حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

با شرکت امریکائیان و برای همه جهانیان

 

در جریان پیکار انتخابات ریاست جمهوری امریکا کانادائیان نه چندان به شوخی می‌گفتند که آنان نیز می‌باید رای بدهند. در جاهای دیگر نیز بسیار گفته می‌شد که این انتخابات تنها محدود به امریکائیان نیست و به همه جهان مربوط می‌شود. در تاریخ انتخابات امریکا نه هرگز جهانیان چنین توجهی نشان داده بودند نه جامعه امریکا، مگر در ١٩٦٨ و بحرانهای دوگانه ویت نام و واترگیت چنین جدی و پرشور به فرایند انتخاباتی پیوسته بود.

برای نگرنده‌ای که سه ماهه گذشته را در گوشه و کنار آن سرزمین جوشان و پویا و سراپا فرورفته در مبارزه‌ای بی امان بسربرده است شکاف بزرگ و ژرفی که چپ و راست امریکا را از هم جدا می‌کند و مخالفت و رقابتی که نسبت به شخص رئیس جمهور به صورت کینه و دشمنی برهنه درآمده است عبرت انگیز بود. بار دیگر می‌شد این احساس را دید که "او برود هر چه می‌خواهد بشود." دو حزب امریکا برسر کنترل ریاست جمهوری، سنا، مجلس نمایندگان و فرمانداران استانها (به اصطلاح دولتها) باهم در رقابت بودند ولی با چنان روحیه و حرارتی که گوئی پای موجودیت آنان در میان است. دست کم در بخش بزرگی از حزب دمکرات به این نتیجه رسیده بودند که جمهوریخواهان می‌خواهند آن حزب را درهم شکنند.

برخلاف خرد متعارف که احزاب امریکا را روایتهای متفاوتی از یک ماهیت می‌داند اختلافات سیاسی و ایدئولوژیک میان آنان اکنون به ورطه‌ای پرنشدنی می‌ماند. در هیچ زمینه نیست که از همرائی نشانی بتوان یافت. حتا در جنگ با تروریسم اسلامی که بالا ترین جا را در انتخابات داشت روشها به اندازه‌ای متفاوت است که اراده مشترک را در این معادله کم اهمیت می‌سازد. در سیاستهای مالیاتی، رفاهی و تامین اجتماعی، و در حوزه به اصطلاح ارزشها که سهم بزرگ تری در گفتمان سیاسی جامعه امریکائی می‌یابد فاصله‌ها روزافزون است و در هردو سوی طیف سیاسی گروههای تندرو روبه بالا دارند. در نگاه شتابزده جامعه و سیاست امریکا در بحرانی بسر می‌برد که برای جهانیان نگران کننده است. مطبوعات مصری با اشاره‌ای به شدت پیکار انتخاباتی امریکا آینده را تیره و تار دیدند.

سی و شش سال پیش جامعه و سیاست امریکا در بحرانی سخت تر از این افتاده بود. در گرماگرم جنگ ویت‌نام که عراق یکی از میدانهای نبرد آن هم نیست؛ و رسوائی واترگیت که همه نهاد ریاست جمهوری امریکا را به خطر انداخت؛ و کشتن مارتین لوتر کینگ که اجتماع سیاهان امریکا را شوراند و محله‌های بزرگ را در شهرها به ویرانی و آتش سپرد؛ و کشتن رابرت کندی در آستانه پیروزی در انتخابات نامزدی حزب دمکرات و امید بزرگ انتخابات ریاست جمهوری؛ و در میان تئوریهای توطئه که سرتاسر دستگاه حکومتی را زیر پرسش برد به نظر می‌رسید که نظام سیاسی و همبستگی اجتماعی از هم می‌گسلد. آن بحران گذشت و این یک نیز خواهد گذشت. پس از همه اینها امریکا کشوری است که جنگ داخلی ١٩٦٤-١٩٦٠ و بحران اقتصادی ١٩٤٠-١٩٢٩ و مک کارتیسم دهه پنجاه را تاب آورده است.

راز این تاب آوری امریکا را البته در قدرت لیبرال دمکراسی امریکائی و آزادیهای گسترده فردی و اجتماعی و مهار و توازن قوای حکومتی می‌باید جست که یک نظام حقوقی-قضائی بیمانند نگهبان آن است؛ و در قدرت تولیدی برخاسته از آن آزادیها و امنیت قضائی، که هر گوشه آن کشور پهناور را نیروگاهی ساخته است که سالی بیش از ده تریلیون دلار تولید می‌کند. امریکائیان توانسته‌اند آزادی را با قانون و تمرکز سرمایه را با رقابت و عدم تمرکز را با یکپارچگی همراه سازند. اخلاق مدنی امریکا زیر سخت ترین ضربات دشمنی‌های شخصی و گروهی مانند ملاطی نظام سیاسی و همبستگی اجتماعی را نگه می‌دارد. سخت ترین دشمنی‌ها در جائی باز می‌ایستد و چهارچوب‌ها را نمی‌شکند؛ تا جاهای ناپسند می‌رود ولی اندازه‌ای در پایان هست که نگه داشته می‌شود.

ایرانیان از گرایشهای گوناگون، از جمله آنها که پدرکشتگی شان با امریکا به سالهای جنگ سرد برمی‌گردد می‌توانند از اخلاق مدنی امریکا و پایبندی فراگروهی به اصولی که یک جامعه سالم را بر آنها می‌توان ساخت درسهائی بگیرند. انتخابات ریاست جمهوری ٢٠٠٤ بویژه عبرت آموز است. می‌توان چنان پیکار سراسر حمله و منفی را در جامعه‌ای قطبی شده گذراند و نه تنها یک ملت بلکه یک جامعه سیاسی ماند. می‌توان بازنده شد و پیش از روشن شدن نتیجه آخرین شمارشها و بی اعتراض و دبه درآوردن و منکر اصل موضوع شدن و متهم کردن هر که هست شکست را پذیرفت و دوستانه به برنده تبریک گفت و برنده دست همکاری بسوی بازندگان دراز کرد. می‌توان به کسی رای داد و رفت و آمد را با خویش و همسایه و دوستی که به طرف مقابل رای داده است از سرگرفت. بوش و کری پس از این انتخابات دشمنان سوگند خورده نخواهند بود و بایکدیگر همکاری‌ها خواهند داشت. چند ماهی پیش از انتخابات، جرج بوش پدر در تکزاس مراسمی برای بزرگداشت چند دهه خدمات سناتور ادوارد کندی به امریکا برگزار کرد. کندی از بزرگترین مخالفان سیاسی هردو بوش است و هیچ کس انتظار نداشت پس از آن مراسم در مخالفت او کمترین تغییری روی دهد. آیا کسانی که منتظر نشسته‌اند تا هر کمترین تابش (نوانس) اختلاف نظر را تا خونخواهی بالا ببرند اصلا می‌توانند این عوالم را دریابند؟

* * *

آنها که انتخابات امریکا را مربوط به خود می‌دانستند ولی در آن حق رای نداشتند، افکار عمومی کشورهای اروپای باختری و کانادا، کمتر از رای دهندگان دمکرات از نتیجه انتخابات ناخشنود نیستند. در نظرخواهی‌های پیش از انتخابات در این کشورها هفتاد درصدی از پاسخها برضد بوش بود. تفاوت میان آنها و بازندگان اصلی در واکنش‌هاست. در حالی که بحث پس از انتخابات در امریکا به تحلیل نتایج و پیش بینی روندها و درس گرفتن از اشتباهات و نیز چاره جوئی برای کاستن از شدت رویاروئی دو حزب می‌پردازد در میان آن هفتاد درصد کسانی هستند که تلخی خلاف انتظار خود را با تحقیر رای دهندگان امریکائی سبک می‌کنند و اکثریتی را که اکنون از سوی اقلیت نیز به رسمیت شناخته شده است بجای احترام گذاشتن عملا محکوم می‌شمارند. آنها نمی‌توانند خود را بجای مردم امریکا با هراسی که از تروریسم اسلامی دارند بگذارند یا عزم امریکائیان را به سروسامان دادن به عراق که با بیرون رفتن از آن کشور و "بین المللی" کردنش بدست نخواهد آمد، درنظر آرند.

اما در قلمزنان و سیاسی کاران تبعیدی ایرانی است که مطابق معمول با شگفت ترین واکنش‌ها روبرو می‌شویم. در اجتماع ایرانی بیرون، انتخابات امریکا مانند همه جا توجه بسیار برانگیخت و طبعا کسانی موافق و دیگرانی مخالف بوش بودند. هیچ میهمانی را نمی‌شد یافت که از این بحث تهی باشد و کمتر میهمانی بود که برسر آن سرد نشود یا بهم نخورد. ایرانیان بسیار با رواداری و بی نظری مشهور خود رگهای گردن را برآماسیدند و تارهای صوتی را به اهتزاز درآوردند و خود امریکائیان حاضر را از آنهمه شور و تعصب انگشت به دهان گذاشتند. با اینهمه تا امیدی به پیروزی کری می‌رفت جهت گیری‌ها چندان دشمنانه نبود.

اکنون که کار از کار گذشته است یک جبهه تازه جنگ از سوی مبارزان خستگی ناپذیر گشوده شده است. قلمهائی در اینجا و آنجا از نیام بیرون کشیده شده‌اند و دشنام و اتهام است که بیدریغ، و به تکرار به بوش و امریکا و هواداران ایرانی او در بیرون نثار می‌شود. انتخاباتی شده است که با همه توجه جهانیان ربطی به آنها ندارد و مردم امریکا رایش را داده‌اند. مخالفان بوش در خود امریکا نیز جز گروههای حاشیه‌ای بی اهمیت، زبان به ستایش فرایندی که نزدیک ١١٦ میلیون تن را پای صندوقهای رای کشید، گشوده‌اند. آن انتخابات به خودی خود یک پیروزی برای کشور بشمار رفته است، و آنگاه چند ایرانی دربدر ازدست آدمکشان جمهوری اسلامی دشنامش را به هم‌میهنانی می‌دهند، در وضع خودشان، که با آنها هم عقیده نیستند. استدلالها از فرط تکرار به صفحه خط خورده می‌ماند. بوش، مرتجع و مذهبی جنگ افروز و قاتل مردم عراق و همدست شارون مرتجع جنگ افروز قاتل مردم فلسطین است. پیروزی او بنیادگرایان اسلامی و تروریستها را تقویت می‌کند و خدمتی به جمهوری اسلامی است چون آنها هم مرتجع و مذهبی و جنگ افروز و قاتل هستند. (در عین حال همان بوش متهم می‌شود که قصد حمله به ایران دارد و می‌خواهد ما را هم به روز عراقیان، و طبعا خامنه‌ای و رفسنجانی را نیز به روز صدام حسین بیندازد.) ایرانیانی هم که در خارج از بوش طرفداری می‌کنند همدست آنهایند؛ ایران را در مرکز توجه خود قرار داده‌اند؛ از عراق و فلسطین غافلند و می‌خواهند امریکا به ایران حمله کند، حتا اگر بگویند مخالف حمله امریکا هستند.

آنچه در این دشنام نامه‌ها فراموش می‌شود طرفداری ٥١ در صد رای دهندگان امریکائی و هشتاد و چند درصد رای ندهندگان ایرانی از بوش است. مردم در ایران شادی می‌کنند و همفکرانشان را در بیرون می‌کوشند با "گرزهای ناخوب کسانی که تن خویش را رنجه می‌دارند" بکوبند. می‌باید پرسید از این گرزهای کاغذین تا کنون چه برآمده است و سروران در این دریای خشم و کین تا کی می‌خواهند غوته بزنند؟ مردم امریکا بر سر این انتخابات آشتی کردند و عمر و زید را به قول داستان سعدی"خصومت باقی است؟" در میان همه اتهامات که چون باران و به همان فراوانی و یکنواختی از نوشته‌ها می‌بارد یکی نیاز به روشنگری دارد. بقیه‌اش را از هواداری از کشتار و تروریسم و جنگ افروزی تا دفاع از حمله به ایران و ارتجاع مذهبی می‌باید از خشم و کینی برشمرد که در روان بخش کاهنده‌ای از نسل انقلاب نشسته است و خوشبختانه در هشتاد درصدی از مردم ایران که از آن نسل نیستند نشانی از آن نمی‌توان یافت. ما متاسفیم که دوستان ترجیح می‌دهند زمان باقیمانده خود را نیز مانند گذشته‌ها در دیگ آن خشم و کین بجوشند.

آن اتهام که اشاره شد، گذاشتن ایران در مرکز توجه و غافل ماندن از عراق و فلسطین، گناهی است که ما در گرایش راست ناسیونالیست و لیبرال دمکرات به گردن می‌گیریم. ما اعتراف می‌کنیم در آنجا که به ایران مربوط می‌شود برخلاف سنت مترقی دمکراتیک خلقی چهار پنج دهه‌ی ستارگان درخشان آسمانی که سرانجام به نور ماه خمینی روشن شد نخست نگاه می‌کنیم که برای ایران چه دارد؟ ما کاری به عراق نداریم؛ عراق هم کاری جز کشتن مردم ما و کوشش برای تصرف سرزمین ما نداشت و ما شادمانیم که برای نخستین بار پس از بفیست و هفت سده ایران دیگر از مرز باختری خود تهدید نمی‌شود و ما می‌توانیم پس از رهائی از جمهوری اسلامی، سبکبار از مسابقه تسلیحاتی با عراق (همچنانکه دور از تهدید دویست ساله روسیه‌ای که دیگر هم مرز ایران نیست) به بازسازی میهن حود بپردازیم. اما فلسطین مشکل خود فلسطینی‌ها و عربهاست. پیش از ما آنها می‌باید به صدها میلیونی که در دست خانم عرفات و مادرش است رسیدگی کنند و آوارگانی را که پنجاه و شش سال است به عمد در اردوگاهها نگهداشته شدند به نوائی برسانند. ( آن خانم در "پنت هاوس" پنج میلیونی زندگی می‌کند و به نوشته یک روزنامه سویسی ماهی صد هزار " ارو" هزینه اوست.) ایرانیان از فلسطینیان خوبی و پشتیبانی ندیده‌اند که فاجعه زندگی خود را فراموش کنند و سنگ آنها را به سینه بزنند. ضمنا در جاهای دیگر از جمله دارفور و رواندا نیز صفات عالی بشردوستی سروران می‌تواند بیدار شود.

این می‌تواند برای حضرات به قول خودشان "پرو" فلسطین بسیار تلخ باشد که ایرانیان و اسرائیل‌ئیان برخلاف اروپائیان و کانادائیان، دو ملتی هستند که از انتخاب دوباره بوش شادمانند. یک نشانه دیگر اینکه مردم ایران دارند از "خاور میانه ذهن" هجرت می‌کنند و مسائل آن را به خودش می‌گذارند و از عوالم چپ – اسلامی یک دو نسل پیش بیرون می‌آیند، همین "پرو امریکائی" شدن آنهاست، و در این هواداری هیچ چیز زننده‌ای نیست. بسیاری سروران دشمن امریکا به هر حیله راهی به آن کشور یافته‌اند و حاضر نیستند به کوبای همسایه و کمونیست پا بگذارند. امریکا همه گونه عیب دارد ولی هیچ جامعه دیگری به فرد انسانی به صرف فرد انسانی بودن و نه حتا زاده شدن در امریکا چنین امکاناتی نمی‌دهد. آرنولد شوارزنه گر هنرپیشه اتریشی تبار که در بیست و چند سالگی با جیب تهی به امریکا آمد و اکنون فرماندارجمهوریخواه کالیفرنیای دمکرات است در سخنرانی‌اش در کنگره حزب جمهوریخواه (امریکائیان کنوانسیون بکار می‌برند) با اشاره به تجربه شخصی خود، آن همایش و بسیار فراتر از آن را "گالوانیزه" کرد.

* * *

زمانهائی بود که اگر گروههائی اکثریت مردم ایران را همراه خود می‌یافتند دیگر نیازی به هیچ دفاع از مواضع خود نمی‌دیدند. "مردم می‌خواهند" حجت را تمام می‌کرد. زمانهائی بود که مردم حق می‌داشتند و بدترین گناه، دور افتادن از مردم قلمداد می‌شد. در آن زمانها کسی مردم را گمراه یا ناچار تلقی نمی‌کرد و دلائلی را که مردم برای گرفتن موضعی یا موافقت و مخالفت با کسی داشتند برای رد نظر آنان به رخشان نمی‌کشید. آن زمانهائی بود که مردم حق داشتند، چون تصور می‌شد که هم نظر و پیرو گروههای معین هستند. امروز مردم در ایران هستند (بیرون که اصلا بشمار نمی‌آید و خارج از محافل دوستان چیزی برایشان وجود ندارد) و به دلیل رنج روزانه‌ی زیستن در آن دوزخ تباهی و تبهکاری، به نتیجه‌هائی می‌رسند و باورهائی می‌یابند و جهت‌هائی می‌گیرند. این اصلا راه درست رسیدن به یک نظر و موضع است. از تجربه چه راهی بهتر می‌توان یافت؟ آیا گروهها و افرادی در هزاران کیلومتری ایران، برکنار از آن تجربه‌ها و در اقلیت کامل، می‌توانند بهتر از آن توده عظیم که از جمهوری اسلامی هر زمان" آتش بر سرشان می‌آید" مصلحت شان را بفهمند؟ هیچ کس نمی‌تواند حق افراد و گروهها را به داشتن هر عقیده‌ای انکار کند اما مردم را نمی‌توان ناچار از داشتن عقایدشان خواند (که این نیز هیچ اشکالی ندارد و به همان تجربه عینی برمی‌گردد) و به این دلیل عقایدشان را رد کرد. همچنین نمی‌توان کسانی دیگر را چون با بیشتر مردم در امری همراهند به چنان لحنی خطاب کرد.

ما به اندازه کافی با هم گرفتاری بیهوده داریم که انتخابات تمام شده امریکا را هم بر آن بیفزائیم و موضوع دشمنی‌های تازه کنیم. از این پرونده‌ها نیز بیش از اندازه برای یکدیگر ساخته‌ایم و دیگر اعتبار دشنام هم از میان رفته است. اکنون می‌باید به پیامدهای انتخابات امریکا در رابطه با ایران پرداخت و در پی رسیدن به یک همرائی با هدف همکاری برای دورکردن خطر حمله به ایران برآمد – اگر نفاق افکنی که ویژه فضای تبعیدی است بگذارد. با همه دست و پاهائی که برای یکی دانستن جرج بوش مذهبی با بن لادن‌ها و خامنه‌ای‌ها زده می‌شود او در رویاروئی با جمهوری اسلامی و پشتیبانی از مبارزه مردم سرسخت تر از سناتور کری است که با قبول شکست خود خدمتی به امریکا کرد. باورهای مذهبی بوش بازتابی در کشورداری امریکا ندارد (موضوعاتی مانند سقط جنین و ازدواج همجنس گرایان و پژوهشهای یاخته‌های پایه به کنار) و قانون اساسی امریکا عرفیگرا خواهد ماند. می‌باید انتظار داشت که او از هر وسیله برای جلوگیری از بمب اتمی جمهوری اسلامی بهره گیرد و اسلحه چاره آخر خواهد بود. ما آثار انتخاب بوش را که خواب از چشم سران رژیم اسلامی گرفت بی فاصله در امتیازهائی که جمهوری اسلامی پیاپی در مذاکره با اروپائیان داد می‌بینیم.

بجای پریدن به یکدیگر و مصلوب کردن کسان بر دار واژه‌های سست (با وام گرفتن از مایاکوفسکی) می‌توان از کسانی که داشتن بمب اتمی را "حق" ایران می‌دانند خواست که یک، حساب ایران را از جمهوری اسلامی جدا کنند و دو، درنظر بگیرند که صرفنظر از اینکه جمهوری اسلامی حق داشته یا نداشته باشد نتیجه مسلم دنبال کردن برنامه سلاح اتمی حمله به ایران است و واقع نگری حکم می‌کند که از این "حق" صرفنظر کنند و هزینه‌های گزاف آن را برای گردآوری و نگهداری کودکان خیابانی بگذارند. می‌باید با گرفتن موضع مشترک در این باره جمهوری اسلامی را از توهم بازی کردن ورق ناسیونالیستی بدر آورد وجای تردید نگذاشت که مردم در این بازی با آتش پشت سر رژیم نیستند.

فشار آوردن بر کشورهای اروپائی زمینه دیگری برای کار مشترک است. اروپا تا هماهنگ با امریکا عمل نکند به جائی نخواهد رسید. جمهوری اسلامی زمان می‌خرد و به تعهداتش اطمینانی نیست. اگر اروپائیان می‌خواهند احتمال حمله نظامی یا تحریم اقتصادی را از میان ببرند می‌باید چنان تعهداتی از جمهوری اسلامی بگیرند که امریکا اطمینان یابد فریبی درکار نیست. چنان اطمینانی تنها با ترکیبی از دیپلماسی و شمشیر داموکلس حمله نظامی داده خواهد شد که به معنی کارکردن دست دردست امریکا و اروپاست. آخوندها و پاسدارانی که پشت آنها هستند تنها دربرابر چنان استراتژی هماهنگی از فریبکاری و خریدن زمان که پایانی جز تعرض به ایران ندارد دست برخواهند داشت. ما با هم بهتر می‌توانیم اروپائیان را متقاعد سازیم. ولی نخست می‌باید عراق و فلسطین را، اگرچه موقتا، فراموش کنیم و دشمن را در تهران و نه در واشینگتن سراغ گیریم. با گفتمان بسیاری از عناصر چپ ایران وارد هیچیک از این فعالیتها نمی‌توان شد. گفتمان و حال و هوای بقایای نسل انقلاب به کاری جز کشاکشهای حقیر نمی‌خورد و اگر می‌خواهند از بن بست سیاسی و اندیشگی خود بیرون آیند و رای به برکناری خود ندهند می‌باید به جابجائی بزرگی که در "پارادیم"‌های (ارزشها و سرمشق‌های آرمانی) جامعه ایرانی روی داده است گردن گذارند. جهان این واماندگان در گفتمان دوران انقلاب (از پیش تا پس از آن) دوبار بر سرشان آوار شد و باز پای در گلش دارند.

* * *

آنها که در گرایش راست هوادار پادشاهی، از جمله رای دهندگان به حزب جمهوریخواه، منتظر گشوده شدن مشکل جمهوری اسلامی بدست جورج بوش هستند بهتر است اندکی تامل کنند. حتا در اشغال نظامی نیز یک عامل داخلی لازم است. ایران اشغال نظامی نخواهد شد و هیچ گروه یا فرد جدی ایرانی خواستار آن نیست. این گزینه به اندازه‌ای دور از ذهن است که دیگر در دست تهمت زنان نیز اثری ندارد. هر راه حلی برای جمهوری اسلامی دردست خود ایرانیان است. رئیس جمهوری امریکا چنانکه بارها گفته است پشتیبان مبارزه مردم ایران است و مسلما می‌تواند کمکهائی نیز به مردم بکند. ولی نخست می‌باید مردمی و مبارزه‌ای باشد. ایرانیان بیرون بویژه در امریکا می‌توانند نقش مهمی داشته باشند. عوامل جمهوری اسلامی در امریکا نیرومندند (در کانادا نفوذشان را در همه جا می‌توان دید) و در هردو جا بهای هرکه را آماده باشد می‌توانند بپردازند. در امریکا بنیاد علوی و درآمدهای میلیونی سالانه‌اش هست و در کانادا چنانکه ایرانیان می‌گویند شهرک و شاهراه می‌سازند و "مال" یا بازار امریکائی مآب می‌خرند. می‌باید با این عوامل، با ایرانیان فراوانی که دارند زشتی همکاری و مزدوری رژیم اسلامی را از میان می‌برند مقابله کرد؛ سیاستگزاران و سازندگان افکار عمومی را از مقاصد رژیم و وضع مردم آگاه گردانید؛ ایرانیان را برای پشتیبانی از جبهه دمکراسی در ایران بسیج کرد. اینهمه سازماندهی می‌خواهد. باید به کار گروهی منظم و طولانی گردن نهاد. باید استراتژی و برنامه سیاسی فراتر از جاه طلبی شخصی داشت. با جنجال و نمایش تلویزیونی و بلند کردن صدا و شعار میان تهی دان به جائی نخواهیم رسید.



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites