در آستانه بیست و هفتمین سال انقلاب اسلامی، دورنمای همکاری سازمانهای سیاسی، و نه نیروهای مخالف، جمهوری اسلامی همچنان دورتر میرود؛ یک موضوع اختلاف برطرف نشده موضوع دیگری در جایش مینشیند. در این بازار آشفته "قحط پریشانی نیست".
هنگامی که عناصر غیر حزب اللهی لشکریان انقلابی در پیکار قدرت نابرابر با رهبر پیشین خویش شکست خوردند و ناچار به تبعیدیان موج اول که از خشم انقلابی خود آنها به بیرون زده بودند پیوستند، میدان جنگ داخلی مخالفان همچنان میدان دوران انقلاب بود. تبعیدیان موج دوم با آنکه زخمهای تازهتر و خونینتری (بویژه پس از کشتار ١٣٦٧/١٩٨٨) آنهم از دست رهبران و هم پیمانان خود بر تن داشتند، با همه نیرو بیش از یک دهه را در جنگیدن با نظام پادشاهی که دیگر نبود گذراندند. همه فراخوانهای درآمدن از زندان گذشته و آماده شدن برای آیندهای متفاوت از آن ناشنیده ماند و همه دستهای دراز شدهی همرائی برسر اصولی که جامعه آینده ایران را جای زندگی انسان امروزی سازد رها شده ماند.
با فرازآمدن دوران "عملگرائی" بساز و بفروشی، و بویژه دوران اصلاحات دوم خردای، تکیه "مبارزه" بر مسئله همکاری با رژیم افتاد. بحث بر سر پادشاهی همچنان با قوت دنبال شد و سیل مرکبی که در سیاه نمائی یک دوره تاریخ ایران بر کاغذها روان میکردند بند نیامد. بر عکس جنگیدن با پادشاهی توجیه تازهای برای سیاست نزدیک شدن به دوستان "روزهای قدسی ایثار" شد. (عبارتی که یکی از چپگرایان در لحظات شاعرانهترش در "شرح درد اشتیاق" بکار برده است.) آرزوی کنار آمدن با صاحبان اصلی انقلاب و تجدید "بهار آزادی" و ماههای دراز فرو نشاندن تشنگی خون، که در ١٨ شهریور به پایان اجتناب ناپذیرش رسید، فضای سینه انقلابیان "بهمن" را پر کرد. کشمکش این بار بر سر اصلاح پذیری رژیم بود؛ در عمل به معنی ادامه مبارزه یا سازشکاری.
اکنون پس از یک ربع قرن و پس از آنکه بوی کهنگی بحث پادشاهی و جمهوری تنها به حساسترین بینیها نرسیده است (نمونهاش تجدید مطلع نویسنگانی که میترسند مهمترین اولویت تاریخیشان از یادها برود) و پس از آنکه اصلاح طلبان درون نیز دفتر دوم خرداد را بستهاند و به "مواضع حداقل" خرسندند و آن هم دریغ میشود، کشتی شکستگان_ نه یکبار و دوبار، چنگ در تخته پاره تقسیم ایران به واحدهای فدرال بر پایه زبانی زدهاند تا رسیدن به همرائی بازهم دشوارتر شود. امروز شرط اول همکاری با آنها در کارزار مشترک با جمهوری اسلامی، پذیرفتن نظام فدرالی قومی و زبانی، و نه عدم تمرکز منطقهای و جغرافیائی در عین حفظ حقوق فرهنگی و اجتماعی همه ایرانیان با هر زبان و مذهب؛ و پذیرفتن حقوق سیاسی اقوام، و نه حقوق سیاسی همه مردم ایران، است. در حالی که تبلیغات ملت سازان گوناگون هر روز به کینههای قومی (به اصطلاح ملی) و اندک اندک نژادی دامن میزند، کسانی که بر یکپارچگی ایران به عنوان یک کشور و یک ملت پای میفشرند با دروغپردازی و تحریف و دشنام و اتهام روبرو میشوند، هر چند هم بر احترام به اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای پیوست آن در حفظ حقوق فرهنگی و اجتماعی اقوام و مذاهب، و عدم تمرکز حکومت به عنوان ضرورت دمکراتیک و ضرورت توسعه هردو تاکید کنند.
فدرالیسم به این ترتیب خط قرمز سازمانهای قومی، و نیز دو سه سازمان چپ سنتی شده است که گذشته از رسالت و پیشینه تاریخی خود در زمینه تمامیت ارضی ایران، رگ حیاتیشان را در چسبیدن به حق تعیین سرنوشت "ملیت"ها میجویند. آنها البته نیکخواهانه امیدوارند که حکومتهای فدرال "ملیت"ها در ایران بمانند. اما این خط قرمز، "روبیکن" جریان اصلی نیروهای مخالف نیز هست که گذار از آن ممکن نیست. (Rubicon نام باستانی رودکی در کنار شهر رم بود که سپاهیان رومی نمیتوانستند در ورود به شهر با سلاحهای خود از آن بگذرند، و سزار که نخستین دیکتاتور مدرن است مسلحانه از آن گذشت و در میان هلهله عمومی به دمکراسی الیگارشیک رم پایان داد. در اصطلاح سیاسی، گذشتن از روبیکن به معنی زیر پا گذاشتن قواعد بازی دمکراسی، و بطور عام، نقطه بی برگشت است.) رسالت تاریخی که پارهای گروهها برای چند پاره کردن ایران دارند با رسالت تاریخی گروههای بسیار بزرگتری که به هیچ بها اجازه نخواهند داد این سرزمین بازهم از چهار طرف تراشیده شود در تعارضی افتاده است که آن دورنما را دورتر و دورتر خواهد برد.
اقداماتی مانند برگزاری یک نشست تحریک آمیز در واشینگتن به منظور صریح دامن زدن به آشوب در استانهای مرزی ایران جز برانگیختن بدگمانیها نتیجهای نخواهد داشت و جمهوری اسلامی برنده واقعی غوغائی است که برسر فدرالیسم قومی، به معنی زبانی، راه انداختهاند. با تعهد استوار تقریبا همه گرایشهای سیاسی مخالف به عدم تمرکز و به اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن هیچ نیازی به اقدامات تفرقه اندازانه و ادبیات کینه و نفرت نیست. اقوام ایران ایرانی هستند و همه ایرانیان نه به اعتبار زبان یا مذهب خود، بلکه به عنوان انسان باید از حقوق بشری، از جمله حقوق سیاسی، برخوردار باشند. دادن امتیازات ویژه سیاسی به افراد به دلیل زبان مادریشان چیزی جز چند پاره کردن ملت و زمینه سازی برای چند پاره کردن سرزمین نخواهد بود.
آنها هم که به تحریف، میز گرد واشینگتن را همردیف حمله نظامی امریکا به ایران و تسلط بیگانه و تجزیه ایران وانمود میکنند و اتهام حفظ رژیم به ناسیونالیستهای ایرانی میزنند، بهتر است از نزدیکتر به واقعیات بنگرند. با شعار نمیتوان سازمانهای سیاسی را در کنار هم آورد و در جهان دگرگون شونده امروز با آوردن مثالهای تاریخی نمیتوان از یکپارچگی ایران دفاع کرد. تاریخ ایران اتفاقا شاهد مکرر تکه تکه شدن ایران به دست بیگانگان بوده است. ما زیان نخواهیم کرد که سخن آخر خود را از هم اکنون بگوئیم و جای تردید برای کسانی که با تاکتیک سالامی، ذره ذره مفهوم ملت ایران را از معنی تهی میکنند و پشتیبانان خارجیشان، در هر جا باشند نگذاریم. آری، ما اگر لازم باشد دربرابر مداخله خارجی برای نگهداری این ملت، این سرزمین، نیندیشیدنی را نیز خواهیم اندیشید.
|
|