رویدادهای با اهمیت بزرگ تاریخی را به ندرت می توان در زمانشان بازشناخت . بیشتر چنان ”رویدادهائی بعدها اهمیت تاریخی خود را می یابند ، بدین معنی كه شناخته می شوند . سال ١٣٧٩ /2000 ”كه به گفته ناظری ، در جمهوری اسلامی با تیراندازی به رئیس انجمن شهر تهران آغاز شد و با بستن یك ”گروهبندی میانه گیر به پایان رسید از آن سالهاست كه بعدها در تاریخ اهمیت واقعی خود را خواهد یافت .”
تیراندازی به رئیس انجمن شهر تهران كار او را تمام نكرد و او هنوز كارها درپیش دارد ، ولی به گفته یك ”سخنگوی خون آشام حزب الله ، یا حزب الله خون آشام ، سرآغاز حذف دوم خرداد بود . بستن آن ”گروهبندی میانه گیر - كه نقش تاریخی خود را از دهه بیست / چهل به این سو ، عرضه داشتن یك جهان ”بینی قرون وسطائی در بسته بندی ملی دانسته است ؛ و بزرگترین پیروزی تاریخی خود را در فراهم ”كردن دسته كاردی كه خمینی با آن رگهای ایران را زد داشته است ( حتا در آنجا هم پرت افتادند و خود را ”چاقوی بی دسته خواندند ) - سرآغاز هیچ چیز نبود ولی شاید پایان پاره أی توهمات برای پاره أی كسان ”باشد .”
” در میانه این دو رویداد ، مجلسی كه بزرگترین دستاورد انتخاباتی دوم خرداد بود ، چه به دستور مستقیم ”رهبر و چه با وتوی سرتاسری شورای نگهبان ، از كار باز ایستاد و به اندكی بیش از یك انجمن بحث نه ”چدان آزاد فرو افتاد ؛ روزنامه های آزاداندیش تر كه فضای سیاست ایران را در همان دو سه سال ”دگرگون كردند ، باز به صورت سرتاسری بسته شدند و روزنامه نگاران - در كنار روشنفكران دیگر - ”چنان گروه گروه به زندان افتادندكه یك ركورد جهانی دیگر در كارنامه سیاه حكومت اسلامی نوشته آمد ؛ ”پیرامونیان اصلی رئیس جمهوری و پیشبرندگان برنامه اصلاحات یكایك بركنار یا روانه زندان شدند و ”دادگستری ، تور بزرگ خود را بهر كس و هر جا ازجمله نمایندگان مجلس كه گویا مصونیت پارلمانی ”دارند گستراند . دیگر هیچ ماهی كوچك و بزرگی نمانده است كه از این تور بتواند بگریزد . هر كه سخنی ”گفت یا دست به كاری زد كه حزب الله را خوش نیامد در این تور افتاد یا می تواند بیفتد . زندانهای زنجیره ”أی جای آدمكشی های زنجیره أی را گرفت .”
” از همه مهمتر فرایند اصلاحات ، حتا اندیشه اصلاحات ، از درون جمهوری اسلامی ، پایان گرفت . ”جنبشی كه از ١٣٧۶/1997 با امیدهای بسیار و دستاوردهای نه چندان اندك براه افتاد ، در سالی كه گذشت ”به گور سپرده شد . یك بخش قابل ملاحظه حكومت اسلامی ، گروهی از سرسپرده ترین انقلابیان و ”اسلامیان ، كه برای رهانیدن رژیم خود ، برای نگهداشتن اعتبار ایدئولوژی و ایمانی كه زندگی آنها را از ”دهه های پیش از انقلاب شكل داده بود ، پا پیش نهادند ، به دیوار ناگذشتنی همان ایمان و ایدئولوژی ”خوردند . كارد خمینی كه دیگر به دسته میانه گیر نیازی نداشت و همچنان در دستهائی پلیدتر دركار بود ، ”رگهای آنان را ، دست كم رگهای سیاسی آنان را ، نیز زد . مانند بسا انقلابیان صمیمی دیگر پیش از خود ، ”آنان نیز به حقیقت دگرگونی ناپذیر فاجعه أی كه بر خود و ملت خود آورده بودند پی بردند ؛ و امروز ، در ”كنج زندان یا بر كرسی وزارت و ریاست ، "دیگر فریب هم به سرابشان نمی برد ."”
” اینكه این تازه ترین قربانیان انقلاب با زندگیهای خویش و رژیم خودساخته شان چه خواهند كرد و چه در ”دلهای بسیاری شان می گذرد مساله خود آنهاست . آنان نیز مانند هزاران خدمتگزار و سرسپرده رژیم ”بناچار از نگرانی آینده خود و كشورخالی نیستند . اما اینكه مردم ، در توده های دهها میلیونی شان چه ”واكنشهائی در لحظه هائی كه پیش خواهد آمد نشان خواهند داد ؛ وگروههای گوناگون و مراكز قدرت از ”هرگونه ، چه طرحها در سر می پزند مساله همه ماست .”
* * *
” آن سال ٧۶ / 97 ” به قول چرچیل "پایان آغاز" بود . یك سال پس از ضربت سنگین تحریم امریكا ، رای ”دادگاه برلین در پرونده كشتار "میكونوس ،" جمهوری اسلامی ورشكسته را با بحرانی روبرو ساخت كه ”بی شباهت به ماههای پایانی جنگ عراق نبود . بهمراه دلائل شخصی و سیاست داخلی دیگر ، آن بحران ”سران رژیم را به اندیشه بهره گیری از فرصت انتخابات ریاست جمهوری برای كسب مشروعیت انداخت. ”برگزاری انتخاباتی كه دست كم سومین مرحله آن ( خواندن رایها ، پس از دو مرحله اعلام نامزدی و ”آزادی رای دادن ) كمابیش درست انجام گرفت ، می بایست آن مشروعیت را در چشم مردم ایران و ”جهانیان بالا ببرد . اما آنچه پس از انتخابات آمد باز شدن دریچه های سیل بند بود كه حزب الله از پس از ”شكست انتخاباتی مجلس بهر وسیله در پی باز بستن آنها بوده است و دیگر نه پروای مردم ایران را دارد و ”نه جهانیان را . از آن سال بود كه تسلط آهنین حزب الله بر جامعه شكست ؛ و از آن فراتر، نومیدی و ”دلممردگی ایرانیان ، با اطمینانی به نیروی درونی خود و ناتوانی ذاتی حكومت اسلامی جانشین شد .”
” حكومت اسلامی هیچگاه ماهیت یكپارچه أی نبوده است ولی پس از انتخابات ریاست جمهوری بود” كه ”شكافهای ژرف از هرسو نمایان گردید و زخم آن كارد شروع كرد بر خود پیكره انقلابی بخورد . از آن ”هنگام بود كه مردم ، چه در پای صندوقهای رای و چه در خیابان ، خود را یافتند . استراتژی "كارگزاران ”بساز و بفروشی" در نگهداری ثبات رژیم با بخش كردن منابع كشور میان هركه می توانست مدعی قدرت ”شود ، و تنیدن تار عنكبوت مافیا برگرد نظام سیاسی و ساختار اقتصادی ، به بن بست ناگزیر خود خورد . ”سه سال بازگشائی نسبی فضای سیاسی بس بود كه انقلاب و جمهوری اسلامی را چنانكه همیشه بود و ”مردمان بیشمار نخواسته بودند چشمان دروغگوی خود را باور كنند ، تا پوشیده ترین لایه های رسوائی و ”گندیدگی جنایت آمیز خود برهنه كند ؛ و ترس مردم را از شكست ناپذیری و حتا خونخواری آن به مقدار ”زیاد بریزد . اندك اندك ترس دوسویه شد ؛ بیرحمی بیكرانه حزب الله به دشمنی بیكرانه عمومی خورد و ”لرزه مرگ بر پشتها افتاد . ”
” تا امیدی به اصلاحات از درون می بود مردم می توانستند در رویای اصلاحگران ، و ملی-مذهبیان ( ”چه از گونه میانه گیران زیانكار و هردو جهان خود را از دست داده ، و چه از گونه روشنفكرانی كه نمی ”توانند بندهای عادت را از بالهای اندیشه بردارند ) انباز شوند ؛ می توانستند چند سالی هم به انتظار رسیدن ”میوه های پیروزیهای انتخاباتی خود شكیبا بمانند و به خواندن روزنامه هائی كه هر روز گوشه كوچكی از ”پرده ها را سوراخ می كردند دل خوش دارند . در ١٣٧٩/ 2000 این شكیبائی حزب الله بود كه بسر آمد ؛ ”میوه های تلخ شكستهای انتخاباتی در دهانهایی كه كشوری چون ایران را بلعیده بودند رسید ؛ و سوراخهای ”فراوان پرده دریهای روزنامه ها به ناباورترین سرسپردگان انقلاب نیز نشان داد كه چه رژیمی با چه ”عناصری دارد شصت و پنج میلیون ایرانی را به چه پارگینی می اندازد . تشنگی دگرگونی در مردم ، ”جامعه را به تب شورش انداخت ؛ حزب الله را از بستر آسوده كامرانیش بیرون كشید و رهبر اصلاحگران ”را ، یك روز پوزش خواهنده و روز دیگر هشدار دهنده ، به دامن بدترین سران حزب الله و دریوزگی ”پشتیبانی پدرخوانده مافیا باز آورد . پایان آغاز ، شروع كرد كه صفت آغاز پایان به خود گیرد . ”
* * *
” چگونه است كه می توان سالی را كه "پاتك" یا حمله متقابل حزب الله بیشترین و آسانترین پیروزیهایش ”را داشته است سال آغاز پایان شمرد ؟ پاسخ در خود پرسش است . پتك حزب الله ، ممكن بودن اصلاح ”رژیم را از سرها بدركرده است و ایران یا می باید دگرگون شود و یا در این پارگینی كه بیست و دو سال ”است برایش می كنند فرو رود . فرصت اصلاح از دست رفت ؛ اكنون نوبت براندازی است و از آنچه می ”توان از ایران شنید و دانست ، بسیار احتمال دارد كه در صورتهای بدترش باشد .”
” این شصت و پنج میلیون ایرانی كه ، با همه جمهوری اسلامی ، تقریبا همه جوانترهایش ( بیش از هشتاد ”درصد جمعیت ) باسوادند و با جهان بیرون آشنایند ؛ و چهل درصد پزشكان و پنجاه در صد دانشجویان و ”شصت در صد كارمندان و هشتاد در صد آموزشگرانش زنانند ، افغانستان نیست كه بدبختانه در پارگین ”فرو رفته است . ایران درگیر جنگ داخلی ، زیر تسلط یكی از تاسف آورترین كشورهای جهان در ”همسایگی خاوریش ، و در چنگال "افغانهای عرب" كه مانند فرانكنشتاین ، سازنده خود را نیز تهدید می ”كنند نیست . رژیم اسلامی درگیر نبردی هرروزه در جنگی فرسایشی با یك ملت است ؛ ساختاری است در ”حال ازهمپاشی ، كه امید گشایشش به یك سركرده بی اعتبار شده اصلاحگران ولایت فقیهی است كه جرات ”نمی كند خود را دوباره به مردم عرضه دارد ، و امید رهانیدنش به یك سركرده رسوای دزدسالاران است ”كه جرات نكرد بر كرسی نمایندگی دزدیده شده خود در آن ردیف آخر بنشیند . حكومتی است به نام با بدنه ”أی كه فرو می ریزد ، و با نیرو های بسیار ، بویژه از درون خودش ، دركمین فرصتی كه كارش را ”بسازند . ”
” درامد نامنتظر نفت ، ورشكستگی دستگاه اداری را عقب انداخته است ولی اقتصاد ایران از همان هنگام ”رو به سقوط گذاشت كه درامد نفت در بالاترین بود و ضربه انقلاب اسلامی ، بهای نفت را سه برابر كرده ”بود . موضوع چند میلیارد دلار بیشتر و كمتر نیست ، موضوع چند صد نفری است كه نمی دانند با پولهای ”خود و دارائی كشور كه زیر دست و پایشان ریخته است چه كنند . اگر كسانی هنوز بر این باورند كه ”مردمی به سركشی ثابت شده ایرانیان - دست كم در همین صد ساله - كه از فروش سامان خانه خود آغاز ”كرده به فروش فرزندان خود رسیده اند ، باز این رژیم را تحمل خواهند كرد می توانند هر چیزی را باور ”كنند . اكنون دیگر مساله مهم ، حتا چه وقت نیست ، چگونه است ؛ این رژیم چگونه به پایان ناگزیر خود ”خواهد رسید ؟
* * *
” این روزها ایستگاه فضائی "میر" كه زمانی از كمان تكنولوژی فضائی شوروی به بالاترین فرازها ”پرتاب شده بود در سقوط ناگزیر و آتشین خود به اقیانوس آرام افتاد . سقوط ناگزیر جمهوری اسلامی چه ”اندازه آتشین خواهد بود ؟ شاید نیروهای بیرون بتوانند در پاسخ این پرسش نقشی داشته باشند . ما در ”بیرون در نقش خود از هر سو مبالغه می كنیم . بزرگی اجتماع تبعیدی ایرانی - میلیونها - بخودی خود ”اهمیتی دارد كه نمی توان ندیده گرفت . با اینهمه در این سالها بسیار كسان بوده اند كه بی اثری خود را ”ضرب در این میلیونها كرده اند و بهانه آورده اند كه هر چه هست در درون است - اگر به افسانه توطئه ”نچسبیده بوده اند كه "نگهشان داشته اند و به موقعش برشان خواهند داشت ." ”
” دیگرانی نیز هستند كه بزرگترین ، اگر نه تنها ، عامل پایندگی جمهوری اسلامی را در نبودن جایگزینی ”در بیرون می دانند ؛ انگار آن شصت و پنج میلیون تن در اطاق انتظار ما یك دو درصدی از بیرونیان ”نشسته اند . ( دوستانی كه بجای آلترناتیو ، بدیل بكار می برند هیچ ضرورتی در خوشاهنگ بودن واژه ها ”نمی بینند ؟ ) نیرومند ترین اسدلال اینان مانند معمول ، قیاسی است : در ایران ١٣٥۶ / 1977 همه ”شرایط انقلاب فراهم بود ؛ تنها هنگامی كه ملی-مذهبی ها توانستند خمینی را به میدان بكشند پیروزی ”بدست آمد . حتا اگر همه فرایند ساده گری را كه در این استدلال بكار رفته است - مانند همه استدلالات ”قیاسی دیگر - بپذیریم ، در شرایط امروز ایران نه خمینی هست كه او را جست ، نه می توان او را اختراع ”كرد ، و نه با تجربه أی كه یافته ایم ( آیا یافته ایم ؟ ) ارزشش را دارد .”
” ایران امروز در شرایط تمام عیار انقلابی است ولی آیا یك انقلاب اسلامی دیگر در انتظار ماست كه باز ”به انتظار ظهور نشسته اند ؟ اگر پیام یا گفتمان انقلابی امروز همان نیست كه بیست و پنج سال پیش می ”بود و اگر روشنفكران و طبقه متوسط امروز ایران چنین پشت به پدران معنوی خود كرده اند ؛ و اگر ”نیروهای مسلح ایران ، از هر نام ، همان نیستند كه در آن نمایش غم انگیز شش ماهه پائیز و زمستان ””١٣٥٧/ 9-1978” بودند ؛ هیچ مسلم نیست كه یك شخصیت خمینی وار دیگر با همان فرهممندی بتواند ”هواداران را مشتعل ، و بیطرفان را هوادار ، و مخالفان را نخست بیطرف و سپس هوادار و سرانجام ”مشتعل سازد .”
” در میان غوغای آنان كه از درماندگی رهاننده أی می جویند ، و آنها كه از درماندگی به یك رئیس ”جمهوری مترسك ( كه دیگر مترسك هم نیست و داروی آرامبخشی با تاثیر كاهنده است ) امید بسته اند و ”از او می خواهند بار بی آبروئی رژیم اسلامی را چهار سال دیگر بر دوشهای ناتوان خود بكشد ، در ایران ”بیست و دوساله گذشته قدرتهائی پنهان و نیمه آشكار ، پدید آمده اند كه نه بدهی به هیچكس دارند ، نه ”منتظر كسی بویژه از بیرون مانده اند ، و نه زیرباركسی خواهند رفت . آنها درجا هستند و زورش را ”دارند و در زمانش كه خواهند یافت بكار خواهند برد . هیچ دشوار نیست تصور كسانی كه هم اكنون در ”بازی بسیار دشوار برقراری اعتماد ، و آهنین كردن پیوندهایند و برای خود مسئولیتی بیش از هر كس ”دیگری برای رهانیدن ایران از بی نظمی و ازهمپاشی جامعه می شناسند . ایران امروز جنگلی است كه ”احتمال دارد در آن زور برهنه بیش از هر عامل دیگری سخن آخر را بگوید . این واقعیتی است كه در ”همه حسابهای خود ، حتا آرزوپروریهایمان ، نمی باید فراموش كنیم .”
” بسیار كسان در درون و بیرون ایران غم جامعه باز و مردمسالاری دارند . هنوز لایه های بزرگی از ”روشنفكران ایران هیچ راه حلی را جز یك راه حل مردمی نمی خواهند . سخنی كه بر زبانهای صف مقابل ”حزب الله است سخن جامعه مدنی و دمكراسی است . ایران دارای جامعه مدنی نیرومندی است كه پیشینه ”اش نه به چهار سال كه به صد سال پیش برمی گردد . ولی با پیكاری كه از سال پیش بر مردم ایران ”تحمیل شد ، گروههای بسیار نیرومندی را در جاهای استراتژیك می توان تصور كرد كه اولویتهای دیگری ”برایشان مهمتر است . ما در بیرون ، هرچه هم از نزدیك وضع ایران را دنبال كنیم ، نمی توانیم احساس ”فوریتی را كه چنان گروههائی دارند دریابیم . آنها در شكیبائی آسوده بسیاری از ما انباز نیستند . ما بر سر ”واژه ها ، تاریخ پنجاه سال پیش ، و بیش از همه پیشینه خود ، می جنگیم . آنها درگیر یك نبرد مرگ و ”زندگی اند . ”
* * *
” در شرایط دگرگونی ، اولویتهای دست دركاران اهمیت تعیین كننده دارد . ما در بیرون تا آنجا كه به ”خودمان اجازه دهیم می توانیم از دست دركاران دگرگونی باشیم و اولویتهای ماست كه دامنه تاثیر ما را ”تعیین می كند . روشن است كه اگرگروههائی در بیرون مثلا پیش از همه به این می اندیشند كه به دیگران ”مهلت سربلند كردن ندهند ؛ یا كسانی ماندن در اوضاع كنونی را از هر دگرگونی كه به میل آنان نباشد - ”صرفنظر از مزیتهای آن - بهتر می دانند ، اجازه ناچیزی به خود می دهند . آنها همین حالت حاشیه أی دو ”دهه را نگه خواهند داشت و دلشان به چرخیدن در دایره كوچكشان خوش خواهد بود . ”
” گونه گونی جامعه ایرانی و نیروها و گرایشهائی كه در این جامعه دركارند از هر زمانی بیشتر شده است ”زیرا جامعه از نظر سیاسی ، درگیر تر ، و از نظر دسترسی به آگاهیها پیشرفته تر از هر زمانی است . ”حتا آنان كه - دریك سناریو بدبینانه ولی محتمل - به نام نگهداری نظم و یكپارچگی كشور و سركوب فساد ”و هر نام دیگر ، قدرت مطلق خود را بجای جمهوری اسلامی بنشانند زود درخواهند یافت كه در ایران ”قدرت مطلق معنی نخواهد داشت - چنانكه در شرایط مبارزه نیز رهبری مطلق بیش از دعوی میان تهی ”نخواهد بود . اگر در پیرامون جغرافیائی ما كشورهائی را بتوان یافت كه برای چندگرائی ( پلورالیسم ) ”ساخته شده اند ایران یكی از نخستین آنهاست .”
” نیروهای مخالف در بیرون در این بیست و دو سال همه راهها را رفته اند و اگر هنوز برخطا روند از ”مقوله چیرگی عادت بر تجربه خواهد بود - اگر از مقوله سخت شدن ماده خاكستری نباشد . هیچ كدام آنها ”بسنده نیستند و همه آنها در خطر جارو شدنند . ما یك وظیفه داریم و برگرد آن می باید همبسته شویم : دفاع ”از دمكراسی و چندگرائی ، در آینده و اكنون ؛ در ایران و در اینجا . این به معنی اتحاد همه نیروها ، حتا ”اتحاد بخشی از آنها ، نیست . كسی چشمداشت اتحاد ندارد . بسیاری گروهها دمكراسی بر زبان دارند و ”سلاح در جیب ؛ پاره أی از آنان حتا از تعارف زبانی به دمكراسی نیز دریغ می ورزند . با آنان نمی توان ”از دمكراسی دفاع كرد . گردآمدن برای دفاع از دمكراسی هیچ امتیاز دادن به یكدیگر نمی خواهد ؛ ولی از ”خویشتنداری و دوری ازكشاكشهای نالازم و نامربوط ، هرچه بتوان می باید فراهم داشت .”
اختراع ملتهای ایران ، بویژه پدیده نوساز "ملت فارس ،" و از هم اكنون مرز كینه - و بعدها خون - میان ”مناطق زبانی كشیدن ؛ و هر مهاجرت كوچك درونی را در كشور ، تجاوز به قلمرو ملی اهل زبان وانمود ”كردن ؛ و پیوسته دم از جدائی و حق تعیین سرنوشت در "كشور چند ملیتی كه ستم ملی و مضاعف در آن ”بیداد می كند" زدن ، برای نگهداشتن چند ده و چند صد تنی از هواداران شاید سودمند باشد ولی به ”دمكراسی در ایران خدمتی نخواهدكرد . شوراندن مردم برضد یكدیگر وضعی پیش خواهد آورد كه در آن ”هر زیاده روی و سوء استفاده از قدرت ، توجیه خواهد شد . سروران گرامی كه از شش دهه پیش در این ”شغل بوده اند -اكنون دارند به نسل سوم می رسند - چند بار تجربه، چند درس از” تاریخ ایران ( تازه ترینش ”قهرمان بازی ماههای نخستین حكومت اسلامی در شمال خاوری و باختر ایران ، و سهم تعیین كننده آن در ”استواركردن دیكتاتوری نوپای حزب الله ) لازم دارند ؟ تاریخ همین ده ساله اروپا بجای خود . ”
” اولویتها چنانكه اشاره شد تعیین كننده است . اگر اولویت ، دفاع از دمكراسی باشد ، هر مساله دیگری را ”در یك دمكراسی لیبرال مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای حقوق اقوام آن می توان حل كرد . ”نمونه های زنده آن - همچنانكه نمونه های زنده راه حل ملیت سازان - در همین سرزمینهای میزبان ما ”فروان است . نیرو هائی كه دمكراسی از زبانشان نمی افتد آیا می خواهند آن را از میان آتش و خون جنگ ”داخلی بیرون بكشند ؟ چگونه می توان اراده استوار اكثریت این ملت را به دفاع از هر یك وجب این ”نیاخاك ندید ؟ چگونه می توان ندید كه با همه ادبار جمهوری اسلامی هنوز اولویت اكثریتی از این مردم ”نگهداری یكپارچگی ایران است ؟ ”
” دفاع از دمكراسی از هر ملاحظه ملی والای دیگری گذشته ، مساله موجودیت خود این نیروهاست . آنها ”اگر می خواهند فردا به ایران برگردند و اندكی از حرمت شخصی و سیاسی خود را نیز نگهدارند جز با ”دمكراسی نخواهد بود ؛ و دمكراسی در ایران بی كمك اینهمه ایرانی مهاجر و تبعیدی آشنا به فضای آزاد ”غرب برقرار نخواهد شد . اما دمكراسی كه نتواند موجودیت ایران را تضمین كندنخواهد پائید . اصلا آن ”همرائی كه پیش زمینه دمكراسی است - به معنی توانائی كاركردن نیروهای مخالف با یكدیگر بر سر ”اصول - حاصل نخواهد شد .”
” صد سال پیش نیز در اوضاع و احوالی یاس آورتر ، مردم ایران آزادی خواستند اما آزادی را پیش از هر ”چیز برای نگهداری موجودیت ملی خواستند ؛ و مجلسی كه از خیزش مردم روی كار آمد هیچ نقشی ”مهمتر از دفاع از یكپارچگی ایران برای خود نشناخت . اگر دمكراسی به برآمدن جنبشهای بنیادگرای ”اسلامی كمك كند - چنانكه در كشورهای عربی است - یا به عوامل بیگانه یا عوامفریبانی كه به نام ”دمكراسی به تجزیه طلبان میدان دهد ، به آسانی سركوب خواهد شد . دمكراسی كه نتواند از خودش دفاع ”كند اصلا پا نخواهد گرفت . تصادفی نبود كه كشور های یكپارچه دارای حكومتهای مركزی نیرومند در ”اروپا خاستگاه دمكراسی نوین بوده اند . خود برقراری دمكراسی به اندازه كافی دشوار و اختلاف انگیز ”هست كه دیگر با مسائل حل نشدنی ساختگی ، پیچیده ترش نكنیم .”
|
|