حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

ضرب شست فرهنگی رو به زوال

 

روز ١١ سپتامبر از نمونه های برجسته تاثیرات تاریخساز یك رویداد نمادین بود . نمادین خواندن فاجعه ”ای كه روی داد و جنایت هولناكی كه آن را پدید آورد هیچ به معنی كوچك كردن آن فاجعه و آن جنایت ”نیست. هیچ كس نمی تواند بی لرزشی در پشت، از یاد سه هزار كشته ، بیشتری از آنها "در شمار خرد ”فراوان بیش ،" هزاران زخمی ، صدها هزار بیكار شده و چهل میلیارد دلار زیان مستقیم و ارقام نجومی ”زیانهای نا مستقیم بگذرد . ولی امریكا دویست و هشتاد میلیون جمعیت دارد و هفته ای نیست كه در آن ”قاره پهناور بیش از اینها در تصادفات رانندگی و به ضرب گلوله جان نسپارند ؛ یك اقتصاد هفت تریلیونی ”دارد ( سالی هفت هزار میلیون دلار تولید ناخالص ملی ؛ ) و هنوز درصد بیكارانش از هر كشور اروپائی ”كمتر است .”‎ ‎تروریستهای كامیكاز اسلامی بر جامعه امریكائی جز خراشی نزده اند . آثار مادی حمله ”جنایتكارانه بزودی برطرف خواهد شد و درد بازماندگان را فراموشی زندگی بخش كاهش خواهد داد . ”مرگ در پایان برنده است ولی تا زندگی هست مغلوب آن خواهد بود .”

‎ ‎آنچه تا سالهای دراز آینده برطرف نكردنی است آثار روانشناسی و سیاسی تكانی است كه نه تنها به ”امریكا بلكه همه تمدن غربی داده شد . "كشاكش تمدنها"ی "ساموئل هانتینگتون یكی از دراماتیك ترین ”برخوردهای خود را در نیویورك و واشینگتن یافت و جهان، دیگر همان نیست كه می بود . هانتینگتون از ”هوشمندترین و برجسته ترین اندیشه وران سیاسی روزگار ماست و از همان درسهای سی و چند سال ”پیشش در دانشگاه هاروارد - كه از نعمتهای بزرگ این زندگی بوده است - و كتابها و رساله هایی كه از ”قلم پركارش بیرون می آید مقام خود را به این عنوان تثبیت كرده است . او دو سه سالی پیش در مقاله و ”سپس كتابی ، به جهان پس از فروپاشی كمونیسم نگریست و آنچه را كه بدیهی بود و لی به دیده نمی آمد ”پیش بینی كرد . با شكست كمونیسم كه برآمده از فرهنگ غربی ولی نیرومند ترین دشمن پاره ای اصول ”بنیادی آن بود چه مانده است كه این فرهنگ را چالش كند ؟ ( چالش را با سرو صدای گروههای حاشیه ای ”جامعه های باختری ، ماركسیست- لنینیست های پسامدرن ، و تظاهركنندگان گوته بورگ سوئد و جنوای ”ایتالیا نمی باید اشتباه گرفت . )”

‎ ‎در حالی كه در جبهه نظامی و اقتصادی ، جایگزین و هماوردی نمانده بود ، نگاه تیز هانتینگتون به ”جبهه فرهنگ افتاد ؛ در آنجا بود كه هنوز می شد مقاومتی در برابر خیزاب بالاگیرنده تمدن جهانگیر ”باختری دید. چنین مقاومتی مانند خود فرهنگ غربی و تمدن برآمده از آن جهانگیر است . شیوه زندگی و ”ارزشهای سه چهارم جمعیت جهان با آنچه ویژگیهای فرهنگ غربی است تفاوت دارد . ولی مقاومت ، ”چیزی و چالش چیز دیگری است . بیشترآن سه چهارم دربند سنتها مانده اند اما ادعائی بر جهان پیشرونده ”ندارند ؛ نه در پی زنده كردن و بازآوردن گذشته ای هستند ، نه آرمانشهری در آینده ناكجا آباد سراغ كرده ”اند ؛ از تفاوت روزافزون خود با جهانی كه هر روز بر فاصله اش می افزاید ناخرسندند ولی اگر تلاش ”جدی برای رساندن خود به آن جهان نمی كنند در پی نابودیش نیز نیستند . ”

‎ ‎كشاكشی كه هانتینگتون از آن می گوید میان پیشرفت و واپسماندگی نیست . او به چالشی نظر دارد كه دو ”فرهنگ جهانی دیگر به فرهنگ غربی عرضه می دارند : فرهنگ كنفوسیوسی و اسلامی . این هردو ”فرهنگهائی هستند با بزرگیها درگذشته و دعویها بر آینده . فرهنگ كنفوسیوسی ، تمدن درخشان چین را به ”جهان داد كه سراسر آسیای خاوری را فروگرفت و پار های مهمی از آن ایران را توانگر تر كرد و از راه ”ایران و راههای مستقیم تر به جهان باختر رفت و اروپائیان را در رسیدن به جهان نو و عصر جدید یاری ”داد . چینیان كه از سده هشتم تا سیزدهم پیشروان تكنولوژی جهان بوده اند فرهنگی سراسر متفاوت با ”فرهنگهای دیگر را نمایندگی می كنند . جهان كنفوسیوسی پس از سده ها ركود ، از نیمه های سده گذشته‎ ‎‎ ‎به جنبش در‎ ‎آمد و چنان‎ ‎” به تندی‎ ‎” پیش”‎ ‎” تاخت كه كشورهائی چون كره جنوبی ، تایوان ، سنگاپور ، و ”هنگ كنگ ( تا ١٩٩٧ كه زیر اداره چین در نیامده بود ) را "ببر های آسیائی" نام دادند . خود چین نیز با ”بیست سالی تاخیر به آنها پیوست و درپی اصلاح طرح نوسازندگی ( مدرنیزاسیون ) مائو بر آمد كه ”داروئی خطرناكتر از خود بیماری می بود . چینیان توانستند پاره ای از بدترین موانعی را كه "راه رشد ”غیر سرمایه داری" پیش پای ملتشان نهاده بود بردارند . اینهمه در آسیای جنوب خاوری كه حوزه فرهنگ ”كنفوسیوسی است به یك احساس برتری دامن می زد . در غرب نیز كسانی به تردید افتاده بودند كه ””"ارزشهای آسیائی" بالاتر از ارزشهای باختری است . ”
‎ ‎
‎ ‎اما با همه كامیابی "ببرهای آسیائی" و درسهائی كه مانندهای "لی كوان یو"ی سنگاپور به جهان باختر ”می دادند، فرهنگ كنفوسیوسی برخلاف نظر هانتینگتون در كشاكش با غرب نیست . از ژاپن تا هندوچین ”، كنفوسیوسی ها درگیر رقابتی با غربند كه آنان را هرچه همرنگتر می كند .در هیچ جای جهان ”كنفوسیوسی چنبشی برای نابود كردن تمدن غربی نمی توان دید . هجوم فرهنگی غرب ، سنت پرستان و ”گروههای اقتدارگرای فرمانروا را تهدید می كند ولی هرچه هست تلاش برای تدریجی كردن فرایند تغییر ”و گذار آرام به مرحله ای است كه می دانند ناگزیر خواهد بود . شكست بازارهای آسیای خاوری از ژاپن تا ”تایلند ، و تصویر واقعی چین كه هرچه بیشتر از پرده تبلیغات بیرون می افتد ، كم و كاستیهای ساختاری ”جامعه ها و اقتصادهائی را كه بر ارزشهای غیر دمكراتیك آسیائی پایه گذاری شده اند و نابسنده بودن ”فرهنگ كنفوسیوسی را آشكارتر گردانیده است . اینهمه چیز زیادی از چالش و كشاكش نمی گذارد .”

‎ ‎فرهنگ اسلامی ، امری پاك متفاوت است . دوام قدرت و دامنه گسترش آن را تنها با فرهنگ باختری ”می توان مقایسه كرد ؛ و در حالی كه فرهنگ كنفوسیوسی مشروعیتی از یك خداوند همه دان و همه توان ”كه قهرش از مهرش دست كمی ندارد نمی گیرد ، فرهنگ اسلامی چنان با الوهیت و حق درآمیخته است كه ”به دشواری جائی برای مدارا می گذارد . اگر ملتهای پرورش یافته در سنت كنفوسیوسی به دلیل دستاورد ”های خود احساس برتری می كنند ، برای ملتهای اسلامی همان برحق بودن بس است و دستاوردها كه ”اصولا به گذشته ها برمی گردد فرعی است . مقاومت مسلمانان دربرابر غربی شدن- وبیشترشان درگیر ”این مقاومت اند - با درجه ای از دشمنی همراه است كه در فرهنگهای دیگر نمی توان یافت .”

‎ ‎”( نمونه كامل كشاكش میان فرهنگهای كنفوسیوسی و اسلامی را در مالزی می توان یافت . محاثیر محمد ”، در راس یك الیگارشی مسلمان ، با ظواهر دمكراتیك و در سنت كنفوسیوسی پیشرفت آمرانه ، دارد ”جامعه اسلامی را به رغم مقاومت سخت اسلامیان و مسلمانان هردو ، نو می كند ـ با همه فساد و ”زورگوئی كه در هر پیشرفت آمرانه ای هست .)”

‎* * *‎

‎ ‎نسبت دادن این دشمنی و مقاومت فعال ، به تجربه استعماری یا بینوائی توده های مردم یا تفاوت میان ”دارا و نادار در كشورهای مسلمان ، بس نیست . تجربه استعماری در همه جهان سوم امروزی و در ”جاهائی بدتر تكرار شده است . بینوائی در بیشتر جهان سوم از كشورهای عربی و اسلامی ، حتا آنان كه ”نفت و گاز ندارند ، زننده تر است . آنچه جامعه های اسلامی را متمایز می سازد احساس برتری است كه ”همراه با احساس قربانی بودن ، در سیصد ساله گذشته نوسازندگی ( مدرنیزاسیون ) دنیای اسلامی را با ”دشواریهای اضافی روبرو كرده است . امروز این تركیب فلج آور را احساس نومیدی و سرخوردگی به ”صورت خطرناكی درآورده است . شكست همه تجربه های ناسیونالیسم ، سوسیالیسم ، دمكراسی هدایت ”شده ، سرمایه داری دولتی ؛ و رهبریهای گوناگون سیاسی از قهرمان ملی تا عوامگرا( پوپولیست ، ) توده ”های مسلمان را پذیرای پیام "تازه" ای كرده است كه عربان بدان سلفی می گویند و غربیان بنیادگرا می ”نامند : بازگشت به همان اسلام مهاجم سده های نخستین كه باز در جنگهای صلیبی و بعدها چندی در ”امپراتوری عثمانی زندگی دوباره ای یافت .”

‎ ‎این گذشته گرایان به آسانی می توانند پاره ای از تازه ترین دستاوردهای فرهنگی را كه به نابودیش كمر ”بسته اند به چنگ آورند و از آزادیها و امكانات تمدنی كه آن را دشمن می دارند برضد خود آن برخوردار ”شوند . این تمدن به آنان توانائی هائی می دهد كه فرهنگ اسلامی ، اگر جامعه های مسلمان به خود گذاشته ”شوند ، هرگز به مسلمانان نخواهد داد . طرفه آن است كه حتا چنین برتری آشكاری از نظر گذشته گرایان ”، كه ترجمه سلفیه است ، نشانه ضعف و انحطاط بشمار می رود . آنها می خواهند جامعه های مسلمان را ”از تاثیرات این فرهنگ پاك كنند و سره نگه دارند ، نادانترهایشان آرزوی "صدور انقلاب" خود را نیز ”دارند .”

‎ ‎چنانكه دیده می شود جامعه های مسلمان ، و به طبع ، حكومتها ، نخستین آماج گذشته گرایان اند . ولی ”جامعه ها به تندی غربی می شوند و حكومتها به درجات گوناگون به غرب وابسته اند ، و غرب در این ”معنی اساسا امریكاست . حمله تروریستی به اتباع ، پایگاهها ، و اكنون نمادهای قدرت امریكا در خاك آن ”كشور را نخست می باید در این پرتو نگریست . یك تفاوت دیگر میان رویاروئی فرهنگ كنفوسیوسی و ”فرهنگ اسلامی با فرهنگ غربی نیز ( بجز درجه دشمنی ) در همین است . در كشورهای به اصطلاح ”كنفوسیوسی ، حكومتها در رقابت --بیشتر دوستانه -- با غرب هستند . سلاح رویاروئی نیز طبعا تروریسم ”نیست . به دشواری می توان تصور كرد كه در آن جامعه ها كسانی از موضع فرهنگی به چنین حملاتی ”دست بزنند . در جامعه های كنفوسیوسی ، رویاروئی برای تندتر و پیشتر رفتن بر همان راه است . ”

‎ ‎یك عامل دیگر دشمنی كور گذشته گرایان با امریكا ، پشتیبانی امریكا از اسرائیل ، نمی باید از نظر دور ”بماند و بی تردید اگر مساله در میان اسرائیلیان و فلسطینیان حل شود حربه بزرگی از دست تروریستهای ”اسلامی گرفته خواهد شد . با اینهمه ریشه دشمنی و نفرت اسلامیان سیاسی ، با امضای یك قرارداد ”رضایتبخش میان دو سوی كشاكش در فلسطین ، نخواهد خشكید . ١١ سپتامبر به تلاش برای حل مشکل ”فلسطین تکانی داده است و می توان پیش بینی کرد که با افزوده شدن فشارها بر دو طرف سرانجام به ”توافقی برسند.”

‎ ‎آنچه هیچ مسلم نیست پایان گرفتن جنگی است كه ریشه در نومیدی و نادانی و تعصب مردانی دارد كه ”به نام خداوند و از سوی او سخن می گویند و طرح بسیار روشنی برای آینده جامعه های اسلامی دارند : ”بازگشت به گذشته . هر توافقی كمتر از نابودی اسرائیل برای آنان ، خیانت و خودفروختگی خواهد بود ( ”به سادات بنگرند ) و از آن گذشته فلسطین تنها یكی از بهانه هاست . تا امریكائیان در كشورهای اسلامی ”حضور داشته باشند و تا "هجوم فرهنگی" غرب ادامه دارد پیكار گذشته گرایان پایان نخواهدگرفت . اگر ”در نیویورك سه هزار تن كشته شدند در الجزایرگلوی صد هزار تن را بریده اند و هیچ ارتباطی نیز به ”فلسطین نداشته است . در پاكستان ماهی نمی گذرد كه گروهی در نبردهای شیعیان و سنیان متعصب كشته ”نشوند ؛ و اتومبیلهای بمب ، سلاحهای كشتار كور ، بازیچه هر روزی آنهاست . از نیجریه تا اندونزی ، ”خشونتی كه در این مردمان است و پرستش شهادت و جهاد ، بهر بهانه می تواند شعله ور شود . شبكه ”تروریستی بن لادن از مسئله فلسطین بهره برداری می كند ولی برای حقوق فلسطینیان نمی جنگد . هدف ”اعلام شده او پاك كردن سرزمین مقدس اسلام از نیروهای امریكائی است و درمیان عربهای" افغانی" او ”فلسطینیان را نمی توان یافت .”

‎ ‎تلاش برای تعریف جهاد به معنی بهبود نفس ، و نه آنچنانكه بر همه مسلمانان شناخته است ؛ یا تكیه بر ”معنای چشمدیدگی در شهادت ، وجدا كردنش از معنی تاریخی و همگانی آن بیهوده است . كتابهای درسی ، ”بیانیه های سیاسی ، فولكلور ، و حتا ادبیات جدی سرزمینهای عربی پر از ستایش شهادت و جهاد به معنای ”بن لادنی آنهاست . حكومتهای اسلامی ، بویژه در جهان عرب، همه نظام آموزشی و رسانه های خود را ”در خدمت خشونت و دشمنی و كینه وحشیانه گذاشته اند ؛ همرنگی ”conformity” را به پایه ای رسانده اند كه ”یك شاعر و نویسنده عرب نمی تواند در سرزمینهای عربی ، بی مزاحمت ، از ستایش خشونت و نمادهای ”آن سرپیچد ، و آنگاه از اینكه بر آتشفشانی از خشم و نفرت نشسته اند گله دارند . در هر كشور عربی به ”گفته یك ناظر انگلیسی ، حكومتهای ناتوان با مردم خود در آتش بسی بسر می برند كه خشم و خشونت به ”دیگران نگهش داشته است .”

‎* * *‎

‎ ‎در اینكه غرب می تواند با تعدیل سیاستها و روشهای خود از این خشم و نفرت بكاهد ، تردید نیست ولی ”تروریسم تنها از خشم و نفرت تغذیه نمی كند . تروریسم سلاح نهائی درماندگان است ؛ و كشورهای ”اسلامی همه شكست خوردگان اند . گناه شكستها را به گردن غرب انداخته اند و هیچ كدام نتوانسته اند ”حكومت ثابت ، حقوق بشر و پایه صنعتی امروزی داشته باشند . از میان آنها اعراب از این درماندگی ، ”هم سهم بزرگتری دارند و هم رنج بیشتری می برند زیرا عقده برتری تاریخی و دینی رهایشان نمی كند . ”آنها صاحبان اسلام اند و مدتها سروران جهان بوده اند و امروز از دفاع خود نیز برنمی آیند .”

‎ ‎ضرورت تجدید نظر در سیاستها و شیوه های غرب ، نمی باید ضرورت بزرگتر دگرگونی كامل ”فرهنگی و اخلاقی و سیاسی جامعه های اسلامی و بویژه كشورهای عربی را از نظر دور كند . تركیه و ”ایران ـ بسیار بیشتر ـ دارند خودرا از تالاب فرهنگ و روحیه و نظام ارزشهائی كه سده هاست زمانش ”سر رسیده است بیرون می كشند . نفوذ سیاسی اسلام در تركیه دست كمی از مصر ندارد ولی در تركیه ”عامل اروپا بهمان اندازه اهمیت دارد و تعادلی را نگه می دارد . در ایران حكومت مذهبی است ولی جامعه ”از عوالم حكومت آزاد شده است و دارد حكومت را تحلیل می برد . عربان وضع دیگری دارند .”

‎ ‎الیگارشی پادشاهی عربستان سعودی ـ گروهی شیخ و شاهزاده و رئیس قبیله ـ و طبقه متوسطی كه با ”پول خریده شده است ، همه در پی صدور مسائل خویش و فاسد كردن بقیه دنیای اسلامی به نیروی پولهای ”بیحساب است ؛ بحران مشروعیت خود را می كوشد با پخش كردن دلارهای نفتی در میان افراطی ترین ”اسلامیان در هرجا برطرف كند و می بیند كه سلاحی كه برای ناثابت كردن جاهای دیگر است بومرانگ ”آسا بسویش برمی گردد . "باج امنیت"ی كه سعودیها به اسلامیان متعصب نزدیك به وهابیگری خودشان ”می پردازند آسایش كوتاه مدتی فراهم می آورد ولی موجودیت رژیمشان را در دراز مدت به خطر می ”اندازد و در این میان گزندش بهر دور و نزدیك می رسد . مصر و سوریه از انداختن مسئولیت بینوائی ”سیاسی و فكری و اقتصادی خود به اسرائیل و امریكا خسته نمی شوند ولی پیش از اسرائیل و امریكا مگر ”چه بودند ؟ همه اعراب به چیزی جز قدرت مادی نمی اندیشند و هر روز قدرت نسبی خود را كمتر می ”یابند و نمی فهمند كه چنین موقعیتی چه اندازه به پروراندن افراطیان كمك می كند : قدرت مادی همه ”چیزاست ، و نه با آزاد كردن انسانها در انقلابات فكری و فلسفی اروپا ، بلكه با تاراج مادی و معنوی ”جهان اسلام بدست غرب افتاده است ؛ امت اسلامی نمی تواند نیرومند شود ریرا غرب ـ امریكا ـ نمی ”گذارد ؛ پس چه می توان كرد ؟ می باید به مركز قدرت غرب ، به امریكا ، زد .”

‎ ‎اما روشن است كه چنین پدیده ای نه به یك گروه و دو گروه محدود می ماند و نه به امریكا . با اهمیتی كه ”قدرت مادی‎ ‎” برای چنین طرز”‎ ‎” تفكری”‎ ‎” دارد هر ”‎ ‎”"كامیابی"”‎ ‎” به سبز شدن”‎ ‎” قارچ”‎ ‎” مانند”‎ ‎” گروهها ”‎ ‎و آماجها ”می انجامد ؛ رژیمها و كشورهای بیشتری در فهرست آماجها می آیند . برای این گذشته گرایان ، رسالت ”جهانی كردن باورهایشان تنها چند صد سالی تعطیل شده بوده است و اكنون با امكاناتی كه تروریسم و ”قاچاق مواد مخدر ( جنایت با پول جنایت ) در اختیارشان می گذارد ، خیال دارند آن را از سر بگیرند . ”دست كم تا آنجا كه به كشورهای اسلامی یا با اقلیت مسلمان ، ارتباط دارد تا یك زن بی حجاب هست پیكار ”پایان نیافته است .”

‎* * *‎

‎ ‎كامیابیهای تا كنون این مجاهدین چندان دشوار نبوده است . تركیب پول ، آمادگی برای كشته شدن و ”كشتن بیحساب، وسهل انگاریهای آماجهای تروریستی ، فرصتهائی بهره آنان گردانیده است . ولی این ”یپكار، پیروزی بر نمی دارد . با كشتن حتا دهها هزار زن و مرد و كودك ، با ویران كردن حتا یك شهر ، ”نه می توان غرب را از پیشرفت و نوآوری بازداشت ، نه دنیای سنت زده و راكد اسلامی را از زنجیرهای ”سیاسی و فرهنگیی اش آزاد كرد ، نه حتا دلها و مغزهای اكثریتی از مسلمانان را به كمند آورد .”‎ ‎درماندگان، با سلاح تروریسم هم به جائی نمی رسند . آنها تا همین جا نیروهائی را برضد خود بسیج كرده ”اند و درجه ای از هشیاری و اراده مبارزه را در غرب پدید آورده اند كه دیگر پایگاه مطمئنی نخواهند ”داشت .”‎ ‎

‎ ‎” ١١سپتامبردر نیویورك در همه جهان باختری را به كاوش درونی ، به رفتن در ژرفای روان خود ”واداشته است ـ چنانكه از چنین فرهنگی می توان انتظار داشت . كسانی فرصتی یافته اند كه حسابهای دور ”و نزدیك را با دشمنان خود در كشورهای عربی و اسلامی پاك كنند ؛ پوزشگران اسلامیان و تروریستها ”كه از موضع نو ماركسیست-لنینیستی و پسامدرن ، بیست و پنج سالی است هیچ فرصتی را در دفاع و ”توجیه آنان از دست نمی دهند ؛ و همه فرایندی را كه با گروگانگیری دیپلماتهای امریكائی آغاز شد و ”اكنون به برجهای دوگانه نیویورك می رسد گناه خود قربانیان می دانند ، بار دیگر با "دلیری تمام" ( ”صفتی كه خودشان به خود میدهند ولی در واقع هیچ آسیبی حتا در زمینه مالی به آنها نزده است ) به ”شستشوی خونها و پلیدیها پرداخته اند ؛ سیاستگران و انتلكتوئل های جدیتر، باز نگری در سیاستها و ”روشهای غرب را در هر زمینه سیاست و اقتصاد جهانی و امنیت داخلی لازم می دانند . ”

‎ ‎در جامعه های عرب و مسلمان ، حتا "دیاسپورا"ی چند ده میلیونی اسلامی و عرب ـ اگرچه به ضد ”اسلام و خداستیزی رسیده باشند ـ هنوز از چنین كاوش درونی نشان چندانی نیست . اظهار همدردی و ”محكوم كردن تروریستها بوده است ـ جمهوری اسلامی نیز تا اینجایش را آمد ـ ولی به عنوان رفع تكلیف و ”دفع خطر . چنانكه مارگارت تاچر با رك گوئی مشهور خود اشاره كرد ، مسلمانان در غرب واكنشی ”شایسته چنین رویدادی نشان نداده اند . باز همان پرداختن به ظواهر و نمادها كه به تكرار كلیشه می ”انجامد‎ ‎” و توجیه، و همصدائی‎ ‎” با پوزشگران . واكنش اصلی ، در جهان اسلامی ، پشتیبانی از طالبان و ”بن لادن ؛ به نام مخالفت با حمله غیر مسلمانان به یك رژیم اسلامی بوده است . پیام اصلی همه اینان به ”امریكا آن است كه گناه خودتان بود ، توبه كنید و فراموشش كنید . اما كدام كشوراسلامی حاضر است از ”تلافی بگذرد و چراغ سبز به حملات كشنده تر بدهد ؟

‎ ‎مساله برای روشنفكر اسلامی ، هرچند دیگر مسلمان هم نباشد ، بدست آوردن آن توانائی است : كاوش ”درونی و رفتن به ژرفای روان خود ؛ و می توان اطمینان داد كه یك نفر از این درون ، بی هراس و ، گاه ”بیزاری ، بیرون نخواهد آمد . در فرهنگ اسلامی ما این از همه كمیاب تر بوده است و بیهوده نیست كه ”ناكام بوده ایم ـ هرچه هم گناهش را به گردن این و آن بیندازیم . ریشه همه تناقضی كه در اندیشه و اخلاق ”ماست در همین است كه تا به خلاف انتظاری بر می خوریم به تندی از آن می گذریم ، و تا امر پیچیده ای ”پیش آمد همرنگ جماعت ساده اندیش و حق بجانب و همیشه قربانی خود می شویم ( ما ایرانیان كه ادبیات ”خود را نیز ، با مقام خلاف ناپذیركلام موزون برای مان ، داریم : شاعر گفته است همرنگ جماعت شو .) ”

‎ ‎روشنفكرانی كه در آسایش و آزادی غرب نشسته اند و حاضر نیستند مگر به صورت جهانگرد در ”سرزمینهای فرهنگی بزیند كه اینهمه در آن گرفتارند ، می توانند بركنار بمانند و سخنان باب طبع همگنان ”بگویند . ولی توده های مردمی كه بر این خاكهای حاصل خیز و روی این منابع نشسته اند و "پریشانی بر ”سر پریشانی می نهند" از این تجمل ها ندارند . زمان آزاد كردن این توده ها نیز می باید برسد . پس از ”اینهمه گمراهیهای مایه سرشكستگی ، تازه می باید بن لادن و ملا عمر را بجای خمینی بر "پایگاه" ( نام ”شبكه بن لادن ) رهبری جهان اسلام نشانید ؟ شعار "مرگ بر امریكا" بس نبود اكنون می باید حكم داد كه ”هر امریكائی در هر جا می باید كشته شود؛ و هر امریكائی اگرچه شیرخواره یا فرتوت كه كشته شد در ”آشكار و نهان شادی كرد یا شانه بالا انداخت ؟



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites