شکست، چنانکه گفتهاند، یتیم است ولی متهمان بسیار دارد و پدران اصلی معمولا کمتر از دیگران سرزنش میشوند. پس از دور اول انتخابات که نخستین نامزد اصلاحگران به جائی نرسید و پس از دور دوم که رهاننده آنان بار دیگر با روسیاهی سزاوارش ازمیدان انتخاباتی بیرون رفت اکنون سازشکاران بیرون و درون، زبان ملامت بر تحریم کنندگان انتخابات گشودهاند که مسئول شکست اصلاحات و روی کار آمدن کسی هستند که نماینده راستین نسل دوم انقلاب شکوهمند خودشان است، همان انقلاب "بهمن" که هنوز تنها دستاورد و مایه خشنودی و سربلندی بسا زندگیهای تباه است.
در انتخابات ریاست جمهوری آنچه روی داد دنباله روندی بود که از انتخابات انجمنهای شهر آغاز شد و در انتخابات مجلس به هزیمت اصلاحگران انجامید. توده رای دهنگانی که دوم خرداد را بلند آوازه کرده بودند و مجلس را برای اصلاحگران برده بودند و باز با بی میلی و "امیدواری برضد امید" به یک رهبر سست عنصر و سرسپرده ولایت فقیه به عنوان پرچمدار اصلاحات رای داده بودند از فرایند انتخاباتی بیرون رفتند و میدان را به جناح دیگر حکومت سپردند که اگر اصلاحگر نیست دست کم ادعایش را نمیکند. شکست دوگانه اصلاحگران در این انتخابات، نخست معین و سپس رفسنجانی، تفاوتی با آن دو بار ندارد و گناهش به گردن کسانی است که اصلاحات را نیز مانند آزادیخواهی از معنایش تهی کردهاند.
حتا اگر تحریم گسترده انتخابات نیز در میان نمیبود نتیجه نهائی چندان تفاوتی نمیکرد. سازشکاران خود نیز میدانند که پس از نمایش شش ساله گذشته اصلاحات و بویژه مجلسی که هواداران رئیس جمهوری در آن اکثریت داشتند کسی چون معین به دشواری میتوانست میلیونها ایرانی سرخورده را متقاعد کند که چیزی بیش از یک خاتمی ناتوانتر است. او تزلزل خود را در همان چند هفتهء از معرفی نامزدها تا دور دوم رای گیری نشان داد و مسلم بود که چهار سال را با سخنان میانتهی خواهد گذراند و اگر هم حد اکثر یک دو بار به اندیشه استعفا بیفتد دوستان مشارکتی و ملی مذهبی فورا منصرفش خواهند کرد. با چنان کاندیدای بیرنگی، تحریم و غیر تحریم تفاوتی نمیداشت.
گله و ناراحتی اصلی سوگواران، خرد شدن رفسنجانی است. ولی شکست او نیز بیش از آنکه به تحریم کنندگان مربوط باشد از خودش بود. هنگامی که او و احمدی نژاد دربرابر هم قرار گرفتند میشد انتظار داشت که بسیاری از مردم کنار کشیده، از احمدی نژاد به او پناه ببرند. آنچه روی داد ــ و میباید سرانجام دوستداران "خانواده" و "پدر خوانده" را به خود آورد ــ پناه بردن رای دهندگان از او به احمدی نژاد بود. کارنامه سیاه او پشت سرش است؛ کارنامه سیاه رئیس جمهوری تازه پیش روی اوست. گناه تحریم کنندگان نیست که آرزومندان پایندگی جمهوری اسلامی بهر صورت، قهرمان آزادی و اصلاحات آبرومندتر از مردی ندارند که بیست و هفت سال دستش در خون و دارائی ایرانیان بوده است.
* * *
تحریم انتخابات، نه گفتن به کل رژیم بود و بیرون رفتن از کشاکش درونی در بالاترین محافل حکومتی که مسئله اصلی این انتخابات بشمار میرفت. اصلاحگری در برابر تند روی، برخلاف تصور سازشکاران کمترین جائی در این انتخابات نداشت و اگر معین را هم به نامزدی منصوب کردند برای کشاندن بقایای ساده دلان به صندوقهای رای بود. نبرد قدرتی میان دو سهم برنده اصلی میراث خمینی، از همان دور اول ریاست جمهوری رفسنجانی در گرفته بود که این بار بایست فیصله مییافت. ائتلافی از سپاه و حوزه و حجره در پیرامون خامنهای که اداره کشور را در دست دارد، بهتر میدانست که زمینه اصلی انتخابات چیست. زمان آن رسیده بود که شبکه فساد و چپاول "خانواده" به سود شبکههای دیگر محدود شود و از آن مهمتر مسیر جانشینی، جانشینی خامنهای و جانشینی نسلی، تعیین گردد. آنها فرایند انتخاباتی را بجای اقدامات خشنتر برگزیدند که هم رژیم را بی ثباتتر نمیکرد و هم موثرتر میبود. رفسنجانی با ورود در انتخابات، هاله دروغینی را که ثروت سرشار او بر گرد سرش کشیده است از دست داد. با همه تقلبهائی که شد و میلیونها رایی که ساختند دیگر پرشورترین هواداران و برخوردارانش نیز میدانند که جایگاه او به عنوان یکی از منفورترین چهرههای سیاست ایران در کجاست. اوست که توانسته است برای کسی چون احمدی نژاد اعتباری فراهم کند.
با همه تاثیری که تحریم در کاهش رای دهندگان داشت تهیههای دقیقی که برای پیروزی یک کاندیدای جوانتر و اسلامیتر و انقلابیتر و به رهبری نزدیکتر دیده بودند هر نتیجه دیگر رای گیری را عملا نا ممکن میگردانید. رئیس جمهوری آینده از پیش برگزیده شده بود و بقیه کار را دویست هزار سپاهی و بسیجی و آزادی عمل در حوزههای رای گیری و منابع مالی نامحدود و تایید خودبخود شورای نگهبان انجام داد. در انتخاباتی که جدیترین موضوع بحث، مبالغی بود که به رای دهندگان وعده میدادند (تا پنجاه هزار تومان به هر ایرانی رسید) پیام عوامگرایانه (پوپولیستی) احمدی نژاد در میان فقیرترین مردم هواداران فراوانی برایش فراهم کرد. تنها اگر با اعتبارترین آزادیخواهان درایران، کسانی مانند گنجی و زرافشان و امیر انتظام و طبرزدی، پا بر سر آبرو و باورهای خود میگذاشتند و از بدترین نامزد در صحنه، از کسی چون سردار آدمکشی و بساز و بفروشی، پشتیبانی میکردند و بیست میلیونی دیگر از مردم به آنان گوش فرا میدادند و برای تکرار صحنههای دل بهم زن و جنایت بار آن هشت ساله صفهای کیلومتری میبستند؛ تنها در آن شرایط همه غیر ممکن آرزوئی سازشکاران یا منتظران پاداش، میشد احمدی نژاد را شکست داد.
ما بر حال اصلاحگران بیرون و درون جز تاسف نمیتوانیم. ولی تحریم انتخابات از سوی عموم نیروهای هوادار دمکراسی و حقوق بشر در هر جا، دست کم آبروی آنچه را که گذاشتهاند از مبارزه مردمی بماند نگهداشت - یا شاید گناه اصلی ما این بوده است و رویشان نمیشود بر زبان آورند.
|
|