اکنون که مسئله حق حاکمیت مردم از لحاظ نظری حل شده است پرسشی که می ماند این است: آیا دمکراسی شرط توسعه است یا کند کننده آن؟
به دمکراسی در سیر تاریخی آن به عنوان "بد ترین نظام حکومتی به استثنای همه دیگران" بر روی هم از دو نظرگاه نگریسته اند: نظرگاه حقوقی که دیرینه تر است؛ و نظرگاه عملگرا که به سده نوزدهم بر می گردد. اولی حاکمیت مردم را حق سلب نشدنی و طبیعی آنان می داند. دومی دمکراسی را برای بیرون آوردن جامعه ها از مدار واپسماندگی، اصطلاحی که هویدا بکار می برد، کارامد تر می شمارد. این نظرگاه دومی از هنگامی که در سده نوزدهم تجدد و توسعه جای مرکزی در گفتمان سیاسی یافت دست بالا تر گرفت. جامعه های واپسمانده به نمونه های پیشرفت در اروپای باختری و امریکای شمالی نگریستند و آرزومند رسیدن بدانها شدند. راه ها از همان گاه از هم جدا شد.
در جهان پیشرفته، دمکراسی و توسعه با هم در یک فرایند دراز و گام به گام تاریخی پیش آمده بودند. در این کشور هائی که بعد ها جهان سوم نامگذاری شدند آن شرایط تاریخی فراهم نبود و چه گروه های فرمانروا و چه به ویژه روشنفکران و طبقه متوسط شتاب داشتند که به واپسماندگی و استعمار زائیده از آن پایان دهند. اما مسیر دوگانه دمکراسی و توسعه را نمی شد با یک سرعت پیمود. دمکراسی وقت و تهیه های بیشتر می خواست و گرایشی از همان اروپای مرکزی در سده های هژده و نوزده آغاز شد که توسعه را مقدم می داشت و دمکراسی را فرع آن می شمرد. این گرایش در بسیاری جا ها چنان نیرومند ــ و فاسد ــ شد که دمکراسی را خار راه توسعه دانست. ما در ایران به اینجا ها نیز رسیده بودیم.
از فروپاشی امپراتوری کمونیستی که بزرگ ترین نمونه توسعه آمرانه بود باز این بحث بالا گرفته است که توسعه بی دمکراسی دست نمی دهد و هر چه هم به جاهائی برسد به اشکالات ساختاری بر می خورد که بی دمکراسی برطرف کردنی نیست. امریکائیان که از پایان جنگ دوم دایگی جامعه های جهان سومی را در اینجا و آنجا بر عهده گرفته اند از هر دو راه رفته اند. در دهه شصت کندی رویکرد اولویت دادن به توسعه را در پیرامون امپراتوری شوروی توصیه کرد و در دهه نخستین این سده بوش قدرت امریکا را پشت دمکرات کردن حکومت های عرب گذاشت. بررسی نتایج این تلاش ها در حوصله این نوشته نیست.
* * *
اکنون که مسئله حق حاکمیت مردم از لحاظ نظری حل شده است پرسشی که می ماند این است: آیا دمکراسی شرط توسعه است یا کند کننده آن؟ آنچه در چین و هند، دو قطب متفاوت توسعه آمرانه و دمکراتیک هر دو با درجات بالای کامیابی، می گذرد شاید بتواند پاسخ روشن تری در خود داشته باشد. دو کشور همانندی های اساسی با هم دارند ــ جمعیت های بالای میلیارد که هفتاد در صد شان با روزی دو دلار زیست می کنند؛ درجات بالای فساد و نا برابری اجتماعی از یک سو و رشد اقتصادی از سوی دیگر؛ (چین تا این اواخر 12 در صد و هند نزدیک 9 در صد؛) بلند پروازی رسیدن به امریکا، (چین هم اکنون در تولید نا ویژه ملی از آلمان در رده سوم گذشته است) از جمله برنامه فرستادن انسان به ماه (هر دو در سال 2020).
از اینها گذشته به سختی می توان دو نظام متفاوت تر را نشان داد. چین هنوز غرق در سنت کنفوسیوسی نظم و تعادل و گونه ای شایسته سالاری، با "ماندارین" هائی که دو هزار و پانصد سال در جامه های گوناگون، حتی کمونیستی، کشور را اداره کرده اند، نمونه یک نظام کنترل آهنین و توسعه از بالاست. این نظامی است که بیش از 1700 سال از دو هزار ساله گذشته بزرگ ترین اقتصاد جهان بوده است؛ تا سده پانزدهم چین را پیشرفته ترین ملت جهان در تکنولوژی گردانیده است؛ پانصد سال تا سده سیزدهم، که مغولان همه چیز را برهم زدند، از شبه جزیره هند و چین تا کره و ژاپن صلح را میان دولت ملت هائی که بسیار پیش از عهدنامه وستفالی به آن درجه رسیده بودند برقرار نگه داشته است. اکنون نیز زیر رهبری حزب کمونیست به بهای سرکوب در درون و بهره کشی بی رحمانه در بیرون و بستن در ها در هر جا امکان داشته باشد، و با بی اعتنائی کامل به افراد و جماعات، برنامه های چشمگیری را در کوتاه ترین زمان اجرا می کند؛ در سی سال 400 میلیون تن را از بینوائی بدر می آورد.
در آن سو هند است که نه به همان تندی، بی نظم تر و ریشه ای تر توسعه می یابد، با گوناگونی سرگیجه آور در کشور و جامعه ای که نه تنها هرگز یکپارچه نبوده اصلا برای چند پارگی ساخته شده است. (میلیون ها خدا که پس از جهانی آمده اند که هیچ کس نمی تواند بداند کی و از کجا آمده است؛ دو هزار زبان؛ حکومتی از ائتلاف بیست حزب، با یک نظام بسته طبقاتی که از هر سو زیر حمله نیرو های سرمایه داری جهانی و جامعه روشنفکری زنده و بی مانند هند است،). در هر دو کشور گاه آنچه مایه نیرومندی است نقطه ضعف بزرگ نیز هست. حکومت در چین می تواند با له کردن مردمان در زیر چرخ سازندگی، هزاران روستائی را از خانه و زندگی شان بی هیچ غرامتی براند و استادیوم و دهکده المپیک را در کوتاه تر از مدت برنامه ریزی شده به پایان رساند. (هر روز در گوشه ای از چین به این ترتیب دهکده یا کشتزاری از جمعیت خود تهی و به سرمایه داران و مقامات حزبی داده می شود). اما در هند امپراتوری صنعتی تاتا طرح تولید انبوه "نانو" ارزان ترین اتومبیل جهان را به دلیل اعتراض روستائیان رها می کند. در هند به همین دلیل احترام حکومت قانون و مالکیت، شرکت های خصوصی طراز اول در مقیاس جهانی به تندی پا می گیرند؛ در چین بی سرمایه دولتی یا خارجی نمی توان چنان موسساتی داشت. (یک صاحب نظر هندی بخشی از اعتبار فرهنگ کارآفرینی هند را به نظام منفور کاست، طبقات بسته، می دهد. کاست وایشیا، طبقه بازرگان، سنت هزاران ساله سرمایه گذاری، پذیرفتن خطر و انباشت سرمایه دارد و هنوز بیشتر میلیاردر های هندی از وایشیا ها هستند).
هم چین و هم هند به داشتن بهترین دانشگاه های تکنولوژی و گسترش هر چه بیشتر آنها نام آورند. چین می کوشد پایگاه برتر خود را در تکنولوژی باز به دست آورد ولی چینیان دسترسی آزاد به تارنما (اینترنت) ندارند. هندی ها به جائی رسیده اند که "ارباس" طراحی و ساختن در های تازه ترین هواپیمای خود را به هند می سپرد، در همان حال های قطار های مومبای در ندارند و هر سال صد ها تن از آنها می افتند و کشته می شوند.
تضاد میان استراتژی های توسعه دو کشور به اندازه ای است که می توان گفت اقتصاد چین اساسا به زور دولت پیش می رود؛ و اقتصاد هند به مقدار زیاد به رغم دولتی، که هنوز از تنگنای اقتصاد سیاسی نیمه سوسیالیستی نهرو بدر نیامده است. (هندی ها می گویند اقتصاد ما شب ها که حکومت در خواب است رشد می کند). اگر دولت در چین عادت در دست گرفتن سررشته هر امر کوچک و بزرگی را رها کند و در هند با مقررات مزاحم و دیوانسالاری ناکارآمد ش دست و پای مردمی کوشا و کار آفرین را نبندد هر دو به بلندپروازی های خود خواهند رسید.
اینکه کدام زود تر یک ابرقدرت جهانی شوند درسی برای اینهمه جهان سومی ها مانند ما و جهان دومی های مانند خود چین و هند نیز خواهد بود. ولی از هم اکنون می توان دید که رهیافت approach هندی پیروان بیشتری می یابد. هندی ها در این رشته مسابقه از چین پیش افتاده اند.
|
|