حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

گفتگوی تمدنها ، گریز و كژراهه

 

سازمان ملل متحد ، آنچه بنیادگزارانش پس از جنگ دوم جهانی می خواستند نشد ، و در پنجاه و سه ساله ”موجودیتش توانسته است تنها در صد كوچكی از آن انتظارات را برآورد . بیشتر وقت و بودجه آن صرف ”نشستن و گفتن و برخاستن می شود . فاصله میان سخنان پر آب و تاب و ایده های والای آن با دستاورد ”هایش چندان است كه گاه سودمندیش را به عنوان محلی برای رسیدن به توافق میان قدرتها و چتری برای ”مداخلات انساندوستانه در كشورهای خودویرانگر ، زیر تردید می برد . البته از سازمانی كه چهارپنجم ”اعضایش جهان سومی اند ، بیش از این نمی توان انتظار داشت كه سازمان بین المللی را به سطح اداری و ”سیاسی و اخلاقی ملی برسانند .”

” یك نمونه ظاهر سازیها و وقت كشیهای نمونه سازمان ملل متحدی ، سال گفتگوی تمدنهاست ، ۲٠٠١ ، ”كه بدنبال پیشنهاد خاتمی ، رئیس جمهوری اسلامی ، اعلام شده است . این ترفند آشكار روابط عمومی كه ”برای بازگرداندن یك دولت نابكار ”rogue ‎” به خانواده كشورهای متمدن سر هم شده بود ، بر سازمانی كه ”اصلا با معیارهای مضاعف و نسبی بودن ارزشها كار می كند خوشایند افتاد . چه بهتر كه تمدنهائی كه به ”اندازه فاصله جغرافیائی سرزمینهایشان از هم دورند با هم گفتگو داشته باشند ؟ در ده ماهه گذشته باز ”كسانی نشسته و گفته و برخاسته اند ؛ كنسرتها و نمایشگاهها و نمایشهائی ترتیب یافته است و رئیس ”جمهوری اسلامی بهانه تازه ا برای سخنرانیهای میان تهی ، و از آن مهمتر دیدار از امریكا ، یافته است . ”طرفه اینكه بزرگترین و دراماتیك ترین گفتگوی تمدنها در این سال ، روز ١١ سپتامبر در نیویورك و ”واشینگتن درگرفت و همچنان در افغانستان دنبال می شود .”

” یك جلوه دیگر این گفتگو در كشور خود رئیس جمهوری مامور روابط عمومی به نمایش گذاشته شده ”است. در شهرهای ایران نیروهای انتظامی او مردم را وحشیانه زدند و به زندان انداختند چرا كه از ”پیروزی تیم ملی فوتبال خود شادی می كردند ؛ و درهای خانه های مردم را شكستند تا بشقابهای ماهواره ”ای را كشف و ضبط كنند . اما مسابقه های فوتبال صورت دیگری از گفتگوی مورد نظر است و بشقابها ”پیامهائی از تمدنهای دیگر را به مردم می رسانند . رژیم پیشنهاد دهنده گفتگو با همه توان می كوشد ”هرگفتگوئی را بیرون از حوزه رسمی كنترل شده خود ناممكن سازد و سازمان ملل متحد می بیند ، و دلش ”به نمایش بی معنائی كه آثارش به چند ماه دیگر نیز نخواهد كشید دلخوش است . ادب و همفكری و اعتقاد ”به نسبیت فرهنگی نمی گذارد كه كمترین اشاره ای به این ناهمخوانیها بكنند.”

” مانند بسیاری ایده های دیگر كه از فرط بداهت جای اندیشه كردن نمی گذارند ، گفتگوی تمدنها روپوشی ”است كه بر واقعیت ناسازگاری پاره ای تمدنها با تمدن امروزی و جهان همروزگار ما كشیده می شود . ”اگر این عنوان پر آب و تاب را بردارند آنچه می ماند برخورد و دادوستد هرروزی نمایندگان تمدنهای ”گوناگون در سطح فردی و جمعی است كه هیچ عیبی ندارد و ضمن غنی كردن تمدن جهان امروزی ، ”برتری آن را سرانجام به پیروزی قطعی خواهد رسانید . اگر پیشنهاد دهندگان گفتگو قصدشان این می بود ”صرفا می توانستند این برخوردها را آسانتر كنند . گزینش عنوان گفتگو نشان می دهد كه قصد دیگر دارند ””. در حالی كه در گفتگو ، یك عامل برابری نهفته است ، دادوستد می تواند نابرابر باشد و در بیشتر زمانها ”نیز هست . گفتگو اگر برپایه برابری نباشد گفتگو نیست ؛ گفتن یكی است و شنیدن یا تن دردادن دیگری . ”

” مشكل گفتگوی تمدنها در همین فرض نخستینی است ؛ در مسلم گرفتن اینكه ما با تمدنهای گوناگونی ”سروكار داریم ، هریك درجای خود با اعتبار ، و می باید آنها را در كنار هم نگهداشت . گفتگو برپایه ”برابر ، بیشترینه ای است كه می توان به آنها اجازه داد . منتها چون برابری تمدنها در جهان واقع برقرار ”نیست و یك تمدن ، برتری و جاذبه انكارنكردنی دارد ، گفتگو را می باید زیر كنترل انجام داد كه اتفاقا یك ”تفاوت عمده تمدنها نیز هست . از میان آنها یك تمدن به كنترل همیشگی همه گیر نیاز ندارد . تجربه همین ””"گفتگو"ی نزدیك به یك ساله مشكل را نشان داد ؛ یك تمدن ( جمهوری اسلامی ) هرچه را می توانست ـ ”و چندان هم نبود ـ كه در جعبه آینه اش بگذارد وبیشترش هم ربطی به تمدن اسلامی نداشت و از غرب آمده ”بود به دنیا عرضه كرد ، ولی با همه نیرو كوشید از هر برخورد توده های ایرانی با تمدن دیگر و برتر ”جلوگیرد .”

”***”

” این تمدنی كه قرار است از موضع برابر با تمدنهای دیگر گفتگو كند چه دارد به آنها بگوید؟ طرف ”گفتگو البته روشن است . خود پیشنهاد دهنده سال گفتگوی تمدنها آشكارا به تمدن غربی نظر داشت و به ”افریقای زیر صحرا كه این مزیت یگانه را دارد كه زیر تمدن اسلامی هم هست نپرداخت . این تمدن غربی ”است كه می باید با آن وارد گفتگو شد ، بدین معنی كه دوستانه از آن انتقاد كرد و مزایای خود را دوستانه ”به رخ كشید . در صد و پنجاه ساله گدشته چنین گفتگوئی میان تمدن اسلامی با رنگهای محلی آن ، و تمدن ”غربی درگرفته بوده است و از چهل سال پیش نویسندگان و سپس جنبشها وحكومتهای اسلامی گفتگو را به ”هرجا كه توانسته اند كشانده اند .”

” طرف اسلامی این گفتگو با بهره گیری گسترده از منتقدان غربی تمدن غرب ، سخت ترین حملات را ”بدان كرده است، اما خودش چندان چیزی نداشته است كه به رخ بكشد . طرف غربی در بیشتر این دوران ”كوشیده است مودبانه و بنده نوازانه به تفاوتهای تمدنی اشاره هائی بكند و معیارهای متفاوت را در گفتگوی ”تمدنها بپذیرد . روشنفكران معدودی در غرب از این روند سرپیچیده اند و به صراحت بیشتر به ”گرفتاریهای تمدن اسلامی اشاره كرده اند . در جامعه های اسلامی نیز این تابو شكنی را اندك اندك و بیشتر ”در میان مهاجران یا تبعیدیان آنها می بینیم . ”

” آنچه در حملات یا انتقادات اسلامیان ، از سنتی تا رادیكال ، قابل توجه است حالت دفاعی آن است . در ”گفتگوی آنها هرچه هست نشان دادن كاستیهای تمدن غرب است نه برتریهای تمدن ( های ) اسلامی به ”صورتی كه توده های مسلمان هزار و چند صد سالی است آن را می زیند ( به استثنای موضوع بی ”بندوباری كه خواهد آمد . ) اگر هم سخنی در برتری است به گذشته دوری بر می گردد كه از آن تصویری ”سخت دستكاری شده و آرمانی می دهند . ( اگر روشنفكر مسلمان بخواهد كار روشنفكری كند و نه ”دكانداری یا فرو رفتن در خرد متعارف ، می باید به بررسی انتقادی همان گذشته خیالی بپردازد كه آن را ”هم داریم می بینیم . ) در زمینه آفرینشگری فرهنگی یا فراهم كردن بالاترین سطح زندگی برای بیشترین ”مردم كه در هر زمانی امكان پذیر بوده است سخن زیادی برای فرهنگ اسلامی نمانده است . حتا بن لادن ”ها در این زمینه ادعائی ندارند و در عوض منكر ارزش این دستاوردها می شوند . آنها بهشت آن جهان را ”می خواهند و چه ضرورت كه در این جهان به آن نزدیك شوند ؟ خوشبختی و بدبختی در این جهان بینی ”اهمیت ندارد . عمده آن است كه جهان از گناه پاك شود یا به نظر آید كه پاك شده است .”

” این چیست كه در تمدن غربی چنین آزار می دهد ؟ از كتابها و پژوهشها تا دشنامهای بر سر منبر ، آنچه ”بیش از همه حساسیت اسلامیان از هر رنگ را می آزارد بی بندوباری در تمدن غربی است . آزادی كه ”بنمایه این تمدن است در جلوه های گوناگونش به زیاده رویهائی می كشد كه هیچ طبع سلیمی را خوش نمی ”آید . بر این بی بندوباری بسیار انگشت نهاده اند و در اینجا می توان موقتا از تاكید بر این نكته خودداری ”كرد كه این بی بندوباری ، عارضه ناپسند آزادی و گشادگی پسندیده ای است كه تمدن غربی را به این ”بلندیها رسانده است . اما اگر تمدن غربی فساد و بی بندوباری می آورد ، جامعه های اسلامی ، حتا در آن ”زمانها كه بدور از نفوذ غرب بودند ، در همین زمینه حیاتی ، از نظر اسلامیان ، تا گلو در هر فسادی كه ”طبع فسادپذیر بشری از آن برآید فرورفته بودند . تفاوت در این بوده است و هست كه مانند هر جنبه دیگر ”تمدن اسلامی ، عامل خشونت هم به درجات بالا بر فساد افزوده شده است . این درست است كه جامعه ”اسلامی كه پایه اش بر جلوگیری است بهتر می تواند ظواهر را نگهدارد ولی فساد اگر هم به چشم نیاید ”فساد است . از این گذشته اگر تنها با روشهای طالبانی بشود جلو بی بندوباری را گرفت آیا اصلا ارزش ”دارد ؟ ”

” خود بی بندوباری در گفتگوی این دو تمدن یك مایه اختلاف است . بی بندوباری در جامعه غربی جنبه ”زیباشناختی دارد ـ بیرون رفتن از اعتدال . در تمدن اسلامی ، بی بندوباری ، اساسا به معنی آزادی اندیشه ”و گفتار، و برابری زن و مرد ، در قلمرو حقوق جزاست ؛ جنایتی است برضد امت . كیفر آزادی اندیشه ”مرگ است و سخت ترین و وحشیانه ترین كیفرها در قلمرو رابطه زن و مرد مقرر شده است : سنگسار . ”كدام جنایت است كه از رابطه مرد و زن شوهردار بدتر باشد ؟ حتا از دین برگشتگی ( الحاد ) با مرگ ”آسانتری كیفر داده می شود . برتری تمدن اسلامی كه پیوسته به رخ می كشند در این جاست : توانسته است ”ذهن انسانی را به سنگ شدن محكوم كند ، جلو مراوده آزاد و برابر زن و مرد را بگیرد و "بی بندوباری" ”را جنائی كند .”

” خرده های دیگری كه بر تمدن غرب می گیرند ، از مصرف گرائی ، نابودی مجیط زیست ، بهره كشی ”سرزمینهای واپسمانده ، ازخود بیگانگی و جدا افتادگی ”alienation” دربرابر این گناه تمدن غربی رنگ ”می بازد . اما آن خرده های دیگر كه می گیرند در تمدنهای دیگر هم اگر توانش را داشته باشند هست . ”تمدن اسلامی هم جهانگشائی و استعمار وبهره كشی و بردگی ( تجارت برده تا همین دویست سال پیش در ”دست عربها بود ) می داشت ؛ و هرجا جمعیت اسلامی از قحطی و بیماری همه جا حاضر جان بدر می ”برد و رو به افزایش می گذاشت محیط زیست را نابود می كردند ، بی آنكه اسباب تمدن غربی را برای ”باززائی آن داشته باشند . اگر جامعه های مسلمان مصرف گرا نیستند از آن روست كه دستشان به بیش ”از دهانشان نمی رسد و اگر محیط زیست ، آنهم در یك دوره معین ، در غرب زودتر از سرزمینهای ”اسلامی آسیب دید از آنجا بود كه مسلمانان زودتر و بسیار زودتر می مردند و هنوز به دانش غرب ”دسترس نمی داشتند . ازخود بیگانگی و جدا افتادگی در تمدن غربی بسیار بیشتر است و برخلاف جامعه ”های جهان سومی به حساسترین انسانها محدود نمی شود . تنهائی ، یك پیامد شكنندگی نهاد خانواده در تمدن ”غرب ، یك بلیه این تمدن ، است كه اجتماعات انگاری ”virtual” هم چاره اش نیست . برتری تمدنهای دیگر ”بر غرب در این زمینه را می باید نگهداشت .”

”***”

” برنده جایزه نوبل ادبیات امسال ، و. س. نایپال یكی از نویسندگانی است كه گفتگوی تمدنها را جدی گرفته ”است . او در نخستین ماههای انقلاب اسلامی به چهار كشور غیر عرب مسلمان در آسیا آمد و سفرنامه ””"در میان مومنان" را نوشت كه برای هر ایرانی تكان دهنده است و بیست سالی بعد باز به همان كشورها ”رفت و برداشتهای خود را در سفرنامه ای دیگر آورد . هر دو كتاب تصویری از ورشكست اخلاقی و ”سیاسی روشنفكران اسلامی می دهند ولی ایرانیان از آن میان بهتر بدرآمده اند . نایپال چند سال پیش یك ”سخنرانی زیر عنوان تمدن جهانروای ما داشت كه مجله اینترنتی ”National Post ‎” آن را آورده است و ””"تارنما" یا "سایت" پیوند آن را نقل كرده است . آوردن پاره هائی ازآن نوشته به این گفتگوی تمدنها ”رونق تازه ای می دهد :”

” " من تا یازده سال پیش به ایده تمدن جهانروا نپرداخته بودم . در آن سال به شماری كشورهای اسلامی ”غیر عرب سفر كردم تا دریابم چه آنها را به چنان خشمی رانده است ”‎…‎” در ١٩٧٩ روزنامه ها .. از ”باززائی اسلام سخن می گفتند و برای كسی كه از دور تامل می كرد این عبارت معما آمیز می بود . اسلام ”كه در سده گذسته و نیمه سده كنونی ( بیستم ) آشكارا چیزی برای پیروانش نداشته است در واپسین دهه ”های این سده چه می تواند به جهانی كه اینهمه آموزش یافته تر و سریعتر است بدهد ؟ ”‎…‎” من در ایران و ”پاكستان و مالزی و اندونزی سفر می كردم ،كشورهائی كه به یك دین بیگانه گرویده بودند‎… ‎در میان ”مردمی كه ناگزیر از دوبار سازگاركردن خود شده بودند ـ سازگاری با امپراتوریهای اروپائی سده نوزدهم ”و بیستم ؛ و سازگاری پیشتر از آن با دین عربی .”

” "تقریبا می شد گفت كه من در میان مردمی بودم كه دوبار مستعمره شده بودند ، دوبار از خودشان بیرون ”كشیده شده بودند . زیرا بزودی دریافتم كه هیچ استعماری كاملتر از استعماری كه با دین عربی آمد نبوده ”است . مردمان مستعمره یا شكست خورده ممكن است به خود بی اعتماد شوند . در كشورهای مسلمانی كه ”از آنها سخن می گویم این بی اعتمادی همه قدرت دین را به حود گرفته بود . در دین عربی هر چه پیش ”از آن ، جاهلیت و باطل و كفرآمیز است ؛ در دل و ذهن این مومنان جائی برای گذشته پیش از اسلامشان ”نبود ”‎…‎” هویت آنان كمابیش در دینشان جاگرفته بود ”‎…‎” دینداری ، معنی مالكیت حقیقت یگانه را می داد ”‎…‎” آنچه در این ایمان بود یك گونه قضاوت می شد ، هرچه بیرونش بود گونه دیگری . دین ، ارزشها ، ”اعتقادات درباره كردار نیك ، قضاوت انسانی را تغییر می داد ”‎…‎

” " من آئینها و پندارهای [ نیاگانم را كه خوب آموخته بودم ] نداشتم ؛ به آنها از فاصله می نگریستم ؛ ولی ”در عوض ، ایده جستجو و اسباب دانشوری را بدست آورده بودم . برای من هویت ، موضوع پیچیده تری ”بود . بسیار چیزها در ساختن من رفته بود . ولی مشكلی با آن نداشتم . من می توانستم چهار یا پنج یا شش ”ایده فرهنگی را در سر داشته باشم ”‎…‎” اكنون با سفر در میان مسلمانان غیر عرب ، خود را در میان ”استعمار شدگانی می یافتم كه از باورداشتن به آن زندگی گسترنده انتلكتوئل ، زندگی گونه گون ذهن و ”احساس ، دانش گسترنده فرهنگی و تاریخی كه من در آن سوی دنیا با آن بزرگ شده بودم عاری شده ”بودند.”

” "تا هنگامی كه دین پابرجا می بود ، تا هنگامی كه به نظر می رسید چالش نشده است ، دنیا سرجایش قرار ”می داشت . ولی هنگامی كه این تمدن پرقدرت فراگیرنده از بیرون پدیدار شد مردمان ندانستند چه كنند . ”آنها تنها می توانستند به آنچه می كردند ادامه دهند ؛ در دین پابرجاتر شوند ، بیشتر به خود آسیب برسانند ”و از آنچه از عهده اش بر نمی آمدند رویگردانند ”‎…‎” ”

” "از آنجا كه حركت من در این تمدن از حاشیه به مركز بوده است من احتمالا چیزهائی را كه برای ”دیگران روزمره است روشنتر حس كرده و دیده ام . یكی از اینها كشف این فرایافت مسیحی در كودكی ”بود كه به دیگران آن كن كه می خواهی با تو كنند [ آنچه به خود نمی پسندی به دیگران مپسند ] . در آئین ”هندو كه من در آن بزرگ شدم چنین تسلائی نبود ، و با آنكه هیچگاه ایمان مذهبی نداشته ام این ایده ساده ”برایم خیره كننده بوده است : كامل به عنوان راهنمای رفتار انسانی . كشف بعدترم ”‎…‎” زیبائی اندیشه پویش ”خوشیختی بود . این ایده در قلب جذابیت تمدن جهانروا برای بسیاری كسان در بیرون یا حاشیه آن است ؛ ”و چه زیباست كه پس از دو سده [ از اعلامیه استقلال امریكا ] ”‎…‎” دارد به ثمر می نشیند . ”

” "تصور نمی كنم والدین پدر من در ترینیداد می توانستند این ایده را دریابند . بسیار چیزها در پویش ”خوشبختی است : ایده فرد ، مسئولیت ، گزینش ، زندگی انتلكت ؛ ایده تلاش و كمال پذیری و دستاورد. این ”یك ایده شگرف بشری است .پویش خوشبختی را نمی شود به یك نظام معین فروكاست. از آن نمی توان ”تعصب بیرون كشید . ولی می دانیم كه هست ؛ و بهمین دلیل نظامهای انعطاف ناپذیرتر در پایان برباد ”خواهند رفت ."”

”***”

” فرهنگها گوناگون اند و باهم برخورد و دادوستد دارند و در این عصر جهانگرائی ، بیش از پیش به ”یكدیگر نزدیك می شوند . از این میان یك فرهنگ نیاز دارد كه با تحمل شكستی قطعی ، توهم بازگشت به ”گذشته و امید به پیروزی از راه كشتار جمعی را از دست بنهد . می باید با شكست دادن طالبان و شبكه ”ترور بین المللی ، این واپسین ایستادگی مسلحانه دربرابر پیشرفت را نیز كناری زد و جهان را برای ”اندركنش ”interaction” آزادانه تمدنها آماده كرد . نتیجه چنان اندركنشی هیچ مطابق میل پیشنهادكننده سال ””"گفتگو" نخواهدبود . در جهان غرب از معیارهای مضاعف و ادب بنده نوازانه به فرهنگ دشمنی كه ”میلیونها مهاجران خود را به جامعه هایشان فرستاده است خسته شده اند و می خواهند حقیقت این پدیده را ”برای خود و برای مسلمانان بازكنند . در جامعه های اسلامی ، روشنفكران ، اگرچه در پناه دولت های ”غربی ، از خاموشی و تقیه و رفتار رمه وار خسته شده اند و می خواهند آنچه را كه می اندیشند به زبان ”آورند .”

” گفتگوی فرهنگها ناچار در فضای نابرابر خود جریان خواهد یافت . یكی حتا برای انتقاد از دیگری ”نیازمند خود اوست ، زیرا آن دیگری در انتقاد می بالد و مانند این یك به حال مرگ نمی افتد . اروپای ”مسیحی در جنگهای صلیبی حالتی مانند بسیاری از مسلمانان كنونی می داشت . با فرهنگی روبرو شده بود ”كه به بركت آشنائی با فلسفه و علم یونانی و تكنولوژی چینی از خودش پیشرفته تر بود و به جنگش ”برخاسته بود . آن بخش پیشرفته تر اروپا كه در آن جنگ ، مسخ شدن مسیح را در خون آشامی مسیحیان ”دیده بود ، از دشمن خود فلسفه و تكنولوژیش را گرفت و دینش را به خود او واگذاشت . اندكی برنیامد كه ”رنسانس كوچك سده دوازدهم و رنسانس بزرگتر سده های پانزده و شانزدهم ، اروپا و سپس دنیا رابه ”مسیری انداخت كه می بینیم .( همان زمانها بود كه چنانكه صاحب نظری اشاره كرده است جهان اسلام از ”رنسانس كوچك خود به به قرون وسطایش بازگشت . )”

” اروپائیان نیز با چنگ و دندان به وضع موجود خود چسبیده بودند ؛ و فریاد كفرستیز ، و هشدار پرهیز ”از تقلید شیوه های فسادانگیز مسلمانان مرفه تر و فرهیخته تر ، اروپا را برداشته بود و مردی چون ”فردریك دوم سرخ موی ( باربارسا ) امپراتور مقدس رومی-ژرمنی كه دربار جهان میهنش در سیسیل یك ”شهر جهانی و نیویورك قرون وسطا بود از سوی پاپ تكفیر می شد . آن رویاروئی دو فرهنگ ، ابعادی ”داشت كه آرزوی محال بن لادن ها و خمینی هاست . در جهان اسلامی پاپی نیست و تكفیر اگر از سوی ”یك دولت تروریست پی گرفته نشود اثر چندان ندارد . مسلمانان ، قرون وسطای خود را پانصد سالی كش ”داده اند و دیگر می توانند از آن ، در واقع از خودشان ، بیرون بیایند . ”

” یك تمدن مدتهاست به پایان رسیده است و در جامه های عاریتی نیز بیش از صد سال به ناسازی زیسته ”است و سودی ندارد . می باید جامه مدرنیته را به تمامی برتن پوشید و به آزادی رسید . در این آزادی ، بی ”بندو باری هم خواهدبود ونابرابری و بی بهرگی . انسانها هرجا و هرچه بتوانند سو استفاده خواهند كرد . ”تمدن غرب بهشت را به جهان نیاورده است ولی از هر بهشت تمدنهای جز خود درگذشته است و ”دوزخهای آنها را نیز تحمل پذیرتر ساخته است . مهمتر از همه ، به انسان توانائی عملا نا محدود تغییر ”كردن داده است . گوهر این تمدن آمادگی برای دگرگونی است ؛ مدرن شدن ، ذات آن است . از همین رو ”هم هست كه پسامدرن یك تناقض عبارتی ”‎ oxymoron ‎است ـ پیش از آنكه سلاحی در دست ارتجاع ”اسلامی یا ماركسیستی باشد . مدرنیته ایستادن و واپس افتادن برنمی دارد . انتقاد از مدرنیته در طبیعت آن ”است . پسامدرن اگر به معنی ضدیت با آزاد فكری و برابری در حقوق ، از دمكراسی انسانگرایانه ، باشد ”از مدرنیته بیرون رفتن است .”

” باشندگان جهان سومی سرزمینهای این تمدن چه بیهوده به جهان روبه مرگ خود چسبیده اند ؟ از این ”فرصت چه بهتر برای انبازشدن در عوالمی كه از آن زندگیهائی چون نایپال ساخته می شود ؟ او حتا با ”داشتن لقب سر در انگلستان ، پیوسته درگیر مسائل فرهنگی است كه هم میهنان و همنژادانش را در ”ترینیداد و هندوستان از رهائی بازداشته است . ما نه لقب سر لازم داریم ، نه در این سرزمینها خواهیم ”ماند ، ولی همه می باید آرزوی سلوك او را داشته باشیم . ”



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites