” از همان فردای انقلاب اسلامی ، یك مساله مركزی بر اجتماع ایرانی برونمرزی كه هزار هزار بر آن می ”افزود ، سایه انداخت : نظریه توطئه . از آن پس هرچه از اندیشه و عمل اكثریت این اجتماع بوده به ”صورتی ، از این نظریه تاثیر پذیرفته است . چیرگی توطئه اندیشی بر ذهن بسیاری از ایرانیان چنان است ”كه از آن می باید به عنوان یك شیوه نگرش به جهان یاد كرد ( جهان بینی والاتر از آن است كه برای توطئه ”بكار رود ) . ”
” نظریه توطئه را در این مصرع می توان خلاصه كرد كه صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی . اما آنچه ”در این مصرع از"صورت زیر" دانسته می شود نه روابط علت و معلولی در سیاست و اجتماع است ؛ نه ”قانونمندیهای علوم انسانی است ، از روانشناسی تا سیاست و اقتصاد و جامعه شناسی ؛ بلكه دست پنهانی ”است كه همه چیز را در سیر تاریخ می چرخاند . باز در اینجا منظور ، "دست پنهان" بازار آدام اسمیت ”نیست كه تعادل عرضه و تقاضا را تعیین می كند ، بلكه یك ماهیت برترین در معنی صوفیانه آن است : ”ابرقدرتها ، غرب ، هفت خواهران ، شركتهای چند ملیتی ـ كه پس از شكسته شدن انحصار بازار نفت جای ”هفت خواهران را در "پانتئون" نظریه سازان توطئه گرفته اند . برای جامعه های بدوی دیگر مانند عربها ، ”دستهای ناپیدای دیگری هم هست ، هركدام به فراخور سوداهای ( ابسسیون ) خودشان.”
” این دستهای پنهان توده های مردم را همانگونه برسر انگشتان خود می گردانند كه گروهها و افراد را ، هر ”كه و هر چه باشند ؛ می توانند بهمان آسانی مردمان را بر لبه پرتگاه بیاورند و سرنگون كنند كه آن نیزن ”افسانه با كودكان افسون شده كرد . دست توطئه جانشین دست خداست ـ هركه را بخواهد بالا می برد و ”هركه را بخواهد واژگون می كند و حتا گاه به دست خود او می كند . ”
” با چنین قدرت خدایگونه روشن است كه شناختن توطئه آسان نیست ، و همچنانكه آیات مشیت خداوندی را ”پس از رویدادها می توان شناخت ـ خداشناسان هنگامی كه بیمار روبه مرگ بر اثر مداخله بهنگام یك پزشك ”آگاه درمان یافت حكم می كنندكه مشیت خداوند بر زنده ماندنش بوده است ـ توطئه شناسان نیز توطئه را در ”جامه ارغوانی پیروزی می شناسند . ( فرماندهان رومی را در جشنهای پیروزی ، "توگا"ی ارغوانی می ”پوشاندند ) . تو طئه نیز مانند انقلاب پدیده ای به قول همان رومیها ”ipso facto ” ( به دلیل خودش ) است ، پس ”از رویدادنش معلوم می شودكه نامش چه بوده است . ( در باره استثنائی و اجتناب پذیر بودن انقلاب ، در ”این ستونها در گذشته بحث شده است ) . ”
” چنین نیست كه در علم توطئه هیچ رابطه علت ومعلول نباشد . برعكس میان منافع توطئه گران وسرنوشت ”قربانیان، آنچنان رابطه تمامی است كه نیازی به یافتن هیچ دلیل دیگری بر پیچیده ترین درامهای تاریخی ”نمی گذارد . ( توطئه در درامهای پیچیده تاریخی ، در شكست و پیروزی كشورها و دگرگونیهای دورانساز ”سیاسی و اجتماعی ، صورت می گیرد ؛ امور ساده تر كه عوامل موثر در رویداد وكاركردشان آشكار تر ”است و جائی برای گمانپروری نمی گذارد به توطئه نمی كشند . ) علم توطئه در اینجا به ایمان همانند می ”شود . ایمان در اموری است كه قابل اندازه گیری ، و از راه تجربی اثبات پذیر نیستند ؛ به امری كه قابل ”اثبات باشد ایمان نمی توان آورد . علم توطئه به قیاس علم عرفان یك "اندیشمند" اسلامی ساخته شده است ) . ”كافی است كه منافعی در یك توطئه برای دست پنهان صاحب مشیت تصور شود ، و آنگاه توطئه به همان ”آسانی و قاطعیت كه در سینما می توان دید ، فارغ از مشكلات عملی كه كوچكترین طرحها را نیز می تواند ”به شكست بكشاند ، عملی می شود .”
” هنگامی كه اطاق فرمان توطئه علامت را می دهد ناگهان همه چیز با دقت مكانیكی ساعت كار می كند . ”رویدادهای روزانه كه در جهان واقع دستخوش هر كمترین تغییر اوضاع و احوالند و سیر تحولات را تغییر ”می دهند ، همه ازروی نقشه پیش اندیشیده پیش می آیند و بخشهای تجزیه ناپذیر طرحهائی می شوند” كه از ”سالها و دهه ها پیش "در آب نمك خوابیده" بوده اند . توطئه از این اصل بركنار است كه هرچه موقعیتی ”پیچیده تر باشد به این معنی كه عوامل بیشتری دست دركار آن باشند ، در برابر تغییرات كوچكتری ”حساسیت پیدا می كند . مثالش این است كه اگر زاویه قوری با فنجانی در چند سانتیمتری آن ، یك سانتیمتر ”پس و پیش شود چای باز هم در فنجان می ریزد ؛ اما همین بس است كه زاویه پرتاب موشكی از مدار تعیین ”شده آن یك میلیمتر وكمتر تفاوت داشته باشد و موشك هزارها كیلومتر آن سو تر برود ، یا یك پیچش شل ”باشد و در اقیانوس بیفتد . بی تناسب بودن منافع تصوری توطئه با پیامدهای زیر و رو كننده آن ، بهمان ”اندازه بی اهمیت است كه سست بودن شواهد و دلایل ـ كه همه جنبه "بعدی" دارند . كارآگاهان توطئه در ”برابر آشكارترین دلائل بی پایه بودن فرضیات خود ، گوئی با آن هنرپیشه كمدی هماوازندكه می گفت "مرا ”باور می كنی یا چشمان دروغگوی خودت را ؟" ”
” انقلاب اسلامی بلائی بودكه مصیبت زدگانش را به علت یابی و "روشنگری" وا می داشت . پیش از همه ، ”آنها كه سهم بیشتری از مسئولیت را چه پیش از انقلاب و چه در زمان آن می داشتند با توضیحات خود به ”میدان آمدند . كسی كه بزرگترین مسئولیت را داشت زیرا بیشترین قدرت را در دراز ترین مدت در خود ”متمركز كرده بود زودتر از همه لحن و جهت گفتمان پس از انقلاب را تعیین كرد : امریكا و انگلیس و ”كنسرسیوم نفت رژیم پادشاهی را برچیدند . سه صاحب مشیت ، ابرقدرت و غرب و هفت خواهران دست ”یكی شدند و یكی از قدرتهای بزرگ جهان ـ پنجمین قدرت ـ را از ترس و نیز به دلیل اختلاف بر سر بهای ”نفت به یك تكان دادن دست سرنگون كردند ـ چنانكه حتی با "جمهوریهای موز" ( بانانا ریپابلیك ) نتوانسته ”بودند . پس از او هر ایرانی ماهزده كه از انقلاب برگشت در این نظریه راحت بخش كه نه سنگینی ”مسئولیت در آن بود؛ و نه نیازی به اندیشیدن، چه رسد به تلاش كردن می گذاشت، آویخت و پیرایه ای در ”حد سواد و سلیقه خود بر آن بست . توطئه گران و انگیزه های آنان هرچه فراوان تر وباهم ناسازتر شدند ؛ ”لگام خیال رها شد . ”
” اگر ایرانیان توطئه اندیش یعنی احتمالا بیش از نود در صدی از مردم ، دست كم پاره ای عوامل جامعه ”شناختی را هم دركنار نظریه توطئه راه می دادند باز می شد به آنها امتیازی داد . زیرا در جهان نیروهائی ”هستندكه هرجا بتوانند در كار كشورهای دیگر انگشت می كنند و آنها را فرمانبر خود می خواهند و ایران ”آن زمان در شكنندگی و آسیب پذیری شگفتش ، بسیاری را به این وسوسه می انداخت ؛ تا اندازه ای كه لیبی ”و فلسطینیان نیز در ایران نفوذی بهم رسانده بودند ـ امریكا و انگلیس كه جای خود داشتند . ولی توطئه ”اندیشی به عنوان "وودو"ی سیاست ، جای هیچ اندیشه دیگری نیست . در لحظه توطئه ، افراد و گروهها و ”حكومتها از شمول قوانینی كه در بقیه زمانها و بقیه جاها بر رفتار بشری و رفتار جماعات و نهاد هاجاری ”است ـ از جمله جستجوی سود شخصی و غریزه ماندگاری ـ بیرون می روند .”
” مهمترین رویداد تاریخ همروزگار ایران و یكی از رویدادهای مهم سده بیستم بدین ترتیب با توطئه توضیح ”داده شد . و اگر چنان رویدادی توطئه می بود ، بدین معنی كه میلیونها ایرانی ازحكومت و مخالفان و ”فرمانروایان و فرمانبران، ابزار توطئه دست پنهانی بودند كه با اینهمه مردم كوچه و خیابان نیز آن را ”می دیدند و ضمیر صاحبش را می خواندند و حدس می زدند ، دیگر هر آنچه را كه به ایران ارتباط ”می داشت می بایست به همان قلمرو برد و به انتظار پایان خیمه شب بازی نشست . این كاری است كه ”ایرانیان ، مگر اندكی ، كرده اند ، و برای گریز از هر ملامت ، مبارزه را به درون ایران واگذاشته اند .”
” اكنون نظریه توطئه ، مبارزه درون را نیز در بر می گیرد . باز از عامل مردم ، نیروهای اجتماعی ، ”فشار هائی كه برحكومت می آید و آن را اندك اندك از هم می گسلاند ، نگاه نكرده می گذرند . هرچه هست ”خودشانند ؛ مردم را بازی می دهند . هیچ چیز تغییر نكرده است و هیچ تغییری نمی باید در تاكتیكها داد .”
” بیست سالی پیش چیرگی نظریه توطئه ، مبارزه برای سرنگون كردن جمهوری اسلامی را فلج كرد وبه ”قلمرو ناممكن راند : مگر عروسكهای خیمه شب بازی كه به اشاره ابرقدرتها و هفت خواهران ریخته بودند ”و زندگیهای خود و آینده كشورشان را آتش زده بودند ، توانائی آن را می داشتند كه با قدرتهائی كه رژیم ”اسلامی را آورده و سرپا نگه داشته بودند در بیفتند ؟ مگر تصوف به ما نمی آموزدكه در برابر مشیت می ”باید به همان مشیت توكل كرد و در كوشش و كشش سودی نیست ؟ طرفه آن بودكه همان دانشمندان توطئه ”كه هزاران صفحه را در اثبات ناچیز بودن ایرانیان و قدرت نامحدود و جادوئی غرب سیاه كرده بودند به هم ”میهنان خود دربیرون سركوفت می زدند كه چرا سر كیسه های خود را شل نمی كنند ؛ چرا در پشت رهبری ”آنان گرد نمی آیند ؛ چرا مانند ویتنامیها و افغانها رفتار نمی كنند ؟”
” امروز نیز ادامه همان روحیه ، مبارزه را در خطر سردرگمی قرار می دهد . اگرعامل مردمی در ”تحولات ایران نقشی ندارد و هرچه هست بازیهای درونی گروهی است كه هم آگاه ودورنگر ، و هم بهم ”پیوسته است ، هیچ راهی برای مردم نیست . دربرابر رژیم سركوبگر و خونریزی این چنین هشیار و چاره ”گر ، مردمی كه بیست سال پیش هم چیزی نبودند و امروز هم چیزی نیستند ، همان بهتر كه به رویای ”انقلاب خونین دلخوش باشند ، یا مانند نیاکان زرتشتی خود در آن دو قرن سكوت ، انتظار "آمدن پیك شاه ”بهرام از هندوستان و فراز آمدن سپاه او را با پیلان و سوارانش " بكشند .”
”***”
” در اثبات نظریه های توطئه هر اندازه هم دلائل استوار بیاورند ، هیچ كس ناگزیر نیست تنها از پشت ”منشور طرحهای شیطانی دستهای پنهان به كارهای جهان بنگرد . دستهای پنهان و طرحهای شیطانی تنها ”نیروهای برانگیزاننده تاریخ نیستند ، هرچند همواره می كوشند سیر رویدادها را به سود خودگردانند .”
” ”
” بویژه هنگامی كه با دگرگونیهای بزرگ اجتماعی روبروئیم بهتر است هرچه بیشتر بر آن دگرگونیها باریك ”شویم . به عنوان مثال ، روندهای جمعیت شناسی ایران ـ رشد شتابان افزایش جمعیت و جوانی روز افزون ”آن در هفت دهه گذشته و بویژه دو دهه جمهوری اسلامی ؛ یا شهرنشین شدن ایرانیان ( دوسوم جمعیت در ”همان مدت ) و ریشه كنی عملی بیسوادی ، در جهت دادن سیر تاریخ ایران عواملی بسیار با اهمیت ترند تا ”طرحهای هفت خواهران یا محافل درونی الیگارشی آخوندی . یك جامعه روستائی و ایلیاتی هنگامی كه در ”كمتر از سه نسل از ریشه دگرگون می شود دستخوش جریانات انقلابی از همه گونه خواهد بود ، بسته به ”اینكه رفتار طبقه سیاسی آن چه باشد . ( خود رفتار طبقه سیاسی ، برآیند بسیاری عوامل كوچك و بزرگ ”فرهنگی و تاریخی و سیاسی است و با برچسب زدنهای ساده انگارانه نمی توان از آن گذشت . )”
” ده سالی پس از انقلاب و فرو نشستن گردباد انقلابی ، و با پایان جنگ نومیدانه هشت ساله با عراق ، سه ”روند را درحكومت و جامعه می شد بازشناخت : تكنوكراتیك شدن دستگاه اداری ، برآمدن جامعه مدنی ”ایران به صورت یك نیروی سیاسی ، روی آوردن بخشهائی از دستگاه حكومتی به مردم . این هرسه در ”مقیاسی كوچك بود ولی مسیر آینده را نشان می داد .گوشه هائی از این دگرگونی پردامنه را از همان زمانها ”می شد دید و اكنون كه این هر سه روند بسیار نیروگرفته است ، آوردن نوشته هائی از آن سالها دست كم ”امیدواری به آینده را می تواند افزایش دهد :”
” " آنچه ما در ایران می بینیم نظام از هم پاشیده ای است كه می خواهد به گذشته اش ، یعنی خودش ، پشت ”كند ؛ به صورتی دیگر درآید . حكومتی است كه بخش مهمتر آن در تلاش است كه مانند مخالفان و دشمنانش ”شود ؛ به زبان آنان سخن بگوید ، راه حلهای آنان را بیازماید و نمی تواند . پاره های این نظام با هم در ”جنگ قدرتند ؛ هركدام پیروز شوند از این نظام چیز زیادی نخواهند گذاشت . تندروان روند فروپاشی را ”تندتر خواهندكرد و میانه روان از پایان دادن به هرج و مرج سامان یافته ای كه نامش جمهوری اسلامی ”است چاره ای نخواهند یافت ـ با همه پیامدهای خطرناكش برای خودشان ." ( ما به بن بست نرسیده ایم ””…كیهان ۲٣ خرداد ١٣٧٠/ 1991 )”
” "به این نكته در جای دیگر اشاره شده است كه اصلاح رژیم در دسترس رهبران و ساختار قدرت كنونی ”نیست و برای بهكرد رژیم باید دگرگونیهای ریشه ای در آن داد ؛ بسیاری از سازمانها و نهادها و گروهها و ”افراد را كنارگذاشت ؛ از نیروهائی یاری گرفت كه از رژیم نیستند و چه بسا درپی واژگونیش باشند ـ یا ”دست كم درپی چنان دگرگونیهائی در رژیم ،كه جز واژگونی تعبیرش نتوان كرد. (موقعیت بی برد در ج. م. ””۲٧ تیر ١٣٧٠/ 1991 )”
” "پس از دوازده سال و اندی ، بدی حكومت و ندانم كاری و چیرگی حزب الله ، دستگاه اداری و دیوانی و ”ظرفیت تولیدی كشور ازكار افتاده است . در برابر به سبب غفلت و نافهمی مسئولان ، جمعیت كشور از ٣٧ ”میلیون به ۵۵ میلیون رسیده است . رژیم اسلامی اگر نخواهد به معنی كلمه پایمال این جمعیت بی اكنون و ”بی آینده شود باید كار را از مكتبی ها و حزب اللهی ها بگیرد و به كسانی بدهد كه این دستگاه دیوانی و ”ظرفیت اقتصادی را پیش از انقلاب اسلامی ساختند و اداره كردند ( آب شدن مخالفان و آفتاب كمرنگ میانه ”روی ، كیهان ۲۶ اردیبهشت ١٣٧٠ ) ”
” " مدیران و تكنوكراتها را می حواهند در یك چهارچوب تنگ سیاسی به خدمت بگیرند و هماوردان را با ”شخصیت كشی و تبلیغات و یا به دست تروریستهای خود حذف كنند . بازكردن اقتصاد در برنامه آنها هست ”اما بازكردن سیاست واپسین چیزی است كه ممكن است بخواهند . اینكه رژیم اسلامی درهر حال نخواهد ”توانست اقتصاد را اداره كند ونخواهد توانست نظام سیاسی و دستگاه سركوبگری را دست نخورده نگهدارد ”بحث دیگری است 000 هنوز ناكامیهای بسیار باید ، تا دریابند كه مناسبات خارجی و اقتصاد و نظام سیاسی ”یا ساخت قدرت ، بخشهای جدا ازهم یك مجموعه یا كشوهای یك میز نیستند ، هركدام در جای خود . این ”قلمروها در ( یكدیگر ) اثرات مستقیم و نامستقیم دارند كه در جهان دگرگون شونده ما روز افزون است ””( امروز را با ١٣۵٧ نمی توان مقایسه كرد ، كیهان ١٠ مرداد ١٣٧٠/ 1991 )”
” "آرزومندان دگرگونی تدریجی رژیم دیرگاهی است دیگر امیدی به رفسنجانی ندارند واشاره های روز ”افزون به صداهای مخالف و مستقلی است كه در مطبوعات و مجلس و دستگاه اداری…”. بلند است ؛ به ”سازمانها وگروهها و محفل های كوچك ولی بیشماری است كه دمكراسی و حقوق بشر و جدائی دین از ”حكومت را می خواهند و دارند یك "جامعه مدنی" ”civil society ” در ایران می سازند ـ سازمانهائی بیرون ”ازكنترل حكومت كه هرچند غیرسیاسی هستند ولی یك جریان نیرومند سیاسی غیررسمی ، یك فرهنگ ”سیاسی مستقل ، از آنها برمی آید و به سراسر جامعه پخش می شود .”
” "این جامعه مدنی در شوروی و اروپای شرقی با همه كوچكی و ناپیدائی خود ، موریانه وار به فروپاشی ”نظام كمونیستی كمك كرد و رژیمهای قویتر از جمهوری اسلامی را یكی پس از دیگری بی خشونت و ”خونریزی سرنگون كرد یا برانداخت یا دگرگون ساخت ، چنانكه در بیشتر جاها نشانی از دستگاه قدرت ”پیشین نماند . این صداهای مستقل را دست كم نباید گرفت . ایران در میان كشورهای همپایه خود یكی از ”بالاترین نسبتهای درس خواندگان را دارد و طبقه متوسطی كه در ۵٧ ساله دوران پهلوی بالید دست كم ”ازنظر اجتماعی بسیار نیرومند است و هیچ حكومتی از آن برنیامده است و نخواهد آمد . طبقه متوسط و ”ارتشی از دانشاموختگان دانشگاههای داخل و خارج ، هم اكنون خود را به مقدار زیاد بر رژیم اسلامی ”تحمیل كرده است و آن را به شیوه خود درجاهائی كمتر وجاهائی بیشتر دگرگون می كند . ( اینها داوطلبانه ”حكومت را ترك نخواهندكرد ، كیهان ١۴ بهمن ١٣٧۲/ 1993 )”
” "ولی یك راه حل دیگر برای این رژیم حالا می شود پیش بینی كرد و این تحول را بنده نفی نمی كنم كه در ”عقیده ام پیدا شده و آن این است كه در این رژیم عناصری پیدا می شوندكه برای یافتن راه حلی برای ”خودشان و راه حلی برای نجات فردفرد خودشان ، و خودشان به عنوان گروه ، بیایند و جستجو كنند . البته ”این چیزی خواهد بود بین فروپاشی و ازهم پاشیدگی ولی بهرحال یك راه میانه ای می شود برای جمهوری ”اسلامی فكر كرد و آن راهی است كه بیایند با خواست مردم ، بناچار در یك زمینه هائی همراهی كنند و تن ”دردهند به خواست مردم و جان خود را بخرند." ( مصاحبه با خاوران ، ١۶ سپتامبر ١٩٩۴ )”
” "ایرانیان در صد ساله گذشته و در همین دو دهه یكی از پر فراز و نشیب ترین تاریخها را در میان همه ”ملتهای جهان داشته اند و این تاریخ ، این تجربه ملی ، به آنان درجه ای از پختگی سیاسی داده است كه ”نمونه هایش را در فعالیت گسترده فرهنگی ”–” سیاسی جامعه ایرانی چه در درون و چه بیرون می توان دید . ”آنها دیگر نه كارگزاران ( تكنوكراتها ) و "كاریریستها" و سردمداران بیست سال پیش هستندكه سرمست از ”رشد شتابان اقتصادی ، چشم بر زمینه های اجتماعی و سیاسی آن رشد شتابان بسته باشند و نه جنگندگان ”خشمگین و كینه توز "آرمانشهر"ی كه كسانی آن را امپراتوری اهریمنی نام نهاده اند و بیراه نرفته اند .”
” ”
” "این طبقه متوسط ازكوره تاریخ بدرآمده ـ دست كم در كوره تاریخ رفته ـ نیز بخشی از آن مردمی است كه ”دمكراتها و لیبرالها اینهمه ما را از كوری و بیخبریش می ترسانند . این مردمی كه در دوزخ جمووری ”اسلامی ، با ناداریها و كمبودهایش برای اكثریتی از ایرانیان ، اینگونه زندگیهای خود و كشور خود را سرپا ”نگهداشته اند در حسابها و استراتژیهای سازشگر به چیزی گرفته نمی شوند . گوئی همین مردم نیستند كه ”صد ساله گذشته را زیسته اند و از آن آموخته اند و شكستها را پشت شكستها دیده اند : شكست آزادیخواهی ”بی پشتوانه قدرت نظامی و و اقتصادی را ، و شكست اصلاح طلبی بی پشتوانه مشاركت مردمی را ؛ و ”شكست مردمگرائی ( پوپولیسم ) بی پشتوانه تعهد به توسعه را؛ و شكست آرمانگرائی بی پشتوانه دانش و ”آگاهی را ؛ و شكست اسلام سیاسی بی پشتوانه هیچ چیز را ...”
” "مسلم این است كه ایرانیان هرچه هم واپسمانده باشند دیگر آن مردم بیست سال و ده سال پیش نیز نیستند . ”مردم ایران مانند همیشه شگفتیها در آستین دارند . ( ایران محكوم به تحمل آخوند یا دیكتاتوری نیست ، ”نیمروز ١١ خرداد ١٣٧۵/ 1996 ، درست یك سال پیش از یكی از شگفتیها ) "”
” نقشه ها و توطئه های گروه فرمانروا را هر چه هست می باید بر زمینه سیاسی-اجتماعی ، بر پویائیهای ” dynamics ” جامعه ایرانی گذاشت و بدان اهمیت سزاوارش را داد ـ عاملی تاكتیكی در یك پهنه شگرف با ”بازیگران بیشمار، و نیروهائی كه برخودشان نیز كاملا شناخته نیستند و در جریان رویدادها شكل می گیرند. ”
چنین جامعه پیچیده أی را نمی توان به یك صحنه سازی فروكاست . تفاوت میان جامعه شناسی و داستانهای ”كارآگاهی در همین است .”
” "جامعه مدنی" تنها یك شعار انتخاباتی یا اختراع یك نفر نبود و بیش از صد سال است كه ایران جامعه ”مدنی به معنی امروزیش را دارد می سازد . روی آوردن بخشهائی از حكومت اسلامی به مردم ، تنها در ”ذهن خیال اندیش پاره أی مخالفان رژیم صورت نمی گرفت . اگر در بیرون كسانی ده سال پیش می گفتند كه ””" همه تبلیغات رژیم از مغزشوئی كودكان دبستانی نیز بر نمی آید " در خود ایران كسان بیشتری را می شد ”انتظار داشت ، حتی در محافل حكومتی ، كه دریابند مردم را از دست داده اند . این احساس از دست دادن ”مردم را تا كسی از آن بالا تجربه نكرده باشد نمی تواند دریابد كه چه مهابتی دارد . بسیار اندكند كسانی كه ”پس ازچنان احساسی همان بمانند كه بوده اند . روانهای شكننده تر خرد می شوند ـ چنانكه بیست و دو سالی ”پیش روی داد . كوردلانی نیز تا پایان تلخ می روند ـ چنانكه مافیای آخوندی آماده است برود .”
” بیست و یك سال پیش جامعه ایرانی ، از گروه فرمانروا تا نیروهای مخالف ، از سرامدان سیاسی تا طبقه ”متوسط آمادگی داشت كه یا به موج انقلاب تسلیم شود و یا با سر به گرداب انقلاب اسلامی بیفتد . امروز ”گروه فرمانروا در برابر موج انقلابی دیگر ، انقلاب جامعه مدنی ، به دوپاره شده است ؛ حركت انقلابی ”خود آن را دربر گرفته است ؛ و طبقه متوسط با استراتژی و هدفهائی شایسته سده بیست و یكم این حركت را ”گام بگام پیش می برد .
|
|