مقدمه:
پس از پنجاه سال غلبه گفتمان چپ بر سپهر سیاسی ایران كه نتایجی خسارتبار و گاه جبرانناپذیر نصیب ایران و ایرانیان كرد؛ لیبرالیسم، آن ققنوس خوشخوانیست كه از زیر خاكستر، از پس ویرانههای چپزدگی رخ مینماید و از جانهای مشتاق آزادی دلربایی میكند. لیبرالیسم بر سه اصل فردیت، عقل و آزادی استوار شدهاست. در لیبرالیسم اصالت با فرد و آزادی او است و اداره امور جامعه و مسئولیت هدایت بشر به ساحل آرامش و لذت، بر عهده عقل نهاده شدهاست. آزادی برای ما هم هدف است، هم روش. آزادی مورد نظر ما دارای مرزبندی مشخص با هرج و مرج و بیبندوباریست. آزادی برای ما اگر چه اصل است و هر گونه محدود كردن آن نیازمند استدلالهای موجه، اما دامنه آزادی تنها تا جایی گسترده میشود كه موجب تجاوز به حریم حقوق بنیادین انسان با معیار اعلامیههای جهانی حقوق بشر نشود. از سویی آزادی حق انسان است و از سوی دیگر همه افراد انسانی نسبت به حقوق و آزادیهای یكدیگر مكلفاند.
در جهانبینی لیبرال، انسان موجودی جویای لذت و خردمند است كه با تأكید بر تعقل قادر است به نحو مطلوب امور خویش را تمشیت كند. انسان تنها موجودیست كه میتواند از طریق كنترل عقلانی امیال خود فرهنگسازی كند و فرهنگ و تمدن مهمترین فصل ممیز او با حیوانات است. با تكیه بر همین عقلانیت لیبرالی بودهاست كه دستاوردهای شریفی چون دموكراسی و حقوق بشر، چشماندازی جدید از زندگی را فرا روی انسان رهاشده از عصر بردهداری و فئودالیته قرار داد.
ما ضمن پرهیز از ارادهگرایی خام و با آگاهی نسبت به تواناییها و محدودیتهای نوع بشر، بر این باوریم كه میتوان با تمسك به عملگرایی لیبرال، كه خصوصیتی واقعبینانه دارد، بسیاری از ابعاد نامطلوب جامعه ایرانی در سپهر اقتصاد، سیاست و فرهنگ را با تكیه بر ارزشها و روشهای لیبرالی اصلاح كرد و تغییر داد. درست همین پرهیز از ارادهگرایی خام و غیر عقلانی است كه لیبرالها را از دروغ «مدینه فاضله» و افسون «یوتوپیاگرایی» مصون میدارد. انسان نه اسیر تقدیر تاریخی است و نه زندانی مشیتی فرا زمینی. از این رو لیبرالسیم به هیچ وجه انفعال و بیعملی را برنمیتابد؛ عمل سیاسی مبتنی بر عقلانیت و محاسبه فایده ـ هزینه را تأیید میكند اما افراطگرایی كور را رد میكند. تاریخ لیبرالیسم تاریخ مبارزههای باشكوه لیبرالها با پادشاهیهای مطلقه، كلیسای جبار، ارتجاع مذهبی، فاشیسم، استالینیسم و توتالیتاریسم است. لیبرالها همواره در صف مقدم مبارزه برای تحقق حقوق اساسی آحاد انسانها بودهاند. مبارزه با تبعیض نژادی و هر گونه آپارتاید، دفاع از برابری حقوق زن و مرد، بخشی دیگر از تاریخ پر افتخار مبارزات لیبرالی است. همین مبارزه عملگرایانه و عقلمحور است كه امروز لیبرالیسم را به بدیل ناگزیر انواع نظامهای سیاسیـ اقتصادی بسته و توتالتیر تبدیل كردهاست. ما مصمم هستیم این مبارزه شریف را تا تحقق حقوق بشر و دموكراسی، به عنوان والاترین ارزشهای لیبرالیسم ادامه دهیم و در این راه از فداكاری و پرداخت هزینه ابایی نداریم. به قول جان استیوارت میل، فیلسوف بزرگ لیبرال: «هر چند فقط در اوضاع و احوال بسیار ناقص جهان است كه هركس باید با فداكاری مطلق در مورد خوشبختی خود به خوشبختی دیگران یاری رساند؛ با این همه تا زمانی كه در این وضع ناقص قرار داریم ما با اعتقاد كامل اظهار میكنیم كه آمادگی برای چنین فداكاری، بزرگترین فضیلتی است كه میتواند در آدمی وجود داشتهباشد.» ما در این راه دست یاری همه آنهایی كه خود را همفكر و همراه ما در این مبارزه خطیر میدانند به گرمی میفشاریم. این مانیفست در واقع مبین مبانی نظری مشترك كسانی خواهد بود كه ذیل پرچم لیبرالیسم به ایران و جهانی آبادتر، ثروتمندتر و آزادتر میاندیشند. جهانی مصون از تروریسم، دیكتاتوری، بنیادگرایی، خشونت، جهل و به دور از جلوههای خشن و غیر قابل تحمل فقر. ما از طریق این مانیفست، موضع نظری خود را به صورت شفاف پیرامون مقولات زیر به اطلاع همگان میرسانیم:
1- اقتصاد:
اقتصاد آزاد، مبتنی بر سازوکار بازار از جمله اصول اساسی لیبرالیسم است. امنیت سرمایه، احترام به مالكیت خصوصی به مثابه یكی از حقوق بنیادین و سلبناشدنی بشر و نفی دولتی شدن اقتصاد از جمله لوازم اقتصاد آزاد هستند. دخالت بیرویه و بیقاعده دولت در اقتصاد و نفی بازار آزاد، نه تنها سنگ بنای توتالیتاریسم است، بلكه فساد مالی، اتلاف منابع، عدم شفافیت و شكلگیری اقتصاد مبتنی بر رانت و رابطه و حامیپروری از جمله نتایج فاجعهبار آن خواهد بود. در همین چارچوب، ایران واجد یكی از بستهترین و فاسدترین اقتصادهای دنیاست. تنها دولتی به قواعد دموكراتیك و پاسخگویی در برابر شهروندان تن میدهد كه منابع مالیاش وابسته به مالیات شهروندان باشد. دولتی كه با تكیه بر نفت و منابع طبیعی به لحاظ اقتصادی مستقل از شهروندان باشد، به راحتی در نقش قیم جامعه ظاهر خواهد شد. مهمترین منابع مالی دولتهای دموكراتیك كه آنها را وادار به شفافیت و پاسخگویی میكند، توسط مالیات بورژوازی تأمین میشود. از این رو تصور وجود دولت دموكراتیك، بدون وجود بورژوازیای گسترده، مستقل و نیرومند تصوری دشوار یا حتی ناممكن است، همانطور كه پیدایش جامعه مدنی بدون وجود اقتصاد آزاد، امری ممتنع خواهد بود. همین واقعیتهای غیر قابل انكار است كه دفاع از اقتصاد آزاد را به وظیفه عینی همه نیروهای دموكراسیخواه تبدیل میكند. از همین رو ما معتقد به واگذاری امور اقتصادی تحت تصدی دولت به بخش خصوصی، در وضعیتی آزاد و شفاف هستیم. البته وجود آزادی مطبوعات، ثبات سیاسی، دستگاه قضائی سالم و مستقل از جمله پیششرطهای هر گونه خصوصیسازی سالم و قابل اعتماد خواهد بود. ما با آنچه در ایران امروز خصوصیسازی نامیده میشود مخالفیم و آن را اختصاصیسازی و واگذاری اموال ملت به آشنایان و رفقا و نورچشمیها میدانیم و باور داریم كه اموال غصب شده ملت باید به دولت منتخب ملت باز گرداندهشود تا خصوصیسازی منجر به پیشرفت و توسعه در شرایط پیشگفته انجام گیرد. ما همچنین از روند رو به گسترش اقتصاد جهانی و تعامل مؤثر با آن استقبال میكنیم و به جد معتقدیم كه توسعه اقتصادی كشور بدون تعامل با دنیای آزاد و اقتصاد جهانی میسر نخواهد شد. در شرایط ثبات و مشروعیت سیاسی، گسترش توریسم و جلب سرمایههای خارجی از جمله راه حلهای تجربه شده، جهت كاهش وابستگی درآمد كشور به نفت است؛ چرا که دولت نفتی از مهمترین عوامل تثبیت دولت استبدادی در ایران است و کوتاه کردن تدریجی دست دولت از درآمد نفت و جایگزینی آن با درآمدهای مالیاتی، راه ناگزیر آینده است.
2- دولت:
«دولت شر لازم» است. «شر» است از این جهت كه با دو اصل آزادی و فردیت لیبرال تزاحم مییابد و «لازم» است از این بابت كه بدون وجود اقتدار مؤثر سیاسی، جامعه مسیر ناامنی و هرجومرج و نهایتاً محو آزادی و فردیت را خواهد پیمود. به اعتقاد ما دولت لیبرالدموكرات این پارادوكس بزرگ اندیشه و عمل سیاسی را حل كردهاست. از این رو ما معتقدیم تحقق دولت «لیبرالدموكرات مقتدر» در عرصه سیاسی، فراتر از «شری لازم» و بلكه «خیری لازم» است. «لیبرالدموكراسی مقتدر» حافظ آزادی، نگاهبان امنیت، دائر مدار نظم سیاسیـ اجتماعی و اعمالكننده قوانین دموكراتیك در جهت صیانت از حقوق بنیادین بشر خواهد بود. پس لیبرالیسم به هیچ وجه مترادف دولتستیزی و آنارشیسم نیست. به عقیده ما تنها عامل مشروعیتدهنده به حكومت، آرای فرد فرد شهروندان است كه در شرایط آزاد و به دور از هر گونه فشار ابراز شدهباشد. حكومت باید بیانگر خواست و انتخاب شهروندان باشد. از آنجا كه مهمترین كارویژه دولت مهیا كردن شرایطی برای رسیدن تمامی شهروندان به حقوق بنیادینشان است، حكومت برآمده از رأی مردم چنانچه به حقوق شهروندان و انسانهای تابع خود تعدی و تجاوز كند، آنگاه مشروعیت خود را از دست خواهد داد. چونكه مبنای موضوعیت خود را از دست دادهاست.
یادآوری این نكته ضروری است كه حداكثر آزادی فردی در عرصه اجتماع، آن زمانی در گروی پیدایش دولت كمینه است كه پیش از آن و طی تحولی تاریخی، احترام به حقوق بنیادین بشر در ساختار حقوقی تثبیت شدهباشد و افراد خویشكامی كه هر یك در نوع خود غایتی هستند، آموخته باشند كه بیشینه سود و تقرب به غایت مورد نظرشان جز از طریق تعامل با دیگر افراد در مجرایی عقلانیـ حقوق بشری، امكانپذیر نخواهد بود. تاریخ به ما میآموزد كه موتور محرك این تحول، دولت مقتدر بودهاست. از این رو، ما در گذار به سوی «لیبرالدموكراسی مقتدر» و در جهت تسریع و نهادینگی توسعه لیبرال در ایران، «دولتگرایی لیبرال» را پیشنهاد میكنیم. از منظر لیبرالی فرد و دولت مكانیستیك (دولت به عنوان میانجی افراد) با هم تعامل سازگار دارند. دولتگرایی لیبرال به معنای بازیگری پررنگ دولت در عرصه اقتصاد نیست، بلكه به معنای بازیگری مؤثر، صریح و بدون پردهپوشی دولت در دفاع از حقوق بنیادین بشر در عرصه سیاست و جامعه است كه حداقلهای لازم برای زیست آزادانه را ارائه میدهد. ساختار حقوقی باید به گونهای باشد كه دشمنان حقوق بنیادین بشر توانایی تهدید موجودیت این حقوق به عنوان حداقلهای زیست آزادانه را نداشتهباشند. در نهایت ما باور داریم كه اگر از آسمان انتزاع به زمین واقعیت پای بگذاریم، حداكثر آزادی فردی واقعاً ممكن، در گروی حذف دولت مكانیستیك نیست، بلكه این حداكثر آزادی افراد آنگاه ممكن میشود كه میان افراد مستقل و دولت مقتدر، تعادلی ظریف برقرار شود. سیاست و تدبیر امور جامعه از جمله مواردی است كه بر اساس عقل بشر سامان مییابد، از این رو ما به تفكیك سیاست و دولت از دین و نهادهای دینی معتقدیم و باور داریم که دولت باید نسبت به دین و ایمان شهروندان بیطرف باشد.
3- جامعه و فرهنگ:
جامعه دموكراتیك، زیر بنای حكومت دموكراتیك است. هر چند حاكمیت دموكراتیك نیز به نوبه خود میتواند در گسترش مناسبات اجتماعی دموكراتیك مؤثر باشد. چنانکه حاكمیت استبدادی و ضد حقوق بشری نیز بازتولید مناسبات خشن، غیر دموكراتیك و خلاف موازین حقوق بشر را در جامعه دامن میزند. خانواده پدرسالار سنگ بنای نظام سیاسی مستبد است و نظام سیاسی مستبد حافظ مناسبات پدرسالار. زیرا هستی و موجودیت خود را در گروی تقویت و ادامه این مناسبات غیر انسانی میبیند. در جامعهای لیبرال حریم خصوصی زندگی افراد محفوظ است. افراد از حق دگربودگی و دگراندیشی بهرهمند هستند. سبكهای مختلف زندگی به رسمیت شناخته میشود و تکثرگرایی در تمامی شئون فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، اصلی مسلم است. دولت و جامعه حق ندارند به نام سنت یا قانون، سبك خاصی از زندگی یا نوع معینی از پوشش را به افراد تحمیل كنند. ما به آزادی همهگونه روابط مبتنی بر رضایت و حقوق بشر میان تمامی انسانها اعتقاد داریم. فرهنگ لیبرال، فرهنگی مبتنی بر تساهل، مدارا و دگرپذیری است. از این رو جامعه لیبرال از طریق تأمین كردن آزادی، خود را نسبت به شكفتگی استعدادها و قدرت آفرینش افراد مسئول میداند و از حق پیشرفت اجتماعی افراد حمایت میكند. لغو سانسور در عرصه هنر، ادبیات و فرهنگ از دیگر اهداف مطلوب نیروهای لیبرال است. هر گونه محدودیت در این عرصه همانگونه كه اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق حقوق مدنی و سیاسی اعلام میكنند، باید بر اساس موازین جامعهای باز و دموكراتیك باشد. جامعه باز و آزادیهای فرهنگی و اجتماعی از جمله اصول اساسی لیبرالیسم به شمار میآیند.
4- حقوق بشر:
حقوق بشر مدرن همزاد لیبرالیسم و بدون شك بزرگترین دستاورد آن است. امروز و در عصر برتری گفتمان لیبرال در پهنه گیتی، حتی دشمنان لیبرالیسم نیز ناچار به پذیرش این مفهوم والا و شریف انسانی شدهاند. حقوق بشر، كلی تجزیهناپذیر است. نمیتوان به بخشی از آن مؤمن بود و قسمتی را انكار كرد. حقوق بشر مجموعهای از حقوق فراملی، فرامرزی، فرامذهبی، فراطبقاتی، فرانژادی و فرازبانی است و بنا بر این تعابیری چون حقوق بشر شرقی یا اسلامی، نمیتواند دستمایه نادیده گرفتن هیچیک از اجزای حقوق بشر شود. ما خود را موظف و متعهد به دفاع از حقوق بشری همه شهروندان، حتی مخالفین فكری و دشمنان سیاسی خود میدانیم. ما از حقوق بشری همه ایرانیان فارغ از هر عقیده، منشاء قومی و طبقاتی كه داشتهباشند دفاع میكنیم و مهمترین هدف و برنامه خود را تحقق نظمی سیاسیـ اجتماعی در چارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقنامههای ملحق به آن میدانیم. امروز و در پرتو تحولات روی داده در عرصه بینالمللی، حقوق بشر به تدریج از وجه صرفاً اخلاقی خود فراتر رفته و به تعهدی عام و دارای شمول بینالمللی تبدیل شدهاست كه همه دولتها در همه جای دنیا مكلف به اجرا و رعایت آن هستند. بسیاری از موارد مربوط به حقوق بشر از چنان اهمیتی برخوردار است كه نقض گسترده آنها جنایت بر ضد بشریت محسوب میشود و قابل تعقیب كیفری در دادگاههای بینالمللی است. بر این اساس ما به ضرورت الغای كلیه قوانین مخالف با روح و مفاد حقوق بشر معتقدیم. به نظر ما استقرار دولت لیبرالدموكرات و ارتقای سطح فرهنگ، توسعه و رفاه برای تحقق حقوق بشر گزینههای ناگزیر و لازم پیش رو خواهند بود.
5- نسل های حقوق بشر، محیط زیست و اعلامیه هزاره:
حقوق بشر اگر چه بر پایه حقوق بنیادین و حقوق مدنیـ سیاسی شكل گرفت، اما در ادامه با توجه به روند رو به پیشرفت دنیای متمدن، نسلهای دوم و سوم حقوق بشر بیانگر اراده جامعه بشری برای حفظ و حراست از حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حق بر محیط زیست و حق بر توسعه نیز شدند. در كنار فقر شدید، گرسنگی و بیماریهای گسترده مسری، تخریب روزافزون محیط زیست نیز یكی از مهمترین چالشهای پیش روی تمدن بشری است. از این رو ما خواهان تلاش جهت حفظ محیط زیست سالم به عنوان مبنای حیات بشر هستیم و از تلاشهای بینالمللی و تمهیدات دنیای متمدن در راه محافظت از محیط زیست حمایت میكنیم و خواهان تقویت روندها و سازوكارهای حمایت از محیط زیست سالم هستیم. همچنین اهداف اعلامیه هزاره توسعه ملل متحد از جمله کاهش فقر و گرسنگی، دستیابی به آموزش عمومی، ترویج و تبلیغ برابری جنسیتی و توانمندسازی زنان، مهار و كنترل ایدز، كاهش مرگومیر كودكان، بهبود وضعیت بهداشتی مادران و سایر موارد مذکور در اعلامیه، مورد حمایت لیبرالهای ایرانی میباشد.
6- جنبش زنان:
فمینیستهای لیبرال، بر این باورند كه برابری برای زنان از طریق اصلاح قانون و اصلاح اجتماعی امكانپذیراست. از آنجا كه انسانها را از بدو تولد دارای حقوق بنیادین و برابر میدانیم، دستیابی به قوانین برابر و سعی در تغییر قوانین تبعیضآمیز علیه زنان و ایجاد بستر و فرصتهای برابر در جامعه، بدون در نظر گرفتن جنسیت و خاستگاه اجتماعی افراد، مورد توجه ما هستند. توانمندسازی زنان در عرصههایی كه به دلیل محدودیتهای اعمال شده، كمتر در آن حضور داشتهاند نیز از مهمترین مسائل مورد توجه است. فمنیستهای لیبرال توجه بیشتری به افراد به عنوان هویتهای مستقل در جامعه دارند. بر این اساس، آزادی فردی برای زنان و تحقق حقوق فردی آنان را جدا از محدودیتهای جنسی و جنسیتی هدف خود قرار دادهاند، زیرا زنان اسیر فرآیند فاسد هنجارها و سنتهای زنستیز و پدرسالارانه جامعه ایران شدهاند، که پوشش اجباری یکی از نمونههای اجحاف و نقض حقوق فردی آنان است.
دستیابی به قوانین دور از خشونت علیه زنان (نظیر رجم و شلاق) و نیز تلاش در جهت از بین بردن انواع خشونتهای رایج در جامعه، مانند خشونتهای خانگی، خیابانی، شغلی و... كه منجر به قتلهای ناموسی و خودسوزی زنان میگردد، آرمان لیبرالهای ایرانی است. سعی در آموزش و تغییر فرهنگ در مناطق محروم، كه در آنها علاوه بر مشكلات قوانین رسمی، زنان از قوانین نانوشتهای به نام سنت نیز در رنج میباشند و همگام با آن، تلاش در پیوستن به كنوانسیونهای بینالمللی نظیر كنوانسیون رفع همه اشكال تبعیض علیه زنان میتواند ما را در دستیابی به آزادیهای فردی و حقوق زنان یاری دهد. هر گونه توسعه بدون مشاركت فعال زنان به عنوان نیمی از جامعه ناممكن خواهد بود.
7- دین و آزادی مذهب:
ما به تفكیك سیاست و دولت از دین و نهادهای دینی معتقدیم و باور داریم که دولت باید نسبت به دین و ایمان شهروندان بیطرف باشد. ما اگر چه به تفكیك دولت از امر قدسی و نهادهای دینی معتقدیم، اما به هیچرو با هیچگونه دینستیزی آن هم در شكل خشن آن، كه مورد نظر برخی جریانات افراطی است، سر سازگاری نداریم. مرزبندی ما با دینستیزان برجسته است. ما به آزادی و برابری پیروان كلیه مذاهب و ادیان معتقدیم. لغو امتیاز ویژه برای دین در عرصه دولتـ سیاست به معنای تحریم یا حتی تحقیر موجودیت آن در زندگی مدنیـ شخصی افراد نیست. مطلوب ما جامعهای است كه در آن افراد با هر اعتقاد دینی و مذهبی كه دارند در كمال آزادی و برابری در كنار هم زندگی كنند و هیچگونه تحمیل مذهبی و خشونت دینی در آن وجود نداشتهباشد. یكی از وظایف دولت لیبرالدموكرات، فراهم كردن فضایی امن و آزاد برای عبادت پیروان ادیان و مذاهب مختلف است. بدیهی است، پیروان ادیان نیز باید به قوانین و نظامات دموكراتیك و قواعد حقوق بشر احترام بگذارند و آنها را رعایت كنند.
8- ملت و ملیت:
ایرانیان به شهادت تاریخ از طلایهداران فرهنگ و تمدن بشری بودهاند و در طول تاریخ درخشان و پرافتخار خود چهرههای شاخصی را به تمدن بشری معرفی كردهاند. ملت ایران ملتی است واحد، متشكل از اقوام مختلف. فارسها، تركها، كردها، لرها، بلوچها، تركمنهاو... اجزای مختلف و برابر ملت ایراناند که هر کدام به نوبه خود سهمی بهسزا در سابقه درخشان تمدنی ایرانزمین داشتهاند. ایران موزاییكی رنگارنگ از اقوام است. این تنوع و رنگارنگی نه تنها تهدید نیست، بلكه به شرط رعایت حقوق برابر همه اقوام و به رسمیت شناختن این تنوعات كه لازمه آن رواج فرهنگ مدارا و دگرپذیری است، مسئله گونهگونی اقوام میتواند فرصتی بینظیر برای توسعه و پویایی جامعه باشد. ملت واحد ایران با اجزای مختلف و برابر در چارچوب ایران متحد، بزرگ و یكپارچه شانس و فرصت بسیار بیشتری برای توسعه و عظمت دارد. از این رو ما ضمن اعتقاد راسخ به رعایت كامل حقوق مدنیـ سیاسی و حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی همه اقوام ایرانی و ضمن محكوم كردن هر گونه ظلم و تبعیض در حق اقوام ایرانی، با هر گونه تجزیه طلبی مخالفیم و آن را در عصر جهانی شدن كه جامعه بینالمللی هر روز بیشتر از قبل به سوی یکپارچگی پیش میرود، اندیشه و اقدامی ارتجاعی میدانیم كه دورنمای منزجركننده جنگ داخلی، فقر و توسعهنیافتگی را در برابر ما قرار میدهد. به همین دلیل ما به تمامیت ارضی كشور پایبندیم و مخالفت خود را با تجزیهطلبی و هر گونه اقدامات خودسرانه كه زمینه جداییطلبی را فراهم كند، اعلام کرده و بر وحدت ملی تأکید میکنیم.
9- جهانی شدن:
جهانی شدن در حقیقت، جهانی شدن شیوه زندگی دموكراتیك و ارزشهای جامعه لیبرالی است. گر چه موتور اصلی جهانی شدن را لیبرالدموكراسیهای ثروتمند غربی تشكیل میدهند، اما جهانی شدن به معنای جهانگیر شدن جغرافیایی خاص نیست، بلكه به معنای جهانی شدن مجموعهای از اصول، ارزشها، هنجارها و نهادهاست كه بیشترین همخوانی را با طبع جویای لذت و آزادی انسان دارند. راز پیروزی و جهانگیر شدن لیبرالیسم در همین «همخوانی» نهفته است. آن چه امروز در حال روی دادن است و ما نیز از آن حمایت میكنیم، جهانی شدن ارزشها و نهادهای لیبرالی است. فرآیند جهانی شدن، حصارهای بسته دیكتاتوریهای محلی، سیاسی و فكری را بسیار شكنندهتر كردهاست. استیلای كامل دولتهای محلی بر شیوه زیست فرهنگی مردم، دیگر ممكن و دست كم قابل توجیه نیست. فرآیند جهانی شدن محملی است برای حاكمیت عقل مدرن و انزوا و نابودی سنتهای فرسوده. بر همین اساس از كمرنگ شدن مرزهای ملی و تضعیف تعصبات قومی و فرآیندهای منتهی به همبستگی بینالمللی حمایت میكنیم.
10- تکثرگرایی:
پلورالیسم( تکثرگرایی) یکی از بنیانهای مهم لیبرالدموکراسی است؛ به این معنا که انسانها از علایق، آرزوها و استعدادهای متفاوتی برخوردارند و بر این اساس، در یک جامعه دیدگاههای متفاوت و گاه متضادی شکل میگیرد. این اختلاف دیدگاهها، از سرشت بشر و انسانیت انسانها سرچشمه میگیرد.
جوهره لیبرالیسم، باور به انسان و تواناییهای اوست و نه تنها در پی سرکوب و از بین بردن این تفاوتها نیست، بلکه تضارب آرا و ایجاد فضایی برای گفتگو میان دیدگاههای مختلف( آزادی بیان و اندیشه) را به مثابه ضرورتی لازم و نه کافی برای شکلگیری و تثبیت سازوکارهای دموکراتیک میداند.
بنا بر این، پلورالیسم جامعهای را نوید میبخشد که در آن به جای مونولوگ ناشی از استبداد، دیالوگ و چندصدایی برقرار است و سبکهای مختلف زندگی، به گونهای مسالمتآمیز در کنار یکدیگر به حیات خود ادامه میدهند.
از لحاظ سیاسی، قضاوت درباره اینکه کدام یک از رویکردهای مختلف باید اداره جامعه و قدرت سیاسی را عهدهدار شود، از طریق رأی مردم و برگزاری انتخابات آزاد مشخص میشود و حضور دیدگاههای مختلف در قالب احزاب و گروههای سیاسی متعدد، امکان نقد مستمر و جلوگیری از انحصار قدرت را فراهم میآورد.
نکته مهم این است که در نتیجه تکثرگرایی، رفته رفته جامعه مدنی بالندهای قوام مییابد که از یک سو، از تودهای شدن جامعه و رویکردهای پوپولیستی جلوگیری میکند و از سوی دیگر، این جامعه مدنی میتواند ضمن نقد قدرت سیاسی و افزایش آگاهیهای مردم، مطالبات گوناگون افکار عمومی را برای دولت مشخص کند.
بر این اساس، پلورالیسم یکی از الزامات انکارناپذیر لیبرالدموکراسی است و تجربه خونبار و شکستخورده تلاشهایی که در طول تاریخ برای شکلگیری نظامهای سیاسی با حزب واحد و ایدئولوژی مسلط صورت گرفت، گواهی است بر ضرورت باور به تکثرگرایی.
11- صلح جهانی و مبارزه با تروریسم:
گذار از دنیایی كه در آن اصل مشروعیت جنگ پذیرفته شدهبود، به دنیایی كه موارد جنگ به اموری به شدت استثنایی بدل شده، از جمله مهمترین دستاوردهای تمدن بشری و سازمان ملل متحد بودهاست. بدون شك وضعیت ایدهآل، گذار به سوی دنیای عاری از جنگ خواهدبود. رژیمهای توتالتیر و سازمانهای بنیادگرا مهمترین موانع این گذار هستند. از این رو معتقدیم گسترش لیبرالدموكراسی و تكامل فرآیند اقتصاد آزاد جهانی، به عنوان بهترین پادزهر دیكتاتوری و بنیادگرایی، عامل گسترش و نهادینه كردن صلح بینالمللی است. امروز، تروریسم مبتنی بر بنیادگرایی مذهبی در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان یكی از مهمترین تهدیدها علیه صلح و امنیت بینالمللی است. ما ضمن تأکید بر ضرورت تعمق در ریشههای این پدیده و تلاش در جهت از بین بردن زمینههای مساعد برای رشد آن، از تلاشهای جامعه بینالملل و دنیای متمدن برای مبارزه با تروریسم حمایت میكنیم.
كارویژه اصلی دولت در عرصه بینالمللی تأمین منافع ملی است. در سطح بینالمللی میبایست با تمام كشورهای به رسمیت شناختهشده از سوی نظام ملل متحد، بر اساس منافع ملی به تعامل پرداخت. در راه تحقق این هدف، ارتباط همدلانه با جهان آزاد همواره در اولویت قرار دارد.
12- عدم خشونت:
خشونت همواره در برابر كسی كه خشونت نمیورزد به هر شكلاش محكوم است و در برابر کسی که خشونت میورزد تا جایی که ممکن است شایسته احتراز. فلسفه سیاسی لیبرال فرضِ فراتاریخی قراردادِ اجتماعی را پیشنهاد میكند. فرضی كه در خلال آن جامعه، یكسره تمامی حق اعمال خشونت خود را به دولت تفویض میكند و پس از آن حق انحصاری دولت در اعمال خشونت مشروع، جایگزین اعمال خشونت فردی و اجتماعی میشود. خشونت مشروع خشونتی مورد توافق طرفین قرارداد است، كه بر سر تمام اجزای آن توافق شدهاست؛ بر سر مقدار خشونت، بر سر شیوه اعمال خشونت، بر سر موارد مجاز برای اعمال خشونت و در آخر، بر سر نهاد اعمالکننده خشونت. اما چنانچه دولت كه یكی از طرفین فرضی قرارداد است، موضوعیت قرارداد كه همانا «خروج انسان از وضع طبیعی خشونت همه علیه همه است» را نادیده بگیرد و خود وضع طبیعی جدیدی بیافریند كه در آن دولت به مثابه گرگی، بدون در نظر گرفتن مفاد اصلی قرارداد، بیمحابا علیه طرف دیگر قرارداد خشونت بورزد، مشروعیت انحصار و اعمال خشونت را از دست میدهد. در عین حال ما بر این نكته پافشاری میكنیم كه پرهیز از خشونت، سنگ بنای مدنیت و توسعه است. متأسفانه جامعه ایران، جامعهای است با خشونت گسترده در سطح خانواده، جامعه و سیاست. خشونت علیه زنان، خشونت علیه كودكان و خشونت علیه مخالفان سیاسی، اگر چه به ظاهر متفاوتاند اما در واقع همه برخاسته از آن ساختار اجتماعیـ فرهنگیای هستند، كه خشونت را مجاز میشمرد.
سنت قبیلهای، قرائت رایج از مذهب و تفكرات چپگرایانه افراطی در کنار توسعهنیافتگی مهمترین آبشخورهای فكریـ فرهنگی خشونت در ایران هستند. در جامعهای با این سطح گسترده خشونت، اهمیت تأكید بر نفی خشونت از صرف یك شعار سیاسی فراتر رفته و برای لیبرالها به عنوان پرچمداران مدارا و «عدم خشونت» به هدفی استراتژیك تبدیل میشود. کاهش جلوههای مختلف خشونت اجتماعیـ سیاسی آرمان بزرگی است که بر اساس آن مرزبندی لیبرالها را با تمامی تفكرات خشونتورزانه از رادیکالیسم دینی گرفته تا چپ افراطی و كلیه گروههایی كه به مبارزه مسلحانه و خشونتبار معتقدند، بسیار برجسته و غیر قابل خدشه میسازد.
<13- برابری:
برابری اساساً مقولهای لیبرال است كه چپگرایان با ارائه تفاسیر تنگ و تند از آن سعی در مصادره آن داشتهاند. ارائه تعاریفی از برابری كه مستلزم نقض حق مالكیت و نفی اقتصاد آزاد و در نتیجه سلب آزادیهای اساسی شود، نه ممکن است و نه مطلوب. ما ضمن رد تعاریف توتالیتر از برابری كه به قیمت محو آزادی و نقض حقوق انسانی، یكسانسازی مكانیكی جامعه را هدف نهایی خود قرار میدهند، از مفهوم برابری لیبرال كه به معنای برابری حقوق همه انسانها فارغ از نژاد، رنگ، جنس، مذهب، عقیده، منشاء اجتماعی و طبقاتی و مسائلی از این قبیل است، دفاع میكنیم. این معنا از برابری كه در آموزههای لیبرالی ریشه دارد توسط اعلامیه جهانی حقوق بشر و كنوانسیونهای مرتبط با آن نیز پذیرفته شدهاست. برابری در غیر این معنا، در طول تاریخ، دستاویزی برای رژیمهای توتالیتر در راه محو آزادی نوع بشر بودهاست. برابری توتالیتر سوسیالیستی نه تنها تاًمین برابری نمیكند و آزادی را نابود میكند، بلكه تبعیض و دیكتاتوری را در بدترین شكل آن باز تولید میكند.
14- تأمین اجتماعی و حقوق کار:
ما در كنار اعتقاد راسخ به اقتصاد آزاد و ضمن حمایت كامل از حق مالكیت خصوصی و امنیت سرمایه، با رها كردن طبقات پایین و فقرا در گرداب فقر و فلاكت، مخالفیم و معتقد به ضرورت فراهم شدن حداقلی از امكانات برای تمامی شهروندان هستیم. دسترسی به غذا و مسكن و سایر نیازمندیهای اولیه بشری، حق همه شهروندان و لازمه برخورداری از زندگیای انسانی است. این امر میسر نمیشود مگر با تكیه بر نظام جامع و كارآمد تأمین اجتماعی كه چتر حمایتی خود را بر اقشار آسیبپذیر بگسترد. این امر نه تنها مخالف اصول لیبرالیسم نیست، بلكه برگرفته از تجربه موفق كشورهای لیبرال در كاهش فقر و تقویت طبقه متوسط است. نظام جامع تأمین اجتماعی از به وجود آمدن طبقه به شدت فقیر حاشیهنشین كه بسیار محتمل است بهترین پیاده نظام جنبشهای پوپولیستی چپ افراطی یا راست افراطی باشد، جلوگیری میكند. در واقع تأمین اجتماعی بهترین حافظ لیبرالیسم در برابر كمونیسم و فاشیسم خواهد بود. ما به تولید ثروت معتقدیم و نه توزیع فقر. توسعه را به مثابه آزادی میدانیم و بر این باوریم كه در جامعهای توسعهیافته و ثروتمند امكان بیشتری برای رفاه و آسایش همه اقشار وجود دارد. در جامعهای فقیر با اقتصاد بسته، امكان بسیار محدودی جهت گسترش رفاه وجود دارد. در جامعهای لیبرال، سرمایهدار با كارآفرینی و پرداخت مالیات، بیشترین خدمت را به گسترش رفاه در جامعه میكند.
ما در كنار نظام جامع تأمین اجتماعی، از نظام جامع حقوق كار حمایت میكنیم. نظامی كه هم تأمینكننده امنیت سرمایه باشد و هم با به رسمیت شناختن حق تشكیل سندیكا و پیروی از نظام چانهزنی، حقوق مدنیـ اقتصادی كارگران را پاس دارد. قانون كار باید به نحوی نوشته شود كه انگیزه تولید و استخدام كارگران را از كارفرمایان نگیرد. قانونمند شدن رابطه كارگر و كارفرما از طریق قانون كار جامع و همهجانبهنگر با اوصافی كه ذكر شد، هم حقوق كارگران را ملاحظه خواهد كرد و هم ثبات اقتصاد و منافع سرمایه را. لیبرالیسم نه تنها با حق تشکیل سندیكا و تلاش قانونی برای افزایش رفاه كارگران موافق است، بلكه تقویت این مكانیسمها را لازمه قوام و دوام خود میداند. تجربه كشورهای لیبرال بیانگر موفقیت چشمگیر آنها در تأمین حقوق و رفاه كارگران است. لیبرالیسم مبشر رفاه، آزادی و توسعه برای همه لایهها و طبقات اجتماعی است.
15- دانشگاه و نظام آموزشی:
آموزش نقطه عزیمت در نظام لیبرال برای انتقال ارزشهای لیبرالی و درونی كردن فرهنگ شهروندی است. نظام آموزشی وظیفه سنگین تربیت شهروند آگاه، توانا و دارای اخلاق اجتماعی مروت و مدارا را به عهده دارد. در این معنا نظام آموزشی مدارس، مؤسسات آموزش عالی و رسانههای جمعی را در بر میگیرد. نظام آموزشی در صورتی میتواند وظایف خود را به نحو احسن انجام دهد كه اولاً از نهاد دین مستقل باشد( سكولار باشد) و ثانیاً از نهاد دولت مستقل باشد. نظام آموزشی نباید به دستگاه تبلیغ ایدئولوژی دینی یا عاملی برای تقدیس قدرت مستقر تبدیل شود، زیرا در این صورت از هر گونه خلاقیت و آفرینش تهی خواهد شد. وضعیت فعلی نظام آموزشی در ایران به معنای واقعی كلمه اسفناك است. عدم رعایت شأن و حقوق معلمان و استادان دانشگاه، محتویات ضعیف و عقبمانده كتب درسی، خصوصاً در زمینه علوم انسانی، تحریف تاریخ و نقض حقوق فرهنگیـ آموزشی اقلیتهای قومی و مذهبی، تحقیر دانشآموزان و تبدیل آنها به ماشین مشقنویسی و انبار محفوظات بیفایده، تنها بخشی از مشكلات این نظام آموزشی ایدئولوژیزده و استبدادی است. طبیعی است که محصولات چنین نظام آموزشیای انسانهایی حقمحور و مسئول نخواهند بود. به همین جهت ما معتقدیم كه تخته نظام آموزشی فعلی را باید پاك كرد و همه چیز را از نو مطابق معدلی از آنچه در جوامع صنعتی وجود دارد و آمیزهای از آنچه به فرهنگ ملی مربوط است، نوشت.
ما لیبرالهای ایران ضمن دفاع از تخصصگرایی به عنوان مبنای شایستگی و به كارگیری، معتقد به ضرورت ایفای نقش پررنگ و جدی دانشگاهیان در توسعه كشور هستیم و بر همین مبنا از استقلال دانشگاه و آزادیهای آكادمیك دفاع میكنیم. بدون وجود نظام دانشگاهی مستقل، آزاد و محقق، توسعه كشور امری محال خواهد بود.
16- جنبش دانشجویی:
جنبش دانشجویی ایران از آغاز پیدایش، تا كنون مسیر پر مخاطرهای را پیمودهاست. گرایش لیبرالـ ناسیونالیستی، گرایش لنینیستی و در پی آن تشیع سیاسی متأثر از چپگرایی ماركسیستـ لنینیستی، سالهای انقلاب فرهنگی و از پس آن سالهای سیاه، تجدید حیات دوباره در هیئتی لیبرالتر ، بخشی از این مسیر بودهاست. جنبش دانشجویی، هر چه پیش آمدهاست لیبرالتر شده، چنانكه دهه 80 را باید دهه برتری گفتمان لیبرال در جنبش دانشجویی دانست. ما معتقدیم از آنجایی كه جنبش دانشجویی در واقع جبهه آوانگارد جنبش طبقه متوسط برای نیل به توسعه، دموكراسی و حقوق بشر است، لیبرالیسم میتواند مطلوبترین زمینه و پشتوانه فكری برای عمل توأم با بصیرت جنبش دانشجویی را فراهم آورد.
در شرایط فعلی استراتژی تقویت و حفظ نهادها و انجمنهای دانشجویی موجود و تلاش در جهت گسترش و ایجاد نهادهای جدید، در كنار تعمیق گفتمان لیبرال، چشماندازی روشن از مقابله با انواع بنیادگرایی، رادیکالیسم کور و خرافهگرایی را در برابر جنبش دانشجویی قرار خواهد داد.
17- برنامه آینده:
دست زدن به عمل سیاسی نیازمند مقدماتی است. اولین آنها مبانی نظری مشخص است. نقد ما نسبت به شرایط موجود میباید از جایگاه نظری مشخصی صورت گیرد. هر گونه ارائه برنامه، منوط به داشتن مبانی نظری مشخص است. نگارش این مانیفست در واقع بیانگر تلاش ما جهت تدوین مبانی فكری مورد نظرمان است. پس از فراهم شدن مبانی نظریـ نگارش ما نیفست، گفتگوی همگانی و تلاش برای گسترش مفاهیم و مبانی آن ـ هر گونه عمل سیاسی نیازمند متشکل بودن است. متشکل بودن به معنای داشتن همه چیز نیست، اما متشکل نبودن به معنای فقدان همه چیز است. ما تمامی لیبرالها را در هر جا که هستند به درک مؤمنانه از لیبرالیسم، نگاه به لیبرالیسم به عنوان مکتب راهنمای عمل و عمل مبتنی بر مبانی لیبرالیستی دعوت میکنیم؛ تنها از خلال چنین رویکردی است که میتوان نسبت به نقش مؤثرتر لیبرالیسم در آینده، متشکل شدن لیبرالها، تشکیل گروه متحد مترقی لیبرال و تحول کشورمان به سوی توسعه، آزادی و دموکراسی امید داشت. |
|