انتخابات ریاست جمهوری امسال، مانند هشت سال پیش مرحله تازهای در جمهوری اسلامی است و یکی از پیامدهایش کوشش آخری برای برطرف کردن بازمانده آثار آن انتخابات در پهنه اجتماعی خواهد بود. پس از هشت سال سایش و فرسایش آنچه که از نبود اصطلاح بهتر، حرکت اصلاحی نام گرفت، اکنون رهبری رژیم در پی برگرداندن جامعه به خلوص اسلام طالبانی-انقلابی است؛ درست مانند شطرنج بازی که فرصتی را به غفلت از کف داده است و بیهوده میکوشد آن را باز بسازد. هشت سال پیش اگر هم نیتی برای تغییر بود ارادهاش نبود. جریان ملی مذهبی، و روشنفکری دینی ــ باز از نبود اصطلاح بهتر ــ مانند همیشه در تاریخ همروزگار ایران، سترونی خود را در اندیشه و عمل، سترونی که از همه چیز برای همه کس بودن میآید، نشان داد. این بار اراده تغییر هم هست و ناچار برخوردها و واکنشها سختتر خواهد بود. از این گذشته و مهمتر، در این انتخابات مسیر جانشینی و تغییر نسلی در رهبری رژیم، تعیین شد. چه گروهی به رهبری اسمی یا واقعی چه کسی جای خامنهای را بگیرد و نسل کنونی رهبران جای خود را به چه کسانی بسپارد؟
تا اینجا دو امر مسلم شده است. نخست، پدر خوانده مافیای مالی-سیاسی و مایه شرمساری روشنفکران پشتیبانش در چنان جابجائی سهمی نخواهد داشت. او میتواند کار را بر خامنهای دشوار کند ــ اگر پروندههای بیشمارش بگذارند. ولی به عنوان چالشگر گروه تازه نفس فرمانروا بختی ندارد. خامنهای در راه سلسلهای کردن ولایت فقیه است که به خوبی در سنت شیعی میگنجد. مگر تنها شرط عصمت (مصون بودن از خطا، "علم لدنی" بی نیاز از آموختن) رابطه خونی نیست؟ ولایت فقیه نیز که در خود همان فرایافت خطا ناپذیری و امامت به معنی پیشوائی مردمان نارسیده و ناتوان از اداره خویش را دارد می تواند با رابطه خونی برقرار شود. اصلا اگر کسی چون خامنهای بتواند ولایت امر داشته باشد پسرش هم میتواند. مشکل، تنها سیاسی نیست، فلسفه سیاسی است. با یک نظام اعتقادی که همهاش یا برای همه جاها و زمانهاست، یا حدیث است یا تعبیر (اگرچه در صورت آبرومندانهترش هرمنیوتیک) ملتی که زیر بار این سخنان میرود روزگار بهتری نخواهد داشت.
دوم، یک لایه دیگر اجتماعی به تندی مراکز قدرت را میگیرد. در جمهوری اسلامی پس از دوران کوتاه واسطه گری و جا اندازی (با رعایت ادب) ملی مذهبیان، آخوندها با همه نیرو به اشغال مقامات روی آوردند و همان شایستگی را در اداره کارها نشان دادند که از گروهی با جایگاه اخلاقی و فرهنگی آنان انتظار میرفت. در همان نخستین سالها روشن شد که آخوند در بالاترین مقامات نیز همان آخوند است و نسلهای بیشمار ایرانیان بویژه سرامدان فرهنگی در توصیف این تیپ اجتماعی هیچ مبالغهای نکردهاند. اندک اندک سهم تکنوکراتها و بویژه روزنامه نگاران درمقامات اجرائی و سیاسی بیشتر شد تا جائی که روزنامه نگاری بکلی جای حوزه را در نردبان اجتماعی گرفت. اکنون دگردیسی بیشتر جمهوریهای جهان سومی در جمهوری اسلامی نیز روی میدهد: نظامی شدن حکومت و نشستن نگهدارندگان نظام در مقامات تصمیم گیری. نظامی شدن حکومت یک فرایند کم و بیش ناگزیر در همه جامعههائی است که طبقه متوسط و سازمانهای مدنی در آنها رشد لازم نیافته است. در پادشاهیهای جهان سومی مقام پادشاه مانعی بر سر راه نظامی شدن حکومت است که گاهی کار میکند. در جمهوریها آن پایگاه تاریخی و "فرهمندی" که در چنان نهادی است فراهم نمیشود و آسانتر به چنگ نظامیان میافتند.
فرماندهی پاسداران در جمهوری اسلامی بهم پیوستهترین و احتمالا کارآمدترین نهاد است و در انتخابات ریاست جمهوری از خود کاردانی تاکتیکی و بینش استراتژیک نشان داد. قدرت تشکیلاتی سپاه و منابع نامحدود مالیاش که از هیچ خانواده دیگر مافیای حکومتگر کمتر نیست، و نقش روزافزون و بازوی بسیجیاش به عنوان تنها سپر دفاعی رژیم در برابر ناخشنودی عمومی چنان بوده است که در انتخابات اخیر جز آن گزینشی نمیبود. اگر خامنهای میخواست وفاداران خود و متحدان ولیعهدش را برسر کارها بگذارد، و تکانی به چرخهای زنگ زده اداری بدهد بهتر از سپاه گروهی را نمیداشت. بویژه که در سالهای اخیر فرماندهان پیشین سپاه پیوسته مقامات انتصابی و اتنخابی (تفاوت زیادی میان آنها نیست) بیشتری را اشغال کردهاند و قدرت سیاسیشان از هیچ گروه دیگری، جز حلقه پیرامونی خامنهای کمتر نیست. رئیس جمهوری تازه، از برجستهترین آن فرماندهان، به این روند شتابی تازه خواهد بخشید و خواهد کوشید قدرت خود و همدستانش را در سپاه و دیوانسالاری، از آن حلقه پیرامونی هم بیشتر سازد. با آبروئی که از خامنهای و همدستانش رفته است کار سپاه در دراز مدت بیشتر خواهد گرفت. خامنهای برای ضعیف کردن رئیس جمهوری دستچینش هم به سپاه نیازمند خواهد بود. این مار در آستین بهر صورت خواهد بالید.
اما اینهمه در صورتی است که "فلک بگذارد که قراری گیرند." در جمهوری اسلامی و در ایران بطور کلی از درازمدت سخن نمیتوان گفت. ابرهای تیره در همه سوی آسمان جمع میشوند. گروه تازه حکومتگر با اطمینان مطلقی که از ندانستن میآید، محدودیتهایش را کمتر از همه میشناسد و آن محدودیتها میتواند کشنده باشد. رژیم اسلامی برای رهانیدن خود از گلزاری که در آن فروتر میرود به آخرین چاره دست زده است؛ به امام زمان متوسل شده است، چنانکه آخوند ها میگویند، و مردمی که گویا چاه جمکران را از پول انباشتهاند میتوانند شهادت دهند که جنین توسلهائی چه فرجامی خواهد داشت.
رژیمهای به خطر افتاده یا خود را دگرگون میکنند یا، بیشتر، به اصل بر میگردند. اما اصل اگر درست میبود کار به چنین جاها نمیکشید.
|
|