حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

پیروزی خشم و کین

 

انقلاب اسلامی، شانزده سال پیش در این روزها به حقیقت خود رسید. در شهریور ۱۳۶۷/1988 هزاران جوان انقلابی پرشور، اعضای سازمانهائی در خون تعمید یافته، در سردابهای کشتارگاه‌هائی که زندان آنها بود دسته دسته اعدام شدند. تنها در تهران بیش از چهار هزار زندانی، بسیاری از آنان رو به پایان دوران زندان خود و گاه دوباره دستگیر شده، از دم شمشیر انقلاب خویش گذشتند. پس از دور اول اعدامهای سراسری دست درکاران رژیم پادشاهی، از کارمند تا نخست وزیر و از پاسبان تا ارتشبد، و بازرگان و صاحب صنعت؛ و پس از ترورهائی که بخش مهمی از رهبری انقلاب را قربانی کرد؛ و سیلاب خونی که در جنگ "مقدس" و دوران هشت ساله "نعمت الهی" خمینی هر خانواده‌ای را سوگوار گذاشت، منطق انقلاب دامن نیروهائی را گرفت که پیش و بیش از همه برای یک انقلاب خونین جنگیده بودند. نوک تیز سرنیزه جنبش انقلابی، سازمانهای چریکی مجاهد و فدائی و سازمانهای انقلابی کوچک تر، به چرخ گوشت هولناک اسلام سیاسی خورد و در صحنه‌هائی که "شب کاردهای دراز" نازیها را از جلوه انداخت به پاکسازی‌های استالینی نزدیک شد.

کشتار شهریور ۶۷/88 زورآزمائی نابرابر دو نیروی سیاسی بود که اگرچه ماموریت شان تفاوت داشت ــ جامعه بی طبقه توحیدی دربرابر جامعه بی طبقه سوسیالیستی ــ در خصلت انقلابی خود تفاوتی با هم نداشتند. دژخیم و قربانی به آسانی می‌توانستند جای خود را با هم عوض کنند. اگر یکی دست بالا تر نیافته بود دیگری به پیشدستی، همان را می‌کرد. این واقعیت را که بازماندگان احتمالا ترجیح می‌دهند فراموش کنند در فتوای خمینی به نابود کردن متحدان پیشین خود که منافقین می‌نامد بهتر می‌توان دریافت. او می‌نویسد "رحم بر محاربین، ساده اندیشی است ... امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایند."

"خشم و کینه انقلابی" در گوش آن هزاران تنی که پیاپی پشت به دیوار اعدام ایستادند طنین آشناتری داشت تا پاسدارانی که زندانیان هنوز جان بدر برده، تیرهای خلاصشان را می‌شمردند. خمینی واژگان انقلابی چپ را در خدمت ارتجاع مذهبی گذاشته بود و چپ، بهای خونین پوشیدن ردای فرصت طلبانه اسلام را می‌پرداخت. فاجعه شهریور آن سال، همچنانکه فاجعه‌های انسانی دیگر انقلاب "شکوهمند" بر خانواده‌های داغدار، بر وجدان جامعه، و بر تاریخ ایران سنگینی خواهد کرد ولی رویدادی بود با شرکت فعال و آگاهانه همدستان فاجعه. هردو سوی صف تیرباران برای آن لحظه سالها کوشیده و بسیجیده بودند. خشم و کینه انقلابی یکی بر دیگری پیشی جسته بود.

بر گذشته افسوس خوردن بیهوده است و چرخ تاریخ را نمی‌توان برگرداند. در اینجا حتا قصد آن نیست که قربانیان دیگر خشم و کین انقلابی، آنها که دوسوی صف اعدام شهریور شانزده سال پیش باهم کشته بودند، یادآوری شوند (آیا کسی در میان سوگواران شهریور۱۳۶۷ هست که دمی با سوگواران "بهار آزادی" ۵۸ -۱۳۵۷ همدردی کند؟) گذشته بیش از همه بکار درس گرفتن می‌آید؛ و هر چه درد بزرگتر، درس بزرگتر. شهریور ۶۷/88 بزرگترین کشتار تاریخ خونبار ایران نبود. ولی هیچ رویداد دیگری به آن اندازه پوچی absurdity خشونت را نشان نداده است: هنگامی که نمازگزاران پرستشگاه خشونت به کشتار هم پرداختند. همه انقلابها فرزندان (و پدران) خود را خورده‌اند، ولی "خدایان تشنه" انقلاب اسلامی از همه درگذشتند. نالازم ترین انقلاب تاریخ، برای پیروزمندانش، نیمی از آنها، تلخ ترین نیز شد. آنهمه "روانهای گسسته به تیغ" چگونه بیهوده خود و کشوری را تباه کرده بودند؟

شهریور ۶۷/88 می‌توانست در بازندگان به یک ارزیابی ریشه‌ای از همه فرایافت concept مبارزه سیاسی بینجامد. ولی مانند تقریبا همه بازندگان بهمن ۵۷/79 که فرصت ارزیابی را از دست دادند و هنوز می‌باید بسیاری شان را تکان داد که چنان انقلابی روی داده است، بزرگترین بازندگان فوران خشم و کین انقلابی دمی هم به اندیشه چنان ارزیابی نیفتادند. مجاهدین خلق، در نامهای گوناگونی که چون صورتک بر خود می‌گذارند، از آن فاجعه با خشم و کینه‌ای ژرف تر بدر آمدند. درسی که آنها گرفتند درس خون آشامی بیشتر بود ــ باید بیشتر و زود تر کشت و اگر سلاح در دست نبود زبان را حربه کشتار گردانید و خشونت را در گفتار و اندیشه ریشه دار کرد و انسانها را به ماشینهای "شهادت" در آورد؛ باید کشت و هر که را می‌توان به کشتن داد و به خودسوزی کشاند.

چهار دهه پیش روشنفکران و جوانان ایران هزار هزار سیاست را از معنی و کارکرد اصلی آن جدا کردند و بدان معنائی دادند که در انقلاب شکوهمند (که اکنون ترجیح می‌دهند انقلاب بهمن نامگذاری کنند) تحقق یافت. اما خشم و کین درست خلاف طبیعت سیاست است که برای همزیستی انسانهاست؛ برای انداختن خشم و کینه و دشمنی در مسیرهائی است که به زندگی یاری دهد و تا آنجا که بتوان از ویرانی و خونریزی جلو گیرد. هدف سیاست نابود کردن، اگرچه به بهانه ساختن، نیست. نابود کردن و کشتن را از واقعیت بشری جدا نمی‌توان کرد ولی بسیار تفاوت دارد که بدان به عنوان ضرورت و چاره آخر بنگرند یا اصل و هدف. آن جوانان و روشنفکران حق داشتند که هر نظری، بد ترین نظرها را، به وضع موجود ایران زمان خود داشته باشند. آنجا که به خطا رفتند نشاندن خشم و کین انقلابی بجای عمل سیاسی بود. آنها تنها گروه انسانی در تاریخ نبودند که سیاست را رمانتیک کردند؛ ولی انصاف باید داد که هیچ گروه انقلابی چنین شعر نازیبای الکنی نسروده است.

امروز ته مانده‌های خشم و کین در ته مانده‌های نسلی که اگر هنر کند تنها می‌تواند بدهی خود را به تاریخ ایران بپردازد، هنوز در چنبر بحثهائی هستند که ادامه جنگ مرگ و زندگی با وسائل دیگر است. مرگ، هم اکنون سیاستشان را در کام کشیده است و خود خبر ندارند؛ و زندگی در جوانه‌های فراوان اندیشه‌ها و روحیه‌های نو، آنان را هر چه بیشتر به کناره‌ها می‌راند. مرده ریگ بهمن‌ها و شهریورهای خونبار برای نسلی می‌ماند که اگر نجنبد جز آن دستاوردی نخواهد داشت.



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites