مبارزات انتخاباتی به منظور تعیین رئیس جمهوری آمریکا برای چهار سال آینده با شدت هرچه تمامتر ادامه دارد. آنهایی که در آمریکا زندگی میکنند بیشتر از دیگران در مسیر روزمره زندگی خود شاهد تبلیغات و سر و صدای بیسابقه رقبای انتخاباتی هستند.
طی چند هفته گذشته آنچه بیش از همه جلب توجه کرد سه مناظره انتخاباتی میان دو کاندیدای ریاست جمهوری، میت رامنی از حزب جمهوریخواهان و باراک اوباما از طرف دموکراتها بود. پیش از برگذاری مناظرهها اکثر زعمای هنر تفسیر و غیبگوئی، هم نتیجه انتخابات را پیشگوئی کرده بودند و هم جملگی متفق القول بودند که مناظرههای سیاسی چندان تأثیری در نتیجه انتخابات ندارد. اما این بار دقیقاً پیشبینی مفسرهای سیاسی و آنها که قرار بود همه چیز را بدانند جور دیگری جلوهگر شد. در واقع باید گفت بر خلاف نظر متداول، این مناظرهها، به ویژه اولین مناظره میان اوباما و رامنی صحنه انتخاباتی را به کلی تغییر داد. رامنی را که کمتر کسی به او شانس موفقیت میداد ناگهان بر رقیب دموکرات خود چیره کرد و از پنج درصد عقب بودن به آنچنان جهشی دست یافت که در زمان نوشتن این یادداشت وی حداقل شش درصد (یعنی در ماورای ضریب اشتباه آماری) بر رقیب خود اوباما چیره شده است. این نظر سنجی سازمان گالوپ برمبنای اظهار نظر آنهایی است که به احتمال زیاد در انتخابات شرکت خواهندکرد.
هنوز نزدیک به دو هفته به روز رأی گیری در ششم نوامبر زمان باقی است و در سیاست، به ویژه در مبارزات انتخاباتی امریکا، دو هفته یک عمر است و میتواند منشأ اتفاقات سرنوشتسازی باشد. در سیاست آمریکا اصطلاحی رایج شده است به نام "حادثه اکتبر" یا October Surprise که منظور از این اصطلاح امکان رویداد حادثهای غیر مترقبه و مؤثر در تغییر نظر رأی دهندگان است. فراموش نباید کرد که حداقل یکی از طرفین این تلاش برای بدست آوردن آرای مردم از امکانات سیاسی و رسانهای بسیار برخوردار است. رئیس جمهور آمریکا میتواند با تصمیمات خود موجب تغییرات اساسی شگفتانگیز در افکار عمومی شود. اما از آنجا که افکار عمومی نگران و در انتظار چنین رویدادهای ساختگی هست احتمال انجام حرکتی غیرمنتظره چندان زیاد نیست.
ممکن است که رئیس جمهور بتواند با اعلام موضعی غیر منتظره و یا اقدامی عجولانه مثلاً در رابطه با کُرهشمالی، ایران و یا چین موقتاً مورد تأیید رای دهندگان قرار گیرد اما این خطر نیز وجود دارد که شهروندان او را به فرصتطلبی و یا سوءاستفاده از قدرت متهم کنند و چنین اقدامی به زیان او تمام شود. سوای امکانات فرضی، این احتمال نیز وجود دارد که در دنیای پر تلاطم امروز حادثهای واقعی به وقوع بپیوندد و سرنوشت انتخابات را تغییر دهد. از این رو باید گفت که هر نوع پیش داوری زودرس در مورد نتیجه انتخابات از ضریب اطمینان کمی برخوردار است.
پول،انتخابات و جنگ طبقاتی؟
یکی دیگر از جوانب حیرت انگیز این دوره از انتخابات ریاست جمهوری در امریکا هزینههای سرسامآوری است که هر دو طرف در تبلیغات انتخاباتی خود به مصرف میرسانند. اگر در سابق صحبت از صدها میلیون دلار بود اکنون از ارقام نجومی صدها میلیارد دلار هزینه تبلیغاتی سخن میرود. همه این پولها که هر دو طرف از پشتیبانان خود میطلبند و به مصرف تبلیغات رادیویی، تلویزیونی و این روزها بیشتر اینترنتی میرسانند از سوی بخش خصوصی تامین میشود. در سابق مخارج هر کاندید انتخاباتی در چهار چوب قانون محدود بود اما هم اکنون سوای آنچه کمیتههای پشتیبانی از کاندیدای جمهوریخواه و یا دموکرات مصرف میکنند کمیتههای "غیر وابسته" به کاندیداها برای پشتیبانی از آنها ایجاد شده است که مخارج و مسئولیت فعالیتشان ظاهرا هیچ نوع ارتباط مستقیمی با کاندیداها ندارد. قضاوت در مورد این که آیا این چنین تجاری شدن انتخابات ماهیت دموکراتیک آن را تحت تأثیر قرار میدهد یا نه بحثی است مفصل که باید به فرصت دیگری موکول کرد.
در سایر کشورها مانند فرانسه هزینه تبلیغات انتخاباتی از طرف مالیات دهندگان پرداخت میشود و امکان دخالت مادی بخش خصوصی در آن همانند آمریکا وجود ندارد. معمولا در مورد انتخابات امریکا این سؤال مطرح میشود که آیا هر کسی که پول بیشتری دارد بیشتر موفق خواهد شد؟ یعنی نتیجه انتخابات و پیروزی کاندیداها صرفاً بر مبنای امکانات مالی استوار است؟ پاسخ به این سؤال مشکل است اما بارها نشان داده شده است که اگر کاندیدائی حرفی، طرحی یا پیامی در خور انتظارات جامعه نداشته باشد صرفاً با مصرف پول درانتخابات موفق نخواهد شد. در عین حال مسلم است که هرچند هم برنامه پیشنهادی کاندیدائی معقول و مفید باشد، اگر از امکانات مادی کافی برای عرضه آن در اختیارش نباشد پیروزی برای او از محالات است.
در نظر پارهای از ناظران، هیاهو در پیرامون این دوره انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا بیش از همیشه ظاهرا جنبه "جنگ طبقاتی" پیدا کرده است. دموکراتها سعی میکنند آنچنان وانمود کنند که تنها آنها مدافع حقوق طبقات محروم جامعه هستند و جمهوریخواهان را حامی سرمایهداران و سرمایهخواهان معرفی کنند. اما واقعیت و شرایط موجود بسیار از این نوع سادهانگاریها فاصله دارد، مثلاً بخش بزرگی از پشتیبانان حزب جمهوریخواه ومیت رامنی از طبقات کم درآمدی هستند که از نظر اعتقادات مذهبی و اجتماعی محافظه کارند و برنامهها و سیاستهای حزب جمهوریخواه را بیشتر میپسندند چون به معتقدات محافظهکارانه آنها نزدیکتر است. دو مسأله اساسی مربوط به قوانین سقط جنین و دیگری مسائل مربوط به حقوق همجنسگراها از نظر اجتماعی جمهوریخواهان و دموکراتها را از هم جدا میکند. با این همه، نظر سنجیهای پیاپی نشان میدهد که مردم آمریکا در این دوره از انتخابات مانند همیشه نگران مسائل اقتصادی هستند. واقعیات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا همیشه بر مبنای اوضاع اقتصادی بوده است و یا به فحوای عامیانه آن، مردم به نفع جیبشان رأی میدهند. بیل کلینتون ریاست جمهوری پیشین آمریکا این واقعیت را تحت عنوان "!It is the Economy, Stupid" به بهترین وجهی خلاصه کرده است. میت رامنی کاندید جمهوریخواهان پایه و اساس مبارزات انتخاباتی خود را بر همین اصل بنا نهاده است و با وجود آنکه مسائل اجتماعی و سیاست خارجی کم و بیش مطرح میشود او دائماً سعی میکند تا رقیب خود را به عرصه مسائل اقتصادی بکشاند چون میداند حزب دموکرات و شخص اوباما در این صحنه آسیبپذیرند زیرا طی چهار سال گذشته بخش عظیمی از وعدههای انتخاباتی اوباما هنوز به ثمر نرسیدهاند.
انتخابات واقعی زمامداران را فروتن میکند!
سوا از جوانب سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، در مبارزات انتخاباتی سیاستمداران و زمامداران از زور ناچاری فروتن میشوند. در اغلب دموکراسیها از نوع امریکا و اروپا سرانجام این مردم هستند که سیاستمداران ناچارند در برابر آنها به زانو در آیند و تمنای رأی کنند. این ماهیت دموکراتیک حکومت باعث فروتنی و فرمانبرداری سیاست مداران از مردم میشود. انتخابات موسمی هر چند سال یکبار یادآور این حقیقت است که ارباب واقعی و حقیقی مردم هستند و منتخبین ادواری باید در خدمت و فرمانبردار مردم باشند. سوای جنبه دموکراتیک این واقعیت یک جنبه انسانی و اخلاقی نیز در این نوع حکومتها وجود دارد که کمتر به آن توجه میشود. این جنبه عبارت است از فروتن ساختن سیاستمداران. چنین سیستمی اجازه نمیدهد که یک نخستوزیر و رئیس جمهور این تفکر خام را در خیال خود بپروراند که بر مردم حاکم است و نیازی به مردم ندارد. دیکتاتورها هرگز حاضر نیستند سرنوشت خود را به رأی آزاد مردم بسپارند و در نتیجه فرعونمنش خود را بالاتر از مردم به حساب میآورند و نیازی به پاسخگویی به مردم احساس نمیکنند. در امریکا این تنها رئیس جمهور نیست که هر چهار سال یکبار باید در برابر مردم سر تعظیم فرود آورد و از آنها رأیشان را خواستار شود. نمایندگان کنگره هر دو سال یکبار به مردم پاسخگو هستند و سناتورها هر شش سال یکبار باید با مردم تسویه حساب کنند.
به سادگی میتوان در سیستمهای دموکراتیک کشورهای غربی عیبجویی کرد. آنها نه تنها کامل نیستند بلکه از مضار و معایب بسیاری برخوردارند اما هرگاه به فکر مقایسه افتادید این سیستمها را با دیگر انواع حکومتها مقایسه کنید و نه با ایده آلی در دنیای اتوپی. از خود بپرسید چه میشد اگر در کشوری همانند ایران و یا سوریه انتخابات آزاد بود؟ آیا باز هم دیکتاتورهایی مانند خامنهای و بشار اسد میتوانستند این چنین گستاخانه علیه حقوق اساسی مردم عمل کنند؟ آیا اگر آنها هم مجبور بودند هر چند سال یکبار در برابر مردم پاسخگو باشند و سرنوشت خود را در اختیار اراده آزاد مردم قرار دهند این چنین در رفتار خود سرکش و بیاعتنا باقی میماندند؟
سیستمهای دموکراتیک کامل و بی عیب نیستند اما از این ظرفیت برخوردارند که هر لحظه خود را اصلاح کنند و در پناه خرد جمعی به سوی بهبود و کمال مطلوب پیش روند. درحالیکه رژیمهای خودسر و استبدادی هر روز با افزایش میزان نارضایتیها ناچارند از ترس قیام مردم بر میزان فشار و اختناق بیافزایند تا زمانی که بایک انفجار مهیب سیاسی و اجتماعی از صحنه رانده شوند.
شاهین فاطمی
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|