آنچه در مجلس شوراى اسلامى پس از اعلام نامه خامنه اى روى داد هیچ چیز كمتر از یك رویداد با اهمیت تاریخى نیست. نمایندگانى كه در پى بجاى آوردن وعده انتخاباتى خود مى خواستند قانون ظالمانه مطبوعات را در جلسه عمومى طرح كنند با اقدام بیسابقه رهبر روبرو شدند و واكنششان نه خاموش ماندن و سر تكان دادن بلكه سر دادن فریادهاى خشم و اعتراض بود. دست به گریبان شدنها و مشاجرات لفظى پس از آن بكلى تصویر مجلس گوش به فرمان شوراى اسلامى را تغییر داد. مجلس ششم دژ آزادى مردم ایران نیست ولى شباهتى به پیشینیان خود نیز ندارد، در این مجلس براى نخستین بار در تاریخ جمهورى اسلامى حضورى از مردم (مردم آگاه و نه خوابگردان آن سالهاى انقلاب) را مى توان احساس كرد. اینكه خامنه اى براى جلوگیرى از تغییر قانون مطبوعات ناگزیر شده است رسماً و به تن خود مداخله كند تنها اهیمت پیكار بر سر درجه اى از آزادى گفتار را در جمهورى اسلامى نمى رساند. حتا كسانى كه همه درام خونین و پر از دلیرى و فداكارى آزادیخواهان ایران را خیمه شب بازى و جنگ زرگرى جناحها مى شمارند در این اتفاق دارند كه روزنامه نگاران ایران در دو سه سال گذشته قواعد بازى را در جمهورى اسلامى بهم زدند و عناصرى بسیار جدى را با پیامدهاى اندازه نگرفتنى وارد سیاست ایران كردند. روزنامه هاى آزادیخواه (روزنامه به معنى اعم، كه از نیمه بهار تا نیمه تابستان بیست تائى از آنها توقیف یا برچیده شده اند) بسیارى از گاوهاى مقدس رژیم را به كشتارگاه فرستادند و قربانیان سیاسى، و در مورد آن كس كه خودكشى شد، فیزیكى گرفتند. شكست انحصارگران در انتخابات پس از ریاست جمهورى بى آن روزنامه ها به چنان دامنه اى نمى رسید و جنبش دانشجوئى بى آنها ناقص مى بود. موضوع مهمتر آن است كه حزب الله به ورق آخر خود رسیده است. همه دستگاه قضائى و تبلیغاتى آن، همه فشارهائى كه زور زیاد و پول نامحدود مى توانسته است وارد كند، در برابر وزنه رأى مردم بى اثر مانده است. مجلس مى خواهد پاسخگوى مردم باشد و ایستادگى مى نماید. دیگر جز خود خامنه اى، رهبر و ولایت فقیه و بقیه عناوین، نمانده است كه پیش بیندازند و از آبروى مقام او مایه بگذارند. پس از آن نامه او دیگر رهبر نیست؛ نمى تواند سران دو اردو را به یگانگى بخواند و میان آنها داورى كند؛ نمى تواند مدعى حفظ صلاح و صرفه عموم باشد. او رسماً به عنوان رئیس یك جناح، یك اقلیت كوچك، مافیاى حاكم، به میدان آمده است. بى هیچ پروائى خود را در برابر مردم برهنه كرده است. اوست كه با هر اصلاحى در جهت پیكار با فساد و براى بهبود زندگى مردم ایستاده است. اوست كه نمى گذارد گوشه اى از منافع مافیا نیز تهدید شود. از این گذشته او همرائى بر سر قانون اساسى را بر هم زده است و رئیس جمهورى را از توافق استراتژیك پس از ۱۸ تیر اول بیرون رانده است. در آن تابستان یك سال پیش او و رئیس جمهورى توافق كردند كه هر كدام جلو تندرویهاى هواداران خود را بگیرند. زمینه مشترك آنها رعایت قانون اساسى بود. خامنه اى در زیر پوشش آن توافق، امتیاز پس از امتیاز از خاتمى گرفت. از این پس قانون به عنوان زمینه مشترك، مسخره است. خامنه اى حتا قانون سركوبگرانه جمهورى اسلامى و دست گشاده دادگاهها و شوراى نگهبان را در اجراى دلبخواهى آن بس نمى داند و بى پرده پوشى زور مى گوید. به نظر دشوار مى آید كه دیگر رئیس جمهورى «حلیم و سلیم» اسلامى نیز بتواند در این بازى بماند. با آن نامه، خامنه اى او را چیزى اندكى بیش از مایه خنده اى ترحم آمیز كرده است.
تا سه چهار سال پیش چه كسى مى توانست تصور كند كه رهبر جمهورى اسلامى، خود را ناگزیر خواهد یافت تا سطح زورآزمائى با نمایندگان مجلس فرود آید. براى او یك اشاره بس مى بود، اگر اصلاً اشاره اى لازم مى آمد. كسانى ما را سرزنش مى كنند چرا مردم را به شركت در انتخابات مجلس فرا خواندیم -ما در واقع خواست مردم را تكرار كردیم و آنان منتظر اجازه كسى نبودند. از دوره این مجلس چیزى نگذشته است و كار را به اینجا كشانده است كه هیچ كس از مشاوران خامنه اى آرزویش را نمى داشت. او كه مى خواهد پدر مردم باشد و گوشه اى از فرهمندى سلف خود را به دست آورد اكنون آماج نفرتى بسیار بیش از گذشته شده است. مردم دیگر در شناختن دشمن اصلى خود تردیدى ندارند. رقیب همیشگى اش حق دارد از شادى دست بر دست بمالد. مردم رفسنجانى را در انتخابات مجلس بى آبرو كردند. اكنون مجلس خامنه اى را بى آبرو مى كند. استدلالهاى او براى مداخله اى چنین زننده در كار مجلس بى اعتبارى او را بیشتر مى سازد. چه كسى مى تواند این سخن را بپذیرد كه اگر توقیف روزنامه پس از رسیدگى دادگاه صورت گیرد؛ یا اگر مدیر روزنامه و نه كاركنانش، مسئول تخلف روزنامه باشند، امنیت ملى و جمهورى اسلامى و اسلام به خطر خواهد افتاد؟ آیا براى جلوگیرى از چنین دگرگونیهاى كوچكى بالاترین مقام كشور مى باید رسماً خود را رو در روى اكثریت مردم قرار دهد؟
تلاش حزب اللهیان براى توجیه این اقدام بیخردانه از آن بدتر است. استناد به احكام حكومتى كه در قانون اساسى شان نیامده است، و ولایت مطلقه فقیه كه اگر مطلق مى بود در قانون اساسى معین نمى شد همه نشانه هاى ضعف است. اگر خامنه اى وزنى مى داشت چه نیاز به این دست و پا زدنها مى بود؟ در قانون اساسى بهمان اندازه تكیه بر مجلس است كه بر ولایت فقیه و بهر حال برگرداندن رأى مجلس مراحلى دارد كه در همان قانون آمده است و رهبر مى باید پس از آن مراحل به عنوان رفع اختلاف مداخله كند. خمینى نیز چنین رفتارى با مجلس كه آن را بالاتر از همه مى نامید نداشت. او در جریان «ایران گیت» بطور خصوصى به مجلسیان پیغام فرستاد كه از طرح موضوع در مجلس در آن هنگامه جنگ خوددارى كنند. اما همو موضوع پذیرش آتش بس با عراق را كه اهمیتش براى ایران به مراتب از اصلاح قانون مطبوعات بیشتر مى بود به مجلس واگذاشت. در نگهدارى یك قدرت نامشروع (قدرتى كه به زور، و تا اندازه اى هم عادت، مانده است) هاله اى كه برگرد سر آن است جاى مهمى دارد. خامنه اى هرگز محبوبیتى نداشته است ولى عنوان رهبرى و حالت فراتر از كشاكشهاى روزانه سیاسى و البته اسباب قدرت، به او هیبتى در چشم مردمان مى داد. از این پس براى او تنها عنوان رهبرى و اسباب قدرت مانده است. او همان شده است كه از آغاز بود. یك سیاست پیشه معمولى بى هیچ تمایزى. در همان آغاز كارش به عنوان رهبر با آنكه به موجب قانون اساسى فتواى او بالاترین فتواى شرعى است با چالش فقیهان روبرو شد كه صلاحیتى در آن زمینه براى او نمى شناختند و ناگزیر رسماً از صدور فتوا كنار كشید. اكنون صلاحیت سیاسى او نیز مى تواند از سوى مردم چالش شود. خامنه اى را نیز مى توان مانند رفسنجانى پیش از او، با همه حالت فرعونیش، پایین كشید؛ اتفاقى نخواهد افتاد. خود او به میان زمین پر گل و لاى سیاست روز پریده است و هم اكنون سراپایش آلوده شده است. او براى حفظ مافیاى زیر ریاستش از خود مایه سنگینى گذاشته است و بیش از اینها مى باید هزینه كند. نمایندگان مجلس اكنون نمى دانند چه كنند. اگر به نبرد آشكار با رهبر برخیزند پیامدهاى نامعلومى كه ممكن است خطرناك باشد در انتظار است خطرى كه تنها براى آنها نخواهد بود. اگر خامنه اى تا بدین اندازه خود را پائین نیاورده بود مى توانست چنان خطرهائى را كاهش دهد. ولى از این پس خود او در خط آتش است. اگر هراسى هست دو سویه است. پشت نمایندگان اصلاحگر آن اندازه ها نیز خالى نیست. آنها نمى توانند خاموش بمانند و تن در دهند زیرا چیزى از مجلس نخواهد ماند و بهاى سختى در از دست دادن احترام عمومى خواهند پرداخت. مسئله قانون مطبوعات نیست، با همه اهمیتى كه در توسعه سیاسى و دفاع از جامعه مدنى دارد. خامنه اى اگر به خود گذاشته شود مجلس و دستگاه اجرائى را از اصلاحگران جارو خواهد كرد. او را به جائى كشانده اند كه دیگر رعایتى را، حتا حفظ ظاهر را لازم نخواهد دید. آنها همچنین مى باید نگران افكار عمومى باشند. مردم با همه فشارها و آدمكشیها و سركوبگریهاى حزب الله به كامیابیهاى كوچك و بزرگ این چند ساله دلخوش مى بودند و روحیه و نیز اعتماد خود را به روند اصلاحات، هر چه هم آهسته و پر آسیب، نگه مى داشتند. اگر مجلس نیز مانند دستگاه اجرائى در برابر زورگوئى قانونى حزب الله پس بنشیند و زمان بخواهد (زمانى كه از نظر سیاست روزانه در سوى دوم خردادیها نخواهد بود و از نظر استراتژیك همه طرح اصلاحات گام به گام را بر باد خواهد داد) افكار عمومى ناگزیر بر خواهد گشت. مردم مى بینند كه با همه پشتیبانى شان، از یك رهبرى كه جرأت رویاروئى داشته باشد بى بهره اند. سخنرانیهاى پر آب و تاب ولى بى اثر سران دوم خرداد را در برابر اقدامات بى پروا ولى قاطع رهبران حزب الله مى گذارند و نتیجه اى را كه بر همگان روشن است مى گیرند. اصلاحات با معنى، در چهارچوب قانونى كه سراپایش را براى پیچاندن و دستكارى كردن به دلخواه صاحبان قدرت، تعبیه كرده اند به همین جاها مى رسد. این قانونى است كه بر گرد محور ولایت فقیه تدوین شده است، اما «ولى فقیه» به موجب خود آن قانون، فقیه و مرجع نیست و نمى تواند فتوا دهد. این قانون ارگانى است كه در آن حكومت مى باید به حكم شرع باشد ولى در همان ارگان پیش بینى كرده اند كه مصلحت حكومت را بالاى حكم شرع بگذارد. با این قانون كه از یك مغز بساز و بفروش تراوش كرده است، و همه براى بندو بست و راه انداختن كار روز است چگونه مى توان منافع سنگربندى شده یك الیگارشى را كه به هیچ چیز باور ندارد زیر پا نهاد و اصلاحات كرد؟ اصلاحاتى كه در نظام جمهورى اسلامى در سه چهار ساله گذشته شده است و بسیار هم اساسى است (شكل گرفتن گروهبندیهاى سیاسى اصلاحگر، جا افتادن انتخابات به عنوان یك مرجع اقتدار سیاسى، به میدان آمدن مردم) برگشت ناپذیر است ولى در برابر تاكتیهاى فرسایشى حزب الله نیاز به نگهدارى دارد. حزب الله تا همین جا توانسته است به مقدار زیاد به دوران كوتاه ولى پر ثمر آزادى نسبى گفتار پایان دهد، و اگر مقاومتى نبیند در انتخابات ریاست جمهورى آینده نیز از تكرار دوم خرداد سال ۱۹۹۷/۱۳۷۶ جلوگیرى خواهد كرد. آن اصلاحات، طبیعت سیاسى دارد و در عرصه قانونى و در ساختار قدرت چیزى عوض نشده است؛ و اكنون همه مى بینند كه چیزى هم با كوتاه آمدن و زمان خریدن عوض نخواهد شد. اما آن اصلاحات سیاسى زمینه اى براى مبارزه فراهم آورده است كه در جمهورى اسلامى نمى بود و كسى هم انتظارش را نمى داشت. دستاورد واقعى دوم خرداد همین است و از میان رفتنى نیست. گروه هایى از مردم احتمالاً تا همین جا دلسرد شده اند و ضربه خامنه اى گروه هاى دیگرى را نا امید خواهد كرد كه سودى ندارد. این گروهها از پیروزى نهفته در ناكامى اصلاح قانون مطبوعات غافلند كه آخرین سلاح حزب الله را نیز مصرف، و مقام ولایت فقیه را مبتذل كرد. مبارزه هر چند در ناكامیش به نتیجه اى رسیده است، رها نكردن آن نتایج دیگرى هم به سود پیكار خواهد داشت. زیرا در یك سوى آن تقریباً همه مردم ایستاده اند، با كمرهائى كه بیش از پیش زیر حكومت اسلامى خم مى شود. نگرانى رهبران دوم خردادى بیش از همه مى باید در تغییر حالت آه توده بزرگى باشد كه واقعیت تحمل ناپذیر زندگى در زیر این رژیم برایشان مجالى درشناسایى ریزه كاریهاى سیاسى و تمیز میان آنها نمى گذارد. یك گزارش سازمان ملل متحد مى گوید كه خشكسالى به ۴۳ درصد مردم ایران و بیست استان كشور آسیب زده است. گزارش، كشورهاى عضو را فرا مى خواند كه به یارى ایران بشتابند و هزار تانكر آب در راه ایران است. در چنین اوضاعى پیش بینى میشود كه كشتزارها بخشكند و دامها را كشتار كنند و روستائیان به شهرهائى بریزند كه چیزى براى عرضه كردن بدانها ندارند. یك نگاه ساده به این موقعیت تأسف آور بس است كه مخاطرات سیاسى آن را آشكار سازد. توده اى كه پیش از خشكسالى نیز در آتش بیكارى و گرانى مى سوخت اگر با زورگوئیهاى خشم آور رهبر نیز روبرو شود چه واكنشى خواهد داشت؟ مردمى را كه در آبادان براى شورى آب آشامیدنى شعار مرگ بر. . . سر مى دهند و به گلوله بسته مى شوند (سه كشته و شمار بزرگى زخمى) و در قیر براى اعتراض به دستگیرى یك دكاندار، باز با شعار مرگ بر . . . بخشدارى و دادگسترى را آتش مى زنند، چه اندازه مى توان از اصلاح پذیرى حكومت نومید گردانید؟ خشكسالى در ایران پس از بیست سال نابود كردن جنگلها و مرغزارها و حتى باغهاى شهرها یك پدیده گذرا نیست. جمهورى اسلامى با سیاست «زمین سوخته» خود به سود بساز و بفروشها و سرمایه داران غیر مولد، ایران را به خشكسالى مزمن محكوم كرده است. تركیب این وخامت روزافزون وضع زندگى مردم را امیدى از فرایند سیاسى جز انفجارى كه هشدارهاى مكررش به گوش رهبر و حزب اللهش نمى رود چه خواهد بود.
نود و چند سالى پیش پادشاهى كه او نیز مجبور بود با یك مجلس كار كند، خامنه اى وار، گفت من با مجلس مخالفتى ندارم به شرط آن كه در سیاست مداخله نكند. مجلس تسلیم نشد و او آن را به توپ بست و دیرى نگذشت كه پادشاه در سفارت روس پناه گرفت و جانى بدر برد. از آن پس هیچ رئیس كشورى چنان بى پروا با مجلس رفتار نكرد و دست كم روشهاى نامستقیم تر و ظریفترى بكار گرفته شد. یك بار دیگر هم در عمر مجلس، نخست وزیرى به بهاى بدنامى و شرمسارى جاویدان گفت كه پاسخگوى مجلس نیست وبه شاهنشاه پاسخ خواهد داد. این روزها سالگرد انقلاب مشروطه، در واقع پیروزى مرحله اول و آسانتر انقلاب، است. در بزرگداشت آن، نسل امروزى ایرانیان بیش از یك رویداد تاریخى را بیاد مى آورد. خامنه اى بار دیگر نشان داد كه پیكار امروز ما چه اندازه در ریشه هایش همان پیكار صد سال پیش است: تجدد و نوسازى جامعه، مردمسالارى، عدالت (اجتماعى،) ناسیونالیسم ایرانى در منطقه و جهانى پر از تهدید، موكدتر از همه آزاد كردن مردم از آخوندبازى. این صد ساله را جامعه ایرانى در آماده سازى خود براى رسیدن به آرمانهاى انقلاب مشروطه گذرانده است. اگر این آماده سازى، انحراف جستن، ندیده گرفتن ، و دشمنى ورزیدن با آن آرمانها را نیز در بر گرفت از كژى ویژه روان همگانى ماست كه هزار فرصت تاریخى را بیهوده گذاشته است. پادشاهان پهلوى در پویش نوسازى از پیام آزادیخواهانه مشروطه انحراف جستند؛ «لیبرالها»ى ملى در دفاع خود از آزادى و قانون اساسى پیام تجدد خواهانه آن را ندیده گرفتند؛ چپگرایان همه به پیكار ضد امپریالیسم امریكا پرداختند و از مشروطه غافل ماندند، و در كنار «لیبرالها» به مذهبیهاى دشمن مشروطه پیوستند. ولى حتى در آن ندیده گرفتن و انحراف جستن و دشمنى ورزیدن نیز ما به آن كژى ویژه آگاهتر شدیم و ادب از بى ادبى خود آموختیم. دوران دشمنى ورزیدن (دوران انقلاب اسلامى، كه هر چه معدودى انقلاب بهمنش بنامند از زشتى اش كاسته نخواهد شد) بویژه آموزنده بود و مردم ما را از یك توهم تاریخى بیرون آورد. حكومت آخوندى، ماهیت آموزه هایش را براى مردم به معناى كلمه كالبدشكافى كرد. اسلام به عنوان یك فلسفه اداره جامعه هاى انسانى و «طبقه» آخوند به عنوان پاسدارنده ارزشهاى اخلاقى، بیش از بیست سال هر روز برهنه تر از روز پیش به چشمها كشیده شد. پیام تجدد كه در غوغاى سطحى و خودفریبانه ماركسیستى جهان سومى به فراموشى مى رفت بار دیگر با همان قوت صد سال پیش ولى ژرفتر به گوشها رسید. مسئله ایران، كه راست و چپ بر نمى دارد، در همه دوران برخورد ما با غرب مسئله تجدد بوده است و پیشرفتهاى جامعه ایرانى در این صد ساله مردم ایران را به پایه اى رسانده است كه حودشان راه را بپیمایند و نیاز به دست، و تازیانه، یك گروه سرامدان نداشته باشند. اكنون مردم حتا به رغم دست و تازیانه حكومت دارند راه را مى پیمایند. كسانى كه در میان این توده درگیر نبرد بقا در آن محیط ناسازگار دل به نومیدى مى سپرند از به یاد آوردن رنجهاى نیاكان صد سال پیش خود دلگرمى تازه خواهند یافت. این رنجها براى مردم ما تازگى ندارد و بدتر از اینهایش را نیز گذرانده ایم و چیره شده ایم.
خامنه اى دیگر نه رهبر بلكه رئیس یك جناح، مافیاى حاكم است. مردم رفسنجانى را در انتخابات بى آبرو كردند، اكنون مجلس خامنه اى را بى آبرو مى كند. خطر تنها در انتظار نمایندگان سركش نیست، خود خامنه اى هم اكنون در خط آتش است. اگر مجلس نیز مانند دستگاه اجرائى در برابر زورگوئى حزب الله نایستد افكار عمومى برخواهد گشت.
|
|