هشت سالی پیش كوشش جدی برای سازمان دادن به طیف سلطنت طلب در اجتماعات ایرانی بیرون آغاز ”شد . این طیف با گستردگی و ظرفیتهایش كمتر از دیگران نیاز به سازمان یافتن نداشت و لی چه به سبب ”ابعاد بزرگ خود ، و چه به دلیل نداشتن تجربه كار حزبی ، با مشكلاتی بیش از بسیاری گرایشهای دیگر ”روبرو بود كه بقایای روابط تشكیلاتی خود را به بیرون آورده بودند . ”
” در نخستین سالهای حكومت اسلامی همه گروهها و گرایشهای سیاسی تبعیدی در همان فضای ناسالم ”دوران انقلاب بسر می بردند . رژیم انقلابی ، آنان را به یكسان از میهن رانده بود و در كشورهای خارج و ”در زیر قوانین دمكراتیك سرزمینهای متمدن تر به همزیستی محكومشان كرده بود . اما شكست و تبعید اگر ”هم تغییری در آنان داده بود تنها بر حق بجانبی شان افزوده بود . هركدام با دشمنی و تلخی بیشتر درپی انتقام ”و پاك كردن حسابها بودند و رژیم آخوندی یرای بیشترشان دشمن شماره یك نمی بود . آنها با تاسف تمام نمی ”توانستند مانند ایران یكدیگر را بزنند و بگیرند و بكشند و ناگزیر بودند به حملات زبانی وترور شخصیت ، ”و خشونت گاهگاهی خرسند باشند .”
” در میان تبعیدیان ، سلطنت طلبان كه "بالاتر نشسته بودند و استخوانشان سخت تر شكسته بود" از همه ”تلختر و سردرگمتر بودند . نیاز روانشناسی شان آنها را بیش از دیگران قربانی افسانه پردازیهای توطئه ”اندیشان می كرد . این خودشان نبودند كه چنان كوتاهیها و زیاده رویهائی داشتند و به آن آسانی خود و كشور ”را در پای یك انفلاب نالازم ریخته بودند . دنیا بودكه از ترس ، از حسادت ، چنان بلائی برسرشان آورده ”بود . ده ساله نخستین حكومت اسلامی را در آرزوی بیهوده بازگشت دو ماه و دو سال دیگر سپری كرده ”بودند و هزار هزار رها می كردند و زندگی هایشان را باز می ساختند . اگر امیدی در میانشان مانده بود ، ”نادری و شاه اسماعیلی می بودكه یك تنه مبارزه را به سامان رساند و تبعیدیان را به جهان گم كرده شان باز ”گرداند . انقلاب اسلامی از پایه تكانشان داده بود ولی عبرتی بیش از این نداشت كه بار دیگر اگر دستمان ”رسید می دانیم چه كنیم . تقریبا همه آنها در پناه نظریه های توطئه هیچ ضرورتی به بازاندیشی موقعیت خود ”، همچنانكه بردوش گرفتن بار مبارزه ، احساس نمی كردند . چنانكه در بیشتر موارد پیش می آید ضربه ”شكست، آنها را بیشتر به گریز از مسئولیتهای آن و انداختنش به گردن دیگران كشانده بود.”
” سازمان دادن این بخش مخالفان با افرادی عموما در چنان حال و هوا ، و در اوضاع و احوالی نامساعد به ”حال یك حركت خودجوش سرگرفت و نخستین پیكار در همان مرحله پیش آمد . هواداران پادشاهی به یك ”سازمان سلطنت طلب دیگر ، هرچند بزرگتر ، نیاز نمی داشتند . آنها اگر می خواستند در آینده ایران سهم ”در خورشان را داشته باشند بایست از جهان بینی و برنامه خود آغاز می كردند ـ مشكل اصلی شان همان ”رویكرد ( اتی تود ) به سلطنت طلبی و اشتباه گرفتنش با مشروطه خواهی می بود . زمان سلطنت طلبان به ”پایان رسیده بود و خود نمی دانستند . ”
” این تفاوت میان سلطنت طلبی و مشروطه خواهی ، اساس یك جنبش فكری بودكه از همان یك دو ساله پس ”از انقلاب به عنوان مشروطه نوین آغاز شد . مشروطه خواهان و سلطنت طلبان در همان انقلاب مشروطه ”از هم جداشده و حتا با هم جنگیده بودند . اما پس از انقلاب بودكه فاصله میان آنها را می شد نموداركرد ؛ ”زیرا تنها در اوضاع و احوال پادشاهی در تبعید بودكه می شد در این مقولات اندیشید . بازگشت به پیام ”مشروطه خواهان كه پیام ناسیونالیسم و تجدد و توسعه سیاسی و اجتماعی و نوسازی فرهنگی بود و پادشاهی ”را از نو تعریف می كرد ، برای ایران پس از فاجعه جمهوری اسلامی نه تنها باربط و لازم بود بلكه تازگی ”داشت . از جنبش مشروطه خواهی به اضافه درسها و آموخته های این صد ساله هنوز بسا چیزها می توان ”برای اكنون و آینده ایران گرفت . مشروطه با پادشاهی استبدادی نمی خواند و اگر پادشاهی استبدادی از ”انقلاب شكست خورده بود، مشروطه پادزهر جهان بینی و برنامه سیاسی ارتجاعی آخوندی بشمار می رفت. ”
” بازنگری انتقادی گذشته خود كه مشروطه خواهان ، بسیار پیش و بیش از هرگرایش سیاسی دیگر بدان ”دست زدند آثاری ژرف و پردامنه داشت ؛ یك عادت ذهنی در آنها جاگیر كرد كه پیوسته در بدیهی ترین ”پبش فرضها شك كنند ؛ و آنچنان اعتبار و یكپارچگی ”integrity” اخلاقی و انتلكتوئل به آنان دادكه از آن پس ”نگذاشت در هیچ زمینه كوتاه بیایند یا به انحراف كشانده شوند . ژرفای دشمنی و كینه ای كه مشروطه ”خواهان نوین در هرجا و بیش از همه در لایه گسترده سلطنت طلب ، به سبب اختلاف آشكار در زمینه های ”سیاسی و فرهنگی و اخلاقی ، به سالیان دراز با آن روبرو بوده اند سرچشمه یك نیروی معنوی شد كه به ”سهم خود ، دركنار عوامل دیگر به سالمتر كردن سیاست كمك كرد . ملاحظه همفكران و پیروان ، ترس از ”دست دادن حوزه نفوذ سیاسی ، و آنچه روانشناسان فشار همگنان می نامند ، برای نخستین بار از سوی یك ”گرایش سیاسی بدور انداخته شد . در سازمان دادن گروهبندی سیاسی تازه هیچ امتیازی به زیان یكپارچگی ”سیاسی و اخلاقی داده نشد . اگر اختلاف بنیادی پیش آمد از پرده بیرون افتاد ـ پیامدهایش هرچه می بود .”
” سازمانی كه با این دید تازه، با رویاروئی بجای سازش موقتی ، پدید آمد كوچكتر از آن شد كه می توانست؛ ”ولی پابرجائی بیشتر یافت . یكدستی ایدئولوژیك و پرهیز از عوامفریبی اگرچه به بهای سنگین ، بدان ”اقتداری دادكه جایگاهش را در آینده ایران تضمین می كند . هنگامی كه در كنگره سال ١٩۸۸ ، سازمان ”مشروطه خواهان ایران به یك حزب راست میانه ، به حزب مشروطه ایران، تحول یافت كسی آن را صرفا ”از مقوله تغییر نام نشمرد . كاركرد شش ساله پیش از آن ، نبردهای درونی و جدلهای بیرون و انشعابها ، ”حزب تازه ای را كه برخلاف گروهبندیهای مهم دیگر از صفر در بیرون ایران روئیده است یك عنصر ”دیرپای سیاست ایران گردانیده بود .”
” دومین پیكار در جریان تحریم نفتی امریكا ( لایحه داماتو ) پیش آمد . تا آن زمان عموم مخالفان از انزوا و ”تحریم رژیم اسلامی دم می زدند . پیشینه افریقای جنوبی و اصرار كنگره ملی افریقائی بر تحریم رژیم ”آپارتاید نشان داده بود كه تحریم بین المللی با همه كاستی هایش چه سلاح سیاسی مهمی است . اما هنگامی ”كه در ١٩٩۶ حكومت امریكا به دلایل خودش وبی ارتباط به نظر مخالفان رژیم ، تحریم جزئی سال ١٩۸۶ ”جمهوری اسلامی را با لایحه داماتو تكمیل كرد غوغای بزرگی از همه سوبرخاست . چپگرایان و جبهه ”بیشكل ملیون آن تحریم را به عنوان مقدمه یك ۲۸ مرداد دیگر محكوم كردند ؛ دیگران ، در میان غمخواران ”رژیم ، آن را تا تجاوز به استقلال ایران رساندند؛ و همه به حال مردم ایران دل سوزاندندكه دود تحریم به ”چشمشان خواهد رفت . جز حزب دمكرات كردستان ایران كه اعلامیه ای در پشتیبانی تحریم داد و دیگر به ”یادش نیفتاد ، سازمان مشروطه خواهان ایران تنها گروهی بود كه در میان حملات و اتهامات از هر سو ”تحریم را لازم شمرد و آثار منفی آن را بر رژیم ، و نه بر مردمی كه پیش از آن نیز در تیره روزی بسر می ”بردند ، پیش بینی كرد . ”
” تحریم جمهوری اسلامی درگذر زمان ، و همراه با رای دادگاه میكونوس كه انزوای رژیم را به حدود ”تحمل ناپذیر رسانید ، و پویائی پیكار قدرت درونی جمهوری اسلامی در آستان انتخابات ریاست جمهوری ””١٣٧۶ / 1997 ، نقش قاطع خود را ایفا كرد ؛ و روند اقتصاد ایران در این سالها و روشن شدن ابعاد چند ”ده میلیاردی بدهی های خارجی دوره رفسنجانی ـ سالهائی كه درامد نفتی ایران پاره ای از بالا ترین ”ركوردها را بدست آورد ـ نشان دادكه تحریم ، اساسا یك فشار لازم سیاسی بوده است و اثر چندان بر اقتصاد ”ایران نداشته است . نبود هیچ احساس ضد امریكائی در مردم ایران بیشتر ثابت كرد كه دودی هم اگر بوده به ”چشم مقاماتی رفته است كه از تاراج بیشتر بازماندند . بستگی یافتن نسبی بهبود مناسبات خارجی ایران ، ”چه در زمینه دیپلماتیك و چه در زمینه اقتصادی ، به پیشرفت دمكراسی و حقوق بشر ـ تا جائی كه در بحران ”پیش از گشایش مجلس عاملی مهم در جلوگیری از كودتای حزب الله بود ـ بزرگترین پیروزی مبارزه در ”عرصه بین المللی بوده است و سهم نیروهای مخالف از چپ و راست در آن فراموش كردنی نیست . این ”تصادفی نبود كه بانك بین المللی پس از سالها در این لحظه به جمهوری اسلامی وام داد . درآمدن اكثریت ”مجلس از دست نیروهائی كه رفسنجانی آنها را نمایندگی می كند و افتادنش به دست نیروهائی كه با خاتمی ”یكی شناخته می شوند آشكارا عامل قطعی بود . وضع حقوق بشر در ایران به بدی همیشه است اما دست كم ”دیگر مجلسی نیست كه چنان قانون مطبوعاتی را بگذراند . ”
” پیكار تحریم ابعادكوچكی داشت ولی سازمانی راكه تسلیم عوامفریبی ، آنهم بی نتیجه ، نشده بود بر پاهای ”خود استوارتركرد و در پیكاری كه اندكی پس از آن در گرفت به یاری آمد . سازمانی كه هرجا توانست از ”فشار اقتصادی و دیپلماتیك بر رژیم اسلامی و واداشتنش به رعایت حقوق بشر دفاع كرد و همچنان می كند ”به آسانی بیشتری توانست میان آنچه در جمهوری اسلامی یك هماورد آینده خواهد بود ، یعنی جبهه ”اصلاحگران ، و آنچه برای مصالح ملی ما كشنده است ، یعنی مافیای سیاسی-مالی ، تفاوت بگذارد .”
” انتخابات ریاست جمهوری سه سال پیش كه سرفصل نوینی در تاریخ جمهوری اسلامی بود و تغییرات ”بسیاری را در استراتژی و تاكتیكهای همه دست دركاران ایجاب كرد بر دو گروه آسانتر افتاد . نخست ”مسالمت جویانی كه از همان ریاست جمهوری رفسنجانی دل به میانه روی و عملگرائی او بستند و با این ”استدلال كه نظام سیاسی رو به اصلاح دارد و نمی بایدكار را به برخورد رساند ، از مبارزه فعال كنار ”كشیدند . انتخابات ٧۶ / 97 ریسمان نجاتی بودكه یك استراتژی بی اعتبارشده دربرابر واقعیت میكونوس را ”از آب بیرون كشید . برای آنان هیچ دست بردنی در رویكرد وشیوه هایشان لازم نیامد ؛ اگر هم تغییری ”روی داد در جهت خواست بازگشت به ایران بودكه اكنون به بحث پذیرفتن قانون اساسی ولایت فقیه و التزام ”بدان رسیده است و می باید امیدوار بود به آنجاها نكشد .”
” گروه دوم اعضای سازمان مشروطه خواهان ایران آن روز بودندكه در دوم خرداد تحقق استراتژی دیرین ”خود را دیدند ویكبار دیگر خود را تنها یافتند ، از همه سو زیر حملات و اتهامات . آن استراتژی كه از ”همان آغاز كار زیر عنوان استراتژی پیكار سیاسی مردمی اعلام شده بود دگرگونی را در توان جامعه ایران ”می دانست و مبارزه درون وبیرون را از هم جدا نمی خواست و برای گشاده شدن سیاست ایران ، كه به ”معنی قدرت بخشی به مردم است ، و رساندن دست بیرون به درون تلاش می كرد . میانه روی رفسنجانی ( ”به معنی پخش كردن منابع ملی در میان خانواده های مافیا ) و عملگرائی او ( به معنی بازكردن اقتصاد بر ”گروههای بیشتری از مدعیان پرقدرت ، و بستن هر راه گشایش سیاست ) آنها را فریب نمی داد . آنها تار ”عنكبوتی را كه رفسنجانی با تقویت یك شبكه بهم پیوسته منافع مالی-سیاسی ، و متكی به وحشیانه ترین شیوه ”های سركوبگری ـ به تیر بستن مردم با هلیكوپتر ، و راه انداختن جوخه های ترور از روی گرته ”دیكتاتوریهای امریكای لاتین ـ بر گرد جامعه ونظام سیاسی می كشید می دیدند. ”
” از نظر آنان پس از دوم خرداد جز تغییری در تاكتیك لازم نمی بود . تا پیش از آن می شد همه دستگاه ”حكومتی ایران را به یك چشم نگریست . پس از آن همان تمایزی كه مردم ایران در میان "اپوزیسیون" ”رسمی ، یعنی بخشی از حكومت ، با بدنه اصلی قدرت می گذارند لازم آمد .تاكید بر عوامل جامعه شناختی ”و بی اعتمادی به توطئه بافی ، آنها را به آسانی از اكثریت كاهنده ای در بیرون كه می گفت همه تحولات ”سیاست ایران بیش از ترفندی برای گمراه كردن دیگران نیست جدا می كرد . در تحلیل آنها از همان فردای ”پیروزی انقلاب ، نیروی روز افزونی بر ضد جهان بینی و گروه حاكم اسلامی بسیج می شد . تا دوم خرداد ”مبارزه آن بیشتر منفی و غیر فعال بود ، و شورشهای گاهگاهی كه در خون خفه می شدند . از آن پس ”مرحله منفی پایان یافت و مرحله فعال ، به تشویق و پشتیبانی كمابیشف یك بخش ازحكومت ، بدان گونه كه در ”استراتژی پیكار سیاسی مردمی پیش بینی شده بود و گاه بسی فراتر از آن ، درگرفت كه همچنان ادامه دارد ”و به تجربه ایران حالت یگانه آن را بخشیده است . اما اقلیتی نیز كه از اواخر دهه هشتاد به انتظار چنین ”تحولاتی بود ، هر چند به امید گمراه رهبری رفسنجانی ، مشروطه خواهان را محكوم می شمارد زیرا با ”همه اینها در پی سرنگونی رژیم هستند . ”
” پاسخ به آنها كه تفاوتی دركار نمی بینند آسان است : كسی در ایران با آنها هم عقیده نیست . روزگار ، آنان ”را در تبعیدگاههای دور دستشان رها كرده است . هر روز در ایران اتفاقاتی می افتد كه برای همه جز آنها ”پر معنی و گاه باور نكردنی است . میلیونها تن آگاهانه پیاپی رای می دهند و واقعیتهای تازه ای بوجود می ”آورند . هیچ كس ـ و بطور روزافزون در بیرون نیز ـ به یاد این كسان نمی افتد . بیست سال در جهان خود ”زیسته اند ، بیست سال دیگر نیز می توانند بزیند . ایران چیز دیگری شده است و دارد باز چیز دیگری می ”شود. می توان اینهمه را نادیده گرفت و همچنان به دشمن و دوست "سقط گفت و نفرین و دشنام داد ." به آنها ”نیزكه اصلاح تدریجی را در برابر سرنگونی می گذارند می توان گفت كه سرنگونی تدریجی هم در جهان ”روی می دهد ؛ و اصلا هنگامی كه یك نظام سیاسی ، یك حكومت ، از پایه با یك جامعه تضاد دارد هر ”اصلاحی كه با بنیادها سروكار داشته باشد در جهت سرنگونی است . هیچ لازم نیست تا سخن از سرنگونی ”آمد به یاد خونریزی و هرج و مرج بیفتند . ”
” كسانی كه در میان دوگروه ایستاده اند ـ آنهاكه هیچ اختلافی میان پیش و پس از دوم خرداد نمی بینند و آنها ”كه آماده بازگشت به ایران شده اند ـ اگر به اصول و هدفهای خود وفادار باشند و همراه مردم ، این جماعات ”انكار ناپذیری كه از شخصیتها و روزنامه ها و برنامه های معینی نه یك بار و دوبار و نه یك سال و دو سال ”پشتیبانی می كنند ، در پایان بهترین موقعیتها را خواهند داشت زیرا بیشترین كمك را به مبارزه مردمی كرده ”اند . آنها در واقع هم اكنون نیز بهترین موقعیتها را دارند . اصالت پیكار و مخالفت را نگهداشته اند ، ”اصولشان دست نخورده است ، و انتظارات و پیش بینی هایشان درست در می آید . هنوز مانند بقیه راه ”درازی در پیش دارند ولی راه را می شناسندومی دانند دارند چه می كنند .”
”* * *”
” گشاده بودن بر واقعیات و واردكردن انصاف در پیكار سیاسی سودمندیهای فراوان دارد . یكی از آنها ”آمادگی بیشتر برای راه آمدن با زمان است . مشروطه خواهان صد سال پیش سرشار از ایده ها و راه حلها ”برای موقعیت تازه جامعه ایرانی بودند كه سده بیستم مانند آواری برسرش فرود آمده بود . امروز ما با همان ”وضع در ابعاد سده بیست و یكمی اش روبروئیم و می باید طرح مشروطه خواهی را پیشتر ببریم . تا اینجا ”مشروطه خواهان نوین گذشته از حمله مستقیم تری به قلب مساله توسعه در ایران ، یعنی چیرگی تفكر دینی ”، بحث را در دو زمینه مهم فراتر برده اند : نخست مساله عدم تمركز و حقوق اقوام ایران در چهارچوب ”یگانگی ملی و یكپارچگی ایران؛ و دوم پایان دادن به مقوله جرم سیاسی به عنوان ریشه خشونت در سیاست.”
” طرح حكومتهای محلی كه در كنفرانس ١٩٩٧ فرانكفورت توصیه و در كنگره ١٩٩۸ برلین تصویب شد ”میان حاكمیت ”soverignty ” و حكومت ”government ” از یكسو و حكومت مركزی و حكومت متمركز از سوی ”دیگر تفاوت گذاشت . حاكمیت تقسیم پذیر نیست زیرا به معنی استقلال است ، ولی حكومت را می توان و ”می باید میان مركز و استانها و شهرها و روستاها هر كدام به فراخور خود تقسیم كرد ؛ زیرا حكومت به ”معنی اداره امور است و هر تقسیم بندی جغرافیائی حق دارد امور مربوط به خود را با ارگانهای انتخابی ”خود اداره كند و دمكراسی و توسعه نیز چنین تقسیمی را در حكومت و اداره ایجاب می كند . بهمین ترتیب ”غیر متمركز كردن حكومت به معنی ازمیان بردن حكومت مركزی نیست و بویژه در موقعیت ایران یك ”حكومت مركزی نیرومند و دمكراتیك برای توسعه همه سویه كشور اهمیت حیاتی دارد . در طرح ”حكومتهای محلی تعیین حدود هر منطقه به رای مردم آن واگذار شده است . طبیعی است كه با تعهد مشروطه ”خواهان نوین به اعلامیه حهانی حقوق بشر و میثاقهای آن ( حقوق فرهنگی و مدنی اقلیتهای مذهبی و اقوام ) ”مساله ای از این نظرها بجای نمی ماند .”
” پایان دادن به مقوله جرم سیاسی یك نوآوری دیگر بود كه در كنفرانس ١٩٩٩ رتردام توصیه شد و امید ”است در كنگره نوامبر آینده به تصویب رسد و تا نتیجه منطقی آن پیش برده شود . با این موضعگیری ، ”پیكار با جمهوری اسلامی از قلمرو انتقامجوئی وكینه كشی بیرون می آید ؛ سیاست در ایران از آفت "وندتا" ”یا حونخواهی رها می شود ؛ و جامعه مدنی آینده ایران از آسیب اندیشه ها و روشهای افراطی بدور می ماند ””. معنی واقعی ردكردن جرم سیاسی ، پایان دادن به خشونت در سیاست است ، و بیرون بردنش از قلمرو ”مذهبی حق و باطل . زیرا تنها با قائل شدن به حق و باطل درعمل سیاسی است كه مفهوم جرم سیاسی پیدا ”می شود . در سیاست حق و باطل وجود ندارد . آنچه امروز درست به نظر می رسد فردا ممكن است ”نادرست درآید ، یا شناخته شود . اگر كسان به دلیل عقاید سیاسی خود یا تصمیم های سیاسی كه می گیرند ، ”از جمله قبول مسئولیت سیاسی ، قابل مجازات نباشند دیگر نمی توان دادگاه انقلاب برپا كرد یا به پاكسازی ”پرداخت . دیگر زندانی سیاسی معنی نخواهد داشت . عمل سیاسی ، هرچه باشد و هر چه هم برای كسانی یا ”حتا اكثریتی ناپسند باشد ، جرم نیست و قضاوت آن با افكار عمومی و در برابر صندوقهای رای خواهد بود . ”كسی كه تصمیم سیاسی درستی نگرفته است رای نمی آورد و مجازاتش هم جنائی نیست. همین و بس .”
” آنچه می ماند جرائمی است كه افراد در زندگی عمومی خود مرتكب می شوند : دزدی اموال عمومی ، ”آدمكشی و شكنجه ، و آنچه كه به نام جنایات برضد بشریت شناخته شده است و در سطح بین المللی پیگرد ”می شود . این جرائم از سوی مسئولان و مقامات سیاسی و حكومتی ، بهمانگونه كه جرائم آنان به عنوان ”شهروندان ساده ، در دادگاه صلاحیت دار قابل پیگرد است .منتها شرایط ویژه ایران ، مقایسه ای را با ”افریقای جنوبی بدر آمده از كارزار آپارتاید و دادگاه حقیقت آن ، قابل توجیه می سازد . برای كشور ما كه از ”هشت دهه جنگ سیاسی-مذهبی در جامه حق و باطل رنج می برد و هر صفحه تاریخش با خشونت پوشیده ”است ، كدام اولویت خواهد داشت : پاك كردن حساب با شكست خوردگانی كه دست بسیاری شان به جنایات ”برضد بشریت و دزدی اموال عمومی آلوده است ؛ یا یكبار و برای همیشه گسستن سلسله خونریزی و ”خشونت سیاسی ، حتا به نام عدالت ؟ این موضوعی است انباشته از تندترین هیجانات و سوزانترین عواطف ”كه می باید بیشتر در آن اندیشه كرد .”
|
|