این زمان امپراطوری عظیم ایران ملّت های گوناگون را در بر می گرفت، که از پادشاهی هخامنشیان حمایت می کردند. دردوره داریوش اول (٤٨٦ ـ ٥٢٢ ق. م.) امپراطوری هخامنشیان به بزرگترین ابعاد جغرافیایی خود دست یافت، به گونه ای که داریوش برای کنترل آن شیوه ای تازه ارائه داد: او کشور را به بیست منطقه تقسیم کرد (Satrapien) و فرمانگذاری بر هر منطقه را به یک نماینده (Satrap)، که معمولا از نژاد و وابستگان پادشاهی بود، واگذاشت. پایان دوره شکوفایی سیاست و فرهنگ ایران هخامنشی برابر است با حمله اسکندر مقدونی به ایران، ویران کردن مرکز سیاسی ایران پرسپولیس و یا تخت جمشید (٣٣٠ ق. م.) و شکست و مرگ داریوش سوم. بر اساس اطّلاعات تاریخی اوّلیّن نقشه ای که در آن، ایران فقط تا حدودی و آن هم نه بصورت شفاف مشخّص است، نقشه ای است مربوط به حدود سال پانصد قبل از میلاد از آناکسیماندر میله (Anaximander Milet) که در دسترس نیست. برای میله جهان، در مجاور اقیانوس هند امروزی پایان می یافت. ظاهرا او از وجود دریای خزر در شمال ایران آگاهی داشته است، اما خلیج فارس را هنوز نمی شناخته. اولین نقشه ای که خلیج فارس درآن مشخص است، نقشه ایست ازهکاتائوس (Hekataeus)، مربوط به سال ٥٢٠ پیش ازمیلاد، یعنی زمانی که پارس ها در آسیا به مرور زمان به قدرت دست یافتند و اطلاع از حدود مرز کشور آن ها برای یونانیان از اهمیّت برخوردار بود. معتبرترین اطّلاعات تاریخی و جغرافیایی را پنجاه سال پس از هکاتائوس، هرودوت در اختیار ما می گذارد. تا آنجا که بتوان بر نوشته های تاریخی از جمله هرودوت استناد کرد، نام دریایی که مجاور فارس (در زبان یونانی Persis) مرکز سیاسی، حکومتی و اداری هخامنشیان قرار داشته است، خلیج فارس بوده است؛ این مطلب را نقشه هایی که حدود مرز ایران در دوران هخامنشی را مشخص می کنند، تایید می کنند.
پس از تغییر سلسله و سیاست ایران توسط اسکندر مقدونی، سپری شدن دوران حکومت مقدونی بر ایران، فرارسیدن و طی عصر حکمرانی پارتها، سلسله ساسانی فرمانروای ایران شد. پادشاهان این سلسله، هخامنشیان را نیاکان خود می دانستند و خود را حکمران بر حق ایران زمین. در این دوره نیز تا ظهور اعراب خلیج فارس همیشه به همین نام خوانده و در نقشه ها ثبت شده است. مرزهای ایران پس از حمله اعراب ( ٦٤٢ ب. م.)، که در برابر کشمکش های دینی و سیاسی خلیفه های اسلامی، جنگ های صلیبی (١٢٧٠ـ١٠٩٦) وهجوم قبایل مغول و ترک قرار داشت، در آرامش امنیتی کمتری بسر می برد. اما نه تنها در این دوران نام خلیج فارس بدون هیچ گونه تغییری باقی ماند، بلکه قابل توجّه است که در این زمان خلیج فارس در متن های لاتین به تحت نام Sinus Persicus آورده شده است که آن را ازSinus Arabicus یعنی دریای سرخ، تمییز می داد. این نام خلیج فارس به صورت ترجمه شده در زبان های اروپای غربی، از جمله آلمانی راه یافت، به طوری که در سفرنامه های مسافران آلمانی به ایران بین قرن ١٧ تا ١٩ نام خلیج فارس تحت عنوان Persischer Meerbusen آمده است. در قرن بیستم، با بروز دو جنگ جهانی اول و دوم، سرمایه گذاری بیش از پیش کمپانی هند شرقی (Verenigde Oostindische Compagnie) درخلیج فارس (تاریخ تاسیس ١٦٠٢) که از قرن هفدهم به این سو نه تنها در آن محل، بلکه در اصفهان نیز نمایندگی داشت، رسمیّت نام خلیج فارس هرگز خدشه دار نشده است.
بحث بر سر خلیج فارس از بینش سیاسی و با پیش زمینۀ افتصادی ـ فرهنگی، به سال های پایانی دهه هشتاد قرن نوزدهم میلادی باز می گردد که از آن به عنوان قطب مخالفی در برابر شکل گیری ناسیونالیسم ایرانی یاد می شود، که از حدود سال ١٨٩٠ به این سو در حال گسترش بود و با بروز جنبش مشروطه، در عرصه سیاسی و فرهنگی منطقه خودنمایی کرد. از سوی دیگر باید به نفوذ دو کشور روسیّه و انگلیس در ایران و درگیری آن دو بر سر بهره برداری ار منابع ملی ایران اشاره کرد که منجر به یک ائتلاف بین انگلیس و روسیه (Anglo-Russian) گشت. پس از ظهور رضاشاه کبیر در ایران (١٩٢٥) و اهمیّت بخشیدن به مواردی چون ناسیونالیسم ایرانی و حفظ تمامیّت ارضی ایران، موضوع خلیج فارس در گفتمانی نو، با به رسمیّت شناختن نام آن مطرح می گردد. اما از نیمه دوم قرن بیستم، با کشف منابع نفت و گاز در آن محل، گفتمان خلیج فارس جنبه سیاسی و اقتصادی جهانی می یابد، چرا که توجّه دولت های اروپای غربی، آمریکا و ژاپن به آن منابع، اهمیّت خلیج فارس را در برآورد انرژی مورد نیاز آن ها دوچنان می کند. دست یابی به منابع تعمیین انرژی در خلیج فارس و سیاست های اقتصادی و میهن پرستانه پادشاه فقید محمدرضا پهلوی در برابر سیاست های غرب، زمینه گفتمان پرتشنج دهه هفتاد را فراهم می آورد. در همین سال هاست که زمزمه های «خلیج عرب» و یا «خلیج» به گوش می رسد که با بروز انقلاب اسلامی باردیگر نقل محفل دیگران می شود، به گونه ای که از سال های دهه هشتاد قرن بیستم میلادی تا به امروز با مشکل چند نامی خلیج فارس در کتاب ها روبرو هستیم.
هنانگونه که اشاره شد، برای اروپای غربی و ژاپن زندگی صنعتی در اوج پیشرفت های دهه هفتاد قرن گذشته بدون دست یابی به انرژی نفت در خلیج فارس غیر قابل تصوّر بود: پنجاه و پنج درصد از منابع نفتی جهان در خلیج فارس نهفته بود که از آن میزان ٦١ درصد به غرب صادر می گشت. از سوی دیگر افزایش قیمت هر بشگه نفت بین سال های ١٩٧٣ تا ١٩٧٦ (تا حدود هفت برابر) و وجود اتحّاد جماهیر شوروی در حکم نیرومندترین دشمن آمریکا و اروپای غربی موقعیّت ایران را به «منطقه سرنوشت ساز دنیای غرب» تغییر داد، به طوری که ایران و توانایی تامین نیرو، برنامه ها و طرح های سیاسی و اقتصادی کشورهای اروپای غربی و ژاپن را رقم می زد. با توجّه به حسّاس بودن منطقۀ خلیج فارس، دولت وقت در ایران وجود نیروی نظامی جهت حفظ مرزهای آبی کشور را امری ضروری می دانست. با در نظر گرفتن توانایی نظامی ایران در حوزه خلیج فارس که در سال ١٩٧٦ به بیش از دو برابر نیروهای نظامی پاکستان می رسید و همچنین حمایت نظامی ایران از عمان، نه تنها دول عرب خود را در ضعف و خطر می دیدند، بلکه کشورهای اروپایی نیز توانایی نظامی ایران را، که برای حفاظت از منطقه خلیج فارس از مدرن ترین سلاح ها، زیردریایی ها، قایق ها، مین یاب ها و هواپیماهای جنگی برخوردار بود، مورد انتقاد قرار دادند. روزنامۀ کیهان در نهم بهمن ماه ١٣٥٥ گزارشی از میزگرد نمایندگان تلویزیون فرانسه با شاه فقید به چاپ رساند. در آن میزگرد، در کنار گذری بر تاریخچه ایران از حمله اسکندر مقدونی تا حمله اعراب و مغول ها، فیلمی از ارتش شاهنشاهی ایران به نمایش درآمد و سپس به اهمیّت خلیج فارس و تنگۀ هرمز اشاره شد. پس از نمایش فیلم خبرنگار فرانسوی انتقاد خود از نیروی نظامی ایران را، که در واقع انتقاد کشورهای اروپایی نیز بود، بطور صریح برزبان آورد و نظر پادشاه فقید را در باب آن انتقاد ها جویا شد. محمد رضا پهلوی ضمن مورد سؤال قرار دادن بخشی از گزارش ها در مورد ارتش ایران و اشاره به نیاز تصحیح درآن موارد و همچنین تاکید بر حفاظت از مرزهای ایران، گفت:

اگر ما یکی از کشورهای اروپایی را مثال بزنیم مانند آلمان فدرال و یا حتی فراتسه [...] این کشورها دارای فقط یک مرز شرقی یا غربی یا شمالی و یا جنوبی نیستند [،] مرزهای ما و سیاست ما نیز همه جانبه است [...]. چرا فرانسه آنقدر پول برای ارتش ملی خود خرج می کند؟ آیا شما مورد تهدید قرار گرقته اید؟ از جانب چه کسی انگلستان، سوئیس، آلمان فدرال، اسپانیا یا آمریکا؟ پس چرا شما این ارتش را دارید؟ چرا برای شما، برای آلمان، برای انگلستان امری طبیعی بنظر می رسد که حتی سلاح های اتمی یا هیدروژنی داشته باشید و برای ایران که عضو اتحادیه آتلانتیک نیست و از جانب هیچ کشور جهان خودبخود تضمین ندارد سنتو فقط در روی کاغذ موجود است ولی در واقع وجود ندارد. چرا برای ایران امر دفاع از خود و یا دفاع از منابع خود بصورت یک مسئله تلقی می شود در حالیکه برای دیگران امری طبیعی است.

نکته ای در گفتار محمدرضا پهلوی نهفته است، وجود دو معیار سنجش است: یکی برای اروپا و دیگری برای ایران، بطوری که اروپا را در مقام اوّل و ایران را در مرتبه دوم قرار می داد. خطری که اروپا را در آن زمان تهدید می کرد، کمونیست بود، و بزرگترین و قدرتمندترین کشور گسترش دهنده آن ایدئولوژی در همسایگی شمالی ایران قرار داشت که در قرن بیستم سه بار مرزهای شمالی ایران را مورد حمله نظامی قرار داد و ایران نه تنها مرزهای شمالی خود را نا امن می دید، بلکه نگران مرزهای جنوبی نیز بود. از طرف دیگر پادشاه ایران هرگز حاضر به قرار دادن ایران در مقام دوّم و یا سوم نبود: «هدف من یک ایران درجه یک است و اگر کسی یک ایران درجه سه یا چهار بخواهد[،] من زیربار نمی روم.»
پادشاه فقید از مسئلۀ نفت و افزایش قیمت آن به عنوان مهمترین عاملی یاد می کرد که سیاست او در منطقه خلیج فارس در نیمه دوم دهه هفتاد میلادی را مورد انتقاد و حملات شدید دولت های خارجی قرار می داد. از سوی دیگرتشنج و نبود امنیّت و ثبات در منطقۀ خلیج فارس دلیل دیگری بود بر نگرانی حفظ صلح در جنوب ایران. محمد رضا پهلوی در مصاحبۀ خود در هفته نامه نیوزویک در تاریخ دوازدهم شهریور ١٣٥٦، ضمن پراهمیّت دانستن صلح جهانی و با تکیه بر سیاست دوجانبه خود، تاکید زیادی بر صلح اعراب و اسراییل، همکاری سادات و ضعف سازمان ملل در حلّ اختلاف بین اعراب و اسراییل و همچنین تمایل چین به خرید اسلحه دارد. با توجه به اهمّیت نقش خلیج فارس در حفظ صلح در منطقه و سعی پادشاه ایران برای افزایش دادن نیروهای ارتش در خلیج فارس که برای نخستین بار در سال ١٩٧٣ میلادی به آن اشاره کرده بود، در پاسخ به پرسشی در مورد علاقۀ او به همکاری، وجود تفاهم و بستن پیمان با عربستان در صورت بروز مسایل جدّی در خلیج فارس، گفت:

متاسفانه هیچ نوع تفاهمی وجود ندارد. ما سال ها قبل پیشنهاد کردیم که یک پیمان منطقه ای تحت شرایط مساوی منعقد شود. ما صریحا اعلام داشتیم که تمایلی به ایفای نقش برادر بزرگتر نداریم. تنها کشوری که در این مورد از خود عکس العمل نشان داد[،] عمان بود و در آنجا بود که نیروهای ما به جنگهای چریکی در ایالت ظفار که یمن جنوبی با اسلحه شوروی از آن حمایت می کرد پایان دادند. روابط ما با کلیه کشورهای خلیج فارس فوق العاده حسنه است و با آنها اطلاعات مبادله می کنیم، اما به نظر نمی رسد که آنها تفکرات ژئوپولیتیک داشته باشند.

از آنچه گفته شد، نگرانی محمدرضا پهلوی در مورد امنیّت خلیج فارس و توجه او به مهمترین منبع نفت، در صورت حمله نظامی به آن کاملا مشهود است. شاه ایران احتمال حمله نظامی به منطقه خلیج فارس را ناممکن نمی پنداشت. در همان مصاحبه یادآور می شود که عراق بیش از ایران هواپیما، توپ و تانک دارد. سیاست خارجی محمدرضا پهلوی را عکسل العمل در برابر قدرت گرفتن عراق، پی بردن به معنای مهم خلیج فارس به عنوان سرمایۀ ملی کشور در حکم تامین کنندۀ انرژی و وجود اتحّاد جماهیر شوروی و انگلیس به عنوان دو قدرت قدیمی و با تجربه در منطقه، رقم می زد.
نگرانی های پادشاه ایران بی پایه و اساس نبود: او نه تنها به افزایش قدرت عربستان در آغاز دهه هفتاد میلادی به عنوان مهمترین تولید کننده نفت آگاه بود (شاید به همین خاطر نیز وجود پیمان یاد شده در بالا را امری مهّم می دانست)، بلکه به افزایش قدرت شوروی در پی قرارداد مخفیانه آن با عراق (ششم آوریل ١٩٧٣) جهت احداث خط لوله ای که نفت چاه های کرکوک را به دریای سیاه انتقال می داد و باعث نفوذ بیشتر شوروی در منطقه می شد، کاملا آگاه بود. از طرف دیگر حضور نیروهای نظامی آمریکا با دامنۀ تاثیر در اقیانوس هند و بخش غربی اقیانوس کبیر، قرارداد بین پاکستان و روسیه در یازدهم ماه مارچ ١٩٧٣ در اسلام آباد، که به موجب آن قدرت نظامی پاکستان افزایش می یافت و همچنین قرارداد حمایت اقتصادی از پاکستان (١٩٧٥ـ١٩٧٣) که در بیست ونهم آوریل ١٩٧٣ در اسلام آباد به امضا رسید، از جمله مثال هایی هستند که اهمیّت حفظ امنیّت در منطقه خلیج فارس، به خصوص تنگه هرمز به عنوان شاهرگ حیاتی ایران، را دو چندان می کنند. این وقایع، در کنار تهاجم کمونیست، شاه ایران را به گفتۀ خود او بیشتر با «حقایق تلخ» روبرو می کرد تا اعتماد به تاثیر مثبت گفتگوها و قراردادها. او در سخنانش به مناسبت دهمین سالگرد انقلاب سفید، تاکید بر این داشت که وقایع ١٩٤١ میلادی، که کشور را به خاطر اعتماد و خوشبینی ملّت در برابر تسلیم در مقابل نیروی های خارجی قرار داد، هرگز تکرار نخواهند شد. و این سرآغاز تفکّر وجود و حمایت از نیروی نظامی قدرتمند برای حفظ تمامیّت ارضی کشور است.
در آنچه که گذشت، سعی بر آن داشتم که نگرشی کوتاه از بینش تاریخ سیاسی، اقتصادی و نظامی بر مشکل خلیج فارس داشته باشم. همچنین روشن شد که نظر همسایگان ایران و نیز دولت های خارجی بر منطقه خلیج فارس به دور از پی روی بی طرفانه و در نظر گرفتن خطرهایی که منطقه را تحت تاثیر قرار می دهند بوده است و سیاست ها در واقع همیشه در جهت تضغیف ایران در حق خود بر بهره برداری از منابع ملی و حفاظت از تمامیت ارضی بوده اند. در این مورد، دولت های خارجی با اعراب و امیر نشینان حوزه خلیج فارس دارای نقطه اشتراک هستند. این نقطه اشتراک یک سال پس از انقلاب اسلامی ظاهر شد و آنچه که نگرانی محمدرضا پهلوی را در یک دهۀ گذشته برانگیخته بود، درآغاز دهه هشتاد و در پی شکل گرفتن کشورهای عرب حوزه خلیج فارس همچون امارات متحده عربی و بحرین و تقویت ناسیونالیسم عرب که دیکتاتوری چون صدام حسین، با تمایل او به کشورگشایی، نماینده گسترش آن به شمار می رفت، بروز جنگ عراق بر علیه ایران و حمایت اعراب، اروپا و آمریکا از آن جنگ، به وقوع پیوست.

خلیج فارس در گفتمان فرهنگی
قدرت یابی و کشورگشایی به منظور بلندپروازی سیاسی در ایدئولوژی جمهوری اسلامی و کشورهای همجوار بر پایه خودبینی های فرهنگی و سیاسی به گونه های متفاوت نمودار است. یکی چون روح الله خمینی می خواهد اسلام را صادر کند و با شعارهایی چون «راه قدس از کربلا می گذرد» وارد میدان می شود و دیگری چون صدام حسین در فکر کشورگشایی و ترویج عقاید پان ـ عربیسم می باشد، که هر دو در جنگ عراق با ایران نقش نابود کننده ایفا کردند. از جمله اقدامات بین المللی در جهت حفظ صلح، تعیین حد و مرز کشورهای همجوار خلیج فارس به منظور تعیین حقوق دریایی آن کشورها صورت گرفته است. یکی از این اقدام ها مصوبۀ ١٦ نوامبر١٩٩٤ کنوانسیون سازمان ملل متحد می باشد که سه کشور ایران، قطر و امارات متحده عربی از امضا آن سرباززدند. اما بحث برسر خلیج فارس فقط بعد سیاسی، نظامی و ارضی ندارد، بلکه لازم است که اهمّیت آن از دید فرهنگی نیز روشن گردد.
اسم نشان دهنده بخشی از هویت است. به عنوان مثال اگر هر کدام از ما از همین فردا نام خود را به طور ناگهانی تغییر دهد، تا مدّتی ناشناس خواهد بود. اما اگر چند سال زمزمه کند، که من می خواهم نام خود را از «فلان» به «فلان» تغییر دهم، این تغییر نام به مرور زمان در ذهن ها جای خواهد گرفت. شاید بیشتر آنان که اهل فیلم و سینما هستند، هنرپیشه ها را به نام غیرحقیقی آن ها بشناسند تا حقیقی. یکی از حقوقی که در مورد برابری زن و مرد در نظر گرفته شده است، حق زن در برگزیدن نام خویش پس از ازدواج است. پذیرفتن اینکه آیا او نام همسرش را قبول می کند و یا نام خود را بدون تغییر حفظ می کند (و یا هر دو)، از حقوق فردی اوست. با تکیه بر این چند مثال می توان به بعد فرهنگی تغییر نام خلیج فارس پرداخت.
در تاریخ فرهنگی، کشورهای دارای فرهنگ کهن چون ایران، یونان و روم همواره بعد مخالفی (contrast) در برابر خود داشته اند. این بعد مخالف را کشورهای بدون تاریخ و در نتیجه فاقد تکیه گاه فرهنگی پربار تشکیل می دهند. در منطقه شمالی خلیج فارس، ایران با تاریخ هفت هزار ساله خود در برابر کشورهای عربی در بخش جنوبی، با تاریخ سی ساله، قرار گرفته است که تاسیس آن ها در فرم ساختاری یک «دولت» را باید در دهه های شصت و هفتاد قرن بیستم میلادی جستجو کرد. با پدید آمدن این دولت های جدید، ساختار جغرافیایی و سیاسی منطقه مستلزم تغییرات اساسی ست. از آنجا که این کشورها به ظاهر مستعمرۀ دولت های خارجی نیستند و خود را آزاد تلقی می کنند و برای خویش حقّ اقتدار سیاسی (sovereignty) قایل هستند، مجبوربه برقراری روابط حسنه دوجانبه اند. در کنار اختلافات موجود سیاسی و اقتصادی، که مهمترین عامل آن وجود نفت و گاز در منطقه است (به خصوص در شمال قطر که تا بخش مربوط به ایران پیش می رود)، اختلافات فرهنگی مهمترین عامل تضعیف فرهنگ ملی ایران است.
نخستین مورد فرهنگی، در اختلافات مذهبی شیعه و سنّی ست. ایران تنها کشور منطقه است با اسلام شیعه در فرم دین رسمی، که در آن سیاست داخلی و خارجی از سال ١٣٥٧ به بعد با تکیه بر دین و بدون در نظر گرفتن منافع ملی به گونه ای تهاجمی شکل گرفته است. خلیج فارس مرز بین ایران شیعه و کشورهای عرب سنّی ست. بنابراین اختلاف بر سر خلیج فارس جنبه دینی نیز به خود می گیرد و از آنجا که شیعه و سنّی موضوع اصلی اختلافات کشورهای اسلامی ست، از بینش تماس فرهنگی قابل بررسی ست که در مرزهای کشورها محسوس تر است. این اختلاف حتما نباید فرم نظامی به خود گیرد. از طرف دیگر اختلافات خاور نزدیک، به خصوص بر سر مسئله فلسطین و اسرائیل، بر سیاست کشورهای حوزه خلیج فارس بدون تاثیر نبوده است، که با در نظر گرفتن بی کفایتی جمهوری اسلامی در امر سیاستگذاری، منجر به ناامنی در منطقه خلیج فارس شده است. کارسازترین سلاحی که ضمن حمله های هشت ساله نظامی، محدویت های اقتصادی و یا ضعف سیاسی که در دوران حکمرانی جمهوری اسلامی گریبانگیر کشور ما بوده و هست، ایران ستیزی و حمله فرهنگی به ایران است. تاثیر این سلاح شاید در مواردی که اتحّاد ملّی حفظ شده باشد، بسیار کند باشد (مانند دهه هفتاد)، اما از آنجا که ما در تاریخ یک قرن اخیر خود برای اوّلیّن بار با پدیدۀ مهاجرت گسترده و با فقدان اتحّاد بر سر امور ملّی نیز روبروییم، تخریب سیستاماتیک فرهنگی و ملّی کارسازتر خواهد بود. از دهۀ هشتاد میلادی به این سو تضعیف فرهنگ و هویّت ایرانی بعدی تاثیرگذار برخود گرفته است. این امر از یکسو در مورد شاعران و فیلسوفان صادق است؛ از فردوسی، مولوی، خیام، سعدی و حافظ گرفته تا ابوعلی سینا، زکریّا رازی و ابوریحان بیرونی، که همه را در زمرۀ شاعران و فیلسوفان عرب قرار می دهند و همچنین «افسانه های هزار و یک شب» که اسلام شناسان از آن ها به عنوان «افسانه های عربی» یاد می کنند، و از سوی دیگر نام خلیج فارس است که این مورد آخر نه تنها با خطر مواجه ساختن تمامیّت ارضی ایران همراه است، بلکه در صورت عدم اعتراض همه جانبه ایرانیان، با در نظر گرفتن تغییر نام از سوی دولت هالی خارجی و بدون دخالت خود ایران، همزمان به معنای تضعیف فرهنگ ملّی و هویّت ایرانی است. بدتر از همه اینکه این تغییر نام که از لحاظ جغرافیایی و تاریخی بی اساس است، در برخی از متون علمی صورت می گیرد. اگر به سال های پایانی دهه هفتاد قرن بیستم میلادی بازگردیم، خواهیم دید که ضمن انتقاد بر روش اقتصادی و نظامی ایران، نام خلیج فارس نیز در نقشه ها بصورت «خلیج فارس ـ عرب» آمده است. این موضوع پس از انقلاب اسلامی و در سال های جنگ شدیدتر وعادّی تر میگردد. در رسالۀ دکترایی که در سال ١٩٨٣ به دانشگاه وُرتزبورگ آلمان ارائه شده است، نویسنده با توجه به اینکه نام خلیج فارس در هشت دهه گذشته بطور واضح د ر متون مختلف جغرافیایی به چشم می خورد و با توجه به استناد خود نویسنده به استخری، که نام خلیج فارس را در متن خویش بکار می برد، بدون آوردن دلیل علمی از «خلیج فارس ـ عرب» یاد و از این نام در سراسر رساله خود استفاده می کند.
به این موارد در سایر کتاب ها از جمله اثرScholz Fred نیز برمی خوریم. کاسته شدن از اهمیّت نام خلیج فارس پس از اتفلاب اسلامی و تمایل زیاد کشورهای همجوار و اروپا برای بکار بردن «خلیج فارس ـ عرب» یا «خلیج عرب» همراه با تغییر ارزش های فرهنگی منطقه در چهل سال گذشته. ما با آغاز دهه هفتاد قرن گذشته در کتاب ها و نوشته ها با نام «خلیج فارس» مواجه هستیم، در صورتی که در سال های کمی پس از بروز انفلاب اسلامی به تدریج دو اصطلاح دیگرمتداول گشت. بارزترین مثال کتاب Fred Scholz است. نویسنده در تیتر کتاب خود از نام «کشورهای خلیج» استفاده می کند. این کشورها، که او نام آن ها را نمی برد، عبارتند ازعراق، عربستان سعودی، کویت، بحرین، قطر، امارات متّحدۀ عربی و ایران. با این وجود او در کتاب خود با تاکید خاصی واژه «خلیج عرب» را بکار می برد.
آنچه که در پایان دهه ٧٠ با بروز انفلاب اسلامی در ایران روی داد، بی اعتبار ساختن سیاست و فرهنگ ایران به خصوص در عرصۀ بین المللی بود. از نیاز به تغییر نام خلیج فارس به عنوان تدبیری یاد می شود که کشورهای همجوار با شرکای کشورهای توسعه یافته برای نیل به اهداف صنعتی و اقتصادی اتخاذ کردند، بدون اینکه توجّه داشته باشند که در دل این تدبیر مقدمۀ اختلافات تازه نهفته است. به عنوان مثال آنچه که برای عوام اروپاییان بدون معنی و غیر فابل فهم است، تفاوتی است که در دامنۀ معنی و فرهنگی دو واژه Iran و Persia وجود دارد. به غیر از متخصصین علوم زبانشناسی و شرق شناسی کمتر کسی به تفاوت این دو واژه واقف است. این بی توجّهی در مورد بکار بردن تغییر نام خلیج فارس نیز صادق است. آنچه که برای بسیاری از کشورها در حکم یک تصّور و یا تغییر ساده است، در فهم کشورهای همجوار خلیج فارس بامعنی و عامل اختلاف است. اهمیّت فرهنگی تغییر نام خلیج فارس وقتی روشن می شود که علاوه بر تغییر ملیّت شاعران و فیلسوفان و پزشکان ایرانی، به یک مورد دیگر اشاره شود: نمایشگاه کتاب سال گذشته در شهر فرانکفورت آلمان از ششم تا دهم اکتبر ٢٠٠٤، متعلق به «ادبیات دنیای عرب» بود. از وقایع ناگورا نیویورک در یازده سپتامبر ٢٠٠١ به این سو نیاز به بررسی انتقادی از فرهنگ اسلامی و عربی در جوامع علمی بطور شدید حس می شود. این نمایشگاه نیز گامی بود به همین سو. با توجّه به اینکه در نمایشگاه کتاب، بیشتر آثار پسامدرن به نمایش گذاشته شده بودند، جنبۀ تاریخی ادبیّات اسلام کمرنگ تر می نمود. ما می دانیم که علم و ادبیّات ایران قرن دهم به بعد، تاثیر بزرگی بر جهان اسلامی گذاشته است و بخشی از ادبیّات آن را تشکیل می دهد. روند اسلامیزه شدن ایران در قرون هفتم تا دهم با ورود فردوسی به جهان ادبیّات ایران و خدمت بزرگ او به زبان و فرهنگ فارسی، از قرن دهم به بعد روند تازه با خود به همراه می آورد که آنرا می توان ایرانیزه شدن اسلام نامید. دراین تبادل فرهنگی تاثیر گذاری و تاثیرپذیری متقابل و یا به عبارتی «فرهنگپذیری» نقش بارزی ایفا کرده است. اما خطری که فرهنگ ایران را در عصر جهانگرایی مورد تهدید قرار داده است، اهمیّت ندادن و یا کم اهمّیت شمردن بُعد ایرانی و عناصر ایرانی در تحولات فرهنگی جهان اسلام است. اکنون جهان اسلام در برابر دنیای غرب قرار گرفته است و از فرهنگ ایرانی به عنوان زیرمجموعه ای از فرهنگ اسلامی یاد می شود. قرار دادن فرهنگ اسلامی در برابر فرهنگ مسیحیت بدون در نظر گرفتن فرهنگهای تاثیرگذار برآن ها، باعث پدید آمدن یک بینش دوبُعدی خواهد شد (polarize) که فرهنگ ایرانی در آن جایگاهی نخواهد داشت. در واژه «جهان اسلام» نوعی مطلق گرایی محسوس است که در واقع متضّاد معنی واقعی جهانگرایی و فرهنگ جهانی است. بنابراین نمی توان در این میان سخن از تکثّرگرایی «فرهنگها» (هردر) به میان آورد، چراکه با تکیه مطلق بر عناصر فرهنگ اسلامی، فرهنگ ایرانی با گذر زمان در آن حل خواهد گشت (assimilation).
گمان نمی کنم که به طور مثال ملّت آلمان با اصطلاحی همچون «شاعر دنیای مسحیت» در مورد یوهان ولفگانگ گوته موافق باشد. در کنگره سال ٢٠٠٣ اعضای انجمن گوته در وایمار، پیشنهاد شد که نام «انجمن گوته» به «انجمن بین المللی گوته» تغییر یابد، که با مخالفت تقریبا تمامی اعضا مواجه شد. پس چگونه است که از مولوی به عنوان شاعر اسلام و عرفان یاد می کنند و کمتر به عنوان شاعر ایرانی، با توجه به اینکه عرفان خود پدیده ای ست حاصل روند ایرانیزه کردن اسلام و زبان مولوی فرسی است! هدف من از طرح این مثال ها یافتن محور ارزیابی مشترک (parameter) هست، که در این مورد وجود ندارد. آیا تا به حال از ملّت ایران در باب تغییر نام خلیج فارس پرسشی به عمل آمده است؟ ملّت هایی که خود در گسترش فرهنگ جهانی سهیم بوده اند، حامی ارزش های ملی و عناصر فرهنگی خود هستند. اما کشورهایی چون ایران که با وجود دولت اسلامی و محدود نمودن سیاست و فرهنگ در فرم بنیاد گرای خود، به اجبار در گذر فرهنگ جهانی اسیر شده اند و فاقد تئوری های علمی برای همزیستی مسالمت آمیز و پر بهره با دیگرفرهنگ ها هستند، در راه تشخیص و دفاع از ارزش های ملی و عناصر فرهنگی خود نا موفق اند. طرح و دفاع از ارزش های ایرانی فقط واگذار شده است به دانشمندان ایرانی در خارج از کشور و بخش معدودی در داخل کشور با امکانات بسیار محدود. در سیاست جمهوری اسلامی آنچه که بوی ایران و ایرانی دهد محکوم به زوال است. و اما دولت های خارجی: اینان حامی که هستند؟ آیا حامی ملت ایران و منافع ملّی و یا حامی دولت جمهوری اسلامی؟ اختلافی که بر سر تغییر نام خلیج فارس رخ داده است، موضع دولت های خارجی را کاملا مشخّص می کند. بنابراین در این جاست که به خاطر سکوت عده بیشماری از ما، موسسه های معتبر علمی دست به تجاوز فرهنگی می زند و در صورتی که اعتراضی رخ دهد عذر خواهی می کنند. شاید بتوان گفت که دوران تجاوز نظامی رو به سپری شدن است، اما تجاوز فرهنگی و هویتّی ادامه دارد و فرهنگ ایرانی تا این زمان از آن بی بهره نبوده است و به همین سبب تغییر نام خلیج فارس که هر چند بار در محفل ها مطرح می شود از بینش من بیشتر جنبۀ فرهنگی دارد تا نظامی. حال پرشس این است که چه کسی رد برابر این تجاوزها باید بایستد؟ در این جاست که باید از خود بپرسیم که حس «ایراندوستی» ما تا چه حد است؛ پند خسرو پرویز تنها راه نجات از این «بیداد» (اخوان ثالث) است.

حمید تفضّلی


پانوشتارها

نک به: جلال خالقی مطلق: یک روایت در پنج اثر. در: ایرانشناسی، سال پانزدهم، شماره ٣، پاییز ١٣٨٢، ص ٥٠٧ ـ ٥٠٣؛ در خصوص ارتباط شاهنامه و هویت ایرانی: نک به: شاهرخ مسکوب: هویت ایرانی و زبان فارسی، تهران ١٣٧٩.

نگ به: سعید نفیسی: خلیج فارس در متون یونانی و لاتین و تازی. در: ایران نامه، سال بیستم، شماره ٤، پاییز ١٣٨١، ص ٥١٤ ـ ٥٠٩.

گزارش فوق بر اساس خبر الکترونیکی مجله می باشد:
http://press.nationalgeographic.com/pressromm/
این آدرس هم اکنون در دسترس نمی باشد. آنچه که از اهمیّت این گزارش می کاهد این است که، مجلّۀ یاد شده در گزارش های اخیر خود از واژۀ «خلیج فارس» استفاده می کند: برای مثال نک به:
http://www.nationalgeographic.com/wildworld/profiles/photos/pa/pa1323a.html
http://www.nationalgeographic.com/ngm/100best/storyD_story.html
(٥ جولای ٢٠٠٨)

در مورد فرهنگ از بینش انسان شناسی و نقش فرد در تاثیرپذیری از فرهنگ مراجعه کنید به: چنگیز پهلوان: فرهنگ شناسی. گفتارهایی در زمینه فرهنگ و تمدن. تهران ١٣٨٢، ص ٩٠ـ٨٧.

در مورد هرودت و مشخص کردن حدود مرزی بین اقیانوس هند و خلیج فارس در زمان داریوش:
Arnold Talbot Wilson: The Persian Gulf. An historical sketch from the earliest times to the beginning of the 20. century. Oxford 1928. pp. 36-55.

نک به:
Putzger historischer Weltatlas. 103. Auflage. Berlin 2002. pp. 30-31 (559-486 B. C.); pp. 34-35 (until 323 B. C.)
لازم به ذکر است که اثر یاد شده یکی از معتبرترین اطلس های تاریخی ست. همچنین نک به:
Großer Atlas zur Weltgeschichte. Konzeption von Ekkehard Aner. Braunschweig 1997. pp. 14-15; 22-23.
در خصوص تاریخ ایران باستان به اثر زیر مراجعه فرمایید:
Josef Wiesehöfer: Das Antike Persien. München 1994.

نک به:
Josef Wiesehöfer: Iranische Ansprüche an Rom auf ehemals achaimenidische Territorien. In: Archaeologische Mitteilungen aus Iran. Bd. 19. Berlin 1986. pp. 177-
185.

نک به:
Putzger historischer Weltatlas. pp. 44-47; Großer Atlas zur Weltgeschichte. pp. 26-27; A. T. Wilson 1928, pp. 56-76.

استاد نفیسی در مقاله یاد شده در بالا واژه سینوس را «سبو» ترجمه کرده اند.
Imperij Persici Delineatio Ex scriptis potissimum geographicis Arabum et Persarum ab Adrjano Relando.
آدریانوس رلاندوس در نقشه خود به سال ١٦٩٥، که در آن حدود مرزی کشورهای غرب را با ایران معین می کند، از خلیج فارس تحت نام «سبوی فارس» یاد می کند.

با وجود تمام کاستی هایی که اثر زیر از بینش علمی امروز دارد می توان در این مورد به آن مراجعه نمود:
Alfons Gabriel: Die Erforschung Persiens. Wien 1952.

نک به:
Putzger historischer Weltatlas. pp. 64-67, 78-79, 110-111, 194-195; Großer Atlas zur Weltgeschichte. pp. 50-51; 134; A. T. Wilson 1928, pp. 110 ff.

Sergj A. Korff: Russia a foreign relations during the last half century. London 1922. pp. 46-51.

Korff 1922, pp. 27-53.
نک به:
Alasdair Drysdale / Gerhard Henry: The Middel East and North Africa. A political geography. Oxford University Press. London 1985. pp. 59-60; 137-141.

در مورد خلیج فارس به عنوان «منطقه سرنوشت ساز دنیای غرب» و توانایی نظامی ایران با ذکر جزئیات مراجعه شود به:
Persischer Golf. Schicksalsraum des Westens. JRO-Kartographische Verlagsgesellschaft. 1976.

Europa Publication. The Year Book 1976. A World Survey. Bd 2. London 1976.
W. Hager (Hrsg.): Erdöl und Internationale Politik. München 1975.

روزنامه کیهان، بیست و یکم شهریورماه ١٣٥٦.

نک به مصاحبه روزنامه نگار فرانسوی ادوراد سابلیه با محمدرضا شاه پهلوی، مندرج در روزنامه کیهان، ٣٠ خرداد ١٣٥٦.

مصاحبه هفته نامه نیوزویک، به نقل از روزنامه کیهان، ١٧ آبان ماه ١٣٥٦.

نک به:
Gerd Linde: Der Indischen Ozean. „Friedenszone“ oder Machtvakuum? Teil I: Persischer Golf und Arabisches Meer. In: Berichte des Bundesinstituts für ostwissenschaftliche und internationale Studien. Köln 1973. pp. 7 ff.

نک به:
C. L. Sulzberger: The Shah’s Belief in „Crude Reality“. International Herald Tribune. April 23th, 1973.

در مورد تشنج ها در منطقه خلیج فارس و عکس العمل دولت ایران نک به:
Linde 1973, pp. 37-44.

در مورد نفوذ آمریکا در منطقه نک به:
Geoffrey Kemp & Robert E. Harkavy: Strategic geography and the changing Middel East. Washington D. C. 1997. pp. 229/264 („Getting into the Middel East: Power Projection and Forward Presence“).

در مورد خلیج فارس و تمامیت ارضی، مسئله نفت، جنگ عراق با ایران و همچنین حمایت دولت ها از صدام حسین، مراجعه فرمایید به:
Richard Schofield: Borders and territoriality in the Gulf and the Arabien peninsula during the twentieth century. In: Richard Schofield (Ed.): Terrotorial foundations of the Gulf States. London 1994. pp. 1-77.

نک به:
Werner Ende: Die iranische Revolution. Ursachen, Intention und Auswirkungen auf die Arabische Halbinsel. In: Fred Scholz (Hrsg.): Die Golfstaaten. Wirtschaftsmacht im Krisenherd Braunschweig 1985. pp. 145-157.

The law of the sea. Official Texts of the United Nations Convention on the Law of the Sea of 10. December 1982 and of the agreement relating to the implementati. New York 1997.
بر اساس این کنوانسیون مرز کشور های همجوار تا دوازده مایل دریایی (٢‚٢٢ کیلومتر) در نظر گرفته شده است.

Geoffrey Kemp & Robert E. Harkavy: Strategic geography and the changing Middel East. Washington D. C. 1997. pp. 109-153 („The Strategic Energy Ellipse: The Persian Gulf and Caspian Basin“).

در خصوص نفت و منابع ملی و تاثی آن ها بر روابط خارجی نک به:
Fred Scholz: Erdölreserven, Finanzreichtum und Wirtschaftskraft. Die globale Bedeutung der arabischen Golfstaaten. In: F. Scholz 1985. pp. 107-129.

Fritz Steppat: Schi’a und Sunna. Religiöse Konfliktlinien und politische Brisanz. In: F. Scholz 1985. pp. 36-51.

پهلوان ١٣٨٢، ص ١١٢ـ١٠٣ُ.

Friedmann Büttner & Helga Baumgarten: Der Nahost-Konflikt und die Golfstaaten. In: F. Scholz 1985. pp. 65-80.

Tübinger Atlas des Vorderen Orients (TAVO). Hrsg. von Eckart Ehlers & Erhard Gabriel Wiesbaden 1977. „Arabisch-Persischer Golf. Erdölwirtschaft“.

نک به:
Rolf Friedrich Krause: Die Bedeutungsverschiebungen omanischer Hafenstädte und Wandlungstendenzen im omanischen Seehandel in den letzten 1500 Jahren. Würzburg 1983. pp. 104 f.

Scholz 1985, pp. 7-16.

Ehsan Yarshater: The Persian presence in the Islamic World. In: The Persian Presence in the Islamic World. Ed. by Richard G. Hovannisian and Georges Sabagh. Cambridge [u. a.] 1998. S. 4-125.

پهلوان ١٣٨٢، ص ١٠٨ـ١٠٤.
در خصوص فرهنگ جهانی و معنای آن نک به: پهلوان ١٣٨٢، ص ٥٤١ ـ ٥٣٤.

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites