از تظاهرات دانشجوئی تابستان گذشته جنب و جوش تازه ای در محافلی در بیرون به چشم می خورد . ”امیدواری تازهای در آنها به آینده ایران ، و طبعا آینده خودشان ، راه یافته است . میدانی دربرابر است و ”كسانی می كوشند جائی در آن داشته باشند . در این هیچ نكته زننده ای نیست ”–” هرچند مردم ما هنوز به ”آسانی از مرز ابتذال می گذرند و چیزی نیست كه به دست ما بیفتد و آن را به ابعاد بیزاری آور یاخنده ”آورش نرسانیم . منتها ورود ابتذال در همه جنبه های زندگی ما تازگی ندارد و ، مانند بقیه معایب ما ، كشنده ”نیست و پیشرفت افتان و خیزان ما را تنها می تواند كندتر سازد . ”
” سیاست به عنوان " علم" اداره اجتماع ، به ناچار با قدرت همزاد است . حتا سیاست اندیشی نیز با قدرت ”ارتباط می یابد : زیر تاثیر روابط قدرت است ، و بر آن تاثیر می گذارد . اكنون اگر كسانی به تازگی به ”سیاست روی آورده اند یا پس از فترتی چند ساله ازنو روی آورده اند زیرا اوضاع و احوال را مساعدتر می ”بینند طبیعی است . آنها خود را برای اداره اجتماع شایسته می دانند و می خواهند سهمی در آینده ای كه به ”نظر نزدیكتر شده است داشته باشند . اینكه هركدام چه اندازه حق دارند ، در صحنه بزرگتر افكار عمومی ”تعیین خواهد شد و درا ینجاست كه پیشرفت افتان و خیزان جامعه ایرانی را می توان دید . بیست سال پیش ”بیشتر ابتذال بود چندانكه دیگر به چشم نمی آمد . امروز ابتذال حس می شود و نیازی به نشان دادنش نیست . ”
” سیاست و بحث سیاسی در میان ایرانیان در هرجا دیگر آن نیست كه در برداشت عوامانه به دروغگوئی و ”پشت هم اندازی تعبیر می شد . دروغ و پشت هم اندازی هنوز در جاهائی هست و بسیار هست و همچنان ”خواهد بود ؛ ولی ما مدتهاست از آنجا گذشته ایم . آنچه درگذشته گوهر ( ذات ) سیاست بود اكنون بیماری آن ”شمرده می شود . كردار صرفا نمایشی و بهم بافتن واژه ها و بكار بردن زبان برای پوشاندن بینوائی اندیشه ”یا دوروئی سیاسی به این زودیها دست از سر سیاست و بحث سیاسی بر نخواهد داشت . پیشرفت ما در این ”بوده است كه در آنجا كه به حساب می آید ، و نه در حلقه تنگ پیرامون كسان ، این شیوه ها خریداری ندارد ””. سیاست برای ما اندك اندك اهمیتی را كه دارد می یابد . در میان فعالیتهای بشری ، جدی تر از سیاست ”نمی توان یافت . این را ما تازه داریم در می یابیم ؛ زیرا بهای سنگین سرسری گرفتن سیاست را در همین ”صدساله بارها پرداخته ایم .”
” ولی برخورد بیشتر ایرانیان با سیاست هنوزتا حد بدگمانی احتیاط آمیز است و بی سببی نیست . آنها مانند ”همیشه از آن سر بام می افتند . این مردم بارها پس از دوره های دراز بی اعتنائی به سیاست ، یكباره رمه ”وار به دنبال رهبری ، امری ، آرمانی افتادند و هربار با گوشهای گم كرده به "چهاردیواری" خود ،كه ”اینهمه برای مردمان جهان سومی اهمیت دارد ، پناه بردند . چه در آن بی اعتنائی و چه در آن پیروی رمه ”وار ، عامل اصلی ، سرسری گرفتن سیاست بود . هنگامی كه مردمی سیاست را كار دروغگویان و پشت ”هم اندازان می دانند و پرداختن به آن را پائین تر از خود می شناسند ، و هنگامی كه اختیار سیاست را در ”دست گروههای شكست ناپذیر حاكم یا از آن بدتر ، قدرتهای جهانی می شمرند و امیدی به مداخله خود نمی ”بینند ، سیاست سرسری گرفته می شود ؛ زیرا هرسه نظریه ، نادرست و از مقوله فولكلور است .”
” سیاست ، حتی در جامعه های جهان سومی ، شكارگاه ویژه ناراستان نیست . توده های مردم ، چه رسد به ”روشنفكران ، به خوبی می توانند سره را از ناسره بازشناسند . چنانكه گفته شده است همگان را برای همیشه ”نمی توان فریب داد . تاریخ جهان تا كنون یك حكومت و رژیم شكست ناپذیر به خود ندیده است . بویژه ”دوران ما كه جهان بدینگونه باز شده است و تاثیرات از هر سو بیشمار است ، دوران فروپاشی و سرنگونی ”حكومتها و رژیمهائی است كه برهان قاطع شان زوراست . بازبه همان علت باز شدن جهان ”–” گشادگی ”ذهنها ، فراوانی ارتباطات و آگاهیها ، بستگی های همه چیز به همه چیز ”–” نقش قدرتهای جهانی در تعیین ”حكومتهای كشورهای كوچك كاهش یافته است . آنها بیشتر به طبیعت حكومتها توجه دارند ”–” حكومتهائی كه ”گشادگی جهانی را آسانتر كنند ”–” تا به هویت فرمانروایان. دیگر نمی توان تكرار وضعی را كه سفارت ”انگلیس به سران حكومتی ایران مقرری می داد یا دولت روسیه برای برداشتن مستشار مالی ایران لشگر می ”كشید تصور كرد .”
” این فولكلور سیاسی اتفاقا خود مهمترین عامل میدان یافتن دغلكاران و نیروگرفتن حكومتهای زورگو و ”مداخلات بیگانه است . مردمی كه از مردم بودن كناره می گیرند و به صورت ریزه های شن در می آیند ، ”منتظر هر بادی كه برخیزد ، نه تنها به درست درآمدن پاره هائی از فولكلور خود كمك می كنند ، از ”نگهداری آن چهاردیواری نیز بر نمی آیند . سیاست با جدی نگرفته شدن از سوی آنها همچنان جدی می ماند ”و آنها را تا گوشه های فضاهای خصوصی شان دنبال می كند . ( مزاحمتهای كمیته ها در ایران امروز ”كمترین مصداق همه گیر بودن مداخله سیاست است . از آموزش كودكان تا سطح زندگی خانواده تا برنامه ”تلویزیون و هر چه بتوان شمرد از سیاست تاثیر می پذیرد ) .”
” توجه سودائی به نگهداری چهاردیواری و نگرش به چهاردیواری به عنوان دژ و پناهگاه ، ریشه بسیاری ”از كاستی های اجتماعی ما و مانند های ماست و ما وظیفه ای مهمتر از آن نداریم كه هرچه زودتر و بیشتر ”، از مانند های خود فاصله بگیریم . نگرش چهاردیواری نمی گذارد ما "فضای عمومی " را گسترش بدهیم ”؛ و با گسترش دادن فضای عمومی است كه از آن چهاردیواری بهتر می توان نگهداری كرد . فضای ”عمومی كه هابرماس اینهمه بر آن تكیه می كند پاره اصلی جامعه مدنی است . انجمنها و باشگاهها و اتحادیه ”ها و احزاب ، همه فضاهائی هستند كه افراد را از جهان تنگ چهاردیواری خانه بیرون می آورند و به آنها ”قدرتی راكه دارند و در چهاردیواری كشورشان از هر حكومت و هر قدرت جهانی بیشتر است می بخشند . ”
” امروز ما با هرسه بخش این فولكلور شكست گرا ”–” ناپاكی و فروپایگی سیاست ، شكست ناپذیری حكومت ””" مگر ابرقدرتها بخواهند، " و همین تكیه بر ابرقدرتها - در بسیاری از مردم ایران روبروئیم . و نخستین ”آنها از همه زیان آورتر و درمان پذیرتر است . زیان آورتر است زیرا بی جنبشی می آورد و دو دیگر را ”پایدارتر می كند ؛ درمان پذیرتر است زیرا مردم را زودتر از آن دو می توان به چاره ناپذیری سیاست و ”اصلاح پذیری آن متقاعد ساخت .”
” یرای بازآوردن سیاست به جائی كه می باید ، ساده تر از این نیست كه به پیامدهای سیاستگریزی در ”زندگیهای خودمان بنگریم . ممكن است كسانی بگویندكه چندان هم با سیاست بیگانه نیستند ولی تجربه های ” بسیاری از ایرانیان با سیاست از مقوله اشتباه بوده است و نه تجربه ؛ و نتیجه ای كه از اشتباه در چنین ”زمینه های حیاتی می توان گرفت ، بهتر انجام دادن است نه فراموش كردن و دیگر گرد آن نگشتن . كسی ”كه از یك گرانفروش خریدكرده است خریدكردن را به نام تجربه ترك نمی كند . پرداختن به سیاست در ”زندگی عمومی اهمتش كمتر از خرید در زندگی خصوصی نیست . ایرانیان ازگندم نمایان جوفروش سیلی ”های سخت خورده اند زیرا تجربه نداشته اند ؛ تجربه نداشته اند زیرا به سیاست نمی پرداخته اند و حتا با ”خواندن و آگاهی میانه ای نداشته اند .”
” كوچك شمردن كار سیاسی سبب شد كه در انقلاب هر ناشایستی به میانه میدان پرید و مردم تاوانش را با ”جان و مال خود و كسانشان دادند و هنوز می دهند . پیش از انقلاب نیز نبودن فشار از پائین ، اصلاحات را ”كه زمانش مدتها رسیده بود از انرژی لازم تهی كرد . میانمایگان فرصت یافتند كه صحنه را اشغال كنند ، ”چه در حكومت و چه در جبهه مخالف . سیاست ، خالی نماند ”–” طبیعت به گفته مشهور از وایو ( خلاء ) ”بیزار است . ولی با هركه و هرچه پیش آمد پر شد . اینكه بگویند دیكتاتوری بود و نمی شد ، درست نیست . ”در دیكتاتوری هم می شود ”–” چنانكه درجریان انقلاب شد و امروز هم مردمان بیشمار درایران می توانند . ”
” اگر ما نمی خواهیم همچنان قربانی سیاست بمانیم می باید نگرش خود را به سیاست دگرگون كنیم. سیاست ”را عامل مردمی می سازد . مردم با كناره گیری از سیاست نیز به آن شكل می دهند ”–” به سود میانمایگان و ”از آن بدتر ، و به زیان دراز مدت خودشان . آنها هستند كه با پشتیبانی و مخالفت یا بی تفاوتی خود كیفیت ”سیاست خویش را تعیین می كنند . در این میان بی اعتنائی به سیاست از همه زیان آورتر است زیرا با ”درگیرشدن مردم ، سیاست بد دیر یا زود اصلاح می پذیرد ولی بی تفاوتی آنها سیاست خوب را نیز به بدی ”می كشاند .”
”***”
” در مصاحبه ای به تازگی گفتاوردی ( نقل قول ) از یك نوجوان چهارده پانزده ساله زاده و ساكن امریكا ”آمده است كه به ایران رفته بود و واكنش خود را به تحولات پس از خیزش دانشجوئی بیان می داشت : "ما ”به عنوا ن جوانانی كه خواستار آزادی و كسب حقوقمان هستیم این احساس را كردیم كه خاتمی كه اینهمه ”قول و وعده به ما داده بود در اصل به ما خیانت كرده و ما را بكلی مایوس كرده است ." او در آغاز سخنش ”از احساس افتخار خود در برابر خیزش دانشجوئی گفته بود .”
” نظر این نوجوان به رویدادها و شخصیتهای روز در اینجا مطرح نیست . آنچه اهمیت دارد رویكرد ( اتی ”تود ) و زبان اوست كه حتا در همسالانش در این كشورهای پیشرفته تبعیدگاه ما كمتر دیده می شود ولی در ”میان ایرانیان ، رویكرد و زبان بزرگسالان نیز هست . او مانند بیشتر ما در رویدادها و شخصیتها ، دو رویه ”بیشتر نمی بیند . یك رویه خدمت است ، یك رویه خیانت . زبان او ، زبان گفتگوی ما ، واژه های دیگری كه ”مراحل میان این دو را بیان كند ندارد . معادلهای انگلیسی ” disservice”( بیخدمتی ) یا ”disappointment ” ””( سرخوردگی ، خلاف انتظار ) و واژه های دیگری كه از خدمت به خیانت می پیوندد در گفتار ما جائی ”ندارد . از خدمت مستقیما به خیانت می رسیم ، و از ستایش بیحساب و احساس افتخار به یاس كامل . آن ”نوجوان و همه مانندهای او ”–” زنان و مردان بیشماری كه سنشان هرچه باشد از نظر رشد عاطفی در پانزده ”شانزده سالگی مانده اند ”–” حوصله گذشتن از مراحل و فراز و نشیبهای ناگزیر یك فرایند را ندارند ، و زمان ”برایشان ، یا هم اكنون یا هیچگاه است .”
” چنانكه پیداست و خود در عمل دیده ایم و می بینیم این نگرش سرتاسری و سطحی ، هم خدمت و هم خیانت ”و حتی احساس افتخار را مبتذل می كند . خدمت و خیانت و افتخار اگر درجات و مراحلی نداشته باشد برای ”بكار برندگان این مفاهیم نیز معنی واقعی خود را از دست می دهد . اگر چنین واژه های سنگین از بار معنی ”به این آسانی و در همه موارد بكار رود دیگر نه خدمت مایه سرفرازی است نه خیانت مایه سر شكستگی ؛ ”و نه سربلندی و افتخار حقیقتا افتخاری دارد . اینها همه به صورت تعارفات و دشنامهای روزانه در می آید ”–” كه برای ما آمده است . مگر می شود كشوری به این پهناوری اینگونه از خیانت پوشیده شده باشد ودرعین ”حال اینهمه خدمتگزار در هر گوشه اش ریخته باشند و مردم بهر بهانه احساس افتخار كنند ؟
” تنها "یاس كامل" است كه در این مجموعه معنی و مصداق خود را دارد . نوجوانی كه بكلی مایوس شده ”رها كرده و آمده است ، و لابد در آینده نیز بر پایه همین تجربه دیگر میلی به مشاركت سیاسی نخواهد داشت ””. ولی آیا حق با اوست ؟ پاسخش را خوشبختانه آن دانشجویان بیشماری كه خود در برابر تحریكات حزب ”اللهی ها دست از تظاهرات كشیدند ولی دست از مبارزه نكشیدند و در انتخابات پیكار خود را دنبال می كنند ”، بهتر می دانند . آنها نیز از آن تجربه درس گرفته اند .”
” آبشار ستایشی كه پس از مرگ برسر ستوده و ناستوده سرازیر می كنیم ، بویژه آنها كه در زندگی شان از ”یك آفرین ساده نیز دریغ شده بودند ، جنبه دیگری از ابتذال سیاسی و سرسری گرفتن ماست : از میان بردن ”تمایزها ، بی ارزش كردن پاداش و كیفر . با چنین رویكردهائی شگفتی نیست كه میانمایگان و پشت هم ”اندازان چنین تاخت و تازی در میدان سیاست ایران داشته اند و ملتی كه خود را یه هوشیاری و زرنگی می ”ستاید و از همه بالاتر می داند، اینهمه فریبهای مصیبت بار خورده است و درحالیكه همه به نگهداشتن ”كلاهشان می اندیشد پی درپی یا به سرش كلاه گذاشته اند یا كلاهش را برداشته اند ( تنها در فارسی است كه ”این هردو می تواند یك معنی بدهد . ) ”
” شاید یكی از بهترین راههای دگرگون ساختن رویكرد ایرانیان به سیاست ، كاستن از تاكید بر رابطه فعالیت ”سیاسی و قدرت باشد . برای مردمی كه زرنگی را بالا ترین ارزشها می دانند ، هیچ چیز خواركننده تر از ”آن نیست كه نردبان دیگران شوند . این طرفه را كه همین مردم دو دهه پیش كسی را تا آسمان نیز بالا بردند ”می باید از مقوله دوگانگی روان ایرانی بشمار آورد . موضوع سیاست، قدرت است ولی فعالیت سیاسی ”لزوما برای رسیدن به قدرت نیست . جنبشهای اجتماعی و فرهنگی فراوانی را می توان نشان دادكه ”قصدشان رسیدن به حكومت نیست . جنبش سبز تا مدتها برای بیدار كردن افكار عمومی بر مخاطرات ”سرمایه داری بی بند و بار پیكار می كرد و در بند حكومت نمی بود. ”
” در بیرون از ایران كه قدرتی در میان نیست و تا رسیدن به میهن و صرف حضور در سیاست ایران نیز ”می باید مدتهای نا معلومی انتظار كشید ، بهتر می توان فعالیت سیاسی را از بند جاه طلبی های فردی و ”گروهی آزادكرد ؛ و به گفته انگلیسها از ضرورت ، فضیلتی ساخت . آزادی عمل در بیرون یك جنبه اش ”نداشتن پروای سانسور و پیگرد و آزار ، و جنبه دیگرش توانائی تاختن به تابوها و دریدن پرده های فریب ”است . در بیرون می توان به مسائل بنیادی نیز پرداخت كه پیوند مستقیم با كشاكشهای سیاسی ندارند ، ولی تا ”روشن نشوند سیاست درستی نمی توان داشت . مسائل فرهنگی و ارزشی ، استراتژی های توسعه ، چاره ”جوئیها برای گرهگاههای اجتماعی ، از این مقوله اند . ”
” كسی كه سیاست می ورزد و می كوشد كه همه چیز برای همه باشد و كسی را نرماند طبعا بهتر از تناقض ”و كلی بافی در انبان ندارد - اگر انبان اصلا تهی نباشد . ولی آنكه سیاست را مهمتر از آن می داند كه به ”سودای قدرت محدود بماند و در شرایط تبعید ، به حكومت كردن در چندهزار كیلومتری و در آینده نامعلوم ”نمی اندیشد می تواند سخن خود را بگوید و زمینه را برای سیاست پربارتر و والاتری آماده كند . او سیاست ”و مبارزه را فراموش نمی كند ولی دست گشاده تر خود را بر زمینه های گسترده تری نیز می آزماید ؛ زیرا ”بیمی ازباختن در انتخابات ، حتا واپس ماندن در مسابقه ندارد . مسابقه در بیرون نه چندان مسابقه ای است ، ”نه پیش و پس افتادن در آن قطعی و تعیین كننده است . بی دشواری و از خودگذشتگی زیاد می توان پروای ”محبوبیت را به كناری نهاد و به جنگ واپسماندگی فرهنگی و اجتماعی رفت كه مشكل اصلی ما ایرانیان ”است و كم و كاستی های فراوان ما از آن بر می خیزد . ”
” جامعه ما تقریبا همیشه بسته بوده است زیرا مغزها بسته بوده اند . خود مردم كمتر از دستگاههای ”سركوبگری حكومتها راه را بر اندیشه آزاد و بت شكن نبسته اند . مردمی كه یا پیوسته در كار تراشیدن ”پیشوا و قهرمان و گناهكار و خائن هستند ؛ یا چشمانشان به دنبال معجزات و نسخه های جادوئی و آسان ”است؛ و هم خدا را می خواهند وهم از خرما نمی توانند بگذرند ؛ و دانستن برایشان تجملی است كه فرصتش ”را ندارند ، چنین مردمی طبعا با عوامفریبان و جباران آسوده تر بوده اند . امروز تلخی تجربه ها اندكی ”مردمان را به خود آورده است و در خود ایران نیز با همه موانع و تهدید ها ، كسانی ناگفتنی ها را می گویند ”و مردم به آنان روی می آورند . دیگر می توان تا همه جای بحث سیاسی ”–” از جمله جنبه های فرهنگی و ”فلسفی آن - رفت؛ و كجا بهتر از فضای آزاد بیرون برای شكافتن موضوع هائی كه صد سال از كنارشان به ”تعارف و ندیده گرفتن گذشته اند؛ یا از آن بدتر، مانند دو سه دهه پیش و پس از انقلاب، خود به عنوان ”روشنفكری و تعهد و انقلابیگری در گل آنها فرو رفته اند و مردم را به دنبالشان تا ژرفاها فروكشیده اند . ”
” سرتاسر بحث سیاسی ، ازجمله تاریخ كه مهمترین جنبه این بحث بوده است، بسوی آزادشدن از یكسونگری ”های مسلكی می رود ، و تا هنگامی كه كشاكش برسر تاریخ از نگرش مسلكی آزاد نشود نمی توان بحث ”سیاسی را به سطحی كه می باید رساند ؛ بویژه در جامعه ای كه فولكلور و " میت " را به نام مذهب به چنان ”مقامی رساندكه به نام آن یكی از انقلابات سیاسی بزرگ این سده به راه افتاد و همه چیز ، از جمله آن ”فولكلور و میت را زیرورو كرد . اكنون به یاری آن انقلاب بی اعتبار شده و انقلابهای آرام اروپای شرقی ”كه سرمشق "پارادیم" انقلاب فرانسه را بهمراه كمونیسم بی اعتبار كرد ، ایرانیان نبز می توانند با دانش و ”تجربه ای به مراتب بیشتر و با زیرساختی كه صد سال كار یك ملت فراهم آورده است به بحثهای صد سال ”پیش بازگردند و همه موضوع ها را از پایه و ریشه زیر نگاه نقاد بگیرند . این فرایندی است كه در خود ”جمهوری اسلامی آغاز شده است . كسانی مانند نوری و كدیور به بهای زندان و از دست دادن فرصتهای ”بزرگ و واقعی سیاسی ، بحث را به سطح ها و موضوعاتی می رسانند كه در بیرون می بایست از سالهای ”دراز پیش صورت می گرفت . ”
” گرایشهای سیاسی ، بویژه آنها كه سازمان یافته ترند ، سهم بیشتری در این كوشش كه تنها صورت ”ظاهرش سیاسی نیست دارند . و در اینجاست كه می باید از ضرورت ، فضیلتی ساخت . اكنون كه قدرت ”سیاسی دردسترس نیست با دلیری بیشتر می توان به قلب مسائلی زدكه بیشترین آسیب را به رشد فرهنگی و ”سیاسی ما می رسانند و كمترین پژوهش آزاد را بر می تابند . مردمی كه هر روز به خودشان از بابت ”خوابگردی دو دهه پیش خود سرزنش می كنند دیگر از ما خوشزبانی و چاپلوسی و تكرار كلیشه های ”فرسوده هنر نزد ایرانیان است و بس نمی خواهند . با آنها می باید یكرویه بود . اشكالاتی را كه در خود آنها، ”در خود ماست می باید به رویشان آورد . " بدها كه به من رسد همی از من " را "برگردش چرخ و اختران ””" - ابر قدرتها ، كه در زمان مسعود سعد نمی بودند - نمی توان بست . بدها در آن زمانها هم كه خود ”ابرقدرت می بودیم به ما می رسید . جامعه "كاستی " ( طبقات بسته ) و مغ زده ایران ساسانی كه در آن ”توده های مردم حتا حق باسواد شدن نداشتند ”–” زیرا امتیاز ویژه طبقه موبدان شمرده می شد ”–” دوزخی بدتر ”از جامعه آخوند زده كنونی بود . آخوندها تنها یكبار در كشتار دگراندیشان به گرد پای كشتارهای مانویان و ”مزدكیان رسیده اند . ابرقدرت بودن بس نیست ؛ شوروی نیز ابرقدرت بود . روسیه امروز نیز در پلیدی و ”نكبت و توحش خود هنوز ابرقدرتی است . اما كدام روس است كه آرزویش رسیدن به سطح تمدن همسایگان ”كوچك اسكاندیناوی خود نباشد ؟ ”
” اسلام را سرچشمه واپس ماندگی تاریخی ایرانیان شمردن ، این روزها مد شده است ”–” باز فرمولها و راه ”حلهای آسان و عوام پسند را بجای ژرف اندیشی گذاشتن . اما دست كم می توان خوشوقت بودكه بحث ”گشوده شده است و می توان به گاوهای مقدس معصوم پرستی و آریا پرستی دقیق تر نگریست . ؛ و ”همانندیهای ریشه ای و زیان آور آندو را نشان داد : نگرش جزمی با نتیجه گیری از پیش تعیین شده ، نهادن ”یك میت بجای میت دیگر ، مذهبی اندیش بودن به نام ضدیت با مذهب . ”
” اینها مسائل آكادمیك نیست و بخشی از زمینه سیاست مارا می سازد . یك گروه سیاسی نمی تواند خود را ”از این بحثها كناربگیرد . كسانی از این بحثها رنجه خواهند شد و حكم به تكفیر ”–” چه مذهبی و چه سیاسی - ”خواهند داد . ولی برخلاف آنچه در نگاه اول می نماید ،گروه سیاسی از این بحث و از آن تكفیر نیرومندتر ”بدر خواهد آمد . با دلیری و راستگوئی و درگیر مسائل بنیادی شدن است كه می توان اعتبار سیاست را باز ”آورد . گریز از برابر موضوعات اصلی به نام تدبیر سیاسی تاكنون به شكل گرفتن هیچ گرایش سیاسی كه ”درشمار آید نینجامیده است ؛ سیاست را نیز برای ایرانی معمولی از تصویر زشت و ناروای آن بدر نیاورده ”است . اكنون می توان به ندای زمانه پاسخ داد و سیاست را در بهترین و گسترده ترین معنایش دربرگرفت ؛ ”از چهاردیواری اندكی بیرون آمد و به فضای عمومی نیز پرداخت .”
|
|