حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

نخستین پیروزی گفتمان نسل چهارم

 

شش ماهی پیش در این ستون (٩ ژوئیه ۲٠٠٤، نیمروز ۷٩۲) از چهار نسل پس از انقلاب مشروطه و شکل گرفتن جامعه سیاسی در ایران، و گفتمان( به معنی بحث سیاسی غالب) هر نسل سخن رفت. نسل اول، نسل انقلاب مشروطه، به گفتمان آزادی و ترقی و ناسیونالیسم شناخته بود. نسل دوم، نسل رضا شاهی، ترقی خواهی و ناسیونالیسم را برتر از آزادی گذاشت، نسل سوم، نسل محمد رضا شاه، دوپاره شد و گفتمان رضا شاهی با گفتمان مذهبی و شیعی- مارکسیستی و انقلابیگری جهان سومی در جنگی آشتی ناپذیر افتاد. نسل سوم، نسل انقلاب اسلامی، چه قربانی و چه پیروزمند انقلاب، تا کنون از زندان آن آزاد نشده است و در همان عوالم، نبردهای گذشته را می‌جنگد. آن نوشته با این اشاره خوشبینانه پایان یافت که نسل چهارمی که بر می‌آید نه تنها گفتمان رو به زوال نسل در سراَشیب سوم را پشت سر نهاده است، به سنتزی از تاریخ صد ساله ایران دست یافته است که می‌توان آن را گفتمان لیبرال دمکرات با ظرفیت یگانه‌اش برای توسعه همه سویه، و با رنگ تند ناسیونالیستی، یک ناسیونالیسم نگهدارنده و دفاعی، تعریف کرد. در چنین گفتمانی بحث بر سر این نیست که چه نامهائی، روز باشد یا شخص یا رویداد، اهمیت تعیین کننده دارند. بحث بر سر این است که برای برونرفت از لجنزار سیاست ایران که جمهوری اسلامی بزرگ‌ترین ولی نه یگانه مظهر آن است چه باید کرد؟ چگونه می‌توان سیاست را از دست پائین‌ترین لایه‌های فرهنگی و بی اعتقاد (سینیک) ترین دکانداران سیاسی درآورد؟ چگونه می‌توان مردمان را از چنبر تقدس و یکسو نگری و تعصب رهانید و به رواداری و عقل سلیم و سود شخصی روشنرایانه رهنمون شد؟

اکنون از درون تیرگی جمهوری اسلامی، از گوشه زندانهای آن، ندائی می‌رسد، تایید کننده هر امید و خوشبینی به نسل پس از انقلاب. فراخوان ملی همه پرسی (رفراندم) متنی است که بسیار بیش از عنوان خود را دربر می‌گیرد و مبالغه نخواهد بود اگر آن را سرآغاز دوران پس از انقلاب اسلامی بشماریم. صد سال پویش جامعه ایرانی برای توسعه، برای رسیدن به اروپا، برای برپائی یک نظام عادلانه قانونی، در این فراخوان به پاسخ درست خود می‌رسد. در این متن کوتاه ولی پرمعنی نه تنها یک شیوه دمکراتیک و دور از خشونت و زورگوئی یا فریبکاری برای پس از جمهوری اسلامی پیشنهاد شده است (حال یا در مرحله پایانی رژیم، یا پس از آن؛) نه تنها حق مردم به تعیین نظام سیاسی آینده ایران نخست به صورت انتخاب نمایندگان مجلس موسسان و سپس نظر دادن درباره پیش نویس قانون اساسی در یک همه پرسی شناخته شده است؛ نه تنها همه این فرایند در شرایط آزادی و زیر نظارت نهادهای بین المللی پیش بینی شده است، بلکه طبیعت و ویژگی آن نظام نیز به روشنی محکوم شده است. فراخوان، یک قانون اساسی نوین برپایه اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای پیوست آن می‌خواهد که به معنی یک نظام دمکراسی نمایندگی محدود به حقوق افراد جامعه از جمله حقوق اقلیتهای مذهبی و قومی است، و برابری زن و مرد و جدائی دین از حکومت در آن صراحت دارد. ولی فراخوان فراتر از اینها می‌رود.

پیام فراخوان هیچ چیز کمتر از گذار از گفتمان نسل انقلاب به گفتمان تازه نیست. هنگامی که امضا کنندگان از اصل" شکل گیری گفتمان رفراندم ملی در ایران دفاع" می‌کنند و انتظار دارند "پس از شکل گیری گفتمانی مسلط در میان مردم و نخبگان سیاسی آزادیخواه کشور گامهای بعدی برداشته شود" بطور قطع از کشاکشهای مسلکی و فرقه‌ای و قبیله‌ای، از زدوخورد برسر دوره‌ها و شخصیتهای تاریخی، از حذف کردن کسان، هرکه و هرجا بوده باشند، جدا می‌شوند. روی سخن آنان با مشروطه خواه و جمهوریخواه و مصدقی و شاهی و چپ و راست نیست. مرز بندی آنها بیرون از این ملاحظات تنگ است. آنها خطی میان اعلامیه جهانی حقوق بشر و هر که با آن موافق نیست، و بیش از همه جمهوری اسلامی کشیده‌اند. گفتمان این نسل تازه این است؛ گفتمان دمکراسی و حقوق بشر، گفتمان پیشرفته‌ترین جامعه‌های بشری و نه واماندگانی که پرسشهای امروز را به پاسخهای کهنه دیروز وا می‌گذارند. برجسته‌ترین سخنگویان این نسل در ایران از برگرد هم آمدن نیروهای آزاد اندیش و دمکرات دم می‌زنند و اعلام می‌دارند که هیچ کس حق حذف کردن دیگران را ندارد. این پیامی است که در جامعه‌ای به تنگ آمده از جهان تنگ سیاسی کاران سنتی، و چشم دوخته به آینده‌ای که باید متفاوت باشد، وگرنه ارزش کوشیدن نخواهد داشت، همه جا را بر می‌دارد.

نسلی که گذشته و اکنونش را از او گرفته‌اند و دارند آینده‌اش را نیز می‌گیرند بر پیشینیان خود می‌شورد و قالبهای ذهنی زنان و مردانی را که نه هیچ درجه اشتباهی برایشان بس است نه هیچ فرصتی برای از دست دادن، درهم می‌شکند. آنها که در درون می‌خواهند این نسل را در مرداب سیاسی و فکری خود نگهدارند بی آبرو تر می‌شوند، اگر خود بیست میلیون و بیشتر رای آورده باشند یا گلوله آدمکشان رژیم را در گردن داشته باشند؛ و آنها که در بیرون هر چه بیشتر کلیشه‌ها را تکرار می‌کنند تا هرچه کمتر واقعیات را ببینند پیوسته از آن ده‌ها میلیون بیگانه‌تر می‌افتند. یک عصر تازه روشنگری و روشنرائی در ایران سر زده است که می‌باید دریافت و با آن راه آمد. از دل تیرگی دوران چهل ساله انقلابی (از برآمدن اندیشه‌های نیهیلیستی چه در صورت اسلامی و چه مارکسیست جهان سومی آن) تا انقلاب و حکومت اسلامی، نسل تازه ایرانیان با چشمانی روشن، نظری گشاده به سراسر موقعیت خود می‌اندازد و چاره‌ای مگر دور شدن از دلمشغولی‌ها و دست و پا زدن‌های حق به جانب و دروغها و اغراقها و نیمه حقیقت‌های پدران و مادران خود نمی‌بیند. از آن پدران و مادران، کمتری در این نگاه تازه انبازند. بقیه نیز اگر نخواهند بیربط‌تر از اینها شوند می‌باید "چشمها را بشویند." مسئله ایران، آن هشتاد درصدی از مردم که در گذشته نسل پیشین شرکتی نداشته‌اند و بار آن را بر دوش دارند، پاک کردن خرده حساب‌های سی سال و پنجاه سال پیش نیست. اگر کسانی کاری مهم تر از آن ندارند مشکل خودشان است.

* * *

امضاهای فراخوان به هر چند برسد (می‌باید کوشید و تلاشهای رژیم و عوامل آن و نیز کسانی را که بجز عیب نمی‌بینند و نمی‌خواهند ببینند خنثی کرد تا مردم هر چه بیشتر بپیوندند) این ابتکار کوشندگان درونمرز تا همین جا اثر خود را در دگرگونی قطعی گفتمان و روحیه سیاسی گذاشته است. جز گرانجانان پادرگل و اصلاح نشده (نشدنی؟) راست و چپ و دوم خردادیان ورشکسته در درون و بیرون، همه گرایشهای سیاسی جدی که می‌خواهند آینده‌ای داشته باشند و بدهی خود را به مردم بپردازند ــ حتا کسانی که گله اصلی‌شان بی خبر بودن و دست نداشتن در فراخوان است ــ معنی و اهمیت آن را دریافته‌اند. در بیرون تا کنون سه گروهبندی مهم جمهوریخواه، جبهه ملی، اتحاد جمهوریخواهان و سازمان فدائیان خلق ایران(‌اکثریت) همراه با حزب مشروطه ایران به فراخوان پیوسته‌اند و گروه‌های کوچک‌تر بسیار دیگر به تدریج می‌پیوندند. این همرائی بی سابقه از بیداری بر حقیقتی نشانه دارد که اعلامیه هیئت سیاسی-اجرائی سازمان فدائیان خلق (اکثریت) به مناسبت روز جهانی حقوق بشر بهتر از همه آن را بیان می‌کند:

"دربرابر حکومتی که موارد پایمال شدن اعلامیه جهانی حقوق بشر توسط آن تنها به ... محدود نمی‌شود، صفوف انسانهائی قرار دارد که بانگ حق طلبانه آنان هرچه رسا‌تر به گوش می‌رسد. اکنون تقریبا همه نیروهای سیاسی ایران به استثنای وابستگان به حکومت فقها، سعادت مردم ایران را در وهله نخست در تلاش برای تحقق اعلامیه جهانی حقوق بشر می‌دانند. بازتاب گسترده ابتکار جمعی از فعالان سیاسی آزادیخواه داخل کشور در طرح خواست شکل گیری حکومتی پایبند به اعلامیه جهانی حقوق بشر قبل از هر چیز نشانگر آن است که مردم و نیروهای سیاسی ایران در این که جان کلام و فشرده همه خواستهای ایرانیان حقوق بشر است زبان مشترکی یافته‌اند. مردم ایران اکنون به خوبی می‌دانند که این حقوق مرز و نسبیت فرهنگی نمی‌شناسد و جهان شمول است. سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) خشنود است از اینکه آرزوی بیان شده در فراخوان ده دسامبر سال گذشته ما مبنی بر اینکه «همه نیروهای آزادیخواه ایرانی برای تحقق اصول و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر و اسناد مکمل آن در کشورمان،‌ همکاری‌های سیاسی را سازمان دهند و مبارزه ایرانیان برای دستیابی به این حقوق را ارتقا بخشند» با ابتکارهای صورت گرفته در یک سال اخیر گام های بلندی به تحقق خود نزدیک شده است. ما از این همکاری استقبال می‌کنیم و دست همه هم میهنانی را که اعلامیه جهانی حقوق بشر را کارپایه تلاش خود می‌دانند می فشاریم."

این پیامی است که یک سازمان سیاسی مسئول، نه گروهی مذهب زده سیاسی، یا شتابزده و اسیر پیشداوری، از فراخوان می‌گیرد: زمینه‌ای فراهم شده است تا گفتار و کردار سیاسی را به پایه پیشرفته‌ترین عناصر در جامعه ایرانی برسانیم و بقایای کهنه پرستان را یا به خود آوریم یا به خود بگذاریم تا به جائی که در تاریخ منتظر آنهاست بروند. دربرابر چنین واکنشی می‌توان مخالفان جوراجور فراخوان را در بیرون گذاشت: آنها که متن را نخوانده یا عمدا ندیده گرفته ادعا می‌کنند فراخوان برای تغییر یا اصلاح یا ترمیم قانون اساسی جمهوری اسلامی و در دست دوم خردادی‌هاست (بیشترین حملات در درون از سوی اصلاح طلبان بی اعتبار صورت می‌گیرد زیرا فراخوان با تاکید بر ناممکن بودن اصلاحات، فرش را پاک از زیر پای دوم خرداد و مانندهایش کشیده است.) آنها که فراخوان را محکوم می‌کنند که چرا به صراحت نگفته است همه پرسی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، و به این بسنده کرده است که این رژیم با منافع و موجودیت ایران درتضاد است و می‌باید جایش را به نظامی دیگر بدهد. یا آنها که ایراد می‌گیرند چرا از عرفیگرائی که باز در اعلامیه جهانی به صورت آزادی مذهبی آمده است به صراحت یاد نکرده است (از هردو گروه می‌باید پرسید حاضرند شعارهای تند و تیز خود را در ایران و از درون زندان اوین بدهند؛ و آیا تا همین اندازه‌اش را در ایران جرئت می‌کردند؟ آیا ما که به بیرون زده‌ایم از آنها که به رنج ماندن ساخته‌اند بستانکار هم هستیم؟) آنها که شعار سرنگونی می‌دهند زیرا لابد معتقدند عملی است وگرنه فسانه‌ای می‌گویند و در خواب می‌شوند؛ ولی همه پرسی و انتخابات آزاد مجلس موسسان را زیر نظارت نهادهای بین‌المللی ناممکن می‌دانند زیرا رژیم رضایت نخواهد داد (چون به معنی مرگ جمهوری اسلامی یا مرحله پس از آن است.) گوئی رژیم به سرنگونی خودش آسان‌تر رضایت خواهد داد.

بر اینان می‌باید آزاد اندیشانی را افزود که حتا در یک فراخوان ملی "همه" پرسی تنها همفکران را راه می‌دهند و زبان ملامت‌شان بر خیانتکارانی از فرقه خودشان که دگراندیشان را نیز درشمار همه می‌آورند دراز است. یا "استراتژ" هائی را که خواهان بسیج همگانی و تمرکز بر تحریم انتخابات ریاست جمهوری‌اند و از یاد می‌برند که در انتخابات خرداد، مردمی در کار نخواهند بود که چنان تمرکزی را لازم داشته باشند. همین بس که به دو انتخابات آخری در جمهوری اسلامی بنگرند. دلسوزان دیگری هستند که "دریغ از راه دور و رنج بسیار گویان،" نیکخواهانه توصیه می‌کنند که هیچ دستی به ترکیب جمهوری اسلامی زده نشود و کوششها را بر آزادی زندانیان و بازکردن فضای سیاسی بگذارند. یک نگاه به پشت ذهن عموم مخالف خوانان، و نه کسانی که از سر سوء تفاهم مشکلاتی با متن دارند، داستان دیگری می‌گوید. واماندگان فضای ذهنی نسل انقلاب در دو سوی افراطی طیف سیاست، جهان آشنای خود را می‌بینند که در پیرامونشان فرو می‌ریزد. دشمنی‌هائی که معنای زندگی‌شان بود روی به آمادگی برای رواداری، برای گفت و شنود، توافق بر اصول و اختلاف در هر چه دیگر که بخواهند دارد. ذهنهائی که آزاد منشی و دمکراسی را مانند جسم خارجی پس می‌زنند با هراس با پدیده‌های خطرناکی مانند همرائی consensus و مصالحه compromise روبرو می‌شوند که دارد سپهر تازه سیاست ایران را می‌سازد. (همرائی و مصالحه، گوهر دمکراسی لیرال و به معنی آن است که در یک نظام سیاسی سالم هیچ کس به همه یا حد اکثر آنچه می‌خواهد نمی‌رسد.)

هردو سر افراطی طیف سیاسی از فراخوان همه پرسی، ناقوس مرگ را می‌شنود: راست نوستالژیک که در تئوریهای توطئه پایان ناپذیر خود منجمد شده است و نمی‌خواهد بپذیرد که زندگی و جهان واقع هر چه بیشتر از آن فاصله می‌گیرد. چپ تراژیک که مانند همگنان تندرو اسلامگرا یا راستگرای خود جز در رویاروئی زنده نیست و بر رویهم سخنی جز در دشمنی از یک سو و نیایش مقدسات از سوی دیگر ندارد، و نومیدانه به تکه پاره‌های ایدئولوژی چند بار شکست خورده چسبیده است ــ اگر دشمنی و کینه کور و قدرت طلبی محض و بهر بها را ایدئولوژی بنامیم. مشکل هردو گروه در نامهاست. چرا این نامها در کنار هم قرار گرفته‌اند؟ اصلا چرا اینها، هستند؟

اما در توصیه نیکخواهانی که مبارزه "مینی مالیست" را توصیه می‌کنند می‌توان عنصر سازنده‌ای سراغ کرد. با توجه به اینکه پیشبرد فراخوان جلو هیچ فعالیت دیگری را مگر ــ تا اندازه‌ای ــ ادامه بدزبانی نخواهد گرفت، بسیار بجا خواهد بود که فعالیتهای همگروه فعالان و سازمانهای سیاسی امضا کننده مثلا در دفاع از حقوق بشر در جمهوری اسلامی آغاز شود.

* * *

نمی‌باید انتظار داشت که فراخوان به خودی خود به سلامت یا حتا به روشن شدن پیکار رهائی ایران کمک کند. متن فراخوان هر چه هم تفسیر ناپذیر باشد در دست کسان به هر گونه درخواهد آمد و بهانه بدست مخالفان خواهد داد که خود متن را مبهم واختلاف انگیز وانمود سازند. علاوه بر این درهای وسوسه باز و چنگال رژیم دراز است. یفک جنبش بی شکل و خودجوش می‌تواند آشفته شود. تهیه کنندگان متن در آغاز می‌خواستند ترتیباتی رسمی برای اداره آن بدهند. ولی امضا کنندگان در ایران به درستی نخواستند مسئول کارهائی که بی کنترل و حتا آگاهی آنان در چهار گوشه جهان خواهد شد به قلم روند. هر گروهی که مسئولیتی در این کار برعهده گیرد به آسانی می‌تواند از سوی دیگران چالش شود ــ حسادتها و کارشکنی‌های مدعیان روزافزون به کنار. انجام انتخابات در میان امضا کنندگان برای برگزیدن شورای رهبری یا هماهنگی، یک کابوس تشکیلاتی است بی آنکه مسئله مشروعیت را بکلی حل کند. از همه اینها گذشته چیز زیادی نیست که نیاز به شورای رهبری و مانندهای آن داشته باشد. مسئله اصلی در این جنبش حفظ اعتبار متن است که نخستین امضا کنندگان در آن بیشترین مسئولیت را دارند؛ و اداره تارنمای فراخوان است به صورتی که اعتماد عمومی خدشه برندارد؛ و روشنگری درباره آن و تشویق مردم به امضاست که همه هواداران می‌باید در آن بکوشند.

وفاداری به متن فراخوان در گفتگوها و مصاحبه‌ها بویژه از سوی پیشگامان، حیاتی است. این درست است که آنها ادعای متولی بودن ندارند ولی اگر خود اندکی نیز از متن عقب بنشینند سراسر جنبش را سست خواهند کرد. آنها مسلما تا به همه پرسی، نه درباره قانون اساسی جمهوری اسلامی، بلکه به یک "قانون اساسی نوین" که در متن آمده است، برسند بحثها و کشاکشها داشته‌اند ولی سرانجام بیم از دست دادن موافقان و ترساندن را به کناری گذاشته‌اند و فرمول درست را در فراخوان آورده‌اند. اکنون نیز نباید از واکنش‌های احتمالی ترسید و ذره‌ای در بحث فراخوان از متن کوتاه آمد. بهمین ترتیب در اداره تارنما هر کوششی برای رعایت امانت در شمارش امضاها و جلوگیری از تقلب خرابکاران که از نظر فنی امکان داشته باشد و نیز بازتاب نظرات (و نه دشنامهای) موافق و مخالف به پیشبرد این امر کمک خواهد کرد. وظیفه گردانندگان تارنما آسان نیست ولی کار بزرگی در پیش است که به هر رنجی می‌ارزد.

پس از گذشت شش دهه و دو نسل، گفتار تازه‌ای دارد جانشین غوغای سیاسی کاران می‌شود. این بار چپ و راست و درون و بیرون بهم پیوسته‌اند. گفتاری است که عناصر سازنده گفتمان‌های سه نسل پیشین را در خود دارد و در جهان نوین سده بیست و یکم می‌زید. بجای ایرادات لفظی و عیب جوئی‌های کم اهمیت، اگر نه نامربوط می‌باید در شناساندن و شکافتن این گفتار تازه کوشید. همه پرسی برای یک قانون اساسی لیبرال دمکرات بجای قانون اساسی و ساختار حکومتی جمهوری اسلامی، آنهم با تامل و تهیه‌های کافی توسط مجلس موسسان انتخابی و همه فرایند انتخاباتی زیر نظارت نهادهای بین المللی. این است گفتار تازه‌ای که می‌توان از آن زمینه‌ای برای یک تلاش همگانی ساخت. عناصر با اهمیت در این گفتار، "همه" است که در را بر دشمنی‌های قبیله‌ای در سیاست ایران می‌بندد؛ آزادی است که می‌بینیم تازه تازه دارد از سوی بخش عمده طبقه سیاسی ایران کشف می‌شود؛ اعلامیه جهانی حقوق بشر است که هم دمکراسی و هم لیبرالیسم، هم حکومت اکثریت و هم حقوق سلب نشدنی فرد در آن آمده است؛ نظارت نهادهای بین‌المللی است که جز در صورت آزادی عمل همگانی میسر نخواهد بود؛ مجلس موسسانی است که مردم آزادانه انتخاب می‌کنند؛ تدبیر و تامل است که جلو تصمیمات شتابزده و زیر تاثیر هیجانات لحظه را می‌گیرد و عرصه را بر عوامفریبان فرصت طلب می‌بندد.

فراخوان نیاز به سخنگویان هر چه بیشتری دارد که معانی ژرف و ظرفیتهای شگرف آن را باز کنند و بحث سیاسی را ازمکرر گوئی‌های پنجاه شصت ساله و بویژه بیست سی ساله گذشته بدرآورند. مانند هر سخن دیگری، دامنه و برد فراخوان بستگی به توانائی گویندگانش دارد: تا کجا را ببینند و تا کجا همراهش بروند. مسئله بسیار مهم پس از فراخوان، مسئله رسیدن به چنان مرحله‌ای، البته برعهده نیروهای سیاسی خواهد بود و ربطی به فراخوان ندارد. فراخوان یک "نقشه راه" برای پس از جمهوری اسلامی است ــ حال پس از فروپاشی، مانند رژیمهای اروپای خاوری باشد که در بودن خود نابود شدند؛ یا ازهم پاشی در یک انفجار. سازمانهای سیاسی و احزاب می‌توانند استراتژی‌های خود را برای رسیدن به آن مرحله داشته باشند اما بهتر است درباره نقشه راه همرای شوند که آینده ایران در گرو آن است.



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites