اعدام پنج تن دیگر از جوانان برومند ایرانی برگ دیگری از پرونده خونین رژیمی است که دیگر جز زندان و جوخه اعدام رابطهای با مردم خود ندارد. فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان سرکشانه به جمهوری اسلامی نه گفتند. ننگ توسل به خامنهای را بر جان خود نخریدند و دلیرانه به پیشباز مرگ رفتند.
از دست رفتن این جوانان ــ تازهترین قربانیان این نسل نوینی که پیشگام رهائی ایران از حکومت دزدان و جنایتکاران شده است ــ بار دیگر همه ما را سوگوار میکند. ولی در عین سوگواری و اندوه نمیتوان با دلهای گرمتری به آینده این ملت نیندیشید. این هزاران تنی که در یک ساله گذشته به زندان رفتند و شمار بزرگ و فزایندهای که جانهای گرامی خود را ارزانی آزادی میهن کردند خبر از جوشش فرو ننشاندنی ملتی میدهد که دیگر تحمل حکومت دزدان و جنایتکاران را ندارد و بهترین فرزندانش آماده جانفشانی در راه آن هستند. رویاروئی مردم با رژیم دیگر از آشتی و کوتاه آمدن گذشته است. رژیم به عمد میکوشد هر دری را ببندد؛ میخواهد مردم را به هر وسیله از میدان بدر کند. اما فرزادها و شیرینها و مهدیها و فرهادها و علیها از زندگی بیرون رفتند و از میدان بدر نرفتند. رژیم میتواند بگیرد و بکشد ولی مردمان بیشمارند.
آنها که در این نمایش باشکوه همبستگی ملی، در این جنبش سبزی که مرزها را درنوردیده است هنوز به فاصلهها میاندیشند و گوشهای برای خود میخواهند دمی به این خونها که هر روز بر این خاک میریزد، به این گروه گروه
که گلهای وجودشان در زندانهای غیر انسانی پژمرده میشود بیندیشند. چوبههای دار و جوخههای تیرباران و دیوارهای زندان از قربانیان خود نمیپرسند که عقایدشان چیست؛ کاری به تفاوتهایشان ندارند؛ و آن قهرمانان در یک صف و جون تنی واحد بهای چالش همه سویه رژیم را میپردازند
|