آنهائی که ویرانی کشور را با تیشه بر ریشه اقتصاد زدن آغاز کردند امروزبه جای اشتغال، توسعه و پیشرفت به مردم وعده و وعید "عیدانه" و صدقه میدهند. کارخانهها و کارگاهها تعطیل میشوند و بجای آن ثروت مملکت را خرج ساختن مسجد و کشف امامزادههای جدید میکنند. ترویج خرافات مذهبی همراه با قطع عضو و اعدامهای روزانه پوششی است برای تداوم فساد روزافزون مالی و اداری. این رژیم به خیال خود با اشاعه فقر و به عسرت کشاندن طبقه متوسط، آرامش اجتماعی و تسلیم بلا قید و شرط مردم را تضمین میکند.
این هفته یکبار دیگر سازمان "شفافیت بینالملل" در آخرین گزارش خود در مورد شاخصهای " فسادِ اداری" در بخش دفاع و هزینههای نظامی، جمهوریاسلامی را در کنار عراق، افغانستان و اوگاندا، در گروه کشورهای با "ریسک بسیار بالا" قرار داده است. همزمان با این خبر، روزنامه ایران، متعلق به جناح احمدینژاد، در شماره نهم بهمن هزار و سیصد و نود و یک خود گزارش میدهد که برمبنای توافق میان رهبر و رئیس جمهور، قرار است تا یک ماه دیگر به حداقل هفت دهک (یعنی هفتاد درصد مردم) "پرداخت جبرانی" صورت پذیرد. اما روشن نیست این اشاره به "جبران"در ارتباط با کدام فاجعه اقتصادی رژیم است. این همان احمدینژاد است که تا چندی پیش میگفت: "به عنوان مطلع میگویم هیچ مشکلی در اقتصاد کشور وجود ندارد. ما از ثبات اقتصادی برخورداریم." او در زمانی این چنین وقیحانه دروغ میگوید که بازار ارز و طلا به شدت آشفته است، پول ملی شصت در صد ارزش خود را از دست داده و قیمت کالاهای اساسی همچنان در حال افزایش است.
فضاحت "اقتصاد مقاومتی"
اخیراً با بیشتر بحرانی شدن اوضاع اقتصادی کشور، "رهبرمعظم" دستور اجرای "اقتصاد مقاومتی" را صادر فرمودند. این در حالیستکه در اوائل همین سال 1391 شخص ایشان با کمال خوشبینی فرمان "سال تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی" ابلاغ فرموده بودند، اما هنوز به پایان سال نرسیده، با تغییر جهت کامل از "اقتصاد مقاومتی" سخن میفرمایند. ولی از قرار معلوم این شگرد ایشان نیز ظاهراً نتوانسته است چندان کسی را مجاب کند. از سوئی هاشمی رفسنجانی در پاسخ میگوید:"کشور نباید به این وضعیت میرسید که نیازمند اقتصاد مقاومتی شود". مجموعهای از عملکردها و سیاستها، امروز ما را به "اقتصاد مقاومتی" رسانده است و لازم میباشد که این راهکار جدید ابتدا به درستی تعریف و سپس کارشناسانه و مدبرانه سیاستگذاری گردد و مجری مناسب و صالحی اجرای آن را به عهده بگیرد". شمس الدین حسینی، وزیر اقتصاد روز پنجشنبه، پنج بهمن ماه جاری یک قدم فراتر رفته و به کلی این توصیه "رهبرمعظم" را غیر قابل اجرا توصیف کرده است. او میگوید: در شرایط فعلی نمیتوان اقتصاد مقاومتی را اجرا کرد!" و به این صورت دیگر حتی وزیران احمدینژاد هم برای فرمایشات "آقا" تره خرد نمیکنند.
در جهان مدرن و دنیای امروز همه دولتهای دمکراتیک در مورد اقتصاد و رفاه جامعه با مردم به یک نوع تفاهم و توافق رسیدهاند و از آنجا که سرنوشت این نوع حکومتها وابسته به رضایت شهروندان رأیدهنده است، هرگاه از این تفاهم سرپیچی شود عمر دولتها بسیار ناپایدار خواهد بود. در واقع شاید بتوان به جرأت گفت پیروزی یا شکست دولتها در جهان معاصر با اوضاع اقتصادی کشورشان ارتباط تنگاتنگ دارد. اگر حکومتی نتواند با استفاده از سیاستهای هوشمندانه اقتصادی، مالی و پولی در بهبود وضع اقتصادی و رفاه مردم موفق شود، رأیدهندگان آن کشور در نخستین فرصت به رهبر یا حزب مخالف توجه خواهند کرد و اگر برنامه اقتصادی حزبی جالب باشد رأی خود را در پشتیبانی از آن حزب و برنامهاش به صندوقها خواهند ریخت. معیارهای کار هم بسیار روشن و قابل فهم هستند. مهمترین عامل برای مقبولیت یک حکومت، موفقیت در ایجاد شغل و مبارزه با تورم است. یکی از تجربههای گران قیمت دمکراسیهای امروزی در حیطه اقتصاد، استقلال بانک مرکزی است. در آمریکا، اروپا، ژاپن، استرالیا و کانادا و دیگر کشورهای پیشرفته صنعتی بانک مرکزی کاملاً از حیطۀ نفوذ دولت مجزا و مستقل است. دلیل آنهم بسیار واضح است. همانگونه که در مورد ایران دیدهایم اگر بانک مرکزی مستقل نباشد ارزش پول کشور سقوط خواهد کرد. برای پیشگیری از این فاجعه، حیطه اختیار دولت را به مسائل پولی محدود کردهاند یعنی دولت موظف است با جمعآوری درآمد برای خزانه کشور از طریق مالیاتهای گوناگون، بودجه سالانه و دراز مدت خود را به گونهای تنظیم کند که مخارج و درآمدهای آن متعادل باشد. از سوی دیگر وظیفه بانک مرکزی کنترل حجم پول و اعتبار است زیرا اگر حجم پول بیشتر از نرخ رشد تولید ناخالص ملی افزایش یابد کشور دچار تورم خواهد شد و ارزش پول یعنی قدرت خرید آن سقوط میکند. این دقیقاً همان بلایی است که بر سر ریال آمده است چون بانک مرکزی ایران وابسته و در حقیقت فرمانبردار حکومت است. امروز هم هرچه بیشتر از این نوع "صدقه"های نقدی بین مردم پخش کنند، بر نقدینگی و حجم پول در گردش افزوده خواهد شد و چون اقتصاد راکد است، نقدینگی بیشتر موجب تورم بیشتر خواهد شد و با کاسته شدن از قدرت خرید مردم، فقر و تنگدستی بیشتر نصیب طبقات محروم میشود.
سوای این مسائل فنی اما بسیار مهم و حیاتی، آنچه شهروندان از دولتهای منتخب خود انتظار دارند بهبود شرایط زندگی و رفاه جامعه است. به عنوان مثال در دنیای امروز کمتر دیده میشود که حکومتها در امور تولید و توزیع کالا و فرآوردههای اقتصادی دخالت کنند. از اینرو طی چند دهه گذشته مبحث خصوصیسازی یعنی انتقال کارگاهها و دیگر اموال دولتی به بخش خصوصی در دستور کار کشورهائی قرار گرفته است که از به اصطلاح اقتصاد سوسیالیستی یا برنامهریزی متمرکز به اقتصاد آزاد روی آوردهاند. باز هم اگر به تجربه جمهوریاسلامی طی چند دهه گذشته توجه کنیم واضح است که در همه اینگونه موارد با شکست روبرو شده است. به عنوان مثال سالهاست از خصوصیسازی و واگذاری کارخانههای دولتی که خودشان در بدو انقلاب از صاحبان آنها سلب مالکیت کردند حرف میزنند اما تا امروز از کوچکترین موفقیتی در این زمینه برخوردار نبودهاند. آنچه را که در دست دولت بود به سران سپاه پاسداران واگذار کردهاند و نام آن را خصوصیسازی میگذارند. هدف از خصوصیسازی ایجاد رقابت در میان تولیدکنندگان است نه انتقال مالکیت با همان مدیریت نالایق و فاسد به بخش دیگری از حاکمیت.
همانگونه که انتظار میرفت و در این ستون نیز پیشبینی کرده بودیم، عدم توجه کافی به پیش شرطها و توصیههای صندوق بینالمللی پول در مورد هدفمند کردن یارانهها مشکل بزرگی بر مشکلات کشور افزوده است. یکی از این پیش شرطها سر و سامان دادن به وضع مالیاتها و ترمیم سیستم اداری کشور در ارتباط با سیستم مالیاتی بود. از آنجا که حکومت لیاقت انجام این نوع اصلاحات بنیادی را ندارد و دولت کنونی حتی پس از هشت سال هنوز نتوانسته است یک بودجه متوازن و به موقع به مجلس بفرستد، بسیار واضح بود که طرح عجولانه هدفمند کردن یارانهها مشکل تازهای بر مشکلات کشور خواهد افزود. در همین ارتباط کارشناسان بینالمللی سالها است در مورد سیاست ارزی کشور اعلام خطر کردهاند و از حکومت خواستهاند در مسیر هماهنگ کردن سیاست ارزی با مقتضیات بازار اقدام کند. امروز اکثر کشورها ارز خود را شناور کردهاند و یا در این مسیر به سرعت در حال پیشرفت هستند. حال آن که در ایران به علت تورم سرسامآور، ارزش پول ملی هر روز تنزل یافته و ثابت نگاه داشتن نرخ ارز طی این مدت در حقیقت به نحوی هدر دادن سرمایه ملی کشور بوده است. یکی دیگر از نگرانیهای کارشناسان اقتصاد ایران عدم توازن مزمن بودجه سالانه کشور است. دولت احمدینژاد هرگز نخواسته است در مورد بودجه کشور حقایق را با مردم در میان گذارد و مجلس دست نشانده نیز لیاقت ایستادگی در مقابل دولت را از خود نشان نداده است. آنچه امروز احمدینژاد در سر میپروراند ایجاد یک سیستم گداپروری و پرداخت صدقه در سطوح غیرقابل تصور متجاوز از هزارها میلیارد تومان است. او میخواهد برخلاف تمام اصول و قوانین کشورداری، مردم کم درآمد را با پرداخت پول نقد به خود و سیاستهایش وابسته کند. از آنجا که سرکردگان رژیم فهمیدهاند که میزان هواداران رژیم به کمتر از ده درصد جمعیت کشور رسیده است به این فکر افتادهاند که برای حکومت طرفدار بخرند و برای این کار نمیخواهند مجلس و قانون در کارشان دخالت کند. نتیجه چنین سیاستی تورم سرسامآور، رکود اقتصادی، اشاعه بیکاری و سرانجام آشفتگی اجتماعی و اقتصادی خواهد بود. این نوع سیاستهای عوامفریبانه نه تنها برای مسائل اساسی اقتصاد ایران درمانی نیست بلکه با اشاعه فساد و فقر مشکل بازسازی کشور را در آینده چند صد برابر خواهد کرد.
اقتصاد ایران همانند یک بمب ساعتی، با ادامه این شیوه اداره مملکت، هر آن در معرض انفجار و سقوط ناگهانی قرار دارد. در تاریخ، پیآمد اینگونه فروپاشیهای اقتصادی با انفجارسیاسی و اجتماعی همراه بوده است. عدم لیاقت و فساد فلج کننده حاکم بر رژیم جمهوریاسلامی شرایطی را ایجاد کرده است که پیشگیری از یک فاجعه ملی را بیش از پیش اجتناب ناپذیر نشان میدهد.
شاهین فاطمی
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|