تاریخچه مبارزه با جمهورى اسلامى با تاریخ آن همزمان است و این دو مبارزه و جمهورى اسلامى طبعا در مراحل گوناگون پیوسته بریكدیگر تأثیر كرده اند. در نخستین مرحله بى فاصله پس از واقعیت انقلابى كه تقریبا همه مردم ایران خود را در پیروزى آن سهیم مى دانستند مبارزه در بیرون بود. تبعیدیان گروهاگروه، همه از وابستگان نظام پیشین، درپى بازگشت زود و آسان، و به زیر كشیدن گروهى كه بیرنج زیاد و تقریبا به رایگان به قدرت رسیده بود، گرم برپا داشتن نشست ها و سازمان ها و راه انداختن نشریات بودند. ولى آن مبارزه با همه سروصدا طبلى میان تهى بود. زمینه چندانى در درون برایش نبود و آنچه بود یا مانند تظاهرات دلیرانه زنان تهرانى در بهار ۱۳۵۸/۱۹۷۹ با مخالفت عمومى روبرو شد و یا مانند كودتاى نوژه در قهرمانى هاى نسنجیده برباد رفت. مبارزان بیرون، جز بخش كوچكى گروهاگروه و به همان تندى از میدان بیرون رفتند و به بازساختن زندگى هاى خود پرداختند. یك دو سالى بر انقلاب نگذشته موج ضد انقلاب بالا گرفت. آخوندها به سرعت لگام قدرت را به چنگ آوردند و هم پیمانان و هواداران كمتر خودى و غیر خودى را یكایك و به كمك خود آنها، هریك بردیگرى، پاكسازى كردند تا پایان جنگ عراق كه كار به كشتار عام پیروان و متحدان پیشین رسید. آن سال هائى بود كه گروهها و لایه هاى سیاسى و اجتماعى در ایران به ضد انقلاب پیوستند و شمار روزافزونى از آنان در بیرون با نخستین موج ایرانیان تبعیدى، نخستین قربانیان انقلاب و بازماندگان رژیم پیشین، پهلو به پهلو زدند و باز بازار مبارزه پیش از انقلاب گرم شد.
این مرحله دوم نزدیك دو دهه كشید. مخالفان در ایران، بیم خورده و روحیه باخته از ناكامى هاى همه سویه به فعالیت هاى فرهنگى و مقاومت منفى روى آوردند ومبارزه بیرون نقش برجسته ترى یافت. در اجتماعات ایرانى اروپا و امریكاى شمالى شمار كاهنده اى كوشندگان سیاسى، خود را براى به زیر افكندن رژیمى كه با اشتباهات و كوتاهى ها یا مجاهدات خودشان بالا رفته بود سازمان دادند. اما مبارزه اساسا در میان خودشان بود؛ كمترى با جمهورى اسلامى و بیشترى با یكدیگر. گروه ها و گرایش هاى سیاسى در میدانى كه همه به جان یكدیگر افتاده بودند به دشوارى دشمن از دوست باز مى شناختند. فضاى پركینه و غرض آلوده و بى منطق پیش از انقلاب بر جهان تبعیدى افتاده بود و بار انقلابى كه همه را شكست داده بود بر سنگینى آن مى افزود. دشمنان پیشین كه بدبختى انقلاب را هم از چشم یكدیگر مى دیدند با هم دشمن تر شده بودند و پاى در زنجیر گذشته در بى اثرى خود فروتر مى رفتند. مبارزان در درون نومیدانه به هزاران تنى مى نگریستند كه در آزادى كشورهاى دمكراتیك غربى میداندارى مى كردند ولى وقت و نیرویشان را در توجیه خود و حمله به دیگران مى گذاشتند.
دوران بسازوبفروشى پس از جنگ كه آغاز یك دزد سالارى cleptocracy بیسابقه در تاریخ ایران بود با ترور در صورت پوشیده و مشئوم آن (صدها قربانى ناپدید شدن ها و آدمكشى هاى فجیع در درون و بیرون ایران) و به عنوان یك ابزار دیپلماتیك (خرابكارى هاى پردامنه در كشورهاى خلیج فارس و اروپا) همراه شد. آن سالهائى بود كه از سوئى مبارزه حتا در بى خطر ترین جامه فرهنگى خود خطر مرگ نزدیك را دربر داشت و از سوى دیگر گرایش به كنار آمدن با رژیم را در كشورهاى خارجى همان اندازه نیرو بخشید كه سازشكارى را در مخالفان آن. از آن هنگام یك بخش قابل ملاحظه نیروهاى مخالف دست در دست جمهورى اسلامى (حال جناح عملگراى آن كه راه حل چینى را براى رژیم مى خواهد و نمى تواند؛ یا، در دوره بعدى دوم خرداد، جناح اصلاحگر آن كه اصلاح را بى دگرگونى آرزو مى كند و نمى تواند) عمل كرده است. مبارزات درونى نیروهاى مخالف، افزوده شدن مولفه جمهورى اسلامى را كم مى داشت كه هر همرائى و همكارى consensus را ناممكن سازد. بر اختلاف میان جمهوریخواهان و هواداران پادشاهى مشروطه اختلاف مهم تر استراتژى بار شد: اصلاح یا تغییر رژیم؟ با برآمدن دوم خرداد مبارزان درون عموماً به نوید اصلاحات دلخوش كردند و در بیرون نیز گروه هاى روزافزونى بهانه بیشتر یافتند كه كه از مخالفت عملى دست بردارند. این بهانه تا آنجا رسیده است كه حتا پس از ورشكستگى آشكار دوم خرداد در انتخابات و بست نشینى مجلس، چپگرایان بسیار با هر راه حلى كه رژیم را نفى كند مخالفت مى ورزند. آنها نه تنها سرمایه سیاسى خود را پاى دوم خرداد نهاده اند بقاى رژیم اسلامى را در هر صورتش بهترین تضمین مى شمرند. اگر خودشان با اصرار همیشگى به قرار داشتن در طرف عوضى تاریخ آینده اى ندارند دست كم با دراز كردن بدبختى مردم و كشور نگذارند بختى به دیگران، اگرچه در صورت اصلاح شده آنان، داده شود.
در همه این دوره و به رغم تصویر كلى نومید كننده فضاى نیروهاى مخالف، پیشرفتهاى مهمى صورت گرفت كه آثارش به پیكار براى رهائى ایران محدود نخواهد ماند و در بازسازى ایران نیز سهمى بزرگ خواهد داشت. از حاشیه هاى مهتابزده چپ و راست نیروهاى سیاسى كه پیوسته باریك تر مى شوند گذشته، منظره سیاسى پاك دگرگون شده است. آن انسان مریخى كه سى سالى پیش دوربین خود را با احساسى ناخوشایند از تماشاى ایران برگرفت، اگر دوباره به پائین بنگرد از تغییراتى كه خواهد دید درشگفت خواهد افتاد. سخنان تازه و سخنگویان تازه روزافزونى شنیده، و باورهائى كه دست نزدنى مى نمودند دور افكنده، مى شوند. گفتمان یا بحث غالب سیاسى، همانندى فزاینده اى به غرب بورژوا امپریالیست مى یابد. دمكراسى لیبرال و اقتصاد بازار و جهانگرائى، همراه ارزشهاى جهانرواى حقوق بشر در گفتمان روشنفكرى سیاسى، بجاى استبداد روشنراى به بن بست رسیده و ماركسیسم-لنینیسم همانگاه ورشكسته، و ملى- مذهبى، و سیاسى- مذهبى همیشه ورشكسته مى نشیند. نگرش فراگیر به امر حیاتى توسعه، بر توسعه فرماندهى و یك سویه چیره مى شود. سازمانهاى سیاسى جدى (و نه گروه بندى هاى میان تهى؛) و اندیشه سیاسى بجاى شعارهاى رایگان، یا سیاست همچون موضوع پرستش وكینه، میدان عمل را فرا مى گیرند. در میان غوغاى سنگر گرفتگان گذشته هاى نابود، نیروهاى سیاسى ایران بیست و شش سال گذشته را به یك دوره بازآموزى تاریخ همروزگار و بازنگرى فرهنگ و سیاست ایران و جابجائى پارادیمها درآوردند با نتایجى كه امروز در سراسر ایران بازتاب مى یابد. اگر كسى بپرسد دستاوردهاى این پرتاب شدگان به بیرون كه نیمى از هستى شان را در ایران مى زیند چه بوده است بهتر از همه مى تواند پاسخ خود را در دگرگونى گفتمان و پارادیم ها در خود ایران بیابد.
***
تاثیرات متقابل بیرون و درون بر یكدیگر فراز و نشیب ها داشته است و بیشتر زمان ها شكاف بزرگى، چه در احساس و چه در تصور، ویژگى آن بوده است. بیرونیان نه تنها هرچه از مردمى كه دست به گریبان هر روزى رژیم اند دور تر مى افتادند، هر چه كمتر نیز آنان را به حساب مى آوردند به این معنى كه در یك فرافكنى، نظر خود را نظر مردم در ایران مى شمردند. در درون نیز مردم آنها را ملامت مى كردند كه حتا نمى توانند باهم بنشینند چه رسد كه كار كنند. تا دوران بسازوبفروشى و اصلاحات بى دگرگونى، در زمانهائى كه سازمانهاى مبارز، بیشتر در اروپا، بهر در مى زدند كه راهى به درون بجویند مبارزان درونمرز، گرفتار جنگ و به بهبودهاى اینجا و آنجا و نوید اصلاحات بیشتر (پس از آن) خرسند مى بودند و همه انرژى ها كه صرف و خونها كه ریخته شد از پیوستن دو سر پیكار برنیامد. اما پیام عرفیگرائى (سكولاریسم) بجاى فقه پویا و روشنفكرى اسلامى؛ و دمكراسى لیبرال بجاى ملى-مذهبى؛ و استراتژى رهائى (براندازى یا به عبارت مسالمت آمیز تر تغییر رژیم) بجاى اصلاحات كه از بیرون به درون مى رسید تاثیرات خود را مى بخشید. آدم كشى هاى زنجیره اى چشمان بسیارى را گشود. با اینهمه بى میلى عمومى به بریدن كامل از نظم موجود و جهیدن به نامعلوم، جامعه سیاسى را از راه حل هاى رادیكال تر مبارزان بیرون برى مى كرد. دو سه ساله اول ریاست جمهورى خاتمى با برملا كردن نقش حكومت در ترورها و پرده درى هاى روزنامه ها در انفجار یك دوره كوتاه استثنائى مطبوعات آزاد اندیش تكانى واقعى به صحنه سیاسى داد تا به خیزش دانشجوئى انجامید كه بزرگ ترین دستاورد دوم خرداد بود و سنگینى را سراسر بر درون گذاشت. دیگر تندرو ترین مبارزان تبعیدى نیز بهتر آن دیدند كه همه نیروى خود را پشت آن جنبش بگذارند. اما جنبش دانشجوئى تنها ماند و از انقلاب مخملینى كه نویدش را مى داد برنیامد. مردم همچنان ترسان از دگرگونى ناگهانى و به انتظار رهبرى كسى كه بیشترین رأى تاریخ ایران را گرفته بود، تماشاگر ضربات سنگینى شدند كه بر دانشجویان فرود آمد و دوم خردادیان كه همه چیز خود را از دانشجویان و جوانان داشتند از پشت و رو به آن جنبش خنجر زدند.
از نظرگاه (پرسپكتیو) مبارزه با جمهورى اسلامى، دوم خرداد جائى برجسته دارد اگر در نظر گیریم كه همه مسئله مبارزه كشاندن توده مردم، فعال ترین بخش سیاسى آن، به میدان است، به این معنى كه بطور جدى به رها شدن از رژیم بیندیشند و هر راه حل دیگر را رد كنند. تا هنگامى كه مردم به بهبود وضع خود و اصلاح نظام سیاسى امیدى داشته باشند یا از جایگزین آن بیشتر بترسند یا از آینده نا معلوم به اكنون ناپسند پناه برند مبارزه همان خواهد بود كه در پانزده بیست ساله نخست پس از انقلاب تجربه كردیم: گروههائى از خود گذشته و سرسپرده كه در حوزه هاى اختصاصى خود دربرابر توده تماشاگران بى اعتنا با دشمنى نابرابر مى جنگند. دوم خرداد از این نظر نیز لازم مى بود كه ظرفیت رژیم اسلامى را براى اصلاح و بهبود نشان دهد. توده هاى مردم تشنه هر كمترین نشانه بهبود، پیاپى از اصلاحگران پشتیبانى نمودند، فضاى بین المللى همه همكارى بود، حتا مبارزان بیرون دربرابر رایهاى بیست و چند میلیونى ناگزیر از انتظار كشیدن مى بودند. هشیارترینشان از دوم خرداد استفاده ابزارى كردند بدین معنى كه درپى بهره بردارى از تضادهاى درون رژیم و آزادى نسبى ولى بسیار قابل ملاحظه فضاى سیاسى برآمدند؛ غیر فعال ترینشان زائده هاى بیرونى دوم خرداد شدند. به دوم خرداد این فرصت داده شد كه دوره خود را به تمام طى كند. پس از دومین انتخابات ریاست جمهورى، وبازهم میلیونها راى، و در حالى كه مردم مجلس را نیز به آنها داده بودند دیگر هیچ بهانه نمى شد آورد كه جنبش اصلاحى تنها گذاشته شده است و اگر شكست خورد از آنجا بود كه مردم نیمه كاره رهایش كردند و ضد انقلاب كارشكنى كرد.
چنان شد كه وقتى در انتخابات شوراها رأى دهندگان در خانه هاشان ماندند و بست نشینى نمایندگان مجلس از یك میهمانى خصوصى نمایندگان در محل كار خود فرا تر نرفت و پس از آن در انتخابات مجلس باز مردم با پاهایشان رأى دادند كسى گله اى از شهیدان زنده و قربانیان ترور مقدس خودساخته شان بر صندلى هاى چرخدار نیز نشنید. پابرجا ترین دنباله هاى دوم خرداد در بیرون نیز ناچار شدند شكست اصلاحات را از طبیعت رژیم و ناشایستگى خود اصلاحگران بشمرند. اما از هیچ كدام جز آنچه كردند برنمى آمد و مردم بایست به چشم خود مى دیدند. با پایان اصلاحات كه یك چرخشگاه تاریخى در مبارزه با رژیم اسلامى است دیگر بطور قطع مى توان گفت كه مردم امیدى به این رژیم ندارند و تنها از آن مى ترسند. ممكن است بگویند چه تفاوت دارد؟ ولى تا دوم خرداد، هم بیم بود و هم امید. ما هر چه هم نخواهیم مى باید بپذیریم كه شش سالى عموم لایه هاى اجتماعى ایران آماده بودند كه، هرچند برضد امید، به دگرگشت آرام رژیم و اصلاح آن از درون و بدست عناصر یك آب شسته تر آن امیدوارباشند. همه استدلالهاى مخالفان بیرون دربرابر این گرایش عمومى به استراتژى كمترین خطر، ناشنیده مى ماند. تا دوم خرداد خودش را چنین بى اعتبار نكرد مخالفتهاى بیرون به مخالف خوانى گروهى كه دستى از دور بر آتش دارند تعبیر مى شد.
امروز جز براندازى، سرنگونى، كنار رفتن، تغییر رژیم، چاره اى براى رهائى از این ساختار قدرت و قانون اساسى نمانده است (هر اصطلاحى مى خواهند بكار برند، منظور آن است كه چیز دیگر و بهترى، و نه از درون خودش، بجاى آن بیاید.) آنچه از مبارزه در ایران میسر باشد از این پس در این راستا خواهد بود و در بیرون صداهائى كه به صبر و سازش فرا مى خوانند هرچه خاموش تر خواهند شد. آن ها كه در میان مخالفان، سیاست تغییر رژیم را دنبال مى كردند طبعا دلگرمى و همراهان بیشترى یافته اند. از انتخابات دوره تازه مجلس، استراتژى و گفتمان بیرون دست بالا تر را یافته است. تا آن هنگام تأثیر بیرون بیشتر در زمینه فرهنگ سیاسى مى بود. اندیشندگان و روشنفكران در جمهورى اسلامى دیرتر از بهترین بیرونیان مى توانستند خود را از جهان بینى و فضاى فرهنگى آشناى خویش آزاد كنند و هواى تازه اى كه از دوردست تبعید به ایران مى رسید جانشین ناپذیر مى بود. اكنون با پایان بى شكوه اصلاحات، نفوذ بیرون بر گفتمان درون در استراتژى هم نمودار شده است. نگاه ها بسوى كسانى بر مى گردد كه از آغاز مى گفتند رژیم اصلاح پذیر نیست و دوم خرداد را مى باید صرفا رخنه اى در بدنه رژیم تلقى كرد و از آن تا مى توان بهره گرفت؛ ولى پاسخ مشكل جمهورى اسلامى برداشتن این حكومت و جهان بینى از سر راه دمكراسى در ایران است.
جنبش ملى همه پرسى، جنبشى از درون، و فراخوانى خطاب به همه و نه گرایش هاى سیاسى معین، كه مى رود فضاى سیاستهاى مخالف رادر بیرون و درون گالوانیزه كند، از این همگرائى استراتژیك برخاسته است: یك، ما چاره اى نداریم كه براى جایگزین (آلترناتیو) این رژیم پیكار كنیم؛ دو، ما به معنى همه ماست وهیچ ایرانى را به هیچ بهانه نمى توان حذف كرد، چه در مرحله تلاش براى رسیدن به یك انتخابات آزاد و همه پرسى پس از آن و چه شركت در آن انتخابات و همه پرسى؛ سه، جایگزین این رژیم یك اسلام دیگر، یك دیكتاتورى دیگر بهر نام جمهورى یا پادشاهى نخواهد بود؛ چهار، بستر سیاست ایران از این پس جز اعلامیه جهانى حقوق بشر نیست، بر آن مى باید ساخت و پیشتر رفت ولى از آن دور نمى توان افتاد. معناى واقعى فراخوان اینهاست و صرفنظر از اینكه چه كسانى به آن بپیوندند یا دربرابرش بایستند تكانى را كه دهه ها منتظرش بودیم به پیكره سیاسى ایران داده است. این توده لخت فسرده كه تنها از انفجارهاى دیوانه وار گاهگاهى بر آمده است و دشمنى با شعور و عقل سلیم را تا مایه سربلندى بالابرده است ناگزیر مى شود به جهانى كه پیرامونش به تندى دگرگون مى پذیرد بنگرد. این توده مردمى كه تنها خودشان برایشان اهمیت داشت ناگزیر مى شوند هركدام از «خود» نه چندان گرانبهایشان، بیرون آیند و به منظره كلى تر بنگرند كه از خودهاى دیگر پرشده است. و مى باید بیاموزند كه آنان را نیز به حساب آورند و جهان تنها به كام خودشان نخواهد گشت؛ و در سیاست علاوه بر رویاروئى و پابرجائى اصولى، هنرهائى مانند سازش compromiseو همرائى consensus نیز هست كه به خیر عمومى خدمت خواهد كرد. ما سرانجام به یك همگرائى كه بیشتر طیف آزادیخواه را دربر مى گیرد رسیده ایم و مى توانیم از یك جریان اصلى مخالف سخن بگوئیم كه درون و بیرون نمى شناسد. هردو سوى طیف، مشكلات و محدودیت هاى یكدیگر را مى فهمند. در درون به آزادى و آشكارى نمى توان سخن گفت؛ در بیرون به احتیاط و پوشیدگى.
***
این همگرائى تازه با یكى از بزرگ ترین بحران هاى سیاست خارجى رژیم همزمان شده است. تصمیم خلل ناپذیر جمهورى اسلامى به دست یافتن به سلاح اتمى به رویاروئى خطرناكى با امریكا انجامیده است. یا جمهورى اسلامى دست برخواهد داشت و به صورتى بر راه لیبى خواهد رفت، یا همچنان به پنهان كارى و وقت كشى و ساختن بمب اتمى خواهد پرداخت و خود و كشور را به خطر خواهد انداخت. سخنانى از این دست كه داشتن بمب حق ایران است و چرا دیگران داشته باشند و ایران نداشته باشد (لیبى نیز همین را مى گفت) موضوع را ساده مى كند. نخست، جمهورى اسلامى، ایران نیست و مردم ایران حكومتى كه آنها را نمایندگى كند و منافع آنها را درنظر گیرد ندارند. دوم، ایران اولویت هاى مهم ترى دارد، كمترینش پایان دادن به پدیده كودكان خیابانى. سوم جمهورى اسلامى دیگران نیست، حتا پاكستان در وضع كنونى اش نیست كه چنان مقایسه اى معنى داشته باشد. جمهورى اسلامى مانند لیبى تا پیش از عاقل شدن و عراق صدام حسین است. (معمر قذافى نه تنها در زمینه رویگردانى از بمب اتمى و تروریسم، بلكه در سیاست هاى عربى و آفریقائى خود نیز چرخشهاى ۱۸۰ درجه كرده است.) این دلیل تراشى ها چه از روى یك ناسیونالیسم گمراه باشد چه براى آسان كردن كار رژیم، ممكن است محافلى را خوش بیاید ولى در محافلى دیگر بى معنى است و این محافل دومى را مى باید جدى گرفت، با عراق و بى عراق. امریكائیان و اسرائیلیان به دلائل مربوط به خودشان به هیچ روى یك جمهورى اسلامى مسلح به بمب اتمى را با طبیعت و پیشینه تروریستى آن و دشمنى دیوانه وار و نامربوطش نامربوط به منافع ملى ایران تحمل نخواهند كرد. چانه زدن هاى رژیم اروپائیان را نیز دیگر متقاعد نمى كند. هیچ كس تردید ندارد كه رهبرى اسلامى از سلاح اتمى كوتاه نخواهد آمد.
نیروهاى مخالف امكانات محدودى در دور كردن خطر از ایران دارند و اگر بد ترین احتمالات پیش آید مى باید دست كم براى كاستن آسیبها آماده باشند. فراخوان ملى همه پرسى مقدمه اى براى چنان آمادگى نیز هست. همگرائى امروز نیروهاى آزادیخواه به آسانى بیشترى مى تواند در شرایط بحرانى، زمینه همكارى ها و چاره جوئى هاى مشترك را فراهم آورد كه در چنان لحظات تاریخى حیاتى است. «پس از جمهورى اسلامى چه؟» پرسشى است كه هیچگاه زود نبوده است و اكنون شاید زمانش هم رسیده باشد. فراخوان، پاسخ روشنى به این پرسش مى دهد كه چگونه و با چه تهیه هائى مى باید از چنان مرحله اى با كمترین آسیب بدر آمد؟ ما تجربه یك دوجین رژیم استبدادى را از شیلى و نیكاراگوا گرفته تا افریقاى جنوبى و اروپاى خاورى داریم كه به دلیل چنان همگرائى و آمادگى دربر گرفتن هركس مى خواست، با كمترین ویرانى و بى خونریزى سرنگون شدند. نمونه هراس انگیز عراق را نیز داریم كه ترور و پرهیب (شبح) جنگ داخلى، خلاء سیاسى را پركرده است. اگر زمان نیروهاى سیاسى آزادیخواه ایران برسد كه بهر صورت خواهد رسید دورنماى ما روشن تر به نظر مى آید. یك جریان اصلى دمكرات منش پدیدار شده است كه دارد مشكل سیاسى و اخلاقى خود را مى گشاید و دیوارهاى روانشناسى و تاریخى میان خود را خشت خشت، مانند داستان تشنه و دیوار و جوى مثنوى، كوتاه مى كند.
|
|