” در یك زورآزمائی ساده میان شورای نگهبان و مجلس كه در واقع میان رهبر و رئیس جمهوری بود ””"جمهوریت"” ” نظام به آسانی و مانند همیشه در این زورآزمائیها به اسلامیت نظام باخت. ( با وامگیری از ”اصطلاحات اسلامیهای از همه رنگ ) . رهبر به یاری همدست خود در شورای تشخیص .. . مصلحت نظام ”را در آن دید كه قانون راچون خمیری دردست بپیچاند و آن اختیار ناچیز مجلس را در تعیین شورای نگهبان ”از آن بگیرد. با این پیروزی ، حكومت اسلامی باز هم اسلامی تر و به آرمان اسلامیان گوناگون نزدیكتر ”شد: گروهی آخوند منصوب خودكه كشور را به زیور حكومت شرع بدست شریعت مداران و شریعت پناهان ”بیارایند. ”
” رهبر انقلاب شكوهمند بیش از آن مرهون یاریهای اكثریت غیر آخوندی بود كه در هنگام نویساندن قانون ”اساسیش جمهوریت نظام را یكسره نادیده بگیرد . اگر همه به او می بود خلافت طالبانی را برقرار می كرد ”كه شكل ناب حكومت اسلامی است. اگر از همان هنگام قدرتی را می داشت كه "چاقو های بیدسته" به ”اصطلاح لیبرال ( كه در پرتی همیشگی شان دسته را با تیغه اشتباه می گرفتند ) و رمانتیكهای انقلابی چپ ””( كه "مرگ را سرودی"كرده بودند ) در چند ماهه بعدی به او سپردند ، اصلا نیازی به ظواهر نمی دید. ما ”آن ظواهر تا سالها چندان دست و پاگیر نمی بود و گاه می توانست مانند رای مجلس به پذیرفتن آتش بس ”جنگ عراق ، از آبروریزی بیشتر جانشین خدا برروی زمین بكاهد. در چنان فرصتهائی بود كه ولایت ”مطلقه فقیه می گفت رای مجلس بالاتر از همه است. او با احكام ناسخ و منسوخ آشناتر از آن بود كه اشكالی ”در بیان نظرات متناقض داشته باشد . همه پرورش مذهبیش او را برای زیرپا نهادن اصول ، حتا بالاترین ”احكام دینی ، به نام اقتضای موقع آماده كرده بود. از قرآن نقل می كرد كه الله خیرالماكرین. اما در آن ”پرورش مذهبی نیازی به فریبكاری نیز نیست. كنار هم گذاشتن اصول و احكام نفی كننده یكدیگر ، خود ، ”اصلی تغییر ناپذیر بشمار می رود. ”
” تا سال ٧۶ / 97 جمهوریت نظام حتا از نظر عملی جای گله برای اسلامیت آن نمی گذاشت. انحصارگران ”و ملی-مذهبیان و اصلاحگران در یگانه زیستی ”symbiosis” بسر می بردند كه از همزیستی بالاتر است. ”میانه روی و عملگرائی مشهور دوران بساز و بفروشی نیز از پایان دهه ۶٠ / 80 مخالفان بسیاری را از ”چپگرا و ملی و جمهوریخواه به راه میانه انداخت و زمینه آب شدن بعدیشان را در دوم خرداد فراهم آورد. ”از اشتباه حساب آن سال با پدیدار شدن عامل مردمی ، بحث جمهوریت نیز دركنار اسلامیت جمهوری ”اسلامی وارد شد ولی نه به عنوان برهم زننده بلكه مكمل یك نظام حكومتی كه به سنت دو هزار ساله می باید ”تنها روی دو ستون بایستد. ”
” جمهوریت نظام آخوندی بدین ترتیب با اسلامیت آن در تضاد نیست ؛ بخشی از آن است و می تواند دركنار ”آن بسر برد. از نزدیك بیست و سه سال حكومت آخوند ها تنها سه سالی تنش جدی میان آن دو بروز كرد و ”چندی است كه با همكاری دو جناح دارند آن را به حال عادی برمی گردانند. جمهوریت نظام اسلامی ، ”همچنین بی معنی بودن تفاوتهای ظاهری اصطلاحات مربوط به شكل حكومت را می رساند. زیر نام ”جمهوری یا پادشاهی همه گونه اش را می توان داشت ( با اینهمه سروران بسیار به این جمهوریت چسبیده ”اند ؛ نامش جمهوری باشد هرچه دیگر اهمیت چندان ندارد. ) در این سالها بسیار از جمهوری اسلامی به ”عنوان ”oxymoron” یا تناقض عبارتی سخن گفته اند ولی ندیده ایم كسی درباره مثلا جمهوری سوریه چنان ”صفتی بكاربرده باشد - یكی از نمونه های بیشمار. ”
” بهمین ترتیب دمكراسی اسلامی كه جنبش دوم خرداد وملی-مذهبی های كهنه كار نمایندگیش می كنند هیچ ”تناقضی با جمهوری اسلامی محبوب هردوشان ندارد. اگر كسی بتواند دارای احساسات تند مذهبی باشد كه ”مربوط به خود اوست و سیاست خود را نیز بر آن بگذارد و زیركانه یا ساده دلانه هم خدا و هم خرما را ”بخواهد ، به آسانی تا انقلاب اسلامی و حكومت آخوندی خواهد رفت. او می تواند بازرگان آسا هم قانون ”اساسی جمهوری اسلامی را بپذیرد و هم پس از مرگ خمینی همه خرد و دلیری خود را گردآورد و ادعا كند ”كه آن قانون برای شخص خمینی نوشته شده است. منطق ملی-مذهبی او كه از پایه بر "تشخیص مصلحت" ”و چشم بستن بر اصول و واقعیتهای مزاحم نهاده شده است هیچ اشكالی در این نمی بیند كه در امر اصولی ، ”آنهم نظام حكومتی -چنین استثنائی بگذارد. در زمان خمینی اصل بر ولایت فقیه است ولی پس ازاو نیست. ”اما اگر نظام حكومتی تابعی از خمینی است ، و او ولایت فقیه را "تشریع" كرده است ، و ملی-مذهبی ها و ”دمكراتهای اسلامی نیز آن را به همان عنوان پذیرفته اند دیگر چه جای این یاوه هاست ؟ اگر خمینی چنین ”نظری می داشت خودش می گفت. ”
* * *
” تناقض میان جمهوریت ( كه دمكراتهای اسلامی درون و بیرون بجای عنصر دمكراتیك بكار می برند ) و ”اسلامیت در واقع در همان دوره انقلاب گشوده شد. شخصیتها و گرایشها و سازمانهای سیاسی گوناگون به ”نام دمكراسی و آزادی ، بی چون و چرا و دربست ، به رهبری یك آخوند كه همه چیز را در اسلام خلاصه ”می كرد گردن نهاندند و هرچه گفت كردند و عمومشان چه به عنوان بخشی از حكومت و چه مخالفان ”وفادار، انقلاب و حكومتی را كه او شكل داد تایید می كنند . تا آنجا كه به این شخصیتها و سازمانها و ”گرایشها مربوط می شود تناقضی در میان نیست و اگر هم باشد در خود آنهاست - همان خدا و خرما با هم. ”جمهوری اسلامی ، و مذهب در حكومت ، و سیاست ملی-مذهبی یعنی همین. كسانی كه تناقضی می بینند یك ”راه بیشتر ندارند: بیرون زدن از تنگنای ملی-مذهبی وافسانه دمكراسی اسلامی و ساده اندیشی ریاكارانه آن. ”
” در یك نظام سیاسی كه مدافعان جمهوریتش در خدمت اسلامیت آنند و دمكراتهایش اسلامگرایانی از رنگ ”دیگرند شگفتی نیست اگر مردمان از هرچه اسلامی در حكومت ، و حكومتی در اسلام است به بیزاری ”بیفتند ؛ و جوانان رویكردی به به دین پیداكنند كه هشدارهایش را از زبان برخی آخوندهای بیرون از گود و ”ملی-مذهبی های كاسه گرمتر از آش می باید شنید ؛ و ابعادش را از شادیهای عرفیگرایانی كه كار را به ”ضدیت با مذهب رسانده اند. گروه اول از دورنمای آینده مذهب در ایران به خود می لرزد ؛ گروه دوم از ”آنچه برداشته شدن یوغ مذهب از جامعه ایران می بیند نفسی به راحت می كشد. هردو گروه در این حق ”دارند كه آخوند و مذهب در سیاست ایران به پایانش رسیده است. دورانی كه آغازش به هشتصد سال پیش ”برمی گردد ، با حكومت اسلامی-آخوندی به فراز و نشیب نهائی خویش می رسد . ”
” در سده دوازدهم ( میلادی ) و امپراتوری سلجوقی بود كه فرایند تثبیت فقه اسلامی و بسته شدن درهای ”اندیشه و جا افتادن پایگان ( سلسله مراتب )آخوندی ، اگرچه غیررسمی مانند شیعیان ، به عنوان پیوند ”حكومت مطلقه و مردم بی حقوق ، به انجام رسید. سلجوقیان كه از نظر فلسفه حكومتی حلقه رابط ساسانیان ”و صفویان بودند ( در سیاستها و نوشته های نظام الملك بهتر از همه این امتداد را می توان دید ) در اوج ”شكوفائی و برتری فرهنگی سیصد ساله ایران ، نظام آهنینی را - میراث پیشینیان ساسانی شان - در صورت ”اسلامیش به كمال رساندند كه فرهنگ و جامعه را در تناقض ذاتی دین و دولت خفه كرد و پنجه آن با انقلاب ”مشروطه از گلوی ایران برداشته شد .”
” نظام الملك در ادامه سنت اردشیر و تنسر ( كرتیر همروزگار شاپور اول ) و انوشیروان ، دین و دولت را ”توامان ( همزاد ) می شمرد : قانون به معنی دین ، و به تعبیر "روحانیتی" سراپا درآمیخته و فرورفته ”ساختار قدرت ؛ خشونت انحصاری در دست دولت پاسدار وضع موجود ؛ جامعه بسته ای كه محافظه ”كاریش در خدمت امتیازات است. او اولویت را به دولت می داد كه خودش می بود . خمینی از همانجا آغاز ”كرد و اولویت را به دین ، در واقع روحانیت ، داد كه خودش بود ، زیرا به محض آنكه دین در بافتار ”context” قدرت قرار گیرد با روحانیت یكی می شود . هردو ، جامعه انسانی را كه بنا بر تعریف ، پویا و ”بیقرار است در قالبی خواستند كه هر چه هم بپاید "ناساز و بی اندام" و با طبیعت انسانی ناسازگار است . آن ”تناقض ذاتی كه ساسانیان را با همه شكوه درخشنده شان به چنان پایان بی شكوهی افكند در اینجا بود.”
* * *
” قدرت حكومتی و اجرائی كه انرژی جمعی یك جامعه است اگر برای خفه كردن آن انرژی بكار رود ”بزرگترین تناقض است. همین تناقض بوده است كه هشت سده ركود بر ملتی كه با اینهمه گاه و بیگاه ، در ”جوششی از انرژی سازمان نیافته ، خود را از دیوارهای آن نظام آهنین به بیرون می زد تحمیل كرد . مسئله ”جمهوری اسلامی نیز در اینجاست و نه در بن بست مبتذل سیاسی و حكومتی در اوج آخوندبازی و قدرت ”مذهب در سیاست ؛ كه دستگاه قضای روحانیت ( دریغ از نام دادگستری كه بر قانون و عدالت آخوندی نهاده ”شود ) سنگسار می كند و "جشنهای با شكوه" از تازیانه زدن جوانان در میدانهای شهرها برپا می دارد. ”تناقض ذاتی رژیم ربطی به مشكل ایدئولوژیك ، وجمهوریت دركنار اسلامیت ندارد . چنانكه در كشاكش ”تعیین سه حقوقدان شورای نگهبان پیش آمد و در تركیب كابینه خاتمی دیده می شود ، جمهوریت نظام حد ”اكثر ابروئی درهم می كشد و لندی می زند و مشكل ایدئولوژیك را به پایان خوش برای اسلامیت می رساند. ”
” ”
” بحث جمهوریت و اسلامیت نشان می دهد كه ما همچنان در خم كوچه اسلام در استراتژی پیكار و در ”سیاست هستیم - هنوز مباحثات استراتژی تكیه به روحانیت كاملا پایان نیافته روایت تازه ای از همان نگرش ”سنتی به اسلام و روحانیت بر گفتمان بسیاری از مخالفان عرفیگرا چیره شده است. تا ده دوازده سالی پس از ”انقلاب ، جریان اصلی مخالف رژیم اسلامی ، دربند عوالم پیش از انقلاب ، همچنان به نقش تعیین كننده ”روحانیت می اندیشید - همان روحیه خودباخته كه در ماههای پایانی ، سران رژیم پادشاهی را به قول ”فردوسی به "لابه و گفتگوی" با آخوندها واداشت و سیاستگران شكست خورده پیاپی اشتباه كرده را به ”استراتژی تسلیم به آخوندها راند. كسانی كه هنوز سالها پس از پیروزی روحانیت می خواستند عملا به ”رهبری خود روحانیت ، آن پیروزی را ناچیز كنند گذشته از ناممكن بودن چنین آرزوئی ، در دو جا اشتباه ”می كردند.”
” نخستین اشتباه در ارزیابی تاثیر مذهب در جامعه ایرانی و نقش رهبری ذاتی آخوندها ریشه داشت. بجز ”دوره استثنائی رضا شاه ، در طول سده گذشته از دستگاه پادشاهی كه سیاستهایش در گیر نبردی به تناوب با ”رهبران مذهبی بود گرفته تا نیروهای مخالفی كه همه به درجات ، عرفیگرا بودند جملگی چشمی به رهبران ”مذهبی داشتند . تنها نابترین ماركسیست-لنینیستها تا انقلاب در برابر این وسوسه ایستادگی نمودند ولی آنها ”نیز سرانجام تاب نیاوردند و به جبران برخاستند. ”
” با آنكه در نخستین نگاه ، نقش روحانیت در جنبشهای مردمی سده گذشته ایران برجسته می نماید اگر از ”نزدیكتر بنگرند جز در انقلاب اسلامی ، در جنبشهای مردمی آن سده ابتكار در دست رهبران سیاسی بوده ”است و آخوندها به آن رهبران نیازمند تر بوده اند. در انقلاب مشروطه و جنبش ملی كردن نفت ، رهبران ”مذهبی نقش كمكی داشتند. حتا در انقلاب اسلامی نیز خمینی و آخوندهای انقلابی به جنبش اعتراضی پیوستند ”و اگر با چنان تركیب باورنكردنی سست عنصری و كوردلی ، هم در دشمنان و هم دوستان خود روبرو نمی ”بودند نه آن جنبش به انقلاب نیازی می یافت ونه آنها به رهبری انقلاب می رسیدند. بیشتر قدرت آخوندنها ”در سده گذشته از تصور نادرست دیگران برخاسته است. دیگران بوده اند كه به طمع بهره برداری از آخوند ”بازیجه او شده اند. انقلاب اسلامی زننده ترین نمونه بود. چه رهبران جنبش اعتراض ( بیشترشان از ”طیف گسترده ملی-مذهبی ) و چه رهبری سیاسی به دست خود ، آخوندها را تا ماه رساندند. ”
” درهمان سده هرگاه یك رهبری نیرومند سیاسی با آخوندها درافتاد با همه احساسات مذهبی توده ها دست ”بالاتر را یافت. مشروطه خواهان شیخ نوری را در میانه شادی همگانی به چوب دار رئیس شهربانی ارمنی ”خود سپردند ؛ رضا شاه پرده از چهره زنان برگرفت و آخوندهائی كه مردم را به شورش می خواندند از ”هیبتش خاموش شدند ؛ مصدق با انگلستان درافتاد و هنگامی كه آخوندهای متحدش با او درافتادند به آسانی ”آنها را منزوی گردانید ؛ محمد رضا شاه در روزهای بهترش به پشتیبانی مردمی ، برنامه اصلاحات ارضی ”را بر آخوندهائی كه به جان زدند تحمیل كرد ( روستائیان آخوندهائی را كه زمینهای تقسیم شده را غصبی ”می شمردند از ده بیرون كردند و پس از مالك شدن زمینها آنان را بازآوردند. ) چه در انقلاب مشروطه و ”چه در برداشتن حجاب ، توده ایرانی بسیار از بیست و چند ساله گذشته مذهبی تر بود و دار زدن یك مرجع ”تقلید یا برداشتن حجاب درآن زمانها امروز برای ما قابل تصور نیست.”
” ”* * *
” دومین اشتباه ارزیابی نقش مذهب و روحانیت در جامعه و سیاست ایران به انقلاب اسلامی بر می گشت. ”پیروزی آخوندها در آن انقلاب چنان كامل بود كه به دشواری می شد سیاستگران و استراتژهای شكست ”
خورده و پیاپی اشتباه كرده را به بررسی نزدیكتر عوامل آن پیروزی خواند . آخوندها هماوردان خود را ”یكایك و از روی گرده كلاسیك ( هرگروه به نوبه خود و به یاری دیگران ) شكست داده بودند زیرا به نظر ”این شكست خوردگان ، با تسلط بی قید و شرطی كه مذهب بر ذهن و روان توده ایرانی دارد امكان دیگری ”نمی بود. كسی زحمت این را به خود نداد كه سهم اندازه نگرفتنی هر گروه را در پیروزی "اجتناب ناپذیر" ”آخوندها اندازه بگیرد. شكست پذیری ”defeatism” رژیم پیشین كه در آن هنگام آشكار شد تا كجای پوسیدگی ”رفته بود ؛ یا آمادگی روشنفكران و طبقه متوسط ایران برای زیرپاگذاشتن خودشان پیش از هرچیز دیگر ، ”به آسانی از نظرها دور ماند .”
” كسانی از تصور توطئه بیگانگان ، خود عامل چنان توطئه ای برای نابودیشان شدند ، یا كسان دیگری ”رمه وار خویشتن را به جریانی سپردند كه بی آنها چنان جریانی نمی شد. این درست است كه آخوندها در ”انقلاب نیرومند بودند و مذهب به یاری روشنفكران قدرتی تازه در جامعه یافته بود ؛ ولی به آسانی می شد ”دربرابر موج بنیادگرائی ایستاد - چنانكه در جامعه هائی بسیار متعصب تر از ایران ایستاده اند. از این ”گذشته ایران آن زمان با چنان سطح بالای رفاه و پیشرفت ، هیچ به وضع یاس آور اقتصادی و سیاسی ”كشورهای دیگری كه صحنه انقلاب شده اند مانند نبود. ”
” نرفتن به ژرفای انقلاب اسلامی بدین ترتیب یك دهه ای وقت بسیاری مبارزان را در تلاش برای جلب نظر ”روحانیان كه مستلزم دستكاری در پیامها و برنامه های سیاسی بود تلف كرد. رهبران گمراه كه شادمان از ”استادی خود می پنداشتند سلاح را از دست دشمن گرفته اند كوشیدند هرچه نزدیكتر به زبان آخوندها سخن ”بگویند و به ملی-مذهبی های درون و بیرون ماننده تر شوند. پیكار آنان محكوم به شكست بود زیرا در ”مسابقه برای اسلامی جلوه كردن هیچ بختی دربرابر "آیات" و حوزه های "علمی" نداشتند. اگر قرار باشد ”مردم به دستاویز تعصبات اسلامی برانگیخته شوند و حساسیتهای مذهبی ، حدود آزادی اندیشه و عمل را ”تعیین كند خود آخوندها در این زمینه هم ، صمیمی ترند ، هم دست گشاده تری دارند و ناگزیر نیستند ”شعارهای ترقیخواهانه نیز بدهند .استراتژی جنگ با سلاح دشمن و سخن گفتن به زبان او تنها به بی ”اعتباری ملی-مذهبی های بیرون افزود و بی شهامتی و ریاكاری ، یا واپسماندگی شان را نشان داد. آنها ، ”نهضت آزادی وار ، از دمكراسی و حقوق بشر دم می زدند و "ملت شیعه مسلمان ایران" از زبانشان نمی ”افتاد ؛ غم ملت ایران می خوردند و بهائی و سنی و یهودی و مسیحی را از شمول ایرانی و انسانی بیرون ”می بردند و پیوسته بر بی اعتباری خود می افزودند. دنباله روانشان هنوز از بكاربردن لفظ ممنوع بهائی ”می پرهیزند زیرا روحانیت می رنجد. چرخ حقوق بشرشان در اینجا به گل می نشیند. ”
* * *
” تكیه بر اسلام و آخوند برای مبارزه با حكومت آخوندی نه دربرابر استدلالهای مخالف ، بلكه به سبب ”بیهوده ماندن ، اندك اندك از سكه افتاد. بزرگترین مدافعانش در ناكامی درگذشتند یا مدتهاست از نظر سیاسی ”درگذشته اند و با آنكه هیج بخش كارسازی از روحانیت به آنها اعتنائی نكرده است به نامه نگاری و ”فرستادن پیام ادامه می دهند. در حالی كه از همان آغاز دهه ٧٠ / 90 جامعه روشنفكری ایران ، گفتمان ”مذهبی را كنار می گذاشت و آخوندها و ملی-مذهبی ها افسوس می خوردند كه مردم از دین برگشته اند بهره ”برداری سیاسی از دین هر روز نیمدار ( مستعمل ) تر جلوه می كرد. با اینهمه فرصت طلبی ریاكارانه و ”گرایش مذهبی در سیاست پایدار ماند و هنگامی كه دمكراتهای اسلامی در ایران سهمی در حكومت یافتند ”گروههای روزافزونی از مخالفان ، بسیاری از ماركسیست-لنینیست های پیشین ، زیر درفش دفاع از ”جمهوریت نظام دركنار اسلامیت آن بدان پیوستند. یكبار دیگر بحث به كژراهه كشیده شده است. ”
” گذشته از نادرست بودن مفاهیمی مانند دمكراسی اسلامی و جمهوریت دركنار اسلامیت رژیم ، پویاترین و ”آینده سازترین لایه های اجتماعی ، شامل جوانان ، دمكراسی را بدون هیچ پسوند غیر دمكراتیك می ”خواهند. آنها كه اینهمه از اسلامیت و جمهوریت دم می زنند حساب سیاسی درستی هم نمی كنند. رژیم ”آخوندی تنها با چالش گروههای هوادار سرنگونی روبرو نیست كه سروران دوم خردادی در بیرون اینهمه ”از ناممكن بودن همكاری شان شادمانی می نمایند. در اینجا نیز حسابهایشان مانند همیشه اشتباه است . امكان ”هماهنگی عرفیگرایان دمكرات همیشه هست. این درست است كه همه كسانی كه چاره را در پایان دادن ”هرچه زودتر به رژیم اسلامی می بینند نمی توانند باهم كاركنند. ولی راه چنان همكاری میان كسانی كه داغ ”دست نشاندگی دشمن بر چهره ندارند و درپی ولایت فقیه خود نیستند آن اندازه هم كه به خود دلخوشی می ”دهند بسته نیست؛ سیاست در درون و بیرون ایران روبه رشد دارد. ”
” چالش اصلی از سوی جوانانی است ، در توده های میلیونی شان ، كه نه سود پاگیر انقلابیان یك نسل پیش ”را در رهانیدن انقلاب اسلامی و در واقع خودشان از بدنامی تاریخی دارند و نه شگردهای سوفسطائی ملی-”مذهبی و دمكرات اسلامی ها سرشان می شود. آنها ملی هستند نه در معنای تنگ لیبرالهائی كه از نداشتن ”صفت مشخص ، از سوی نویسندگان غربی بدین نام شناخته شدند ؛ و احساس مذهبی شان هر چه باشد راهی ”به قلمرو سیاست ندارد . دمكراسی و ناسیونالیسم برای آنان نیازمند میانجی اسلام نیست و فاصله شان با ”اندیشمندانی چون مطهری وبازرگان و سیاستگرانی چون خاتمی و محفلیان نهضت آزادی هر روز بیشتر ”می شود . ”
” ”* * *
” چنان نیست كه جمهوریت نظام از این تازه ترین دور "رویاروئی"اش با اسلامیت شكست خورده بدرآمده ”باشد. یك نماینده جبهه مشاركت پس از وادادن مجلس و رئیس جموری در كشاكش تعیین حقوقدانان شورای ”نگهبان در مصاحبه أی با بی بی سی با خرسندی آشكار گفت مجلس گزندی در افكار عمومی ندیده است و ”مردم به مظلومیت آن پی برده اند. یك هوادار ملی-مذهبی ها نیز در مصاحبه دیگری با رادیو صدای ایران ”مدعی شد كه مظلومیت ملی-مذهبیان سبب شده است كه مردم به آنها روی آورند - مظلومیت به عنوان نقطه ”قوت.”
” این سخنان در واقع تكه هائی از سوگنامه یك گرایش سیاسی و مكتب فكری است كه صد سالی پیش زاده ”شد و دوسه دهه ای مجال یافت حركت تجدد را كند و متوقف كند. ملی-مذهبیان اكنون با دستهای تهی از ”دستاورد و كولبارهای سنگین از مسئولیت ، برای خاكسپاری خویش به شنهای داغ صحرای زادگاهشان باز ”می گردند. دست و پازنی برای زنده كردن پندار یا "میت" ١٣٠٠ ساله در عصر انقلاب ارتباطات كه مجال ”میت سازی نمی دهد واپسین نشانه زندگی گروههائی است كه شانه های لاغر خود را سپر سیلاب پیشرفت ”كرده اند.”
” بیداران و روشن بینان ایران دیگر نیازی به فرهنگی كه یك سرش مظلومیت است ، با احساس حق بجانبی ”و طلبكاری جنایتكارانه اش ، و سر دیگرش شهادت و خونخواری است ، ندارند. مردم از سیاست خود ”گشودن گرهگاههای بهروزی و پیشرفت را می خواهند نه روضه خوانی را. جمهوریت و اسلامیت ”خمینی ها، و ملی-مذهبی بازرگان ها برای زیست خود نیازمند جمهوری اسلامی است كه بزرگترین یادمان ”monument” و بزرگترین تابوتی است كه توانستند برای خود بسازند. ”*
”-----------------------------------------------------”
• ” * نویسندگان محترم بهتر است یادمان را برای این مصرف بگذارند و بجای واژه های رسائی ”مانند یادبود و یادواره و یادگار بكار نبرند.”
|
|