حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

خشونت را از مبارزه باید بیرون برد

 

خشونتی كه در تاریخ و سیاست ایران ، ومناسبات ایرانیان ، جایگیر شده است و از عادتهای ذهنی و ”ارزشهای ما بر می خیزد، بزرگترین نشانه و سرچشمه واپسماندگی ماست ـ چنانكه در هر جامعه واپسمانده ”دیگری . جامعه ها نیز مانند افراد از مراحل كودكی و نوجوانی می گذرند و ما سرانجام درگذار از این ”مراحل هستیم . در بیرون ایران كه بیش از ده سال ، صحنه نبرد هفت لشگر بود و گروههای كوچك ،كه از ”جمله به این دلیل نمی توانستند بزرگ شوند ، همه با هم كشمكش داشتند، بهبود فضای سیاسی ، چشمگیر ”است . مخالفتها بر جای خود هست ( هر چند در اصول مهمی مانند احترام به رای مردم و حقوق بشرو ”یكپارچگی ایران بیشتر گرایشهای سیاسی به همرائی رسیده اند ) ولی دیگر از جدلها و حملاتی كه تا همین ”اواخر صفحات روزنامه ها را پر می كرد ؛ یا برخوردهای سخت در نشستهائی كه از دگراندیشان گاهگاهی ”برپا می شد كمتر می توان دید .فصل تازه أی در مراودات سیاسی ایرانیان گشوده شده است كه دو سه برگی ”بیشتر از آن نوشته نشده است و برگهای بسیار در پیش است .”

” از آن مهمتر گرایشی به خشونت زدائی است كه در پیشرفته ترین ترین لایه های جامعه بزرگتر ایرانی به ”چشم می خورد . در فضائی كه رنگ خون همه جا را گرفته مردمانی از رساندن پیام رواداری ( درمحافل ”عربزده بیشتر تسامح و تساهل بكار می برند ) خسته نمی شوند . هرچه حزب الله ، كه چندی است از ”خشونت عملی كمتر بر می آید ، زبان وحشیانه تری بكار می برد در آن سو برای گذراندن جامعه از دوران ”خون آشامی ، كوشاتر می شوند . دانشجویان تا مدتها حملات حزب اللهیان را به تظاهرات آرام و اجازه ”گرفته خود بی پاسخ گذاشتند تا دیگر بناگزیر تاب نیاوردند و از خود دفاع كردند . به خوبی دیده می شودكه ”بسیاری دست دركاران سیاسی به پختگی هرچند دیررس دست یافته اند. شاید هم خسته شده اند ـ كه در این ”مقولات همان پختگی است . انسان پخته انسانی است كه به اندازه كافی دیده است و از تكرار دلزده شده ”است ، و می تواند هرچیز را در جایش بگذارد و بیش از اندازه به چیزی اهمیت ندهد .”

” ما بیشتر بیرون را می بینیم و از یادآوری پیشرفتهایمان هنوز خسته نمی شویم . در این سالهای دراز تبعید ”كه بیشترش هدر شد ، برسر هرچیز ، برسر رویدادهای تاریخ ، برسر درفش ملی ایران، برسر موضوعات ”روز ، برسر نامها بهم تاخته اند و كشمكش هر چه بوده آن را سرانجام به یكدیگر رسانده اند . بحث سیاسی ”یا تاریخی را برای بدست آوردن بیشترین امتیاز ، برای از میدان بدركردن دیگران ، شخصی كرده اند . ”حتا اگر سخن درستی داشته به بیهوده كوشیده اند خودش را چنان بر سخنش بكوبند كه دیگر درجائی دهان ”نگشاید . یك گروه بزرگ شكست خورده تلخكام ، انتقام كوتاهیها و اشتباهات خود ، ویك تاریخ تراژیك را از ”یكدیگر گرفته اند . در پیرامون آنها گروههای بسیار بزرگتری، ترسان و نومید یا سرگرم فعالیتهای ”سودآورتر، شوق همراهی در پیكار و هیجان عمل را با تماشای این منظره دلگیر فرونشانده اند ؛ در كناری ”نشسته اند و سرشان را به مشتزنیهای میدانداران و خرده گیریهای این از آن گرم كرده اند و دلائل بیشتری ”برای هیچ نكردن بدست آورده اند ـ اگر اصلا آن را لازم می داشته اند . ”

” بازمانده ها و رسوبات آن عوالم را هنوز می توان در كناره های جامعه سیاسی بیرون دید : جدل بجای ”بحث سیاسی با معنی ؛ پاك كردن حساب به عنوان انتقاد ؛ به چپ و راست پریدن از فراز قله های حق ”مداری و حق به جانبی . اما اینها هرچه بیشتر به حاشیه رانده می شوند . برخی از آنان را با وامگیری از ”اصطلاح سیاسی انگلیسی می توان مهتابزدگان حاشیه ای نامید كه هیچ محیط سیاسی از آنان بی بهره نیست.”

” خطر بزرگتر در درون است ، با همه صداهای خردمندی و پختگی سیاسی كه به گوش می رسد . بیم آن ”می رودكه پس از خفقان كنونی می باید انفجاری از دشمنی و كینه را انتظار داشت . مبارزه سیاسی در آن ”سرزمین اگر پروبالی یابد تا مدتی احتمال دارد بیشتر به شكم دریدن و سر بریدن با وسائل دیگر شباهت ”داشته باشد . انتظار همه بیماریهای دمكراسی را در ایران پس از جمهوری اسلامی می توان داشت ـ پیش از ”همه سوء استفاده از آزادیهای دمكراتیك و مسخ كردن آن . ادب و انصاف بی تردید نخستین قربانیان آزادی ”خواهند بود و بسیار هنر خواهیم كردكه میهن پرستی را به دنبالش نیاوریم . در آن هنگام نوبت هماوردان ”سیاسی بیرون خواهد بود كه با تجربه بیشتری كه در ادب ( اتیكت ) سیاسی بدست آورده اند ، و یكی از ”اسباب جامعه مدنی است ، به تعدیل فضای سیاسی پس از این رژیم كمك كنند . تا زمانی برسدكه یك ایرانی ”از دیدن سران خندان و دست در دست احزاب سیاسی غربی ـ سخت سرگرم پیكار انتخاباتی ـ با شگفتی از ”خود نپرسدكه اینان دوست هستند یا دشمن ؟ ( دوست ، نه لزوما ؛ دشمن ، حتما نه .) ”

” "ادب سیاسی" كه امروز به صورتی بیسابقه در طبقه سیاسی ایران در بیرون رعایت می شود در عمل ”اساسا به معنی خویشتنداری در پاسخ و واكنش است . تعارف و اظهار دوستی ها در میان دگراندیشان بیشتر ”متاثر از ادب و تعارف عمومی است كه از گوشه های نگهداشتنی فرهنگ ماست و هیچ نمی باید با ریا ”اشتباه شود . در ریاكاری ، قصد فریب است . تعارف یك آئین و رسم است ؛ همه حدود و آداب و معنی آن ”را می دانند . به خودی خود چیزی نیست . اما زندگی و مناسبات انسانی را دلپسند می سازد . از آن ”رسمهاست كه زیاده روی در آن نیز چندان عیبی ندارد . در این جهان بی ملاحظه گیها و زمختیها ، از این ”سو زیاده رفتن چه بهتر .”

” اما ادب سیاسی ، به معنی همزیستی دگراندیشان در میدان رقابت بیرحمانه برسر قدرت ، را زیستن در ”دنیای پیشرفته تر غرب به بسیاری ار ما آموخته است ـ همان غرب كه در هر زمینه می باید از آن ”بیاموزیم، حتا تاریخ و فرهنگ خودمان . برخورد آزاد و برابر و دور از سانسور طرفهای طیف سیاسی كه ”در این كشورهای خوشبخت تر می بینیم از چیست ؟ دو عنصر اصلی آن را در تحول سیاست در تمدن ”غربی می توان یافت . نخست جداكردن خود ( شخص ، خانواده تبار ، قوم ، مذهب ، ملت ) از انسانیت ”بزرگتر و عامتری كه از هر ارزشی بالاتر است ؛ و دوم جداكردن اعتقاد از ایمان ، و به زبان دیگر ، ”غیرمذهبی كردن امر عمومی . ( غیر مذهبی در معنای گسترده تر خودكه مسلكها و آموزه های "هزاره ای ””" مانند كمونیسم و نازیسم را نیز دربر می گیرد ."گولاگ" و قحطی های عمدی و سیاسی اگراین و چین ”بدست استالین و مائو ، و كوره های آدمسوزی نازیها تنها در یك فضای مذهبی شده مانوی امكان می داشت .”

” جداكردن "خود" و آنچه به خود ارتباط می یابد از انسانیت بزرگتر ، و سنجیدنش با آن ، به معنی پائین ”آوردن سطح چشمداشت است ؛ جهان را در خود و برگرد خود خلاصه نكردن و همه چیز را برای خود ”نخواستن ؛ برای دیگران نیز حق برابر شناختن ؛ خود را گاه در جای دیگران گذاشتن ، اینهمه به معنی گذار ”از كودكی به دوران پختگی است . كودك تنها خود را می بیند و جهان را برای خودش می خواهد . او هرچه ””"خود"ش رابزرگتر می كند و افراد و گروههای بیشتری را به خودش می پیوندد ، هم بزرگتر می شود و ”هم افراد و گروههای بیشتری را در حق و سهم خود شریك می كند . در واقع با محدود ساختن خود ابعاد ”بزرگتری می یابد . ”
” ”
” انسانگرائی ( هومانیسم ) رواقی- رنسانسی ، انسانیت بزرگتری پدید آورد ، بیش از هر دین جهانگیری . ”پوزشگران آخوندها كه در دانشگاههای امریكا خوش نشسته اند فجابع سده بیستم را به پای دورشدن جامعه ”های غربی از دین می گذارند . اما سده بیستم در واقع سده واپسین و بزرگترین پیروزی روحیه دینی و ”گستردن آن در قلمروفلسفه و عمل سیاسی بودكه توانست اسباب لازم را از تكنولوژی ،كه پیروزی ”انسانگرائی فراهم كرده بود ، بگیرد و فجایعی را كه پیش از آن نمی توانست از عهده برآید . اگر در پایان ”آن سده ، فلسفه حكومتی و سیاسی غیر دینی انسانگرائی ، برتری خود را در پنج قاره جهان جشن گرفت از ”آنجاست كه در انسانگرائی جائی برای مطلق نیست . فجایع تاریخ ، از كشتارهای مذهبی تا كشتارهای ”مسلكی و از ولایت فقیه تا دیكتاتوری پرولتاریا از "مطلق" و "ایمان" برخاستند و تا عصر ما كشیده شدند . ”از شش سده پیش فرهنگنگ نوینی جهان را فرامی گیردكه با گذاشتن شك فلسفی بجای یقین مذهبی ، و ”گذاردن فرد دربرابر ماهیت بزرگتر ( سیاسی باشد یا دینی ) چنان فجایعی را ناممكن می سازد . ما و ”آیندگان ما می باید این فرهنگ نوین را به سراسر جامعه خود برسانیم .”

” عنصر دوم ، جداكردن اعتقاد از ایمان ، و غیر مذهبی كردن امر عمومی نیز ، چنانكه دیدیم ریشه در ”همان عنصر نخستین دارد . هنگامی كه ماهیتی ( خود در معنی هرچه گسترنده اش ـ از خانواده تا مذهب و ”ملت )همه جهان را در خویش خلاصه نكرد دیگر حق را بر مدار خود نمی بیند . دیگران هم می توانند حق ”داشته باشند . به اصطلاح رایج ، هر كه بامن نیست بر من نخواهد بود . من و آنكه با من نیست ، اگر هم از ”دید فلسفی در یك سطح نباشیم از دید اخلاقی هستیم . یكی از ما احتمالا سخن درست تری دارد ، ولی هردو ”ما حق داریم كه سخنی داشته باشیم . با غیر مذهبی كردن امر عمومی ، حق و باطل ، كفر و ایمان ، یزدان ”و اهریمن ، تاریكی و روشنائی ، مقولاتی غیر سیاسی می شوند و با پاك كردن فرایند سیاسی از خشونت ، ”از قلمرو عمل بیرون می روند . در قلمرو عمل ، در فرایند سیاسی هیچ كس همیشه برحق نیست و همه ”همواره دارای حق اند .”

” بی اعتقاذی همه گیر به "ایدئولوژی" ( نه به معنی یك طرز تفكر غالب ، بلكه یك سیستم نظری پاسخ دهنده ”همه مسائل و پرسشها در عرصه اندیشه و عمل ) در این دهه ها به نیروگرفتن هر دو عنصر یاد شده در ”میان روشنفكران و اندیشه وران ایرانی كمك كرده است . ما دیدیم كه به نام مذهب ، به نام طبقه كارگر ، به ”نام ملت تا كجاها می توان در راه حذف انسانیت رفت . ما دیدیم كه "ایدئولوژی" ( به تعبیر سیاسی غربی با ”I"‎”" بزرگ ) هرچه باشد در پایان به مطلق سازی می رسد و هر تبهكاری و تجاوزی را روا می دارد . دید ”انسانگرایانه ، بسیاری از روشنفكران ما را به آن انسانیت بزرگتر و عامتر متوجه ساخت ـ انسانیتی كه یك ”سرش فرد صاحب حقوق انسانی است و سر دیگرش بشریتی كه همه این كشاكشها بر سر اوست و اگر او ”نباشد در جهان برای ما چیزی نمی ماند .”

” غیر مذهبی كردن به معنی مطلق زدائی امر عمومی بیشتر در روشنفكران چپ و اسلامی روی داد . آنها ”به عنوان ستایندگان بزرگ آرمانشهرها سخت نیازمند بودند فروافتادن آن ناكجا آبادها را در گودالی كه به آن ”زباله دان تاریخ می گویند ببینند . روشنفكران راستگرا با جهان بینی عمل گرایانه و مصلحت اندیشانه خود ـ ”هر دو سطحی ـ مطلقی نداشتندكه از دست بدهند ؛ ولی آنان نیز ، اگر حتا در خلوت درون خود ، نادرستی ”بسیاری از باورها و كاركردهایشان را در عمل دیدند و فروتن تر شدند . شكست آموزگاری بی همتاست ؛ و ”در صد ساله گذشته كه صد ساله تكاپوی ملی برای دگرگونی بوده است ، همه در ایران دچار شكست شده اند ”وبیشتری شكست خورده اند ـ پیروزمندان كنونی از همه بدتر . ( شكست خوردن را از دچار شكست شدن ”می باید جدا كرد . شكست خورده دیگر بختی ندارد . )”

” اكنون دربرابر موقعیتی كه هیچ كس به درستی و دقت نمی تواند آن را توضیح دهد چه رسد كه چاره كند ، ”كدام "سیاه اندرون سنگدل" است كه هنوز احكام تاریخی صادر كند و قلم بر بود و نبود دیگران بكشد ؟ این ”حق مداریها در میان كسانی كه در گذشته كمتر فرصتی را برای اشتباه كردن هدر داده اند ، یا آنها كه ”اشتباهات خود را مانند نشان افتخار بر سینه آویخته اند بیشتر است . با این باشندگان "پارك ژوراسیك" حتا ”تاریخ و زباله دان معروف آن نیز كاری نتوانسته است و می باید آنان را به حال خودگذاشت . اما دیگران كه ”گاهگاه به عادتهای گذشته می روند می توانند قرارهای نانوشته رفتار متمدنانه شایسته جامعه مدنی را در ”میان خود استوارتر سازند و بلوغ سیاسی جامعه روشنفكری ایران را پیش ببرند . ”

‎* * *‎

” با حكومتی كه هیچ در این عوالم نیست و هچه توانسته كشته است و باز هم خواهدكشت و سراسر گفتار ”وكردارش از خشونت مایه گرفته است رفتار متمدنانه شایسته جامعه مدنی چه صورتی خواهد داشت ؟ در ”خود ایران طبیعت پیكاری كه از یك سو بامسالمت و از سوی دیگر با خشونت جریان دارد بیشتر از سوی ”حزب الله تعیین خواهد شد . "جنگ كلی"حزب الله با انحصارگرایان برای ریشه كنی اصلاحات سیاسی است ”كه می تواند مردم را ناگزیر به درجه أی از خشونت كند . در بیرون این ما هستیم كه طبیعت پیكار را تعیین ”می كنیم . ”

” رویاروئی ما در بیرون با مقامات جمهوری اسلامی یا سفیران فرهنگی ایران است كه گاه و بیگاه و به ”شمار بیشتر به كشورهای اقامتگاه ما می آیند . منظور از مقامات البته مسئولان بالای حكومتی است ؛ و از ”سفیران فرهنگی ، آن انگشت شمارانی كه پیش روی یك جمعیت دستچین نشده ، دربرابر نیوشندگان ”audience” آزاد بیرون ، از جمهوری اسلامی دفاع كنند . هر هنرمند و روشنفكر را كه از ایران می آید سفیر ”فرهنگی جمهوری اسلامی نامیدن همان دید یكسویه حزب اللهی است . اگر زیستن و كاركردن در ایران ”شرط باشد ما با دهها میلیون سفیر روبروئیم كه هر سال هزاران تن شان به خارج می آیند . بسیاری از این ””"سفیران فرهنگی" مایه سربلندی ما و آیندگان اند . آنهایندكه در كنار تصویر دوزخی حكومت اسلامی ، ”تصویر یك جامعه پویا و آفرینشگر را به جهانیان نشان می دهند . حضور آنها در بیرون بر اعتبار جمهوری ”اسلامی نیفزوده است و برعكس ناهنگامی ”anachronism ‎” آن را بیشتر به چشم كشیده است .”

” رفتار ما با این كسان چگونه باشد ؟ در تاریخ مبارزات سیاسی نمونه های رفتاری گوناگون را می توان ”نشان داد . داشناكها دیپلماتهای ترك را در خارج تا همین اواخر می كشتند . تهدید ماموران و بمب گذاری و ”حمله به نمایندگیها و گروگان گرفتن كارمندانشان به فراوانی از سوی مخالفان انجام گرفته است . تظاهرات ”مسالمت آمیز یا خشونت بار شیوه دیگر و معمول تری بوده است . درگزینش هریك از این شیوه ها می باید ”به اصولی بودن و به سودمندی آنها توجه داشت .”

” اگر مسالمت یا خشونت با اصول عقاید گروهی در تضاد باشد ناچار می باید آن را كه سازگاراست برگزید ”وگرنه آن گروه بی اعتبار خواهد شد . اگر كسانی می گویند ایران را از چنبر خشونت تاریخی می باید آزاد ”كرد طبعا از نظر اصولی نمی توانند با مقامات و ماموران رژیم اسلامی ـ كه عموم معایبی راكه می گویند ”دارد و لازم نیست برای اثبات سرسختی در مخالفت ، هر روز تكرار شود ـ با خشونت برخوردكنند . همه ”تاكیدها بر ماهیت جنایتكارانه رژیم و سیاهكاریهای آن در توجیه حمله فیزیكی و خشونت به مقامات و ”ماموران رژیم بیهوده است . هنگامی كه اصل عدم خشونت در باره كل رژیم اسلامی بكار می رود نمی ”توان اجزاء آن را استثنا كرد . تظاهرات خشونت آمیز برضد مقامات جمهوری اسلامی ، اكنون كمابیش در ”انحصار بقایای گرایش توتالیتر چپ_مذهبی در نیروهای مخالف رژیم درآمده است . اینان یك بار در برلین ”بیشترین خدمت را به حزب الله در پاكسازی مبارزان جامعه مدنی ایران كردند . سازمانیافته ترینشان در ”خاك عراق به دلیل اشتراك منافع خود با حزب الله در نابودكردن هر جایگزین دمكراتیك در ایران سود ”پاگیری در به خشونت كشاندن هرچه بیشتر پیكار سیاسی دارد . این گروه تنها راه رهائی خود را در یك ”جنگ داخلی در ایران می داند . علاوه بر این دستگاههای امنیتی رژیم آشكارا در آن رخنه كرده اند و به ”آسانی میتوانند به نام آن به خشونت تا حد تروریسم دست بزنند . چنانكه دوستی اشاره كرد ، خمپاره هائی كه ”به اینسو و آنسو می اندازند می توانند در آینده دقیقتر هدفگیری شوند . ”

” یك ملاحظه عملی دیگر نیز هست . تظاهرات خشونت آمیز ، بجز افراطیان چپ یا مذهبی ، شمار هرچه ”كمتری از ایرانیان مخالف را جلب می كند و بویژه جوانان از آن روی بر می تابند . روحیه رواداری و ”مخالفت دمكراتیك بر خستگی بیست ساله افزوده شده است . ایرانیان نمی توانند دریابندكه چرا در شیوه ”مبارزه استثناهائی هست . چرا همه جا درباره تحمل و مسالمت سخن می گویند ولی آنجا كه پای مخالف ”واقعی به میان می آید فراموش می كنند . ندیدن این ملاحظه عملی ، مخالفان را منزوی و به محافل خودشان ”محدود خواهدكرد ؛ هرچه شمارشان كمتر شود به خشونت بیشتری روی خواهند آورد و هرچه خشونت ”بیشتری كنند شمارشان كمتر خواهد شد . ما می باید شیوه هائی برای اعتراض و مبارزه درپیش گیریم كه ”بیشترین سود را داشته باشد .”

” اقدامات ضد رژیم در بیرون یا برای انتقامجوئی است یا جلب توجه افكار عمومی درهرجا ، یا هردو . ”انتقامجوئی كه افراطی ترین نمونه اش در كشتن دیپلماتهای ترك بود سترون ترین شیوه هاست و ضربه آن ”تنها بر تروریسنها می خورد .كشتن و زدن ممكن است چند دل گمراه را تسكین دهد ولی آسیبی به یك ”حكومت نمی زند و هر احساس موافقی را به عاملان این شیوه ها از میان می برد . خشونتهای دیگر نیز از ”این قاعده بركنار نیستند وعموما نتیجه معكوس می دهند . انتقامجوئی در هر اقدامی می باید به سود مقاصد ”ارزنده تر كنار گذاشته شود . مساله ما خنك كردن دلهایمان نیست و بسیار بالاتر از اینهاست .”

” تظاهرات ایستاده یا درحال حركت با "پلاكارد"ها و همراه با شعارها و فریادها و پخش اعلامیه در جاهای ”استراتژیك و زمانهای مناسب و بی درگیری با پلیس ، پذیرفتنی ترین شیوه اعتراض و جلب توجه عمومی ”در جامعه های دمكراتیك است . پلیس در این كشورها زیر نظارت دمكراتیك نگهبان نظم و قانونی است كه ”زندگی آزاد را برای شهروندان و برای پناهجویانی مانند ما امكان پذیر می سازد . ما نمی توانیم مزایای ”زندگی در یك جامعه دمكراتیك را بخواهیم اما به نظامات و انضباط هایش گردن ننهیم . این درست روحیه ”أی است كه فردا به احتمالی كه چندان كم نیست در ایران به نظام دمكراتیك پایان خواهد داد و مردم را در ”گزینش ناخوشایند و ناگزیری میان نظم و امنیت به بهای دیكتاتوری از یك سو ، و آزادی به بهای هرج و ”مرج از سوی دیگر به دیكتاتوری متمایل خواهد ساخت ـ همچنانكه چند بار در سده بیستم شد . همه آنهاكه ”قانون و نظامات دمكراتیك را زیر پا می گذارند دلائل محكم خود را دارند ولی تفاوتی نخواهد داشت . در یك ”جامعه نیرومند به كناره ها رانده خواهند شد و در جامعه ضعیفی مانند ایران، میدان را برای زورگویان ”هموار خواهند كرد .”

” عناصر دمكرات منشی كه در بیرون دركنار آنارشیستها و افراطیان چپ و معدود افراطیان راست در ”تظاهرات خشونت آمیز برضد رژیم شركت می جویند می باید پیش از هرچیز به ماهیت همراهان خود ”بیندیشند ـ هر چه هم اتفاقی باشند و خود را از آنها دور بگیرند . هیچ ملاحظه و سودی نمی باید دمكرات ”منشان را دركنار افراطیان توتالیتر یا هرج و مرج طلبان دشمن آزادی قرار دهد . دشمنی ما با رژیم اسلامی ”با افراد نیست ؛ با شیوه تفكر و عملی است كه هركه نماینده آن باشد رویاروی ما قرار می گیرد . منزوی ”كردن چنان كسانی به آموزش دمكراتیك شان نیز یاری خواهد داد . ما تنها دریك موقعیت ، هنگامی كه ”باتهدید خارجی روبروئیم ، از این اصل دور می شویم ؛ و دركنار هركس ، از جمله جمهوری اسلامی ، از ”میهن خود تا تهدید بیگانه باقی است دفاع می كنیم . ”

” شعارهای یگانگی و دست در دست هم برای مبارزه با دشمن مشترك ، كه از آغاز هم طنینی نداشتند ”امروز بی معنی تر از همیشه شده اند . یگانگی نیز مانند خود مبارزه می باید برای چیزی باشد نه صرفا ”برضد چیزی . به یگانگی می باید در مفهوم گسترده تر استراتژیك آن نگریست ، نه ملاحظات كوتاه تاكتیكی ””. نیروهائی می توانند ، با هر درجه نزدیكی ، همكاری كنندكه درباره خطوط اصلی جامعه و نظامی كه ”جایگزین جمهوری اسلامی خواهد بود به همرائی ( به معنی موافقت و نیز موافقت برسر موافقت نداشتن ) ”رسیده باشند . از اواخر دهه هشتاد استراتژی پیكار با جمهوری اسلامی نیز اهمیتی در همین اندازه یافته ”است ؛ و سازشكاران فراوان از شمول همكاری وهمرائی بیرون رفته اند . صفها كوچكتر ولی فشرده تر ”شده است .”

” به تظاهرات ضد رژیم بازگردیم . همه چیز حكم می كندكه در اینجا نیز دست از هر خشونت برداریم .”



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites