تاریخ اصلاح دینی در ایران شیعی ـ از سده شانزدهم به این سو ـ به سده نوزدهم بر می گردد . اصلاح ”دینی به معنی سازگار كردن دین با جهان همروزگار است و در جامعه و فرهنگی دینمدار ، مادر همه ”اصلاحات شمرده می شود . ایران سده نوزدهم در تكانه برخورد با اروپای جهانگیری كه برتری نظامیش ”تنها جلوه ای از توانائیهای بهت آورش بود ، برای نخستین بار خود را نیازمند اصلاحات یافت . آشنائی ”با اروپا و اقتباس از آن یك رهیافت ( اپروچ ) آسان می نمود ، ولی تجربه های شكست خورده پیاپی نشان ”می داد كه مساله از آن فراتر می رود . می بایست اصلاح را به ریشه ها برد و ریشه همان دین بود .”
” دین بسیاری چیزهاست : آموزه یا دكترین است كه پایه دین است ؛ فولكلور مذهبی است كه بیشتر جای ”آموزه را می گیرد . ولی در عمل ، عنصر مهمتر آن "روحانیت" و دستگاه مذهبی است ؛ قدرتی است كه ”آن دستگاه به چنگ آورده است و كنترلی است كه بر جامعه دارد . روحانیت است ( عنوانی كه علمای ”پیشین پس ازآشنائی ایرانیان با علم اروپائی به خود دادند و بهان اندازه نامربوط است ) كه آموزه یا ”دكترین را دستكاری می كند و فولكلور مذهبی را تشویق و از آن بهره برداری می كند . دین در جامعه ”مانند هر جنبه دیگر زندگی اجتماعی ، اساسا در قلمرو سیاست و قدرت تحقق می یابد . این مهم نیست كه ”سیاست و قدرت در آموزه های یك دین چه جائی داشته باشد . در شرایط مساعد ، هر پایگان دینی ، هر ”روحانیتی ، به همان گونه رفتار می كند . مسیحیت و اسلام نمونه های خوبی هستند .”
” در ایران نیز مانند هرجای دیگر، اصلاح دینی به معنی باز اندیشی موقعیت روحانیت در جامعه می بود. ”کسانی می خواستند بر قدرت آن بیفزایند و استدلال می كردندكه "مذهب هرچه بیشتر" راه موثر رویاروئی ”با خطر اروپاست . با كاربرد بیشتر و سختگیرانه تر مذهب به دست كسانی كه از همه صلاحیت بیشتر ”دارند یعنی روحانیان ، ایران خواهد توانست به قدرتی بازگردد كه جامعه اسلامی در آن دوران زرین ”اسلام می داشت ـ هنگامی كه دین در كاملترین صورت و معنی خود اجرا می شد . اگر هم پیامبر و ”امامان صدر اسلام دیگر نبودند ، "علمای امت" ( به معنی مذهب ) بودند كه بسیار پیش از آنكه پیدایشان ”شود در یك حدیث نبوی ـ از صدها هزاری كه در یك دوران هزار ساله بی هیچ كنترل ، نقل یا ساخته شد ـ ”درباره شان گفته شده بود "علمای امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل ."”
” اصولیان از این گروه بشمار می رفتند . آنها در كارزاری تلخ وگاه خونین كه هرجا پای استدلال باز می ”ماند دست طلاب و لوطیان به حركت می افتاد بر اخباریان چیره شدند . آن جنگ بر سر "فقه پویا" ، به ”اصطلاح اصلاحگران دینی امروزی ، و فقه سنتی در گرفت . اصولیان می گفتند فقها می توانند احكام ”شرع را تاویل و با اوضاع و احوال سازگار كنند . اخباریان باب اجتهاد را در چهارچوب بسته تر قران و ”حدیث می خواستند . اصولیان می دیدند كه پیشرفت زمانه اختیار را ازدست روحانیت بدر می آورد ”ونگهداری قدرت ، انعطاف پذیری بیشتر می خواهد . آنها برنده شدند ودر همان نخستین دهه های سده ”نوزدهم فقه پویا را نه به آزاداندیشی بلكه به نتیجه منطقی آن ، نظریه ولایت فقیه ، رساندند . اینكه اكثریت ”بزرگ رهبران مذهبی در گذشته با ولایت فقیه مخالف بوده اند در عمل همان اندازه اهمیت دارد كه ”بیشترشان امروز یا با آن موافقند یا چیزی در مخالفت نمی گویند . مهم آن است كه از فقه پویا، به خوبی ”می توان چنین نظری را بیرون كشید ؛ اسباب آن فراهم است : نقش بنیادی و مركزی فقه كه خود اصحاب ”فقه پویا نیز در آن شك نمی كنند ، و اختیار فقیه به دستكاری آن ـ نامش را ، اجتهاد یا تاویل هرچه می ”خواهند بگذارند(هواداران امروزی فقه پویا در اثبات مدرن شدن خود "هرمنیوتیک" را بکار می برند که ”همه زور پسا مدرنیسم را پشت سر آن می گذارد) . انسان از استدلال كوتاه نمی آید . اگر زورش برسد به ”آسانی می تواند مانند گرگ لافونتن در بالای رودخانه ازگوسفند پائین رودخانه بهانه بگیردكه چرا آب را ”می آلاید ؟
” اصلاح دینی اصولیان ، مشكل دین در جامعه آن روز را حل نكرد . اصلاحگران نمی توانستند گشاده تر ”شدن دست رهبران مذهبی و انباز شدن روزافزون آنان را درحكومت ، از مقوله اصلاح دینی بشمارند . ”شیخیان ، "شیعه كامل" را علم كردند كه می بایست بالاتر از "علما" قرارگیرد . ولی اصلاح دینی ، یك ”مدعی پر توقع تر نمی خواست و كار شیخیان به جائی نرسید و همین بودكه راه را بر بابیان گشودند. ”بابیان نخستین حمله گسترده را به روحانیت شیعه كردند ولی دست زدنشان به تروریسم ، بهانه به دست ”روحانیت داد كه نه تنها آنان را درهم شكند بلكه موقعیت خود را نیرومندتر سازد. بابیگری پانگرفت و در ”بهائیگری، بركنار از شیعیگری ، تحول یافت . نیاز به اصلاح دینی شیعه برنیاورده ماند . اصلاحات دینی ”سده نوزده ، همه بازخوانی شیعیگری سنتی بودند ، و هیچ پاسخی به مساله واپس ماندگی جامعه ایرانی ”نمی دادندكه انگیزه اصلاح دینی می بود . ”
” جمال الدین افغانی كه شخصیتی ساختگی بود ، مانند نامش ، با پیام اتحاد اسلام خود كه در واقع بازگشت ”به یك گذشته تصوری و تكرار نشدنی بود تنها توانست بنیاد گرائی را پیشتر ببرد . شریعت سنگلجی دو ”نسل بعد كوشید مذهب شیعه را از پاره ای خرافات بپیراید که ریشه ها را سست می کرد ، ولی روحانیت، ”صف آراست و صدای تنهای او را خفه كرد . شریعتی خواست شیعیگری را از جامه سیاه صفوی آن ”بدرآورد و در خلعت آغشته به خون انقلابیگری جهان سومی و "چپ شیك" دهه های پنجاه و شصت ”بپوشاند . او بر پیراهنی كهنه ،وصله ای تازه دوخت كه همان اندازه ناهنگام ( آناكرونیستیك ) و از روح ”زمانه ، از آزادی پیش تازنده ، بیگانه بود ؛ و نه یك ، بلكه دوگام خطرناك به پس بشمار می آمد . طرح او ”با پانهادن بنیادگرائی خمینی به میدان ، همزمان افتاد ودر خدمت آن درآمد . خمینی سیاه و سرخ ، هردو را ”از آن خودكرد . در ایران انقلابی دهه های شصت تا هشتاد ، در فضائی كه هیچ پسروی و زیاده روی ”ناپسند نمی نمود و مردمان بیشمار آماده بلكه مشتاق بودندكه خود را از زیور اخلاق و خرد و گاه زندگی ”رها كنند ، اصلاح دینی رادیكال شریعتی و خمینیی سرانجام به پبروزی رسید . ”
” جنبش اصلاح دینی به این معنی كه شیعیگری را در بستر پیشروترین گرایشهای زمان بگذارند و توانائی ”دوام آوردن در جهان آزاد شده از "میت" ( افسانه و پندار ) ها را بدان ببخشند ، بیشتر از پیامدهای نا ”منتظر آن پیروزی است كه چندگاهی آنچنان كامل می نمود و سخن آخر بشمار می رفت . پس از آن بودكه ”مردانی از دل حوزه و از دهلیزهای قدرت بیرون آمدند و به قلب مساله اصلاح دینی زدند ـ به اینكه ”حكومت به نام كه و به دست كه می باید باشد ؟ آنها برای آشتی دادن دین با علم و تكنولوژی ـ كه بیان ”مودبانه تر بیرون بردن علم از قلمرو دین است ـ مشكلی نداشتند . آن راه را اندیشه وران بیشمار از همان ”قرون وسطا ، نخست در جهان اسلامی و سپس در اروپای مسیحی ، به بهای گزاف كوبیده بودند . ”روحانیت شیعی ایران كه همواره به قدرت اندیشیده است پس از آنكه صد سالی را به ایستادگی بیهوده در ”برابر آموزش نوین گذرانده بود به آسانی می توانست از علم و تكنولوژی غربی اسباب پابرجائی قدرت ”خود را بگیرد و هیچ دشواری در كنار آمدن با مظاهر مادی فرهنگ غرب نمی داشت . از این گذشته ”سالها پیش از آنكه اسلام بنیادگرا حكومت را دردست گیرد ، جاده صاف كنانی مانند بازرگان در جبهه ”مخالف ، و همتایانش در دربار شاهنشاهی ، به علم رنگ اسلامی داده بودند و آن را به حد خود پائین ”كشیده بودند .”
” دگرگونی ژرف پس از پیروزی توحید بر شرك ( می توان ادعاهای نظریه پردازان انقلاب را در ”صورت مبتذل اصیل شان بكار برد ) در بیرون از جهان مذهب روی داد . جامعه ای كه دین را برفراز ”گذاشته بود نه تنها به واقعیت فاشیسم مذهبی ،كه فرا آمد هر حكومت دینی است ، پی برد بلكه بی ربط ”بودن گفتمان دینی از جمله اصلاح دینی را دریافت . مساله اساسا بد طرح شده بود . ایران سده بیستم ”شباهتی به اروپای رنسانس و پیش از رنسانس نداشت و لازم نبود مشكل فرهنگی و فلسفی خود را در ”گذار از همان مراحل بگشاید . برطرف كردن تضاد سنت و تجدد با خشونت آمیزترین وسائل ودر ”كوتاهترین زمان بر جامعه ای سده بیستمی ـ از بسیاری جهات مادی و فرهنگی ـ تحمیل شده بود . ”روحانیت ، خود راه را نشان داده بود : با اصلاح دینی یا بی اصلاح ، پیشرفت از دینی كه سودای حكومت ”داشته باشد جداست .”
” بحث فرهنگی ، و اینكه همپای اسباب و ظواهر مادی تمدن غربی ، ارزشهای این تمدن را نیز می باید ”گرفت برای گروهی كه به كمك آن اسباب و ظواهر توانسته بود بركشوری مانند ایران سوار شود وپائین ”نیاید زائد بوده است . برای جامعه ای نیزكه عملا عرفی ( سكولار ) شده چنین بحثی پایان یافته است . ”خود رهبری مذهبی هم می داندكه با "ارزشها"یش هیچ بخش با اهمیتی ازجامعه ایران را نمی تواند پشت ”سر خویش گردآورد . از ارزشها به تباه ترین شیوه ها دفاع می كند اما نه از آن جهت كه رستگاری جامعه ”در آن ارزشهاست . ارزشها نام محترمانه ای برای منافع ، برای وضع موجود است . تصادفی نیست كه ”ضد ارزش را آخوندها به واژگان فارسی راه دادند . این اصطلاح بی معنی كه چپ افراطی نیز بكار می ”برد ، خط ناگذشتنی میان فرمانروا و فرمانبر، میان مجاز از یك سو وممنوع و اجباری از سوی دیگر، را ”می كشد. برای اصلاحگران دینی نیز آنچه در یك نظام ولایت فقیه ارزش بحث دارد سرچشمه قدرت است ”ـ آیا یك عده آخوند كه دیگر لازم نیست فقیه باشند حق الهی بر حكومت دارند ؟ اما آنها با درگیر شدن در ”چنین بحثی در واقع از جامه اصلاحگران دینی بیرون می آیند و در صف بقیه پیكارگران جامعه مدنی جا ”می گیرند. ”
” دویست سال روشنفكران و بیداران ایرانی در آرزوی اصلاح دینی بودند تا ایران نیز مانند اروپا بتواند به ”علم جدید دست یابد و نیروهای افراد جامعه را آزادكند . در بیشتر این دویست سال آنچه از اصلاح دینی به ”دستشان آمد فرورفتن بیشتردر باورهائی بودكه مایه عقب ماندگی شمرده می شد . در انقلاب اسلامی ، ”كامیاب ترین جنبش اصلاح دینی به پیروزی رسید وآن روشنفكران و بیداران آرزوكردند كه كاش اصلاح ”دینی روی نمی داد . امروز كسانی از یك موضع اصلاحگرانه به دین می نگرند ولی جامعه و زمان از ”آنها درگذشته است . ما در ایران با توده مردمی كه چشم و گوششان به دست و دهان رهبران مذهبی باشد ”و باورهای دینی ، ذهنشان را بر روشنرائی و روشنگری ببندد و برای خواندن و اندیشیدن نیاز به اصلاح ”دینی داشته باشند سروكار نداریم . عنصر دینی در حكومت در موضع دفاعی است ( در انتخابات اخیر ”مجلس پس از آنكه آخوندهای شورای نگهبان انتخابات چند جا را باطل كردند مردم خشمگین در شهرهائی ”سنتی مانند خلخال ریختند و خانه امام جمعه را آتش زدند ) . دین هرچه بیشتر برای مردم به قلمرو ”خصوصی ـ بیشترش فولكلور مذهبی ـ می رود . آنچه رویای اصلاحگران دینی می بود بی مداخله آنان ”تحقق می یابد . دیگر نیازی به اصلاح دینی در معنای پروتستانتیسم اسلامی نداریم . دهه ها می پرسیدندكه ”آیا یك جنبش پروتستان در اسلام با پاره ای احكام و سنتهای تاویل ناپذیر آن ممكن است ؟ امروز می ”پرسیم آیا چنان جنبشی در یك جامعه آزادشده لازم است ؟ آیا ما لوتری لازم داریم كه تازه برایمان كشف ”كند كه می توان از دین تعبیرات و بازخوانیهای گوناگون ـ از همه سازگارتر با منطق آن ، ولایت فقیه ـ ”داشت ؟ كدام لایه جمعیت ایران است كه برای فراهم كردن بهترین آموزش امروزی برای فرزندانش نیاز ”به اصلاحگران دینی داشته باشد ؟ كدام لایه اجتماعی ایران ، پیشرفته ترین كشورهای غرب را جامعه ”آرمانی خود نمی داند ؟ ما هنوز بخشهای قرون وسطائی توده خود را ـ مانند بسیاری جامعه های دیگر ـ ”داریم ، ولی بر رویهم ایرانیان در رسیدن به جهان همروزگار خود كمتر با موانع فلسفی و فرهنگی ، ”وبیشتر با موانع سیاسی و مادی روبرویند . ”
” از اینجاست كه دیگر اصلاح دینی نیز در جبهه سیاسی جنگیده می شود . اصلاحگران و محافظه كاران ”مگر بر سر حق حكومت كردن ، كشمكش عمده ای ندارند . ( از چند یادگار هزار ساله در الیگارشی ”آخوندی كه سخنانشان زنگ تفریح این نمایش غم انگیز است می توان گذشت) . بالابردن سطح آموزشی ، ”گسترش همه سویه مناسبات با جهان بیرون ، حقوق رو به افزایش زنان ؛ در هیچ یك از این زمینه ها ”نیست كه دیواری میانشان كشیده شده باشد . حتا در امر "ناموس" كه مساله مرگ و زندگی برای همه ”اسلامیان از مالزی تا نیجریه است حكومت اسلامی هر روز كوتاهتر می آید . یك نماینده مجلس كه از ”نظریه پردازان انحصارگران است ( و سفرهای خاكسارانه گاهگاهی به لندن می كند ) تازگی به حال ”دانشجویان دانشگاه دخترانه در قم دل سوزانده بود كه از نبود دانشجویان پسر افسرده اند . او این پیام چند ”سال پیش رفسنجانی را تكرار می كندكه بهتر است انرژی جوانان در ماجراهای عشقی صرف شود تا به ”اندیشه سیاست بیفتند . مقایسه ای كوتاه نه با افغانستان بلكه با دولتهای نفتی خلیج فارس نشان می دهد كه ”چه اندازه مسائل در ایران حل شده است . ”
” اصلاحگران و حزب الله از یك جا آغاز می كنند . هردو حكومت را از آن خداوند می دانند . یك گروه ”می گوید این حق به موجب ولایت مطلقه پیامبر به امامان و از آنها به علما ( كه به موجب آن حدیث از ”پیامبران بنی اسرائیل برترند ) می رسد ، و رهبری كه زمانی لازم می بود فقیه باشد و بعد به یك گردش ”قلم دیگر چنان لزومی نداشت ، ولایت مطلقه را از پیامبر می گیرد و در عین حال می بابد با رای عمومی ”و انتخابات و رئیس جمهوری و مجلس سركند .گروه دیگر می گوید این مردم هستندكه حق الهی حكومت ”به آنها می رسد . زور اكنون به دست گروه نخست است و بیش از اینها نمی توان در خاك ایران به این ”مسائل پیچید . ولی كل بحث ، با همه اهمیت سیاسی تعیین كننده آن ، ازنظر انتلكتوئل ، نامربوط ، اگرنه ”خنده آور شده است .”
”***”
” سپری ” passe ” شدن اصلاح دینی ، هیچ به معنای بیربط شدن اصلاحگران دینی نیست . امروز آنها در ”صف كارزار جامعه مدنی هستند و در شرایط كنونی ایران بیش از هرگروهی می توانند حكومت را از ”اسلام سیاسی آزادكنند . چنانكه اشاره شد مساله مركزی ایران اكنون مساله سرچشمه مشروعیت و اقتدار ”حكومتی است . این كشاكشی است كه در حوزه سیاست و در حوزه بحث سیاسی جریان دارد و هریك بر ”دیگری اثر می گذارد و آن را تقویت می كند . انتخاب یك نامزد انتخابات رئیس جمهوری كه به زبان ”اصلاح دینی سخن می گفت آبشاری از استدلالها را در این زمینه سرازیركردكه به نوبه خود شمار بزرگی ”روزنامه نگار-سیاستگر تازه را به میدان آورد . امروز آن سیاستگران ، مجلس ششم را در نوردیده اند و ”زندانها از آنان پر شده است . ( از این نكته پرمعنی نمی بایدگذشت كه در یك نظام سیاسی آخوندی ، راه ”سیاست مگر به استثناها ، از روزنامه نگاری می گذرد و حوزه سهم هرچه ناچیزتری در پرورش و به ”صحنه فرستاذن سیاستگران دارد . )”
” حكومت اسلامی بر آسیب پذیری خود در برابر انتقاداتی كه از جبهه اصلاحگران مذهبی می شود آگاه ”است و به دشواری می تواند با سلاح مذهبی با آنان در افتد . اصلاحگران را بیشتربه دلائل "قانونی" ”پیگرد و زندانی می كنند . ولی در برابر انتقادات از موضع عرفی ، بسیار دلیرترند . پیداست درحالی كه ”سخنگویان اصلاح دینی با همه اعتبار مذهبی و انقلابی ، بدینگونه در آزار و پیگردند ، سخنگویان عرفی ”و غیرمذهبی با چه محدودیتهائی روبرو خواهند بود . در خود ایران عرفیگرایان یا عناصر غیر مذهبی در ”سیاست ، همتایان خود در جنبش اصلاح مذهبی و پیكار دلیرانه آنان را برای گشادگی بیشتر حكومت به ”دیده احترام می نگرند . پایه اعتقادی اصلاحگران ، همچنان دینی است و در امور انسانی بالاترین جا را ”به احكام ابدی آن می دهد . ولی تعبیر آنان از نظر تاکتیکی به سود آزادی است . پیشینه آن اصلاحگران ”چندان در حساب نمی آید كه مبارزه را سست كند . در ایران مردم به آنچه گفته و كرده می شود بیشتر ارج ”می گذارند و بیش از پاك كردن حسابها به پیشبرد آزادی و ترقی می اندیشند . اگر در بیرون كسانی بر این ”قادر نیستند بر آنها می باید بخشود و آنان را به گذشته های نابودشان وا گذاشت . آنها دیگر نمی توانند ”آسیب چندانی هم بزنند .”
” آزادیخواهان در هرجا می باید خود را وامدار زنان و مردانی بدانند كه جان و آزادی و بهروزی شان در ”خطر هر روزه است و باز دست از "بازی مرگ" خود بر نمی دارند . كسانی كه در میان ما برای رسیدن ”به آزادی ، و شناخت حق انسان ضرورتی به اصول جزمی دین نمی بینند ، و حكومت را بی هیچ مقدمه ”الهی به اراده مردم می بندند چند گام پیشترند و می توانند تا همه راه را با اصلاحگران دینی نروند ؛ ولی ”چنان نیست كه نتوانند با آنان همزیستی داشته باشند و آنان را در میدان رقابت آزاد فردای ایران ، ”هماوردانی با ارزش نشمرند . پشتیبانی از چنین مبارزانی همكاری با رژیم نیست . چگونه می توان كسانی ”را كه بیش از خود ما قربانی سركوبگری حزب الله شده اند با رژیم یكی گرفت ؟ برعكس ، به خوبی می ”توان عناصری را كه به این زنان و مردان ـ برخی از آنان هم اكنون در بند رژیم ـ می تازند و بهانه به ”دست قاضیان شرع می دهند تا به زندانشان اندازند دست كم به گمراهی خطرناك متهم كرد .”
” ما دمكراسی اسلامی و جامعه مدنی اسلامی را چیزی بیش از تن در دادن به محدودیتهای زندگی در ”فضای جمهوری اسلامی نمی شناسیم . كسان ممكن است به دلائل تاكتیكی چنین سخنانی بگویند و ممكن ”است چنان سودپاگیری در نگهداری رنگ اسلامی زندگی سیاسی و اجتماعی داشته باشندكه دمكراسی و ”جامعه مدنی را نیز تنها در صورت اسلامی آن بپسندند . برای ماكه نه محدودیتی در اندیشه و عمل داریم ”و نه هیچ دلبستگی ویژه أی به پسوند اسلامی ، مساله بسیار ساده تر است . یا دمكراسی و جامعه مدنی ”همین است كه پویاترین جامعه های انسانی در چهار صد ساله گذشته از پربار ترین تاریخ و فرهنگ ”جهانی ، فرهنگ یونانی-رومی-اروپائی ، ساخته اند ؛ ویا با آن تفاوت اصولی دارد . اگر همین است ، هیچ ”پسوندی نمی خواهد و هر پسوندی آن را مخدوش می سازد . اگر تفاوت اصولی دارد دمكراسی و جامعه ”مدنی نیست و یكی دیگر از صورتكهائی است كه در این سده بر چهره دیكتاتوریهای حزبی و نطامی یا ”پیشواپرستی انداخته اند . اما امروز ما با این دمكراتهای اسلامی جز در زمینه نظری ماجرائی نداریم . ”اینها بحثهای پس از جمهوری اسلامی است .”
” در دهه هفتاد سده پیش ، سیاست ایران سراسر به رنگهای سپید یا سیاه بود . اگر چیزی را به دلخواه می ”یافتند عیبی در او نمی دیدند و در ستایش بی اختیار خود پیرایه هائی بر او می بستندكه خودش را هم گم ”می كرد ؛ و اگركسی اندكی از انتظاراتشان كم می آورد ، دلائلش هرچه می بود ، در حق به جانبی ”تكبرآمیز خود تا نابودیش می رفتند . در ١٣۵٧ بارها فرصتی پیش آمد كه مخالفان از گشایش فضا بهره ”گیرند و مردم را پشت سر خود بیاورند ، ولی از بیم اتهام خیانت كه مانند برگ خزان از هرسو بهر سو ”می ریخت هر فرصتی را بیهوده ساختند و آنها را كه جرات كردند و به میانه پریدند لكه دار و تنها گذاشتند ”و به خاطرخواه خود به دامن تندرو ترین و ضد دمكراتیك ترین مخالفان آویختند . امروز ایرانیان بهتر می ”دانند ، و ترسی از این كه میان بد وبدتر و اندكی بهترگزینش كنند ندارند . عمده آن است كه بتوان از هر ”بهبود و پیشرفت كوچكی مایه أی برای بهبود و پیشرفت كوچك و بزرگ دیگری ساخت. سه دهه پیش ”بهبود و پیشرفتی در سیاست امكان نیافت زیرا ترس همگنان ومنزه طلبی نگذاشت انرژی لازم در پشت آن ”گرد آید. مردم دنبال كمال مطلوب بودند ، ولی یكباره و مطمئن ؛ ودر جستجویش تا ماه آسمان رفتند . ”امروز كمال مطلوبی در نظرها نیست و هر اطمینانی ممكن است ساده دلانه باشد . مردم به آنچه می توان ”، تا آن اندازه كه لازم است ، خرسندند و پیوسته بیشتر می خواهند . از اینجاست كه با همه پس نشستنها و ”ناكامیهای دلشكن ، و بی حركتی نومید كننده ، انرژی پشت اصلاحات سستی نمی گیرد و عامل مردمی در ”میانه می ماند .”
|
|