حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

فرهنگ سیاسی آرمانی نداریم

 

بحث جدی درباره ضرورت دگرگون ساختن به معنی امروزی كردن فرهنگ سیاسی ایران تازه آغاز ”شده است و دامنه آن به بیش از سیاست می كشد . فرهنگ سیاسی به معنی ارزشها و در نتیجه عادتهای ”چیره بر گفتمان و رفتار سیاسی است واین ارزشها نمی تواند از نظام ارزشهای یك جامعه چندان دور باشد ””. در جامعه ای كه مردان حق دارند به بهانه ناموس ، خون زنان را بریزند ؛ یا مردمان برای خوردن مال ”دیگران می توانند از یك آخوند با پرداخت پولی به او اجازه بگیرند ، سیاست نیز عرصه تجاوز و ”زورگوئی و خشونت خواهد بود . مردمی كه در زندگی شخصی تاب كمترین ترك اولی را از یكدیگر ”ندارند ، در سیاست نیز مخالف را دشمن خواهند شمرد و تا نابودیش خواهند رفت . جامعه ای كه افرادش ”با مسئولیت شخصی بیگانه اند و چشم به مشیت الهی می دوزند و حاجت خود را به توسل به پنج تن و ”هزاران امامزاده یا پیر و مراد می بندند ، در امور سیاسی نیز كارشان بی قدرتهای برتری كه یك تنه ”كارها را راه می اندازند و اگر نتوانستند ، مسئولیتها به گردنشان می افتد و دیگران ، همه را ، همیشه پاك ”و خطاناپذیر نگه می دارند نمی گذرد .”

” درارتباط با فرهنگ سیاسی جامعه خودمان ، گذشته از یك ادبیات انبوه تسلیم و قناعت و روحیه شكست، ”همین بس كه به سخنان هر روزه گوش فرادهیم تا گوشه ای از گرهگاه های آن را دریابیم . این جامعه ای ”است پر از زنان و مردانی كه همیشه قربانی و گول خورده و خیانت شده و مظلوم اند ، و همیشه حق ”داشته اند و بدی از آنها ساخته نیست و دیگران بوده اند كه كارها را خراب كرده اند یا به آنها نارو زده اند ”؛ یا فلك كجرفتار است كه "به مردم نادان دهد زمام مراد" وگرنه آنها كه "اهل دانش و فضل اند و همین ”گناهشان بس ."”

” بازگشت به گذشته های دور نه لازم است نه برای همه آشنا ؛ ولی همین انقلاب اسلامی را - كه نه لازم ”بود و نه پرهیز ناپذیر - می توان نمونه گرفت . كسانی بیست و پنج سال به معنی لفظی واژه سوار بودند ”و دست گشاده ای داشتندكه پیش از آن برای كسی نبود و هنگامی كه با پیامدهای ناگزیر كوتاهی ها و زیاده ”رویهایشان روبرو شدند بجای ایستادگی و اصلاح خود ، دست در دست دشمنان به ویرانی خود و كشور ”كوشیدند و موقعیت انقلابی چاره پذیر را به انقلاب ناگزیر كشاندند . كسان دیگری همه آن بیست و پنج ”سال غم آزادی و قانون خوردند ؛ یا به دعوی پیشتازی ، هر چه را دیدند به نام ارتجاع كوبیدند و هنگامی ”كه در یك موقعیت انقلابی ، فرصت برقراری آزادی و قانون و عدالت اجتماعی به دستشان آمد بجای ”ایستادگی و پافشاری بر آرمانهای خود ، دست در دست دشمنان - و بدترین مرتجعان - به ویرانی خود و ”كشور كوشیدند . شكست برای همه آنان و به نوبت آمد ، ولی واكنشها چه بود ؟ سواران پیاده شده گناه ”اشتباهات و كاستیهای بیشمار را به گردن ابرقدرتها انداختند . مخالفان آزادیخواه و پیشتاز هرچه را كه از ”بی اصولی و سبك وزنی سیاسی بر سرشان آمده بود ، به گردن هماوردان خود انداختند . هواداران رژیم ”پیشین ، بدبختی كشور را نتیجه پیشرفتهای رشگ انگیز و هراس آور دوران خویش كه گویا در جهان ”مانندی نداشته است شمردند . پیروزمندان شكست خورده انقلاب ، بدبختی اكنون را نتیجه حتمی و اجتناب ”ناپذیر استبداد و فساد و وابستگی گذشته كه گویا در جهان مانندی نداشته است شمردند . ”

” ( توده های مردم نیز كه از آنها كه می بایست پشتیبانی نكردند و رمه آسا به دنبال آنها كه نمی بایست ”افتادند ؛ و آنجا كه لازم نمی بود هزار تردید و ناباوری نشان دادند ، و آنجا كه لازم بلكه حیاتی می بود ”بی هیچ اندیشه ای از پشتیبانی گذشته به پرستش رسیدند ، همچنان خود را تسلی دادند كه "نمی گذارند و ”نگذاشتند" و همه جز خودشان بدند ؛ و آنچه پیش آمد تا فلان مرحله اش خوب بود و اگر بعدا بد تر از ”همیشه شد موضوع دیگری است . ( كدام موضوع دیگری ؟ )”

” گروه اول در دلیل تراشیهای خود درنیافت كه اگر بزرگترین نیروهای سیاسی و اقتصادی جهان ، ایران ”را چنان می خواهند كه هست ، دیگر هیچ امیدی به آینده این كشور نمی توان داشت ؛ و اگر چنان كشور ”بیمانندی را كه بهترینهای دنیا از پیشرفتهایش به هراس افتاده بودند می شد در چنان مدت كوتاهی به چنان ”آسانی ، از راه دور و بی نیاز به مداخله مستقیم ، بی هیچ كوتاهی از خود او ، از "اوج ماه به قعر چاه" ”انداخت ، چگونه می توان درآوردن ایران را از گودال تاریخ به دست ایرانیان تصور كرد ؟ گروه دوم در ”دلیل تراشیهای خود درنیافت كه اگر بدیهای امروز نتیجه حتمی بدیهای دیروز است و خودش هیچ ”مسئولیتی نداشته ، دیروز هم نتیجه حتمی پریروز بوده است و هماوردانشان هیچ مسئولیتی نداشته اند . از ”این بدتر ، اگر چنین رابطه مكانیكی میان اكنون و گذشته برقرار است چه آینده ای را جز هر روز بدتر ”شدن وضع می توان تصور كرد ؟ دیروز بد بود و امروز به ناگزیر بدتر شده است . اگر دنبال این قیاس را ”بگیرند پریروز ناچار كمتر بد بوده است و فردا حتما بسیار بدتر خواهدشد . سیاست ، مساله نیرومندی ”كاراكتر و ژرف بینی نیست ، این است كه چگونه كامیابیهای دیگران و ناكامیهای خود را خوار كنند ، ”چگونه گناه را از خود بردارند و به دیگران بیندازند .”

” بر هر دو اردو روحیه عمومی ما ، منطق فرهنگ سیاسی ایران ، فرمان می راند : بی انصافی و خرد ”گریزی . به زبان دیگر ضعف اخلاقی و سیاسی است كه ما را به چنین تاریخ و سیاستی دچاركرده است ؛ ”و تا هنگامی كه ایرانی خودمختار نشود همین خواهد بود . با چنین اهمیتی كه به خودمختاری می دهیم می ”باید آن را درست بفهمیم . معنای خود مختاری ، آنگونه كه خود ما نخست در الهیات آئین زردشتی در ”یافتیم و انسان را نه تنها مسئول خود بلكه مسئول همه جهان هستی ، و تعیین كننده فرا آمد نبرد میان نیكی ”و بدی دانستیم ، و یونانیان در فلسفه اخلاقی خود دریافتند و اروپائیان بعدها دوباره كشف كردند ، آغاز ”كردن و پایان دادن امور شخصی و اجتماعی از ، و به ، خویشتن است . انسان هنگامی خود مختار ”می شود كه از كفالت دیگران بدر آید ؛ مسئول بد و نیك خود باشد - هم در نظر دیگران و هم بویژه در ”نظر خودش . مسئولیت به معنی تسلط كامل بر اوضاع و احوال خود نیست . هیچ كس به چنان ”خودمختاری نمی رسد و ما همه دستخوش اوضاع و احوالیم . ولی در اوضاع و احوال می توان پاسخها و ”واكنشهای گوناگون داشت ( حتا بیحركت ماندن و هیچ نكردن ، پاسخ و واكنشی است ) و در آنجاست كه ”انسان می تواند اختیارش را اعمال كند ؛ و مسئولیت آنچه پیش آید با اوست و نه اوضاع و احوالی كه به ”مقدار زیاد بیرون از اختیار او آمده است . ”

” از اینجاست كه در شرایط برابر ، كسانی پیش و كسانی پس می افتند ؛ برخی می برند و برخی می بازند. ”از اینجاست كه تصمیم درست ، كه به كاراكتر و خرد برمی گردد ؛ و قضاوت درست ، كه به خرد ”وكاراكتر برمی گردد ، ارزش می یابد و مایه تفاوت انسانهای والا و فرومایه و دانا و نادان می شود . ”انسان خودمختار از فرمانروائی رهبر و مراد و پدر روحانی بیرون است . حتا سرنوشت دستی بر او ”ندارد ؛ زیرا از سرنوشت خود آگاه نیست ، مانند همه دیگران ؛ و منتظر فرودآمدن آن نمی شود و با ”تصمیم ها و قضاوتهایش به رقمزدن سرنوشت كمك می كند . انسان خودمختار می داند كه هرچه را كه ”هست می توان بهتر و بدتر كرد و هیچ امر حتمی به معنی بیرون از گزینش و اختیار انسان ، در امور ”انسانی و اجتماعی وجود ندارد - مگر پس از رویدادن اموری كه برگشت پذیر و اصلاح كردنی نیستند . ”ولی بیشتر آنچه در قلمرو انسانی است برگشت پذیر و دست كم اصلاح كردنی است . انسان غربی با چنین ”نظام ارزشهائی بر جهان پیرامونش چیره شده است . ”

” اكنون به آسانی می توان دریافت كه رفتار ایرانی متعارف در زندگی عمومی چه اندازه با این تعریف ”خودمختاری ناسازگار است . ایرانی ، تا آنجا كه از همین تاریخ همروزگار می توان دید ، نمی خواهد یا ”باور ندارد كه بتواند بر جهان پیرامون خود تسلط یابد . این روحیه ایرانی كه چشم و دستش پیوسته به ”بالاتر است ؛ و بیش از كامیابی در زندگی به رفع مسئولیت می اندیشد ، این دلممشغولی به "آبرو" به ”هزینه پیش بردن كارها ، در قلب ناكامیهای ملی ماست و می باید اصلاح شود . آن ایرانی متعارف كه در ”خود توانائی تصمیم گرفتن و عمل كردن به استقلال نمی بیند یك نگرانی اصلیش آن است كه مبادا كار به ”جائی نرسد و او پاسخگو باشد . از سوئی زیستن در سختی برایش طبعا آسانتر است تا از دایره بیرون ”رفتن به جستن پیكار ؛ اما از سوی دیگر ترجیح می دهد كه كار اصلا به جائی نرسد ، تا آنكه او پاسخگو ”باشد . این پندار باطل او را رها نمی كند كه آنكه تصمیمی نگرفت و كاری نكرد سرزنشی هم نمی برد . ”پیوسته به گوشش خوانده اند كه "دیكته ننوشته غلط ندارد ." اما موضوع این نیست . مشكل اصلی جامعه ”ما دیكته ننوشتن است . گناه یا كوتاهی اصلی اینجاست . غلط نداشتن هیچ چیز را حل نمی كند . اینهمه ”مردم در زاویه ها گوشه گرفتند یا ذكر گفتند و دست به سیاه و سفید نزدند . اینهمه در كنج خانه هایشان بنا ”به ضرب المثل "هركه در است ما دالانیم ”‎…‎”" نشستند و سواری دادند و چهار پنج سده از دنیا واپس ماندند ””. كسی آنان را از بابت كارهائی كه نكردند سرزنش نكرد ولی ندانستند كه سراسرزندگی شان سرزنش بوده ”است. به گمان خود "آبرو"یشان را با بی عملی حفظ كردند ولی تاریخ خود را با بی آبروئیهائی كه دیده ایم ”و می بینیم انباشتند .”

‎* * *‎

” از یك نظر می توان آرمان سیاست را برای ایرانی غیر سیاسی - عموم ایرانیان - "سیاستگری بیگناهی" ””( كه معادل انگلیسی اش ”‎ politics of innocence، تا هنگامی كه تفاوت میان ”‎ politics‎سیاستگری و ”policy” ”سیاست در فارسی جا بیفتد ، گویاتر است ) توصیف كرد . منظور از این اصطلاح كه از برنارد ویلیامز ، ”یك استاد فلسفه امریكائی ، وام گرفته شده سیاست آرمانی دور از گرد و خاك و آلودگی های سیاستگری ”معمولی است كه بی آن كار روزانه جامعه ها نمی گذرد . فرا آمد اینگونه اندیشیدن به سیاست ، غیر ”سیاسی شدن جامعه و سیاسی شدن زندگی روزانه است . هرچه سیاست در عمل ، آلوده تر و پرهیز كردنی ”تر می نماید در آرمان ، اسطوره أی تر و بالاتر از سطح معمولی می شود . ایرانی در زندگی روزانه به ”سیاست نمی پردازد زیرا "فریب و مادیات" است ( آنهم برای مردمانی كه زندگی روزانه شان همه فریب ”و مادیات است ) ولی گاهگاه كه در اوضاع و احوال ویژه بدان روی می آورد با انتظارات دور و دراز و ”با حالتی جذبه آمیز است . او پیوسته رهبر رهبر می گوید ولی در پی رهاننده است - سیاست به عنوان ”صورت دیگری از تجربه مذهبی . ”

” برای او سیاست امری است كه می توان مدتهای دراز به حال خود ، در واقع در دست هركه پیش آید، ”گذاشت و سپس هنگامی كه كارد به استخوان رسید كه با چنین سیاستی می رسد ، چندگاهی دنبال كسی ”افتاد و سینه زد و او را به خدائی رساند و در انتظار ماند كه ناگهان و به تندی ، همه چیز معجز آسا ”درست شود . آنگاه یك بار دیگر سرخورده شد و باز در لاك خود ، در آن زندگی روزانه پر از فریب و ”مادیات ، در آن پلیدی خودساخته فرو رفت . ”

” این فرایندی است كه جامعه ما را هم غیر سیاسی و هم سراسر سیاستزده كرده است . از سوئی به ”سیاست ، به معنی امر عمومی ، نمی پردازیم زیرا پلید است ؛ از سوی دیگر چون زندگی در جامعه بی ”سیاست امكان پذیر نیست میدان را برای هر دیوانه قدرت ، هر بیمایه جاه طلب ، و مداخله آنها در هر ”گوشه زندگی مان می گشائیم . از سوئی قدرت خود را پشت سیاست نمی گذاریم تا به زندگی مان در ”جامعه انتظامی ببخشد ؛ از سوی دیگر در "وایو" ( از پهلوی ) یا خلائی كه بی مشاركتی ما پدید می آورد ”خود را دستخوش سیاستبازی هر روزه می كنیم . برای كمترین كارمان ناگزیر به دیدن این و آن و راضی ”كردن هر كه قدرتی دارد می شویم و غافلیم كه آن وایوی سیاسی است كه دست اینهمه مردمان بی اهمیت ”را بر زندگی ما دراز می كند . در جامعه أی كه مردم حضور سیاسی دارند كی هر مامور خرده پا می ”تواند رشوه بگیرد یا هر كار كوچك ، به اجازه دلبخواهی دیگری بسته است ؟ سیاست به نظرمان پلید است ”چون خودمان سرتاسرسیاست و سرتاسر زندگی مان را به پلیدی كشیده ایم . ”

” فراوان بوده اند كسانی كه از این دور باطل راهی به بیرون جسته اند و چاره را در دگرگونی فرهنگ ”سیاسی ، كه چنانكه یك خواننده نیمروز در این معنی اشاره كرده اند می باید در جهت بهبود باشد ، دیده اند ””. ولی چاره یكی بیشتر نیست : آموختن راه از رهروان كامیابتر . مشكل فرهنگ سیاسی ما به مساله اصلی ”جامعه ایرانی از همان هنگام از اواخر سده دوازدهم ( میلادی ) كه به ركود فرهنگی و فكری افتاد ، یعنی ”توسعه ، بر می گردد - توسعه در همه ابعاد آن بویژه توسعه سیاسی كه بیش از همه از آن غافل مانده ایم ، ”چون بیش از همه با منافع گروههای حاكم بستگی داشته است . توسعه یا تجدد درمفهوم گسترده تر آن ”ایرانی و آلمانی ، به مثل ، بر نمی دارد . آلمانها نیز چند دهه ای را در سده های نوزدهم و بیستم در این ”توهم خطرناك گذراندند كه یك توسعه آلمانی متفاوت از نمونه فرانسوی یا انگلیسی هست . تفاوت گذاشتن ”میان فرهنگ و تمدن یكی از جلوه های آن بود ؛ فرهنگ را آلمانی و ژرف و معنوی ، و تمدن را فرانسوی ”و میان تهی و مادی می انگاشتند و سیاست را چنانكه در دمكراسیهای غربی ورزیده می شد خوار می ”داشتند .”

” جامعه ها گوناگون اند و در پویش توسعه از راههای گوناگون و با سرعتهای گوناگون می روند ولی اگر ”مانند ما یا بقیه جهان سومیها تعریفهای گوناگون نیز داشته باشند سر از همین تركستانهای ما در می آورند ””. ما هیچیك فرهنگ و تمدن آلمان را - كه با همه تلاشهای روشنفكران راستگرای آلمانی جلوه های دوگانه ”و گاه ناهمزمان یك مرحله معین در زندگی هر جامعه ای است -نداریم و خوشبختانه نتوانستیم فرهنگ را ”به آن صورت اهریمنی وارونه و مخدوش كنیم . ولی به آسانی همان گمراهی را به نمایش گذاشته ایم .”

” عربها كه به نظر نمی رسد در آینده قابل پیش بینی بتوانند از نشئه مالكیت اسلام و آن یكصد ساله ”كشورگشائیها بدرآیند همچنان در كوره راه توسعه اسلامی افتان و خیزان می روند و همه پولهای جهان ”نمی تواند گودی بینوائی اخلاقی و سیاسی شان را پركند . ما از عربها مشكل آن هزار و پانصد ساله ”شاهنشاهی را نیز اضافه داریم . هم دعوی مالكیت اسلام و بسیاری از بهترین پدیده هائی كه اسلام بدان ”شناخته می شود ؛ و هم افتخارات پیش از آن كه به لكه شكست و فرمانبرداری و به رنگ فاتحان درآمدن ”نیز آلوده نمی بود . وسوسه ما به رسیدن به یك توسعه ایرانی ، دست كم ایرانی-اسلامی ، نیرومند بوده ”است . از اواخر سده نوزدهم در راه آن افتاده ایم . جامعه شناسان به این پدیده بومیگرائی ”nativism” می ”گویند و از گرفتاریهای بزرگ پویش توسعه در كشورهای كهنی است كه شوكت پیشین را به امروز می ”كشانند و سربلندی بجا را مایه خرسندی بیجا می سازند .”

‎* * *

” بومیگرائی اسلامی ما در ١٣٧۵/ 1979 با لحظه حقیقت و با چهره واقعیش روبرو شد و دیگر جز با ”مافیای آخوندی و مردمكشان حزب اللهی قابل تعریف نیست . اكنون می باید پیش از آنكه بومیگرائی ”شاهنشاهی چندگاهی كسانی از ما را سرگردان كند به آن نیز بپردازیم . گذشته شاهنشاهی ما ، پیش از ”دویست ساله خونریزی و ویرانی اعراب كه آگاهانه به نابودكردن هر چه ایرانی بود كمر بستند ، بسیار ”افتخار آمیز است و عربها را نیز به تحلیل برد . دستاوردهایش چنان در یاد جهان مانده است كه حتا ”هنگامی كه خود ایرانیان پس از سده ها هجوم بیابانگردان ، دیگر جز خاطره مبهمی از آن نداشتند به ”كشف دوباره اش كمك كرد . ”

” اما آن گذشته به عنوان یك نمونه توسعه ، نوسازی جامعه و فرهنگ ، جز عرفیگرائی و رواداری ”مذهبی - نخستین سرمشق آن در جهان - چیز زیادی ندارد كه به ایرانی امروز عرضه كند . حتا آن سنت ”نیز تاب ساسانیان را ، كه با اندك آسانگیری می توان گفت نمونه دولت- ملت را در صورت نخستینی غیر ”دمكراتیكش به جهان دادند ( تا پیش از آنكه اختراع توپخانه سنگین باره افكن ، پایه گذاریش را در جهان ”فئودالی امكان پذیر سازد ) نیاورد . در آنچه به فرهنگ سیاسی یا مجموعه رفتارهای سیاسی مربوط می ”شود سنت ایران باستان درست چیزی است كه می باید بیشترین فاصله را از آن گرفت . پرستش شاه و ”ذوب كردن دولت در او مایه انحطاطی شد كه از همان فراز درخشندگی و قدرت رخ می نمود و پیاپی به ”ركود و ویرانی و شكست می انجامید . آرمانی كردن یك دوره ، از راه تمركز بر یك یا چند شخصیت و ”رویداد در بهترین حالتهایشان و ندیدن زمینه عمومی ، اتفاقا یكی از جنبه های فرهنگ سیاسی ماست كه ”می باید اصلاح شود .”

” ما مدتهاست به بحران فرهنگ سیاسی خود رسیده ایم و بازگشت به سیاستهای جهان آرمانی پیش از ”اسلام پاسخ ما نیست . مساله از اسلام و پیش از اسلام در می گذرد .حتا در همان زمان ، ما درباره نقش ”مردم در زندگی عمومی - توده ای بیش از مالیات و بیگاری دهنده و پر كننده صفوف ارتش - به اشتباه ”افتادیم . كورش به تحقیر درباره یونانیان می گفت كه در بازار ( "آگورا"ی مشهور كه از نوآوریهای ”شگرف تمدن یونانی است ) گرد می آیند و بهم دروغ می گویند . او معنی بحث آزاد سیاسی را در نیافت و ”جانشینانش نیز كه پیاپی از نخستین ارتش شهروندان جهان در زمین و دریا شكست خوردند رابطه میان ”قدرت نظامی یك دولت-شهر كوچك را با همان دمكراسی محدود آتنی در نیافتند . ( نیروی دریائی شكست ”ناپذیر آتنی را تنها یك جامعه مردان آزاد می توانست سازمان دهد كه در آن شهروند داوطلب ، هم سرباز ”و هم دریانورد بود و در "تریرم"هایش بردگان پاروزن جا را بر جنگیان تنگ نمی كردند .)”

” اكنون پس از دوهزار و پانصد سال تجربه عملی دمكراتیك و پاره أی از بزرگترین آثار ادبی و فلسفی ”جهان كه سنت دمكراتیك را غنی كرده اند ، چگونه می توان به نام آشتی دادن سنت ایرانی با پدیده هائی ”پاك در تضاد با آن ، از شاه آرمانی یا آرمان شاهی دم زد ؟ ما برای نوسازی فرهنگ سیاسی خود نیازی ”به آن سنتها نداریم و برای درس گرفتن از تاریخ به یك یا چند شخصیت و رویداد استثنائی بسنده نمی كنیم . ”پادشاهی در ایران از كهن ترین نهادهاست . ولی آن را نیز در آغاز سده بیستم ناچار شدند نوسازی و ”قانونی كنند تا هم اجازه پیشرفت به كشور بدهد و هم بپاید . نوسازی ناقص ماند و اگرچه پیشرفت حاصل ”شد پادشاهی نپائید . ”

” بجای آرمان پرستی در فرهنگ سیاسی می باید مهارتهای سیاسی را بیشتر كرد و ورزش داد : شكیبائی ”در برخورد با جز خود ؛ مدارا و توانائی موافقت كردن بر موافق نبودن ؛ شناخت سود روشنرایانه أی كه ”دورتر از نوك بینی را ببیند ؛ سازش بر سیاستها و نه بر اصول ؛ دریافتن اهمیت امور پیش پا افتاده ”روزانه در طرح كلی ؛ درگیرشدن با زندگی جامعه ؛ جانشین كردن دشمنی با محالفت . سیاست به معنی ”باریكتر واژه ، سیاست حكومت كردن است و اگر حكومت بر سرنیزه ننشسته باشد می باید امری در میان ”مردمی باشد كه احزاب و معامله های سیاسی و چانه زدنهای نظرات و سودهای گوناگون را پائین تر از ”مقام بلند یا آرمانهای دست نیافتنی خود نشمرند و در انتظار ظهور رهبران فرهمند و افسونكار ننشینند . ”مردم و افراد انسانی صاحب حق را با بزرگترین شخصیتها نمی توان جایگزین كرد و سیاست افسون ”نیست . ”



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites