با جمهوری اسلامیجهان جای بسیار بدتری شد. یک کشور کلیدی که نه تنها در منطقه جغرافیائی خود بلکه در سرزمینهای دوردستی مانند مالزی سرمشقی برای توسعه سریع اقتصادی و اجتماعی به شمار میرفت به قرون وسطا سقوط کرد، و از آن بدتر سرمشقی برای یک گونه ویژه واپسگرائی و توحش شد که به نام بنیادگرائی و تروریسم اسلامی میشناسیم. (بنیاد گرائی از تروریسم اسلامی جدا نیست؛ ماموریت آن برقراری حکومت اسلامی از روی سرمشق محمد و خلفای راشدین در جهان است که از سرنگونی حکومتهای کشورهای اسلامیآغاز میشود و سپس به سراسر جهان میرسد. جهاد، ارزش برتر این بنیادگرائی و استراتژی پیکار آن است. اما جهاد برای کسانی که در یک درگیری مسلحانه بیش از چند روز نمیپایند، تنها در تروریسم و کشتار کور مصداق مییابد.)
ایران که پیش از آن لنگر ثبات در یکی از پرآشوبترین مناطق جهان بود، خود به صورت بزرگترین عامل بیثباتی در آمد. با برهم خوردن محور ایران-امریکا که سه دهه آرامش را در آسیای جنوب باختری برقرار کرده بود درها بر روی هر ماجراجوئی گشوده شد. پیامدهای آن بیفاصله در کودتای کمونیستی افعانستان و سرازیر شدن نیروهای شوروی و اندکی بعد درهجوم عراق به ایران و جنگ ١۹٨٨-١۹٨٠ پدیدار گردید و تا تجاوز عراق به کویت و جنگهای اول و دوم خلیج فارس کشید. جهان هنوز و تا مدتها میباید بهای انقلاب اسلامی در ایران را بپردازد.
شاید همین گذار تند و کوتاه بر پیامدهای استراتژیک برآمدن جمهوری اسلامیدر ایران، بتواند اهمیت ویژهای را که ایران در منطقه خود و از آنجا در جهان دارد نشان دهد. بی هیچ مبالغه میتوان تصور جهانی را کرد که پس از این حکومت نابکار، بخشی از مشکلات خود را برطرف شدنی خواهد دید.
نخست، بنیادگرائی و تروریسم اسلامی. با جمهوری اسلامی آنچه به درستی جنگ سوم جهانی نام گرفته است پایان نخواهد یافت. بنیادگرائی پیش از جمهوری اسلامی بود و تروریسم، استراتژی و سلاح ناتوانان است و بنیاد گرایان، بی جمهوری اسلامی نیز بدان دست میزدند و خواهند زد. ولی اگر بنیادگرائی در ایران سرنگون شود مردمی که با انقلاب خود چنان مایه الهامیبه همه بنیاد گرایان دادند خواهند توانست سرمشقی از گذار به دمکراسی برای تودههائی باشند که میان دیکتاتوری و بنیادگرائی پا در گلاند. اگر رژیمیکه به عقیده دولت امریکا بزرگترین پشتیبان تروریسم در جهان است جایش را به دولتی بدهد که فعالانه در کارزار جهانی ضد تروریسم شرکت خواهد جست کفه بسیار بیش از اینها به زیان تروریستها سنگین خواهد شد. در ویژگی ضد تروریستی رژیمی که بجای جمهوری اسلامی بیاید تردید نمیتوان کرد زیرا خود چندگاهی آماج حملات انتقامی بازماندگان حزبالله خواهد بود.
ایران آینده در هماهنگی با جنبش دمکراسی و حقوق بشر جهانی پا به دوران پس از رژیم اسلامیخواهد گذاشت و طبعا یک عامل موثر در پیشبرد چنان ارزشهائی خواهد شد. چنان حکومتی، روبرو با دشواریهای کمر شکن بازسازی ویرانه پس از جمهوری اسلامی، کمترین سود را در دنبال کردن برنامه تسلیحات اتمی و افزایش تنشهای بینالمللی و بیشترین سود را در مساعد کردن فضا برای سرمایه گذاری و پیوستن ایران به جریان عمومی اقتصاد جهانی در پیشرفتهترین سطح آن خواهد داشت. رهبران جنبش مردمی که ایران را از جمهوری اسلامی آزاد خواهد کرد زنان و مردانی امروزیناند که از همتایان غربی خود باز شناخته نمیشوند؛ و جامعهای که دارد اندک اندک خود را از زیر این بار گران بیرون میکشد در آرزوهایش غربی است. مردم ایران خواستار پیوستن به جهان فراتر از مرزهای همسایگان خویشاند. در ایران به الگوهای خاور میانهای کمتر و کمتر میتوان برخورد. جوانان هرچه یشتر از رویکردها و رسمهای جامعههای اسلامیدورتر میافتند. ایران پس از جمهوری اسلامی مانند ترکیه درهای اتحادیه اروپا را نخواهد کوبید ولی از جامعه ترک به مراتب به شیوه زندگی و تفکر اروپائیان نزدیکتر خواهد بود. تفاوت چشمگیر را هم اکنون میان اجتماعات بزرگ ایرانی و خاور میانهایها در کشورهای باختری میتوان دید.
آمادگی بیشتر ایران برای یک نظام دمکراتیک، ساخته بر اعلامیه جهانی حقوق بشر، برجستهترین ویژگی آن و بهترین نشانه نقش سازندهای است که ایران در جهان پس از جمهوری اسلامیخواهد داشت. در سرتا سر جهان اسلامیــ کشورهائی با اکثریت مسلمان، حتی در کشورهای غربی با جمعیتهای بزرگ مسلمان ــ تنها ایران است که نه تنها از بیماری واگیردار بنیادگرائی آزاد است، خود را از پیروی رهبران مذهبی نیز آزاد کرده است؛ و برای رویاروئی با خطر بنیادگرائی به مسلمانان میانهرو نیز نیازی ندارد. جدال میان اسلام توتالیتر و اسلام «مکراتیک» به سود عرفیگرایی پایان یافته است. دیگر میانجیگری مسجد لازم نیست زیرا کمتر کسی به مسجد میرود.
برداشته شدن بند مذهب از سیاست را جنبش زنان و رشد سازمانهای مدنی، باز بیشتر به رهبری زنان، کامل میکند. زنان ایران پدیدهای یگانهاند. در زیر یک حکومت متعهد به اجرای شریعت، در نبردی فرسایشی، با مبارزهای نفسگیر ــ نفس حکومت ــ جز پوسته ضعیفی از شریعت نگذاشتهاند. از هر دری گشوده بوده وارد شدهاند و بسیار درها را گشودهاند. در جهان اسلامی، سنتهای غیر انسانی به کمک احکام تبعیض آمیز شریعت میآیند و تودههای رویهمرفته تن در داده زنان را قربانی رفتارهای وحشیانهای چون ناقص کردن دختران و جنایات ناموسی و ازدواجهای اجباری میکنند. در ایران پارهای از این تبهکاریها هنوز زیر حمایت حکومت اسلامیروی میدهد. ولی اینها پدیدههائی رو به کاهشاند. زن ایرانی بر رویهم از آن مقررات و سنتها روی برگردانده است و طبقه متوسط بزرگ ایران، و پیشاپیش آن نسل جوانتر زنانی که بیش از شصت در صد گروه انبوه دانشجویان را تشکیل میدهد، در شرایط مساعدتر سیاسی و اقتصادی به آسانی جامعه را از آثار قرون وسطائی پاک خواهد کرد.
شمار سازمانهای مدنی ایران، سازمانهای داوطلبانهای که هرچند زیر نظر وزارت کشورند جائی برای خود در زیر آفتاب دست و پا میکنند به هزاران میرسد. بسیاری از آنها در روستاها کار میکنند و حوزه فعالیتشان پهنه جامعه را دربر میگیرد و به آسانی خواهند توانست به زندگی حزبی آینده ایران انرژی لازم را بدهند. از این نظر نیز ایران در منطقه خود استثنائی است و نمونه و انگیزهای برای دیگران خواهد شد: مردمیکه بیشترشان مسلمانند ولی با ارزشها و نهادهای غربی به آسودگی میزیند.
* * *
گذشته از عرصه حیاتی امنیتی، بیشترین تاثیر تغییر رژیم در ایران در اقتصاد جهانی خواهد بود. ایران اکنون یک بازار صادراتی سی چهل میلیون دلاری است، با اقتصادی که از سرمایه گذاری داخلی و خارجی در آن چندان نشانی نیست و هر روز به درآمد نفت و گاز وابستهتر میشود. سهم ایران در بازار جهانی ناچیز است. فساد و گریز سرمایه جائی برای توسعه اقتصاد نمیگذارد. به گفته مقامات حکومتی در خونروشی که شتاب میگیرد بیش از دویست میلیارد دلار سرمایه ایرانی به دبی رفته است و این تنها آشکارترین است. مافیای اسلامی در دو سه شهر جهان بازار املاک را به بالاها رانده است. چنین ارقامی هر چه هم برای اقتصاد توسعه نیافته و تشنه سرمایهگذاری ایران بزرگ جلوه کند دربرابر ظرفیت جامعه و اقتصاد ایران به شمار نمیآید. ایران بازار بالقوه بزرگتری از جمعیت شصت هفتاد میلیونی خویش است زیرا ایرانیان جز به بیشترین و بهترین خشنود نمیشوند. در یک نظام دمکراتیک که حکومت پاسخگوی مردم باشد و غم توسعه و رونق کشور را بخورد ایران بار دیگر، و با ابعاد بزرگتر، یک نیروگاه واقعی اقتصادی با اشتهای سیری ناپذیربرای کالاها و تکنولوژی جهان پیشرفته خواهد شد. آنها که با گستره کالاهائی که هم اکنون در ایران تولید و عرضه میشوند و دستی که ایرانیان در انفورماتیک پیدا کردهاند (سه هزار و بیشتر شرکت تکنولوژی رایانه، و فارسی به عنوان یکی از مهمترین زبانهای وبلاگ) آشنائی دارند میدانند که انرژی و بلندپروازی این ملت اگر فضای سیاسی مناسبی داشته باشد تا کجاها خواهد رفت.
به عنوان یک شریک بازرگانی، جهان هنوز ایران را به درستی نمیشناسد. در قلب منطقهای میان دو دریا، و حلقه ارتباط زمینی و دریائی آسیای مرکزی با غرب، ایران که همواره در تاریخ خود نقش کلیدی در این گوشه آسیا داشته است میتواند بار دیگر سهم شایستهای در توسعه بازاری داشته باشد، از افغانستان تا ارمنستان و از قزاقستان تا خلیج فارس، که تازه دارد نیازها و امکانات خود را کشف میکند. نیروی انسانی آموزش یافته ایران را در سرتاسر همسایگی آن نمیتوان یافت و هیچ کدام آنان به اندازه ایرانیان دانشآموختگان بهترین دانشگاههای باختری ندارند. از اینها گذشته سنت پرورش یافته کارآفرینی ایرانیان و منابع قابل ملاحظه زیرزمینی ایران است و ارتباط سودمندی که اجتماعات بزرگ و موفق ایرانی از اسرائیل تا امریکا میتوانند میان سرزمین مادری وکشورهای میزبان خود برقرار کنند.
هیچ سخنی درباره آنچه ایران آزاد شده از جمهوری اسلامی میتواند به جهان بدهد بیاشارهای به ظرفیت فرهنگی این ملت کامل نخواهد بود. ایران در سه هزاره گذشته کارگاه فرهنگی عمده حوزه میان هندوستان و اروپا بوده است. در زمانهائی نفوذ فرهنگی ایران به حوزههای دیگر نیز، هندوستان بیشتر و اروپا کمتر، سرریز کرده است. میراث فرهنگی ایران هنوز میتواند گوشههائی از زندگی را رنگینتر یا تحمل پذیرتر سازد. دنیا در سده نوزدهم خیام را کشف کرد و در سده بیستم نوبت مولوی رسید. طبیعت بیزار کننده جمهوری اسلامی از جاذبه فرهنگی ایران در بیست و چند ساله گذشته کاسته است و پائین افتادن جایگاه ایران در جامعه جهانی به کم اعتنائی به ایران انجامیده است. در خود ایران رونق فرهنگی دو دهه پیش از انقلاب اسلامی به دشواری در اینجا و آنجا به زندگی خود ادامه میدهد و فضا برای شکفتگی فرهنگی مساعد نیست ولی حتی در چنین شرایطی جهانیان با پدیده شگفت سینمای ایران روبرو میشوند و رمان فارسی دارد از آب و گل بدر میآید.
بالاگرفتن خرافات در جامعه ایرانی نمیباید نگرنده را به اشتباه اندازد. این درست است که رژیم در صورت تازه بسیجی خود میکوشد به ضرب تبلیغات و با صرف رقمهای افسانهای تودههای مردم را سراپا به صحرای کربلا و چاه جمکران بکشد و این درست است که بسیاری کسان از نومیدی و درماندگی چشم به معجزه دوختهاند، ولی بخشهای پیشرفتهتر جامعه پادزهر خرافات را در آستین خود دارند. تفاوت میان سرامدان فرهنگی، حتی طبقه متوسط فرهنگی (اینتلیجنتسیا) با بخشهای واپسمانده توده مردم در کمتر کشور جهان به اندازه ایران است. چنین تفاوت فرهنگی، آبستن تنشهاست و در مورد ایران آبستن یک باز زائی فرهنگی. رنسانس سده پانزده و شانزده و روشنگری سده هژده در شکم چنان تنشی زاده شدند. زیرا تودههای مردم احترام استثنائی برای اهل قلم، برای روشنفکران و دانایان، حتی اگر برخلاف عقاید خود، داشتند و آماده بودند آموزههای آنان را با عادتهای ذهنی و تعصبات خویش آشتی دهند. در ایران نیز چنین است. چنانکه در صد ساله گذشته بیش از یکبار نشان داده شد بخشهای واپسمانده به تندی میتوانند از پیشروان جامعه پیروی کنند.
* * *
پس از جمهوری اسلامی، بیش از هر جای جهان تفاوتهایش را در خود ایران آشکار خواهد کرد. ایران سه دهه گذشته گوئی درگیر مسابقهای بوده است برای نشان دادن ژرفاهائی که یک جامعه میتواند در آن فرو رود. ایرانیان همه استعداد خود را بسیج کردند تا ابتذال و واپسگرائی را به درجاتی که برای یک نسل پیشتر خودشان باور نکردنی میبود برسانند؛ آنها توانستند یکی از غیر انسانیترین و ناهنگام anachronistic ترین نظامهای حکومتی جهان را فرمانروای خود گردانند و از این شگفتی نیز برآمدند که چند سالی آن نظام حکومتی را از محبوبیت و ستایش نزدیک به پرستش مذهبی برخوردار گردانند. (نابهنگام یا بی هنگام که به معنی بی موقع است برابرهای خوبی برای آناکرونیسم با دلالتهای عمیق آن نیست.)
ما هیچگاه از ستایش خود غافل نمیمانیم و در تحلیل آخر حق داریم از خودمان نا امید نشویم. ولی تا به آن تحلیل آخر برسیم بسیار میشود که نومیدی غلبه میکند. هر یادآوری این سه دهه گذشته با چنین حکومتی و با جامعهای که در بینوائی و فساد و دروغ، در اعتیاد و روسپیگری و خرافات دست و پا میزند و والاترین آرمان مردمانش بدر بردن رخت خود به اروپا و امریکاست روان انسان را تیره میکند. مردمیکه به روایتی ده هزار امامزاده را میپرستند، و چاه زنانه و مردانه جمکران برایشان بس نیست، و به هر نئون سبزرنگی که در جائی به نامی روشن باشد نماز میبرند؛ و در انتخاباتی که به وعده صریح ماهی نیم میلیون ریال بهر ایرانی، یا شعار مبهمتر آوردن پول نفت به سفره مردم، و توسل به یک زنده پنهان هزار و چند صد ساله رای میدهند، آیا بنا به اصل مشهور، شایسته چنین حکومتی نیستند و آنچه در باره آینده میگوئیم «خیالاتی نیست که دلهای ما میپزند؟»
امروز به دنبال انتخابات ریاست جمهوری و پس از همه دگرگونیها، جای دلسردی بیش از هر زمان است. نظام سیاسی تازهترین پوست خود را انداخته است، و ایران را حکومتی اداره میکند که در حوزههای مذهبی نیز سرها را از جمود و واپسماندگیاش به تاسف تکان میدهند. نومیدی از اوضاع مرزی نمیشناسد و در این چاه بی بن هنوز میتوان پائینتر رفت.
ما میتوانیم در شمردن کاستیهای اخلاقی و فرهنگی هممیهنان خود بیش از اینها برویم و برای بی حرکتی بهانههای فراوانتر بدست آوریم. ولی اتومبیل جامعه را موتور پیشروترین لایههای اجتماعی به جلو میراند نه آشغالهای انباشته در صندوق پشت آن. سه دهه پیش اتومبیل جامعه ایرانی با وزن سنگین صندوق پشت آن رو به پس رفت ولی مشکل آن بود که برای نخستین بار در تاریخ انقلابات جهان، موتور، همرنگ صندوق پشت شد. انقلاب مشروطه که انقلاب عصر روشنگری ایران بود، و چپگرایان و اسلامیانی میخواهند آن را به مشروط کردن پادشاهی فروکاهند، در جامعهای قرون وسطائی روی داد و نیروی پیش راننده آن طبقه متوسط کوچکی بود که تازه داشت با الفبای مدرنیته آشنا میشد. در عصر خود ما هند با همه مشکلات اجتماعی و فرهنگی که ما در برابرش به حساب نمیآئیم به برکت طبقه متوسطش دارد از پائین ــ برخلاف چین که نمونه دیگری با آینده مبهم است ــ ساخته میشود. این کشوری است با صدها زبان و هزاران خدا و دهها میلیون تن که همه دوران زندگیشان در خیابان میگذرد و با اینهمه امروز یکی از پویاترین جامعههاست و میرود که ببر تازه آسیائی شود.
بیش از همه، خوشبینی ما به ایران پس از جمهوری اسلامیبه طبقه متوسطی بر میگردد که هیچ همانندی به سه دهه پیش ندارد و در توانائیش هست که بر مشکلات کوه آسای سیاسی، بر جمهوری اسلامیو بر ویرانی همه سویهای که از آن بدر خواهد آمد، چیره شود. گذشته ایران، آن بخشی که به دستاوردهای ملی بر میگردد، انگیزه و پشتگرمیهمیشگی است که ما را از بسیاری ملتهای دیگر متمایز میکند و نمیگذارد به مدت طولانی با بدبختی و پستی اکنون بسازیم. در واپسماندهترین لایههای سنتی جامعه ایرانی نیز یک احساس مبهم سربلندی تاریخی هست که سرانجام نمیگذارد تن به درماندگی بدهند.
آنها که این تصویر ایران پس از جمهوری اسلامی را بیش از اندازه خوشبینانه مییابند نباید فراموش کنند که رژیم آخوند و بسیجی بزرگترین مصیبت تاریخی ما نیست. ایران بارها ققنوس وار از خاکستر برخاسته است و این بار نیز برخواهد خاست. جمهوری اسلامی در بدترین جلوههای خود نیز به پای حمله اول عرب نمیرسد.
ما کشوری داریم که بود و نبود و نیک و بدش همواره برای جهان اهمیت داشته است. اگر با جمهوری اسلامی جهان جای بسیار بدتری شد؛ ایران پس از جمهوری اسلامی میتواند جهان را جای بسیار بهتری کند.
|
|