حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

رضا شاه و برآمدن ایران

 

”” خواندن "ایران و برآمدن رضا خان" سیروس غنی بهترین یادآور مرگ رضا شاه در ژوهانسبورگ در ”پنج مرداد پنجاه و شش سال پیش بود . كتاب را حسن كامشاد از انگلیسی به فارسی بر گردانده و در تهران ”به چاپ رسانیده است و اكنون گویا دركار انتشار چاپ دوم است .”‎*‎

” این سالها برای كسی كه بیش از هر كس در تاریخ ایران به ناحق شخصیت كشی شده ، دوران گونه أی ”بازگشت بوده است . جمهوری آخوندها كه از بدترین دشمنان رضا شاه بوده اند ، به صرف موجودیت خود ”هرچه توانسته در شستن چهره رضا شاه از آلایش غرضهای سیاسی كرده است . با همه جلوگیری و دشمنی ”حكومت اسلامی ، تشنگی مردم به بیشتر دانستن در باره رضا شاه چندان است كه سد سانسور را گاه و بیگاه ”می شكند . هر كتابی به او ـ و دوران پهلوی بطور كلی ـ پرداخته باشد كامیابی تجارتیش مسلم می شود . ”مردم دشنامنامه ها را هم می خوانند تا چیزی از لابلای دروعها بدرآورند . در پادشاهی محمد رضا شاه نیز ”این اندازه روی رضا شاه كار نشده بود و سبب را تنها در فراوانتر شدن اسناد در دسترس در این سالها نمی ”باید جستجوكرد .”

” پس از رضا نیازمند كه تاریخش درست به رضا خان تا رسیدن به پادشاهی می پرداخت و نخستین گام ”جسورانه برای افسانه زدائی از تاریخ رضا شاهی بود ( رضا شاه از تولد تا سلطنت ، واشینگتن ، ١٩٩۶) ”ترجمه كتاب سیروس غنی ، یكی از نمونه های معدود تاریخنگاری را در سطح دانشوری امروزی ـ و نه ”تنها در باره رضا شاه ـ به زبان فارسی عرضه می دارد . ”

” تاریخ همروزگار ما بیش از هر زمان نیاز به روشنگری انتلكتوئل ( و نه صرفا كنار هم نهادن رویدادها ”واسناد ) و بررسی آگاهانه و بیغرضانه دارد . در شصت ساله پس از تبعید رضا شاه ، بالا گرفتن بیسابقه ”كشاكشهای سیاسی و ایدئولوژیك كه خود فرا آمد اصلاحات آن پادشاه وبرآمدن طبقه متوسط و ورود ایران ”به عصر رسانش همگانی ”mass communications” بود ، تاریخ چنان با سیاست روز ایران آغشته شد كه آنچه ”ساسانیان در چهار سده با اشكانیان ، و اعراب در دو سده با ساسانیان كردند نزدیك بود در دو نسل با رضا ”شاه ( و در نسل پس از انقلاب اسلامی با محمد رضا شاه ) بشود . این البته در جهان امروز ما نشدنی است ””. در زمان ساسانیان و اعراب نیز تا پایان نمی توانست برود . تاریخنگاران بزرگ رومی ، تا آنجا كه دامنه ”توجهشان اجازه می داد ، نقش حافظه ملی ما را بر عهده گرفتند . ”

” از پس از انقلاب ، تاریخنگاری همروزگار ( معاصر ) رونق گرفته است و سطح كارها بالا می رود . در ”این میان "ایران و برآمدن رضاخان" جای ویژه خود را دارد . دست كم این نویسنده در فارسی به چنین ”كتابی در باره تاریخ همروزگار ما بر نخورده بود . تاریخنگاریهای برجسته همواره دارای سبك بیادماندنی ”هستند . در این كتاب ، پیش از همه سبك نگارش كه با همه ترجمه خوب فارسی ، طبعا در اصل انگلیسی ”بهتر نشان داده می شود ، و سازماندهی موضوعات و منابع ، نشان از ذهن نیرومندی می دهد كه برای ”آوردن رویدادها و گذاردنشان در جای درست خود و نشان دادن رابطه آنها لازم است . نویسنده هرچه را كه ”توانسته ـ وهیچ كس پیش ار او این اندازه نتوانسته است ـ در ارتباط به آن دوره ( نزدیك پنج سال میان ”كودتا و تاجگذاری رضاشاه ) از نظرگذرانده است ؛ روایت او دربرگیرنده است و داوریهایش با امساك ولی ”موشكافانه . رویداد های مهمی هستند كه به تندی از آنها گذشته است ، و داوریهایش پاره أی كسان را خوش ”نمی آید . ولی هرچه هست كوشیده شده است بر پایه درست باشد .”

” پس از سوم شهریور ١٣۲٠/1941 یك مكتب تاریخنگاری حزبی در ایران پایه گذاری شد كه ویژگیش نه ”تنها دید یكسویه غیر انتقادی بیشتر نوشته های تاریخی ایران بود ، شیوه كشكولی را نیز در تاریخنویسی پایه ”گذاشت ـ رویهم ریختن داده ها و كمترین درجه روشنگری انتلكتوئل . آماج بیشتر این نوشته ها محكوم كردن ”پادشاهی پهلوی و رضا شاه بود و از اینجا آغاز كردند كه میان رضا شاه و مشروطه فاصله بیندازند و و با ”نادیده گرفتن كاستیها و شكست مشروطه خواهان ، بزرگنمائی دستاوردهای مجلس های مشروطه ، و بویژه ”پوشاندن احمد شاه در هاله قهرمان آزادی و استقلال ، دوران رضا شاه را پایان عصری كه در آن گویا ”ایران به حاكمیت مردم ( دمكراسی ) و حاكمیت ملی ( استقلال ) هردو رسیده بود قلمداد كنند . غنی نه تنها ”راه درست بهره گیری از منابع را در كتاب خود پیموده است ، با دید گسترده و بیغرض و دانش ژرف خود ”، می تواند معنی تاریخنگاری را به بسیاری بیاموزد . كتاب او جز در فصل كوتاه "سخن آخر" به دوران ”پادشاهی رضا شاه نمی پردازد ، كه دریغ است . در این باره هنوز چیز زیادی بیش از كتابهای امین بنانی و ”دونالد ویلبر و الول ساتن در دست نداریم . باید امیدوار بود كسی با بینش و استقصای غنی بررسی آن سالها ”را نیز بدست گیرد .”

” كسانی بر نویسنده خرده گرفته اندكه صرفا بر اسناد رسمی انگلستان تكیه كرده است . گذشته از آنكه منابع ”كتاب از فارسی و انگلیسی ، گوناگونتر از اینهاست ، در همین بهره گیری از منابع است كه قدرت "ایران و ”برآمدن رضا خان" نمایان می شود . تا فصل دوازدهم كتاب بیشتر منابع از اسناد رسمی انگلیس است . از ”فصل سیزدهم ، انقراض سلسله قاجار ، منابع دیگر ، بیشتر فارسی ،دست بالاتر را می یابد . این گزینشی ”ناگزیر از سوی نویسنده بوده است ، ولی از این بهتر چگونه می توان دریافت كه ایران در آن پنج سال ”دورانساز بر رویهم زائده أی از وزارت خارجه انگلستان ، با مداخلات گاهگاهی وزارتهای مستعمرات و ”جنگ و حكومت انگیسی هندوستان ، بود و از خود سیاست و حكومتی نداشت كه در نگارش تاریخ ارزش ”استناد داشته باشد . تاریخش را همچنانكه سیاستش ، انگلیسها می نوشتند . غنی در نوشتن تاریخ ””١٣٠۴ـ١۲٩٧ / 1925ـ1919 ایران به استادكار خیمه شب بازی و نه عروسكهایش ، استناد می كند . از ”پایان قاجار است كه ایران ماهیتی خودمختار می شود و می توان تاریخش را با كمترینه تكیه بر اسناد ”رسمی بیگانه نوشت .”

” ما امروز باور نمی توانیم ، ولی یك گفتاورد كوتاه برای نشان دادن آنچه ایرانیان و انگلیسها هر دو ، تا ”پیش از قدرت یافتن رضا خان مسلم می گرفتند بس است : " حسرت نیكلسن [ وزیر مختار انگلیس ] برای ”ایرن خیال انگیز پیش از رضا شاه ، با صف شترها در هر شهر و روستا تكیه كلام بسیاری از مسافران ”انگلیسی همرنگ و همسنگ اوست . نویسندگانی چون ”‎…‎” همه شكایت داشتند كه رضا شاه می كوشد مناعت ”طبع به هموطنان خود القا كند . شكوه مكرر آنها از این قبیل بود : نخوت ایرانیان ؛ از بین رفتن لباسهای ”زیبای سنتی ؛ منزه طلبی تحمیلی رضا شاه بجای وجد و سرور دوره های پیشین ؛ خودداری ایرانیها از ”حضور یافتن در میهمانیهای سفارت انگلیس و افشای اسرار سودمند به مانند زمان قجر . ایرانیها همیشه ”خودخواه بودند . حالا گستاخ هم شده اند چون رضا شاه آنها را واداشته تا خیال كنندكه ایران مهم است . او ”همچنین كنترل مرزی گذاشته و هنگام ورود به كشور اوراق شناسائی می خواهد . حقوق برونمرزی ””(كاپیتولاسیون ) و امتیازهای خارجیان را یك روزه از میان برد ”‎…‎” چه وقاحتی ." ( مترجم منزه طلبی را ”بجای پارسائی ”puritanism” گذاشته است . ولی در ادبیات سیاسی ، منزه طلبی را برای كسی كه می خواهد بر ”دامنش گردی ننشیند و دنبال كمال مطلوب است بكار می بریم ) .”

” با آنكه نویسنده در یافتن چون وچند كودتای سوم اسفند بهرجا امكان داشته سرزده است باز بررسی هایش ”را ناكامل و سخن آخر در أین باره را ناگفته می شمارد . با اینهمه او منظره ایران از هم گسیخته آن روزها ”را ( هشتاد در صد كشور ، بیرون از اقتدار حكومت مركزی و عملا مستقل ، و چهار استان مهم در آستانه ”تجزیه ، و نیرو های بیگانه در شمال و جنوب ) با هیات حاكمه كرم خورده اش ، و نیاز وزارت جنگ ”انگلیس به قدرتی كه در ایران بتواند وایوی ( خلاء ) نیروهای انگلیسی را پر كند ، و نقش نورمن وزیر ”مختار آن كشور كه ایران را در كام شوروی می دید و درپی تقویت حكومت مركزی بود به خوبی تصویر ”كرده است و دست مقامات سیاسی و نظامی محلی انگلیس را در كودتا باز نموده است . ژنرال آیرونساید ””(فرمانده نیروهای اشغالی انگلستان) و نورمن با همه مخالفت لرد كرزن وزیر خارجه كه ایران را ملك ”شخصی خود می پنداشت و همه درپی تحمیل قرارداد تحت الحمایگی می بود ، پدیدار شدن رهبری چون ”رضاخان را نعمتی آسمانی شمردند و او را پیش انداختند .”

‎* * *‎

” نقش انگلستان در آن كودتا از هنگامی كه كاستیهای بزرگ حكومت رضا شاهی ، باگشودگیش بر فساد و ”زورگوئی ، مردم را زده كرد ، بویژه در سالهای پایانیش ، و پس از سرنگونی او ، همچون سایه أی بر نام ”او افتاده است . ولی با گذشت زمان می توان كودتا را در نظرگاه ( پرسپكتیو ) دیگری گذاشت . در سالهای ”پس از جنگ جهانی اول تا قدرت گرفتن رضا شاه همه سیاست و حكومت ایران زیر سایه انگلیس بود . همه ”اگر نه به فرمان ، در زیر نفوذ آن عمل می كردند ، به اندازه أی كه سفارت انگلیس در نخست وزیری ”رضاخان از برداشتن یك مامور درجه دوم حكومت در فارس برآشفته می شد ، گوئی در امور داخلی ”امپراتوری مداخله أی شده است . ”

” از آن مهمتر رفتاری بودكه رضاخان پس از كودتا در پیش گرفت . " ایران و برآمدن رضا خان " پر از ”خشم و خروش ماموران مستعمراتی انگلیس از استقلال رای سردار سپه و مواضع غیر دوستانه او در برابر ”منافع امپراتوری است كه از همان فردای كودتا با كوتاه كردن دست انگلیسها در نیروهای مسلح ایران آغاز ”شد ـ در جائی كه به حساب می آمد . در بیست ساله پس از كودتا با آنكه رضا شاه همواره رعایت دو همسایه ”بزرگ ایران را می كرد و در كشاكش نفتی ١٣١۲ / 1933 در زیر فشار انگلیسها تن زد ، ایران استقلال ”خود را باز یافت .”

” تاختن به رضا شاه از موضع آزادیخواهی آسانتر می بود اگر تاریخنگاران حزبی ، آن تلاش نومیدانه را ”برای ترسیم یك چهره آزادیخواه ایران دوست از واپسین پادشاه قاجار نمی كردند ـ مردی كه یكی از ”همزمانانش نیز یك سخن تعارف آمیز درباره اش نگفته است و از شخصیتهای بیزاری آور تاریخ دراز و پر ”از شخصیتهای بیزاری آور ماست .یك دیدار از او هر نگرنده تیزهوش بیگانه را به این پرسش می انداخت ”كه ایران چگونه هنوز دوام آورده است . برآمدن سردار سپه به عنوان ناپلئون انقلاب ایران از كودتا تا ”پادشاهی بیش از چهار سال به درازا كشید ، و اساسا درچهارچوب حكومت مشروطه ، چنانكه درآن بیست ”سال اول نظام مشروطه عمل می شد ، به انجام رسید . او وزیر جنگ كابینه كودتا وكابینه های بعدی شد و ”در آن سمت با رای مجلس منابع مالی لازم برای پایه گذاری ارتش ملی ایران را از نیروهای مسلح ”گوناگون، همه ساخته و زیر فرماندهی بیگانگان ، بدست آورد و كشور را به هزینه خانهای گردنكش ”یكپارچه ساخت. رسیدن او به فرماندهی كل قوا ـ اگرچه بر خلاف قانون اساسی ـ و نخست وزیری ، به رای ”مجلس از جمله مصدق ، كه بعدها او را زیر پا گذارنده استقلال ایران ، و اصلاحاتش را خیانت شمرد ، بود ””. انتخابات مجلس پنجم كه به برچیدن سلسله قاجار رای داد كمابیش همان اندازه ناسالم بودكه مجلس پیش از ”آن ؛ و انتخابات مجلس موسسان از آن هم ناسالمتر بود . ولی رضا خان به دلیل رهبری استثنائی خود در آن ”چهار ساله قهرمانی تاریخ نیمه اول سده بیستم ایران ، كه سپاهیان نیمه برهنه و گرسنه اش تكه پاره های ”سرزمین ملی را در شمال و جنوب و خاور و باختر باز بهم می پیوستند ، به عنوان مظهر آرزوهای ملی ”ایران برای ثبات ، امنیت ، استقلال و پیشرفت ، از قبول عام برخوردار بود . اعلام پادشاهی او چنان شور ”همگانی را كه پیش از آن نثارش شده بود برنینگیخت ولی با مخالفت مهمی نیز روبرو نشد . تنها كسانی كه ”این سده را خوب بشناسند می توانند حالت اعجازآمیز تغییرات آن چهار پنج ساله را احساس كنند . در این ”سده ایران هیچگاه در چنان زمان كوتاهی از كام چنان مخاطرات بزرگی رها نشد و چنان نیروئی برای پیش ”تاختن نیافت .”

” سوم اسفند همه داستان نبودكه بشود با یك اشاره به نقش ماموران انگلستان به لجنزارش انداخت . در سوم ”اسفند رضا خان میرپنج ( سرتیپ ) تنها توانست تكان بزرگی به "كاریر" نظامی خود بدهدكه همانگاه روبه ”بالا داشت . اما برآمدنش به بزرگترین رهبر سیاسی ایران زمان خود یك فرایند سیاسی مردمی و در ”چهارچوب قانون اساسی بود ـ نخستین نمونه سزاریسم یا بناپارتیسم در سیاست ایران ، كه مصدق و محمد ”رضا شاه بعدها هریك چند گاهی نمایندگان آن شدند ؛ رهبر فرهمندی ( كاریزماتیك ) كه با مردم از بالاسر ”نهادهای قانونی رابطه بر قرار می كند . او جایگزینی نداشت و شخصیتی تاریخی بودكه زمانش رسیده بود . ”در آشفته بازار سیاست آن روز ایران ، با آن پادشاه آبرو باخته و سیاستمدارن سیاستباز و بی اثر، و با یك ”طبقه سیاسی كه آشكارا درمانده بود ، مردم بطور طبیعی به او روی آوردند . برای گروه بزرگی از بهترین ”استعدادهای نسل مشروطه ،كسانی مانند تقی زاده ، و نسل جوانتر ، داور و تیمورتاش و دیگران ، راهی جز ”آن نبودكه از قیل و قال مجلس و مطبوعات آن زمان كه در یك وایوی قضائی با پیامدهای آشكارش عمل می ”كردند رهبری یك فرمانده نظامی پیروزمند را با توانمندیهای برجسته سیاسی ، بپذیرند كه دید روشنی برای ”بسامان آوردن ایران و دست نیرومندی برای اجرای یك برنامه اصلاحات پردامنه داشت . سرفصلهای آن ”برنامه در بیش از دو دهه در میان روشنفكران مشروطه بحث شده بود و در دو دهه بعد به اجرا درآمد . در ”فرازش ( صعود ) رضا خان سهم ورشكستگی نظام سیاسی آن روز مشروطه كمتر از صفات برجسته خود ”او نبود .”

‎* * *‎

” در بر رسی رضا شاه ـ و بیشتر تاریخ همزمان ما ـ از كلیشه های رایج می باید دوری جست ، و به ”ابعادگوناگون شخصیت خود او و اوضاع و احوالی كه او را می خواست و ممكن ساخت بیشتر پرداخت . در ”او ما ، هم دنباله سنت ناسیونالیست و ترقیخواه را می بینیم ـ مردی كه بسیاری از آرزوهای پدران جنبش ”مشروطه را به عمل درآورد ـ هم مردی راكه اعتقادی جز به زور و پول نداشت و عنصر اصلی ”آزادیخواهی و مردمی را از مشروطه حذف كرد ؛ هم نمونه ای از "خودكامگان روشنرای" كه از سده ”هفدهم سیاست اروپا را زیر سایه خودگرفتند ؛ و هم ، چنانكه اشاره رفت ، نخستین تجربه گذرای تاریخ ”ایران را با سزاریسم یا بناپارتیسم . اما رضا شاه بیش از همه از نظر خلق و خو دنباله سنت سلطان مستبد ”شرقی بودكه در خدمت تجدد و در یك فضای نو شونده عمل می كرد . ”

” بحث برسر اینكه او می توانست بی سركوبگری ، برنامه اصلاحبش را پیش برد ، بحثی آكادمیك نیست . ”حتا امروز ایرانیان بسیار در جستجوی رضا شاهی دیگرند . بحث دمكراسی و توسعه هنوز در ایران فیصله ”نیافته است . دو سده پیش از رضا شاه پادشاهان مستبدی در اروپا نشان داده بودند كه می توان اصلاح را در ”خدمت توسعه سیاسی گذاشت ـ مهمتر و پیش از همه حكومت قانون ”rechtstaat” . ( تفاوت حكومت قانون با ”حكومت قانونی آن است كه در حكومت قانون فرمانروا ـ پادشاه یا الیگارشی ـ خودرا برفراز قانون نمی ”گذارد ؛ در حكومت قانونی یا مردمسالاری هیچ كس بالاتر از قانون نیست و قانون را مردم فرمانروا می ”گذارند . ) همزمان با رضا شاه آتاتورك با همان دست آهنین تركیه نوین را ساخت . اما او نه مانند پادشاه ”سنتی بلكه یك دیكتاتور نوین عمل می كرد و بر اهمیت نهادهای سیاسی و ریشه دار كردن فرایند سیاسی ”هشیار بود . رضا شاه بی دشواری زیاد می توانست بر همان راه برود . بیشتر اصلاحات رضا شاهی در ”همان چهار ساله پس از كودتا آغاز و پایه گذاشته شد ـ با مجلسهائی كه هم زیر فشار او بودند و هم از ”حضور نیروبخش و الهام انگیز او انرژی گرفته بودند . او به عنوان یك سركرده نظامی و رهبر سیاسی ”چنان فرهمندی داشت كه توده های مردم را می توانست در آرزوهای خود انباز و و نیروی آنها را بسیج كند ””. هیچ نیازی نمی بودكه مردم به زور به راههای نو كشانده شوند . ولی او به فرنبرداری محض ، اگرچه ”فرمانبرداری بی اشتیاق سربازخانه ای ، خوكرده بود . زور برهنه ، هم با سرشتش سازگاری بیشتر داشت ”هم با باورهایش . ”

” پدر ایران نو از اهمیت عامل داوطلبانه در فرایند توسعه غافل بود . تجربه های ناخوشایدش از كسان ـ از ”پائین ترین لایه های اجتماع سالهای كودكی و جوانی تا بالا ترین محافل سالهای بزرگی ـ انسان ایرانی را ”در چشمش بیش از اندازه خوار كرده بود .او ، بسیار پیش از دوگل ، عشق به نیاخاك را به دشواری می ”توانست به مردمی كه بالفعل در نیاخاك می زیستند بكشاند . رضا شاه حتا ارزش پشتیبانی و مشاركت مردم ”را در رویاروئی با خطر واقعی یا تصوری كودتا و توطئه از سوی قدرتهای استعماری بویژه انگلستان كه ”بیم آن هرگز رهایش نكرد درنیافت . از فرط بدگمانی و احساس نا امنی ، نه اعتنائی به سرنوشت ”خدمتگزاران برجسته می داشت ، نه حق شناسی را جز به آنها كه از چیزی بر نمی آمدند لازم می شمرد . ”او كه با منظومه أی از بهترین استعدادهای سیاسی و نظامی زمان كار خود را آغاز كرده بود در حلقه ”میانمایگان و بله قربان گویان به پادشاهی خود پایان داد . آتا تورك قدرت اخلاقی را از سرنیزه نیرومندتر ”كرد و سرنیزه برا تری هم ساخت . رضا شاه در سینیسم ( بی اعتقادی و بدنگری ) خود سرنیزه را بجای ”قدرت اخلاقی گذاشت و سرنیزه اش نیز چندان برا نشد .”

” با رهبری چون رضا شاه می شد ایران را در یك چهارچوب مردمی تر نیز پیش برد . در مخالفت با او ”چنان جبهه پرتوانی نبودكه تمركز افراطی تصمیم گیری و اجرا را توجیه كند . آخوندهای سیاسی واپسگرا ”در آن گرماگرم تجدد نیروئی مصرف شده ، و متحدان فئودالشان دربرابر ارتش نوبنیاد ، روبه زوال بودند . ”رهبران لبیرال نه برنامه و نه شخصیتی داشتند كه دورادور هم برای او جایگزینی بشمار آیند . در آن لحظه ”پر مخاطره تاریخی حتا بیش از زمانهای عادی می شد مردم را به مشاركت و فداكاری خواند . نخستین ”سخنرانی چرچیل به عنوان نخست وزیر در فردای شكست خفت آور در فرانسه: "من جز اشگ و عرق و ”خون چیزی برای شما ندارم" برای همه زمانها درست است .”

” رضا شاه با آنكه در پایان مانند مشروطه خواهان شكست خورد ولی از كارهائی برآمدكه روشنفكران ”مشروطه روبرو با وضع بی امید ایران آغاز سده پیش در بی پرواترین آرزو های خود نیز باور نمی داشتند ””. هنگامی كه پادشاه-سرباز در ١٣۲٠ / 1941 رفت ایران چنان دگرگون شده بودكه كه خانها و رهیران ”سربلند كرده دیگر نمی توانستند آن را به راههای گذشته برگردانند . اصلاحات او و آتش ترقیخواهی كه در ”جامعه ایرانی درگرفته بود دوران نكبت بار جنگ و آشفتگیهای دوازده ساله و ركود هشت ساله پس از آن ”را نیز گذراند و حركت خود را از سر گرفت .”

” ولی میراث او به ناچار پیامدهای منفی فلسفه حكومتی و سرشت استبدادیش را نیز دربر می داشت . ”قرارگرفتن فرایند پیشرفت دربرابر مردمسالاری ، و نه هركدام شرط دیگری ، یك بخش این میراث بود ؛ ”بحران مزمن مشروعیت بخش دیگر آن . رضا شاه این اعتقاد را راسخ گردانید كه دمكراسی به درد ایران ”نمی خورد و می باید مردم را به زور پیش راند . مخالفان ایدئولوژیك او و پادشاهی پهلوی ، این تفكر را ”پیشتر بردند و اصلا منكر ترقی شدند . مصدق اقتدارگرا گفت دیكتاتور راه ساخت ولی وقتی آزادی نیست ”راه به چه درد می خورد ؛ و چپگرایان توتالیتر ، حكم دادندكه چون آزادی نبوده چه سودكه زنان از بند ”چادر و در خانه ماندن آزاد شده بودند ( برداشتن حجاب و اصلاحات ارضی ، دو انقلاب اجتماعی بزرگ ”دوران پهلوی بودكه بیش از هر عامل دیگر ایران را از جهان پیشامدرن بیرون آورد . ) تعادل مشروطه ـ ”بستگی متقابل مردمسالاری و ترقیخواهی ـ از هردو سوی حكومت و مخالفان برهم خورد و هردو ارزش ”سست شد .”

” مشروعیت برای رضا شاه اساسا با اقتدار حكومت یكی می بود . اما او پس از یك انقلاب مردمی ، و از ”سربازی به پادشاهی رسیده بود و بیش از قدرت حكومتی را لازم می داشت . دستاوردهایش و نگهداشتن ”ظواهر قانون اساسی بقیه مشروعیت را فرهم می كرد . او سرتاسر كشور را چنان وامدار خدمات خود می ”دانست كه حق شناسی مردم را جانشین مشروعیت ساخت . مشروعیت كه جنبه نهادی دارد و مستلزم ”پذیرفته بودن كلیت نظام ازسوی مردم و به زبان دیگر قانونی بودن حكومت است و با فراز و نشیب بخت ، ”كم و زیاد نمی شود از فرایند سیاسی كنار زده شد .برای حكومت لازم و كافی بودكه اقتدار خود را برقرار ”سازد و كاركند . رضا شاه برای رسیدن به ثبات سیاسی ، قدرت را همه در خود متمركز كرد و هرچه ”توانست برای كشور انجام داد . ولی نتیجه طرفه آمیزش آن بودكه بی ثباتی در ذات رژیم جاگیر شد . ”حكومت در هر ناكامی و ناسزاواری ، مشروعیت و بلكه علت وجودیش را از دست می داد . این هردو ”روند در دوران محمد رضا شاه تند تر شد .”

‎* * *‎

” در شش دهه ای كه از بیرون رفتن رضا شاه از صحنه می گذرد كشاكش برسر او و جایش در تاریخ پایان ”نیافته است . هیچ شخصیت دیگری اینهمه سالها موضوع داوریهای گوناگون و متضاد نبوده است ، و مسلما ”برای بدنام كردن هیچ شخصیت تاریخی به اندازه او كوشش نكرده اند .اكنون نسل تازه ای كه از ”جانبداریهای حزبی گذشته آزاد است و بستگیهای عاطفی نسلهای پیش از خود را ندارد ، به رضا شاه از ”نظرگاه ( پرسپكتیو ) روشنتری می نگرد و مشكلات باورنكردنی او ، و محدودیتهای بزرگ هماوردان ”اصلیش ، و كاستیهای هراس آور دشمنان سیاسی او را بهتر در نظر می آورد و رضا شاه پیوسته بالاتر می ”رود . اگر در پادشاهی محمد رشا شاه چندان توجهی به سردودمان پهلوی نمی شد در جمهوری اسلامی ”كتابهائی در باره كسی كه بی تردید بزرگترین شخصیت سیاسی ایران سده بیستم است انتشار می یابند و به ”خواننده تصویری از شگفتی و شگرفی می دهند . در چنان زمانی چنان كارهائی شدنی بوده است ؟ ”



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites