از آنجا که رژیم جمهوری اسلامی امروز بیش از همیشه، هم از درون و هم از برون آسیب پذیر شده است، باز هم گروهی از مشاطه گران رژیم و عوامل شرکت های بزرگ نفتی که در انتظار بازگشت معاملات کلان هستند، هراسان به فکر نجات کشتی طوفان زده رژیم تهران افتاده اند. از چپ و راست کنفرانس تشکیل می دهند، مقاله می نویسند و به لابی گری می پردازند تا بلکه سیاست خارجی متزلزل واشنگتن را در مورد ایران بیشتر به سوی اهداف خود سوق دهند. از سوی دیگر متأسفانه مقامات رسمی آمریکایی نیز کماکان عدم توانائی خود را از شناخت ماهیت رژیم اسلامی و اتخاذ یک سیاست قاطع از نوع آنچه در مورد آفریقای جنوبی اعمال شد، به ثبوت رسانده اند.
در این میان سرنوشت ملت ایران به نحو کم سابقه ای با روند رویدادهای منطقه گره خورده است. پاره ای از محاسبه گران استراتژیهای نظامی معتقدند معمولاً با سقوط نخستین مهره، دامینو فروریختن زنجیره ای دیگر مهره ها اجتناب ناپذیر است. آیا در سیاست بین المللی هم این قاعده همیشه حکمفرما است؟ پاسخ این پرسش مسلم نیست در حالی که در مورد اروپای شرقی کشورهای محصور در پشت پرده آهنین به پیروی از این قاعده کلی یکی پس از دیگری آزاد شدند و انقلاب های رنگین در اکثر آنها پیا پی و در مدت زمانی نسبتاٌ کوتاه با موفقیت انجام شد، در دیگر حوادث مشابه چنین روال و قاعده کلی دیده نشده است. مثلاً در مورد انقلاب اسلامی ایران بر خلاف همه پیش بینی های عجولانه و خوشبینانه انقلابیون اسلامی، چنین نشد و می بینیم که پس از متجاوز از سه دهه در هیچ کشور مسلمان دیگر، کسی نه به آقای خمینی و نه به انقلاب اسلامی ایران اقتدا نکرده است، بلکه بر عکس امروز باید پرسید آیا آنچه در تونس، یمن، مصر اتفاق افتاد و در سوریه آغاز شده است به دیگر کشور های منطقه از جمله عراق و ایران سرایت خواهد کرد؟
پیش از آنکه به طرح این پرسش و بررسی اوضاع منطقه در ارتباط با آینده سیاست آمریکا در ایران بپردازیم، شاید بهتر باشد نخست به یک نکته اساسی در مورد تفاوت میان دیکتاتوری های هوادار آمریکا و نظام های دیکتاتوری ضد آمریکایی در منطقه بپپردازیم. هر کس با دقت به حوادث مصر در سال گذشته و رویداد های ایران در سال 1979 بپردازد نمی تواند بسیاری از شباهت های این دو رویداد را نادیده بگیرد. در ارتباط با انقلاب اسلامی در ایران و طی حوادث تغییر رژیم در مصر، آمریکا بدون آنکه در صحنه حضور عینی داشته باشد از بازیکنان اصلی بود. نقش آمریکا در این دو حادثه در دو محور کاملا مشهود است. از سوئی رهبران اپوزیسیون مصر همانند انقلابیون در ایران از پوشش کامل مطبوعات و رسانه های آمریکا اطمینان خاطر داشتند. از دیگر سو شاه ایران نگران عکس العمل واشینگتن و رسانه های آمریکائی بود و از این رو برای حفظ " فضای باز سیاسی" از هر نوع سرکوبی اجتناب می کرد. حُسنی مبارک نیز نمی خواست و یا نمی توانست علیه خواست دمکرات های حاکم در واشنگتن قدمی بر دارد. باز هم در هر دو صحنه، چه در ایران 1979 و چه در مصر 2011 حضور و مشارکت خبرنگاران و دوربین های تلویزیون های آمریکایی و اروپایی یار و مشوق تظاهرکنندگان بود. در حالیکه دیگر حکومت های سرکوبگر منطقه از نوع حکومت اسد در سوریه و جمهوری اسلامی در ایران همانگونه که در خیزش سبز ایران مشاهده شد، در مرحله اول نه تنها توجهی به افکار عمومی و خواسته های آمریکایی ها نداشته و ندارند بلکه مخالفین خود را به اتهام وابستگی به آمریکا سرکوب می کنند. خبرنگاران خارجی نیز اگر موفق به کسب ویزا و سفر به ایران شده باشند، نه تنها حق مشاهده تظاهرات و انتقال خبر را ندرند بلکه به عنوان جاسوس و عامل خارجی یا اخراج می شوند و یا حق خروج از هتل به آن ها داده نمی شود.
بنابر این هر نوع مقایسه این تحولات و حتی امکان سرایت آنها از کشوری به کشور دیگر بستگی به رنگ این حکومت های سرکوبگر دارد. اگر وابستگی و تعلق آنها به غرب و به ویژه آمریکا باشد، در مقام مقایسه بسیار آسیب پذیرتر هستند نسبت به آن دسته از حکومت های سرکوبگر مانند سوریه و جمهوری اسلامی که در موضع ضدیت با آمریکا قرار دارند. از این رو در کوتاه مدت، کم و بیش باید بیشتر در انتظار فرو پاشی رژیم های وابسته و متمایل به غرب باشیم و نه الزاماً دیکتاتوری های ضد غربی و آمریکا ستیز.
با آنکه هنوز سرنوشت نهائی حوادث مصر نا معلوم است و رویکرد دمکراتیک حوادث در آن کشور از شانس چندانی برخوردار نیست، دراز مدت صرف نظر از اتفاقات روز، منافع بنیادی آمریکا در خاورمیانه موجب خواهد شد که آمریکا در سیاست خود تجدید نظر کند. مدت ها است که بسیاری از مفسران سیاسی در مورد اشتباهات دولت اوباما آغاز به اظهار نظر کرده اند. پاره ای از این مفسران معتقدند که اوباما با پشت کردن به سیاست گسترش دموکراسی تدریجی در خاورمیانه مرتکب اشتباهی بزرگ شده است. در حالیکه پرزیدنت بوش مصر و کشورهای متمایل به آمریکا را شدیداً زیر فشار سیاسی قرار داده بود و از آنها می خواست که سریع تر به سمت گسترش دموکراسی در منطقه کوشا باشند، پرزیدنت اوباما در نطق معروف خود در قاهره رسماً این سیاست را رَد کرد و اعلام داشت که هر کشوری باید به شیوه و روش خود اقدام کند و نسخه از پیش ساخته شده ای برای آینده خاورمیانه وجود ندارد. این تغییر جهت موجب شد دیکتاتورهای منطقه نفس راحتی بکشند. پاره ای از این مفسران به انتخابات مصر در دوران بوش اشاره می کنند که طی آن تعداد کثیری از مخالفان به پارلمان رفتند در حالیکه در انتخابات اخیرتوسط اخوان تنها یک نماینده مخالف حکومت توانست به پارلمان راه یابد. در دو کشور مجاور ایران، عراق و افغانستان، به دلیل حضور نیروهایی آمریکایی و اروپایی نوعی حکومت شبه دموکراتیک با انتخابات نسبتاً آزاد وبا آزادی مطبوعات ایجاد شد. اما هنوز معلوم نیست زمانی که نیروهای آمریکائی و غربی به طور کامل از افغانستان خارج شوند آیا اثری از دموکراسی در این دو کشور پایدار خواهد ماند؟
آنچه امروز بیش از همیشه مورد توجه ناظران سیاسی منطقه قرار گرفته نقش کلیدی ایران در تعیین سرنوشت منطقه است. این روزها بیش از همیشه توجه جهانیان به ایران و ارتباط آن با حوادث منطقه معطوف شده است. در حالیکه سرانجام نشان داده شد که آمریکا و دیگر کشورهای غربی نخواهند توانست با اِتکاء به نظام های دست نشانده ای مانند مصر و تونس در برابر موج واپسگرائی و تروریسم مقاومت کنند، باید پرسید آیا اکنون آنها به ارزش و اهمیت ایرانی آزاد و دموکرات به عنوان یک کشور نمونه پی برده اند یا هنوز دل به سازش با رژیم آخوندی خوش کرده اند؟ تجربه سی و چهار سال استبداد سیاسی، فساد حکومتی و دیکتاتوری مذهبی در ایران شرایطی ایجاد کرده است که امروز مردم ایران بتوانند با استقرار یک حکومت دموکراتیک و آزاد برای تمامی منطقه سرمشق و نمایانگرآینده شوند. پیروزی دموکراسی و استقرار آزادی در ایران یگانه مسیر و راه حل رو یا روئی عملی با تروریسم اسلامی و دیگر مسائل بغرنجی است که اروپا و آمریکا ناگزیر از رویاروئی با آن هستند. متأسفانه هنوز از نور رستگاری در جبین سیاست خارجی غرب و آمریکا در ارتباط با ایران خبری نیست.
شاهین فاطمی
پاریس
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
امید
پیام نوروزی اوباما و مقاله ولی نصر در نیویورک تایمز و پیام جان کری نشان داد لابی ج.ا. در امریکا حرف اول و آخر را می زند و پس از پایان کار احمدی نژاد اوباما نمایندگانش را به دستبوسی مقام معظم خواهد فرستاد. خامنه ای هم در مشهد گفت امریکا پیام داده که دنبال تغییر نظام نیستیم.
کارتر خمینی را برسرکار آورد ، ریگان برایشان اسلحه فرستاد ، کلینتون دنبال "معامله بزرگ" بود ، بوش ( با همدستی جک استرا ) عراق و افغانستان را به ایران تقدیم کرد و اوباما منتظر آزمایش بمب هسته ای نشسته و به لطایف الحیل دفع الوقت می کند.
و متاسفانه "ملت شریف ایران " با "فرهنگ غنی 2500 ساله " از درک ساده ترین مسائل عاجز است و عملا نشان داده به رژیمی که فشار اقتصادی و اجتماعی و سیاسی بیشتری بر آن وارد کند علاقمندتر است. ملت شریفی که برای دیدن فیلمهای سخیف و مزخرف ِ مسعود ده نمکی ، چماق دار و قداره بند و هفت تیرکش رژیم و از عوامل مستقیم حمله به کوی دانشگاه و کشتن و مجروح کردن دانشجویان ، تا ساعت 2 نیمه شب جلوی سینماها صف می بندند و میلیاردها تومان به قاتل فرزندانشان جایزه می دهند و برایش هورا می کشند.
در اصفهان پیرمردی در جمع فامیل می گفت از زمان رضاشاه تا کنون کسی به ما پول نداده بود ولی احمدی نژاد به ما هر ماه پول می دهد و حاضرین مانند بز اخفش حرفش را تائید می کردند.
با این فضای داخلی و حمایت خارجی ، این رژیم صد سال و بیشتر عمر خواهد کرد.
March 22, 2013 04:02:24 AM
---------------------------
|