در محافل ایرانی، و در امریکا از همه جا بیشتر، این روزها سخن از ضرورت یک جایگزین برای جمهوری اسلامی بسیار به گوش میرسد. امریکائیان بهترین راه برطرف کردن مشکل اتمی حکومت اسلامی را در تغییر رژیم میدانند و برای ایرانیان بیشمار نیز چنان گزینه ای بر تحریم یا از آن بدتر جنگ برتری دارد. سیاستگزاران بین المللی و رسانههای مهم خارجی میگویند و مینویسند که اگرچه روی کار آمدن رژیمی دیگر برای همه و بویژه ایرانیان بهتر است، جایگزینی (آلترناتیو) برای این رژیم نمیتوان یافت. از این بدیهیتر حقیقتی نیست که اگر جایگزین باورپذیری credible برای رژیم باشد هم مبارزه شدت و تاثیر بیشتر خواهد یافت و هم پشتیبانی از آن در هر جا خواهد جوشید. جایگزین باورپذیر نیز جز گروهی از بهترین نمایندگان طیف مخالفان دمکرات و آزاد اندیش حکومت اسلامی که بر اصولی به توافق رسیده باشند نمیتواند بود.
مانند همه حقیقتهای بدیهی در اجتماع و سیاست، به عمل درآمدن این یک نیز به هیچ روی آسان نیست و در میان مردم ما از بسیاری جاها دشوارتر است. به محض بیرون رفتن از کلیات، رسیدن به هر نتیجه ای در پیچیدگی ملاحظات گوناگون و گاه نا مربوط میافتد و پافشارترین کسان را منصرف میسازد. بارها برای رسیدن به چنان تفاهمی کوشیده اند و سودی نداشته است. این بار فوریتی به موضوع داده شده است و فوریت با خود گونه ای اجبار میآورد. ایرانیان که حساسیتی غیر عادی به نقش قدرتها دارند متقاعد شده اند که زمان تغییرات بزرگ رسیده است. آماده بودن برای تغییرات اکنون ورد زبانهاست. مانند نخستین سالهای پس از انقلاب، تماسها در میان نامها، و هر جا بتوان، با مقامات موثر در حکومتهای غربی برقرار شده است.
دو دسته بویژه سخت درکار کشاندن امریکا به مداخله در ایران هستند. سازمانهای قومی تجزیه طلب میکوشند آن کشور را متقاعد سازند که میتوان با جدا کردن بخشهائی از ایران جمهوری اسلامی را به زانو در آورد. مجاهدین خلق با صرف پول و فشار آوردن بر کنگره امریکا نخست درپی درآوردن خود از فهرست سازمانهای تروریست هستند تا بعد بتوانند پیشرو لشگر امریکا شوند و تجربه هژده سال پیش را با نیروهای متجاوز عراقی این بار بهتر تکرار کنند. هردو دسته پشتیبانانی در پاره ای محافل حکومتی یا نزدیک به حکومتهای خارجی دست و پا کرده اند. از آنها گذشته سلطنت طلبان اند که دسترسی کمتر و پراکندگی بیشتر دارند. تا آنجا که بتوان دید هیچ کدام از نظرسیاستگزاران خارجی باورپذیر نیستند. تجزیه ایران کابوس امریکا نیز هست که همین یک انفجار بزرگتر را در همسایگی عراق کم دارد؛ و در این عصر دمکراسی به عنوان پادزهر تروریسم، از مجاهدین خلق جایگزین نامناسبتری برای جمهوری اسلامی نمیتوان یافت.
سازمانهای قومی تجزیه طلب با مشکل نداشتن زمینه حتا در میان "ملت"هاشان روبرویند که خود را ایرانی و پایبند یکپارچگی ملت و سرزمین ایران میدانند؛ و مجاهدین یا به قول یک نویسنده محافظه کار امریکائی "هیولاهای کوچک" با سوابق تروریستی و مزدوری صدام حسین و روحیه و برنامه سیاسی و سازمان بندی توتالیتر خود درست همان چیزی هستند که طرح خاور میانه بزرگ بوش با آن در جنگ است. (به قول معروف درباره حزب کمونیست شوروی، هیچ چیز پیش بینی ناپذیرتر از گذشته مجاهدین خلق نیست.) در عراق به اندازه کافی اسناد به دست نیروهای متفق افتاده است و تلاشهای مجاهدین خلق برای اختراع دوباره خود به جائی نخواهد رسید. امریکائیان هرچه هم نا آشنا به منطقه، آن اندازه از درگیری پر هزینه خود با خاور میانه اسلامی درس گرفته اند که با کشوری کلیدی مانند ایران بازی کنند و عنان خود را به دست رونوشتهای باطلتر از اصل امثال چلبی بدهند. برای آنها همین بس که از هر ایرانی معمولی بپرسند.
در این آشفته بازار، بخت بیشتر با نیروهائی است که کمتر از همه برای عرضه کردن خود به امریکائیان دست و پا میزنند. نیروهای آزادی و حقوق بشر، گروههای اجتماعی در نبرد سیاسی با رژیم اسلامی در درون، و آنها که میکوشند پلی میان پیکار سراسر خطر در درون و آزادی عمل در بیرون بزنند، چه در چشم مردم ایران و چه در چشم قدرتهای خارجی اعتبار بیشتر دارند. در ایران ما هم اکنون یک نیروی مخالف جمهوری اسلامی داریم که پیوسته قویتر و دمکرات منشتر میشود. مبارزه ای که اکنون درگرفته است بر زمینههای استوار زندگی روزانه قرار دارد. گروههای اجتماعی مصممی برای بهبود شرایط خود و رفع ستمی که مانند هوای آلوده تهران تنفس را دشوار میسازد مبارزه میکنند. در هر گوشه رهبرانی پدیدار شده اند که تا بازی کردن با جان خود میروند.
جایگزین جمهوری اسلامی نیروهائی هستند که لشگر کشی امریکا را برای رهانیدن خود از فساد و جنایت آخوند و سردار و بسیجی لازم ندارند. به آنها هر کمکی را که بتوان میباید رسانید و اینجاست که نقش مبارزان بیرون میتواند برجسته شود. ما با ادعای رهبری دانشجو و کارگر و معلم ایرانی، و نیروهای اجتماعی-سیاسی شگرفی که در حال شکل گرفتن هستند چیزی بر این مبارزه نخواهیم افزود. هر شخص یا گروهی میتواند با پیش انداختن خود در میدان غوغا چند گاهی سر و صدائی برپا کند ولی با ادعای بی امکانات نه امریکا و غرب را میتوان پشت سر خود آورد، نه مردم ایران را. وسیله اصلی مبارزه در ایران است ــ در صفهای تظاهراتی که سرکوب میشوند و اعتصاباتی که با بازداشتهای جمعی میشکنند. رهبرانی که میباید در مبارزه و نه در دیدارها و قول و قرارهای ناپایدار سیاست بازان پدیدار شوند هم اکنون دارند بهای باورپذیری خود را بر تخت بیمارستان و در گوشه زندان با تنهای درهم شکسته و زبانهای بریده میپردازند. کار به مراحل تعیین کننده میرسد ولی اگر قرار باشد به رهائی مردم بینجامد بهتر خواهد بود فرصت طلبان، موقتا هم شده، کمی میدان را به یاری رسانان بسپارند.
|
|