نوشته زیر گسترش یافته سخنرانی در كنگره سازمانهای جبهه ملی در امریكاست كه در روزهای ۲۶ تا ۲۸ مه ۲٠٠١ در سان هوزه کالیفرنیا ”برپا گردید.
شركت در یك همایش رسمی هواداران جیهه ملی از فرصتهای كمیابی بود كه روشن بینی سازمان ”دهندگان كنگره سازمانهای جبهه ملی در امریكا فراهم آورد . هواداران فراوان جبهه ملی كه هیچگاه ”سازمان درستی نیافته اند از پنج شش دهه پیش نیروئی نامشخص ولی محسوس را در سیاست ایران تشكیل ”داده اند و من از همان فردای ۲۸ مرداد بهترین راه عادی و سالم كردن سیاست را در ایران بازآوردن ”جبهه ملی به جریان اصلی سیاسی ایران دانستم . نخستین كوشش من در این زمینه سلسله مقالاتی زیر ”عنوان نامه سرگشاده به هواداران جبهه ملی بود كه در آن فضای تبدار نخستین ماههای پس از بیست و ”هشت مرداد مانند قطره بارانی در تابستان به زمین نرسیده بخار شد . ”
” هشت سال بعد در بحران سیاسی-انتخاباتی سال ۴٠/ 60 و در آستانه اصلاحات ارضی ، یكی از ”بزرگترین انقلابات اجتماعی ایران ، همراه گروه كوچكی از جوانان كه برخی اعضای جبهه ملی بودند ”كوشیدم یك برنامه سیاسی در جهت اصلاحات برای جبهه ملی تدوین كنم .”*” گفتگوهای پایانی درباره آن ”برنامه در دیدارهائی در خانه دكتر غلامحسین صدیقی انجام گرفت . قرار بود آن برنامه در كنگره جبهه ”ملی طرح شود كه من طبعا در آن شركت نداشتم. اما آن كنگره وقت برای چنان مسائلی نداشت . برنامه ”را به كناری انداختند زیرا بیشتر ، نوشته یكی از نویسندگان روزنامه اطلاعات بود و اطلاعات را ”گروههائی در جبهه ملی تحریم كرده بودند .”
” ”
” در یك دو ساله ٣٩-۴١/ 62-58 شاه برای بیرون جستن از بحران همه سویه و زیر فشار از بیرون و ”درون ، آماده سپردن قدرت به جبهه ملی بود . شرایط او و پاره أی دلائل رهبری جبهه را خلیل ملكی كه ”هوادار این راه حل و رساننده پیام بود در خاطراتش آورده است و امروز بحث در اینكه رهبران جبهه چه ”اندازه در ندیده گرفتن پیشنهاد شاه حق داشتند بیهوده است . آنچه مسلم است جبهه ملی از ١٣٣۲ به بعد با ”هیچ سازشی موافق نبود و تا انقلاب اسلامی وگردن نهادن بی قید و شرط به رهبری خمینی ، در دشمنی ”رفت . ”
” پس از آن تجربه كوتاه از دنبال كردن كوششی كه از سوی كسانی بسیار موثر تر از من نیز بی نتیجه بود ”دست كشیدم و به رشته درآمدن نیروهای هوادار مصدق را در جریان اصلی سیاست ایران به آینده أی ”واگذاشتم كه گذشت روزگار به همه ما آموزش بیشتری بدهد .”
” بدنبال انقلاب اسلامی كه بیشتر پیروزمندانش را زخمی و حتا زخمی تر از شكست خوردگان گذاشت ، ”به نظر می رسید كه آن آینده رسیده است . اگر بنا بر عبرت می بود چه درسی سنگین تر از جمهوری ”اسلامی می شد تصور كرد ؟ اماگذشت دو دهه و بیشتر نشان داد كه چندان تكانی به ذهنها داده نشده است . ”گذشته از انگشت شماری روانهای حساستر ، هیچ كس لازم ندیده است دمی از پاك كردن حسابهای ”تاریخی و پاك كردن حساب با تاریخ بازایستد یا حتا در تصویر سراسرسیاه یا سفید خود از تاریخ ”همروزگار ( معاصر) ایران دستی ببرد . امروز خود چنین دعوتی شاید پیشدرامد و نشانه دگرگونیهای ”ژرفتر باشد .”
* *” ”*
آنچه جبهه ملی را بیست و پنج سال از جریان اصلی سیاست ایران بیرون نگهداشت و به دامن خمینی افكند ”مذهبی شدن كامل سیاست در ایران پس ار ١٣۲٠/ 1941 بودكه حزب توده و رهبران جبهه خود در آن ”سهم بسزا داشتند . تا جنبش مشروطه ، سیاست در ایران موضوع قدرت بود ؛ و نبرد قدرت تا مرگ و ”زندگی می كشید .جنبش مشروطه از نبرد قدرت دورتر رفت و حق و باطل را وارد نبرد سیاسی كرد . دو ”اردو برسر ارزشهائی جنبه تقدس یافته با هم می جنگیدند . از پیروزی مشروطه خواهان تا رضا شاه ، ”طبقه سیاسی ایران باز به بندوبستهای هر روزی و ائتلافهای ناپایدار خود بازگشته بود ؛ ولی رضا شاه با ”ناشكیبائی و سخت كمانی و بی مدارائیش دربرابر مخالفان ، راه سازش را بر سیاست در ایران به مقدار ”زیاد بست .”
” هجوم نیروهای انگلستان و شوروی در دومین سال جنگ جهانی ، به نیروهائی كه از رضا شاه شكست ”خورده بودند بویژه مشروطه خواهان سنتی و كمونیستها و روحانیان فرصت تلافی داد و آنها بی مدارائی ”در سیاست را تا بالاترین زیاده رویها رساندند . انكار تا حد خیانت شمردن اصلاحات ژرف رضا شاهی ، ”كه جامعه ایرانی را در مسیر تاریخی تازه ای انداخت ، هر بازمانده خرد و انصاف را در بحث سیاسی از ”میان برد و فرایند مذهبی شدن سیاست را كامل كرد : خود را برحق و جز خود را باطل شمردن ؛ مخالف ”را دشمن انگاشتن ، و دشمن را از هر امتیاز و حقی بری دانستن . در جامعه أی بی بندوبار و بی بهره از ”فرهنگ و زیر ساخت دمكراتیك ، سیاست ، جنگ فراگیر ”total war” با وسائل دیگر شد . ”
” ”
” درآمدن سیاست به جنگ مذهبی و رویاروئی یزدان و اهریمن ، با خود مقدسات و تابوهایش را نیز آورد ”كه نیاز به باریك شدن و تمیز دادن را از میان می برد و تفكر را قالبی می كند . نمادها جای استدلال را ”می گیرند زیرا هر اشاره به آنها دریچه را بر سیل عواطف معینی می گشاید . یك نام یا واژه برای بردن ”یك لحظه كفایت می كند . نشستن ایمان بجای اندیشه ، و یقین بجای جستجو ، گفتمان ( دیسكور ) و فرایند ”سیاسی را برای همرائی و سازش نامساعد می سازد . كسانی كه با نمادها می اندیشند و در هرچه ”رویاروی خویش ، چهره دشمن را می بینند چه وقتی برای سازش دارند ؟ هنگامی كه سخن از مقدسات ”است از رسیدن به توافقی برسر اصول ، از توافق كردن بر موافقت نكردن ، چه می توان گفت ؟ اصلا در ”مسائل ایمانی چه جائی برای اصول همگانی می ماند ؟ ”
” ”
” ۲۸ مرداد روند رادیكال شدن سیاست را پیشتر برد و سیاست را از عنصر سازش ( مصالحه ) كه ”بهمان اندازه عنصردیگر یعنی مخالفت اهمیت دارد تهی تركرد . پادشاهی پیروزمند به حذف سیاسی - و ”درمواردی فیزیكی - شكست خوردگان پرداخت ، در حالیكه شرایط پیروزی آن ایجاب می كرد كه راه ”آشتی و مرهم نهادن بر زخمها در پیش گرفته شود . شكست خوردگان دربرابر ، عنصر ضروری "كربلا" ”را با شهیدان و مظلومان و لعنت شدگانش ، بر سیاست مذهب زده و مذهب شده ی آن دوران افزودند و ”گفتمان سیاست در طیف گسترده أی از روشنفكران و طبقه متوسط ایران رنگ كربلائی به خود گرفت .”
” "كربلا" اوج و تبلور روحیه مذهبی است با جنبه نمادین و عاطفی آن كه جا برای هیچ چیز دیگرنمی ”گذارد . هواداران جبهه ملی و همه مخالفان چپ رژیم پادشاهی ، حتا آنانكه بر خود جبهه شوریده بودند ، ””۲۸ مرداد را به "پارادیم" اصلی سیاست ایران درآوردند - واژه كلیدی در گفتار و اندیشه ، و معیار اصلی ”پسندیده و ناپسند . جامعه یا هیات سیاسی ”polity” ایران در دو سوی ۲۸ مرداد قرار گرفت . یكی خوب بود ”و نیاز به هیچ بازاندیشی بنیادی نداشت و اگر هم اشتباه كرده بود گناهش با دیگری بود و هرچه اشتباه ”بزرگتر ، گناه آن دیگری سنگین تر ؛ و آن دیگری اصلا شایستگی خوب بودن نمی داشت ، و نه با آنچه ”می كرد بلكه با آنچه می بود ، یعنی محكوم بود باشد ، قضاوت می شد . روشن است كه 28 مرداد در اینجا ”از نظر نقش مركزی كه در گفتمان نیروهای مخالف رژیم پادشاهی یافت مورد نظر است و به چند و چون ”آن پرداخته نمی شود . هركس می تواند نگاه خود را داشته باشد و هیچ نمی باید از یادآوری همیشگی آن ”خود داری كنند . ”
” ”* * *
” زخم شكست ۲۸ مرداد نه تنها با پیروزی ۲۲ بهمن بهم نیامد كه ژرفتر نیز شد . رژیم پادشاهی در ”انقلاب باخت و بد هم باخت . ولی میوه پیروزی را آخوندها چیدند ، و ناچار این رژیم شكست خورده بود ”كه پیروزی را به آخوندها داد ، و نه كسانی كه در همان نخستین روزهای تابستان ١٣٥٧ رهبری مذهبی ”را پذیرفتند و همچنان تا پایان پذیرفتند . برای هواداران جبهه ملی ، مانند بسیاری از چپگرایانی كه در ده ”پانزده ساله گذشته از كعبه های خود در اروپای باختری و آسیای دور و كارائیب بریدند و به ملیون ””(اصطلاحی كه هواداران مصدق برای خود بكار می برند ) پیوستند ، بار سرزنش را درجای دیگری جز ””28 مرداد و رژیم پیشین نمی شدگذاشت . از آن چپگرایان ، دلیرترینشان هنگامی كه شكستهای دیگری در ”جاهای دیگر نیز پیش آمد بخشی از مسئولیت را به گردن خود گرفتند و به ریشه یابی فاجعه انقلاب ”اسلامی رفتند .”
” اما از ملیون كمتر كسانی آماده بوده اند نگاه منصفانه تری بر سرتاسر تصویر بیندازند و دیالك تیك ”ویرانگر حكومت و مخالفانش را در بن بست مصیبت بار سیاست ایران در شش دهه پادشاهی پهلوی ببینند ””( اینكه چه اندازه هریك در شكل دادن به دیگری سهم داشته است ) . بیست و دو ساله گذشته بسیاری از ”آنان را ، زیر تاثیر تلقین و تكرار ، در ارزیابیهای سراسر حق بجانب پابرجاتر كرده است . در میانشان كم ”نیستند كه هنوزكابوس انقلاب و جمهوری اسلامی را به سرنگون كردن شاه می بخشایند و از سهم خود در ”آن دلشادند . ”
” ”
” این حق بجانبی و خرسندی اخلاقی و سیاسی كه به بیگناهی پهلو می زند و هر نیاز به ژرف اندیشی را ”از میان می برد در بیست و چند ساله گذشته جبهه ملی را به مقدار زیاد از گفتمان با ربط و سازنده سیاسی ”دور كرده است . ادبیات جبهه ملی بیشتر یا توجیه و ستایش بوده است یا حمله و محكوم كردن ؛ پرستش ”شخصیت و ترور شخصیت به آسانی گروههای بزرگی از هواداران مصدق را به سیاست تك موضوعی ”كشانده است ( معادلی بر اقتصادهای تك محصولی ) و در زمینه هائی با اهمیت بسیار به غفلت دچار كرده ”است .”
” جبهه ملی برخاسته از جنبش مشروطه بود و تا انقلاب اسلامی برای آرمانهای آزادیخواهانه مشروطه ”خواهان در صف اول می جنگید . از تابستان ١٣٥٧ مشروطه خواهی در سیاستهای رهبران جبهه ملی ، ”به استثنای یكی كه به آن وفادار ماند و طردش كردند ، فراموش شد . مشروطه را در پادشاهی خلاصه ”كرده اند و پادشاهی نیز نام پهلوی دارد و با كربلا ، حتا "هولوكاست" یكی گرفته می شود . این بیزاری ”در میان بسیاری از هواداران جبهه ملی تا جائی رسیده است كه همراه با چپهای تندرو ، پرچم شیرو ”خورشید نشان را كه پرچم مشروطه خواهان بود و ربطی به پادشاهی پهلوی ندارد انكار می كنند . ( در ”همه جا چنین نیست و تالار كنگره به پرچم شیرو خورشید آراسته بود).”
” این بی توجهی به مشروطه خواهی بر بی میلی تاریخی جبهه ملی به ورود در گفتمان توسعه و تجدد ”افزوده شده است . پادشاهی پهلوی یك دیكتاتوری اصلاحگر و به اصطلاح سده هژدهمی ”enlightened” ”یا روشنرای بود . این اصطلاح را نخست درباره پتركبیر بكار بردند(ولتر که از ستائیدگانش بود و تاریخ ”او را نوشته است) و روسیه نخستین كشور "توسعه نیافته" بود كه با یك دیكتاتوری اصلاحگر روبه توسعه ”نهاد - چنانكه تقریبا همه كشورهای توسعه نیافته در سه سده بعدی تجربه كرده اند . با آنكه نویسندگان و ”گویندگان فراوانی در میان ملیون یا منكر هر توسعه أی در دوران پهلوی شدند یا بیشترینه ، آن را به ”عنوان ظاهری و وابسته ، شایسته توجه ندیدند ، باز سهم انكارناپذیر آن دوره در هر اندازه و گونه توسعه ”كه جامعه ما به آن رسیده است ، بر بی میلی یاد شده دامن زد . سازمانها و محافل بیشمار جبهه ملی ”ضرورتی در اندیشه كردن در توسعه و تجدد كه مساله مركزی جامعه ایرانی است و چپ و راست و ”جمهوری و پادشاهی نمی شناسد نمی بینند .”
” نهادن ۲۸ مرداد در قلب گفتمان سیاسی ، تا جائی كه در كنگره كسانی به آسودگی ادعا كردند شرط ”دمكرات بودن محكوم كردن ۲۸ مرداد است ( پیش از ۲۸ مرداد و در بقیه جاهای جهان چه تعریفی برای ”دمكرات بودن داشتند و دارند ؟ ) نگذاشته است كه جبهه ملی سازمان یابد . گروهبندی سیاسی را می باید ”برگرد یك سلسله ایده های مركزی و یك برنامه سیاسی ساخت و 28 مرداد و دو سال و نیمه حكومت ”مصدق با همه اهمیتی كه بدان می دهند به چنان كاری نمی آید ( یكی از سازمان دهندگان كنفرانس با دقتی ”مذهبی تصحیح كرد كه دو سال و هشت ماه بوده است و هر روزش اهمیت دارد ) .”
” ما مشروطه خواهان نوین در این بیست و دو سه ساله پس از انقلاب اسلامی در پرتو تجربه های ”گرانبهائی كه حكومت كردن و مسئولیت سیاسی و تاریخی داشتن به انسان می دهد ، و زیر ضربه یك ”انقلاب سیاسی و فرهنگی كه ابعاد واقعی و هراس انگیز مشكل تجدد و توسعه ایران را بر ما آشكار كرد ””(ما كه خود را آگاهان و كارشناسان می دانستیم ) هر چه را كه جبهه ملی واگذاشت گرفتیم و توانگر شدیم .”
” ”
” پیش از همه خود مشروطه بود كه در گذشته نامی از آن می بردیم و می گذشتیم ( این نویسنده از آن ”زمره نبود ) . مشروطه یك انقلاب فرهنگی و سیاسی دیگر و بسیار مهمتر بود كه تاریخ ایران نو با آن ”آغاز می شود . ما مشروطه را در معنای واقعیش ، جنبش ناتمام تجدد و مدرنیته ( به معنی نوشدن و مدرن ”شدن فرهنگ و نظام ارزشهای جامعه ، از جمله نظام حكومتی و فرهنگ سیاسی ) و نوسازندگی ”modernization” ( به معنی نوشدن نهادها و زیرساخت و سازماندهی جامعه ) گرفتیم و به سرانجام ”رساندنش را وظیفه اصلی نسل كنونی دانستیم . برای ما آرمان رساندن ایران به پای كشورهای پیشرو ”جهان كه مشروطه خواهان در رویای دیرباورشان می دیدند با دیكتاتوری ، اگرچه روشنرای ، بدست نمی ”آید ؛ و آرمان مردمسالاری كه مشروطه خواهان باز در رویای دیر باورشان می دیدند بی توسعه و ”نوسازی زیرساختها - آموزشی ، اقتصادی ، قضائی ، ارتباطات - میسر نیست . تمركز ما بر مشروطه ”خواهی با بیداری تازه جامعه ایرانی بر جنبش مشروطه ( "جامعه مدنی همان جنبش مشروطه است" ) ”پاداش یافته است .”
” ۲۸ مرداد برای ما نیز رویداد تاریخی عبرت انگیزی بود ، مانند روزهای بسیار مهمتر دیگر سوم ”شهریور و ۲١ آذر كه استقلال و یكپارچگی ایران را داشت به تمامی از میان می برد . ولی ما بجای تاریخ ”، مسائل ساختاری ایران را در مركز توجه خود نهادیم و بجای گذشته به اكنون و آینده پرداختیم و به ”اصرار از دیگران خواستیم كه تاریخ را فراموش نكنند و به رضای دلشان هر روز به یادما بیاورند ، اما ”از زندان آن بیرون بیایند . ما كوشیدیم حزبی را پایه گذاریم كه شایسته نام خود باشد و به كار امروز ”مبارزه و فردای بازسازی ایران بخورد . تلاش ما پایان نیافته است و پیچیده تراز آن است كه هرگز پایان ”یابد . ما می باید پیوسته نگران تحولات و روند ها باشیم كه مهلتی برای وارد كردن جدل تاریخی در بحث ”سیاسی نمی گذارد . تا آنجا هم كه به تاریخ ارتباط دارد آماده پذیرفتن هر نظریه مستند و منصفانه هستیم و ”خواهیم كوشید همراه نسل برآینده أی كه بی بهره از درگیری عاطفی و حزبی با گذشته ، تاریخ این صد ”سال را ، همچنانكه تاریخ پیش از آن ، ملی خواهد كرد برویم . این پرداختن ما به مشكل تجدد و ”نوسازندگی ایران نیز آشكارا بازتاب مساعد خود را در جامعه ایرانی یافته است .”
” حتا كنار گذاشته شدن از صفت "ملی" كه از مشروطه خواهان دریغ می شود و تعریفهای اختصاصی از ”آن می كنند به سود ما بوده است . ما ناسیونالیست هستیم ، در یكی از پرشورترین دوره های بیداری ”احساسات ملی ( به معنی واقعی و نه اختصاصی ) یا ناسیونالیستی ملت ایران .”
* * *
” در هواداری از مصدق یا جبهه ملی هیچ تضادی نه با مشروطه خواهی است ( به معنی جنبش تجدد و ”ترقی و جامعه مدنی ایران ، ) نه با قرار دادن تجدد ( مدرنیته ) و نوسازندگی ( مدرنیزاسیون ) در مركز ”گفتمان ( دیسكور ) ملی ، و نه با ویژگی ناسیونالیستی این گفتمان ( به معنی دفاع از یكپارچگی و استقلال ”ایران و هویت متمایز ایرانی) . جبهه ملی بهمان اندازه بر این گفتمان حق دارد كه هركس دیگری ؛ و اگر ”كسانی از آن غفلت كرده اند ربطی به سنتهائی كه جبهه ملی از آن برآمد ندارد . این هواداران می توانند ”مخالفت خود را با پادشاهی و با نام پهلوی نگهدارند ولی آن را به دشمنی و كینه كور نكشانند ؛ مشروطه ”را چنانكه مشروطه خواهان می شناختند و می شناساندند تعریف كنند ، و همه تكیه را بر عنصر ”آزادیخواهانه به زیان عنصر ترقیخواهانه كه همان اندازه حیاتی است نگذارند . و می توانند سیاست را با ”تاریخ یكی نگیرند . سیاست زنده است و دگرگون می شود و می توان آن را بهتر گردانید . تاریخ را نمی ”توان تغییر داد و تنها می توان به دلخواه تعبیر كرد . سیاست را می توان از زندان تاریخ بیرون كشید و ”برتاریخ ، و بر تجربه ها و دانستگیهای نو ساخت . تاریخ را می توان پیله ای برای سیاست كرد و ، ناتوان ”از تكراركردنش ، از شكستی به شكست دیگر افتاد .”
” كسانی مانند این نویسنده با گفتار و نوشتار بسیاری از روشنفكران مصدقی و جبهه ملی ( میان این دو ”ظاهرا تفاوتی پیداشده است ) جز اختلاف نظرهائی برسر تاریخ ، هیچ مساله اساسی ندارند . آن ”روشنفكران همه خواهان برقراری مردمسالاری و حقوق بشر در ایران هستند ؛ به ضرورت امروزی ”كردن فرهنگ و جامعه و اقتصاد و سیاست ایران ، از جمله كوتاه كردن دست دین از حكومت و سیاست ، ”باور دارند ؛ از استقلال و یكپارچگی ایران در عین شناختن حقوق سیاسی و فرهنگی اقوام و مناطق ایران ”دفاع می كنند ؛ هوادار سرنگونی رژیم اسلامی از راه مبارزه سیاسی مردمی ، یعنی پرهیز از خشونت ، ”هستند . پاره ای از آنها حتا در موضوع شكل حكومت سختگیری نمی نمایند و تاكید را بر استوار كردن ”روحیه و نهادهای دمكراتیك می نهند كه موضع مشروطه خواهان نیز هست - آنجا كه شكل حكومت را ، ”مانند همه نظام سیاسی ، به رای مردم وامی گذارند و پیشاپیش خود را متعهد به فرمانبرداری از مردم می ”دارند . ”
” اكنون اگر ۲۸ مرداد چنان اهمیتی دارد كه همه این نزدیكی های فكری را می باید قربانی آن كرد و از ”تلاش مشترك برای تحقق بخشیدن به آرمانهای جنبش مشروطه كه میراث صد ساله و هنوز زنده همه ”ماست ، و ناتوان كردن غریزه استبدادی و بی مدارائی كه هنوز در جملگی گرایشهای سیاسی ایران ”نیرومند است ، دست كشید موضوعی است كه بیشتر بستگی به روشنفكران و بیداران در جبهه ملی دارد.”
|
|