حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

ما یک ایده برانگیزنده می خواهیم

 

” در این کشاکش تمدنها که بخشی از جهان را با بخشی دیگربه جنگی در همه جبهه ها انداخته است اهمیت ”یک نظام ارزشی ، یک ایده بنیادی که برانگیزنده جامعه باشد آشکارتر می شود. برای ما که در پائین ترین ”پله های نردبان پیشرفت ایستاده ایم اهمیت چنان نظام ارزشی ، دیگر جای گفتگو نباید داشته باشد . ما به ”عنوان جامعه می خواهیم به کجا برویم و به چه برسیم ؟ برای این پرسش بیش از یک پاسخ هست و هرجه ”هست در آن پاسخهاست . ”

” در بیشتر جامعه ها در طول تاریخ ، ایده برانگیزنده ، آنجهانی بوده است . زندگی سراسر رنج شکننده و ”آسیب پذیردر این جهان ، دستخوش عناصر طبیعی و نا ملایمات اجتماعی و زیر سایه همیشگی مرگ ، ”ارزش دلبستگی نمی داشته است ، بویژه که پیشوایان و راهنمایان فکری نیز ، عاجز از پاسخ دادن نیازهای ”مردمان ، آسانتر می یافته اند که یا پای مشیت چاره ناپذیر را به میان بکشند و مسئولیت را از خود و مردم ”بردارند ، و یا جبران این جهان را به جهان دیگرحواله کنند . یا همه چیز را مقدر، و کوشش انسانی را ”بیهوده بشمارند ، و یا این تسلی را بدهند که "بهشت و حورعین خواهد بود " ــ برخورداری جاویدان از ”لذتهای حسی ساده و مبالغه آمیز ، جویهائی که بجای آب، شیر و انگبین در آنها جاری است ، فانتزیهای ”روانهای محرومیت کشیده . ( اگر وصف لذتهای بهشت مختصر است ، دروصف عذابهای دوزخ از هیچ ”تفصیلی فروگذار نکرده اند .)”

” هراس از مرگ و نیستی ، مردمان را آماده کرده است که به آسانی امید زندگی جاویدان پس از این چهان ”ناپایدار را ( یکی از صفت های فراوانی که از ادبیات فارسی در نکوهش دنیا می توان به وام گرفت ) ”بپذیرند وبیش از بهسازی این زندگی چشم به راه آن باشند . انسانی که پیوسته به گوشش می خوانند که ”بازیچه بی اختیاری در دست تقدیر بیش نیست و زندگی واقعی اش پس از مرگ خواهد بود سودی در بهتر ”کردن این چهان ندارد. تا همین دویست سال پیش نفس پیشرفت و بهبود برای بیشتر مردم تصور کردنی نمی ”بود . انسان به چهان آمده بود که رنج بکشد . بایست این زندگی را تحمل می کرد. خوشبختی اش نه در ”رسیدن به جاهای بالا درزندگی بلکه به عالم بالا در مرگ می بود ؛ در این که "برگ عیشی به گور ”خویش" بفرستد . ”

” پاسخ غیر مدهبی به این پرسش را که ما در این جهان به چه کار آمده ایم ؟ فیلسوفان از طبیعت بشری ”گرفتند : انسان طبعا از درد می گریزد و درپی لذت است ؛ فرض بر این بود که مردمان در این پویش لذت و ”گریز از درد ، جامعه ای لذت گرا و درد گریز می سازند . این پاسخ ساده با همه تکیه اش به طبیعت بشری ”در توضیح بیشتر پدیده های تاریخی و اجتماعی در می ماند . طبع بشری همان است که فرض می شد ولی ”در تعریف لذت و درد است که دشواری رخ می نماید . لذت یکی درد دیگری است . لذت یکی دردی است ”که آن دیگری برایش به لذت تعریف کرده است .”

” در اینجاست که اهمیت نظام ارزشی و ایده برانگیزاننده آشکار می شود . تعریف درد و لذت بستگی به ”نظام اررشی و ایده برانگیزنده دارد . مغز شوئی ، کاشتنن آموزه ها در ذهنهای سادهindoctrination ‎” ”چیزی جز دستکاری در نظام ارزشی نیست . با این تکنیک هاست که توده های بزرگ انسانی چنان می ”کنند که سعدی گفت : " دشمن به دشمن آن نپسندد که بیخرد / با نفس خود کند به مراد هوای خویش ." در ”آنچه کمونیست ها و نازی ها و اسلامی ها توانستند و می توانند با مردمان بیشمار بکنند چه توضیح دیگری ”هست ؟ مردمی که ، در میلیونها شان، لذت خود را در نابودی دیگران ، در نابودی خودشان ، می بینند و به ”واپسمادگی خود سربلندند درد و لذت را در تظام ارزشی ویژه خویش تعبیر کرده اند . ”
” ”
” لذت جوئی و درد گریزی در فرهنگهای گوناگون هم ارز نیستند . د ردینهای ابراهیمی و بودائی، اصل بر ”گریزاز درد است . بودا از لذت می گریخت تا به رنج نیاز نیفتد . درآن د ین های دیگر، بیم ازعذاب جاویدان ”در دوزخ ، همه برنامه زندگی درچهان گذران را تعیین می کرد. فرایافت ”concept” رستگاری درآن دینها و ”نیروانا در آئین بودا برگرد همین گریز از درد دور می زند . "روحانیان" و راست آئینان آنان، در هر دینی ”، دست به قدرت یافته اند زندگی را بر مردم تحمل ناپذیرگردانیده اند ــ مردمی که اگر به خودشان گذاشته ”شوند می خواهند از شادیهای زندگی برخوردار شوند . دو ایرانی ، زرتشت در سده ششم پیش از میلاد (؟) ”و بهاء الله در سده نوزدهم ، دینهائی بنیاد نهادند که درد برترین ارزش آنها نیست. ولی تاریخ بشر را دینهای ”دیگر رقم زده اند .”

”* * *”

” رستگاری تا سده هژدهم و عصر روشنرائی ، فرایافت مسلط بر تمدنهائی بود که جهان به آنها شناخته می ”شد .”‎ ‎زندگی" پست کوتاه‎ ‎” ددمنشانه" ای که "توماس هابس" می گفت ارزش آن را نمی نداشت که آن جهان ”را فدای این جهان کنند . البته همواره مردمان هوشمندی بودند که خیام آسا هشدار می دادند که این جهان را ”می باید غنیمت شمرد ؛ ومردمان زیرکی ، بسیار بیشتر، بودند که دیگران را به رستگاری آن جهان می ”خواندند و خود کار این جهان را به هزینه آنان راست می کردند . اما آرمان انسانی درجهان بینی مرگ ”اندیشی جستجو می شد که نمونه های تکان دهنده ای از آن را عطار در تذکره الاولیا آورده است ــ کسانی که ”در جمع می گفتند من مردم و دست در بالین می کردند و سر بر آن می نهادند و در جای می مردند . شگفتی ”اصلی در این داستانها آن است که پاره ای از آنها احتمالا راست بوده اند . ”

” در همان سده هژدهم یک انگلیسی دیگر ، جرمی بنتام ، در طغیان خود بر زندگی پست کوتاه ددمنشانه ”ای که هابس می گفت ، غایت جامعه و حکومت را بیشترین خوشبختی برای بیشترین مردمان دانست . سده ”هژدهم یا عصر روشنرائی ، دورانی بود که فرایافت خوشبختی بر اذهان تسلط یافت ؛ و سده ای بود که آنچه ”را ما امروز افکار عمومی می نامیم آغازکرد . روزنامه و کافه و "سالون" درشهرهای اروپای باختری ”یک "فضای عمومی" بوجود آوردند که در بحثهای آزاد آن ، رستگاری از بند تفکر مدهبی رهائی یافت . ”از آن زمان بود که مردمان هوشمند ، در کنار مردمان زیرک جائی برای خود در اذهان عمومی دست و پا ”کرد ند. فرایافت خوشبختی جای رستگاری را در تمدن باختری گرفت .”

” زمینه این جابجائی از سه چهار سده پیش از آن و نخستین گامها بسوی جامعه مدرن به برکت فاصله ای ”که بازگشت رنسانسی به یونان با مذهب انداخته بود فراهم می شد ؛ و یونان درخشانترین و کامیابترین تمدن ””"غیر مذهبی " جهان کهن است . یونانیان خدایان بیشمار خود را داشتند و آئینها و کاهنان خود را ، ولی ”فلسفه در زندگی شان نخستین جا را داشت و چه فلسفه ای ! در یونان از اصلاح دینی خبری نبود که برای ”یک تمدن پیشرفته بی معنی است . هر چه بود گشودن درهای تازه بر اندیشه بشری بود و رسیدن به حقیقت ”و زیبائی و انسان عادل . خدایان یونانی کاری به زندگی مردم نداشتند . مداخلات آنان در سرنوشت بشری با ”عصر میتولوژی به پایان رسیده بود . هوش و خرد انسانی ، دست ناپیدا وثابت نشدنی الهی را از جهان کوتاه ”کرده بود.”
” ”
” نشستن خوشبختی بجای رستگاری ، مقدم داشتن این جهان بر آن جهان ، یک دگرگونی در نظام ارزشی ، ”و ایده برانگیزنده ای بود که غرب لازم داشت تا جهان و طبیعت را از نو بسازد . ازنوساختن طبیعت در ”اینجا استعاره ای است . هر موجود زنده ای دستی در ساختن طبیعت به معنی شناختن و متناسب کردنش با ”نیازهای خود دارد . ولی آنچه انسان از سه سده پیش با طبیعت کرده است ، و در جاهای بسیاربا پیامدهای ”مصیبت بار ، چنان ابعادی دارد که می توان استعاره ازنو ساختن را بکار برد .( به عنوان یک نمونه ، ”تحول طبیعی انسان و جانوران اهلی شده متوقف گردیده است ) پس از اعلامیه استقلال امریکا که پویش ”خوشبختی را در کنار زندگی و آزادی ، حق جدانشدنی انسان شناخت ؛ وقانون اساسی دوازده سال بعد ”فرانسه ( ١٧٩۸) که خوشبختی عمومی را غایت جامعه اعلام کرد ، خوشبختی دیگر حق انحصاری اشراف ”و "روحانیان" نمی بود . ”

” ( قابل توجه است که تفاوت میان دمکراسی امریکائی با نظام اقتصاد بازار ، و " تعدیل و توازن " آن که ”می کوشد قدرت دولت را محدود کند ، با دمکراسی تمرکزگرا تر و اقتدارگراتر اروپائی که در فرانسه بیش ”ازهر جا می توان یافت ، از همان دو سند برمی آید . اعلامیه ، الهام خود را از لاک می گیرد و پویش ”خوشبختی را حق جدانشدنی فرد انسانی می داند ؛ قانون اساسی، با الهام از هابس و بنتام که دنبال راه حل ””"فرماندهی و تکنوکراتیک" مسئله می بودند ، و البته روسو که فرد را در کلیت جامعه حل می کرد ، ”خوشبختی عمومی را غایت و در واقع وظیفه جامعه می شمارد . اینکه کدام دیدگاه آینده بزرگتری داشته ”است نیاز به جستجو ندارد . )”

”* * *”

” در فرایافت خوشبختی ، مسئولیت نهفته است و مسئولیت با خودش بلندپروازی می آورد . ولی سقف ”پروازها متفاوت است . بیشتر جامعه ها ، مانند بیشتر مردمان ، زندگی را همان گونه که هست و پیش آمده ”است و می آید می زیند و نیازی به یک ایده برانگیزنده حس نمی کنند . نظام ارزشی یک جامعه واپسمانده ، ”یک کشور نوعی جهان سومی، برضد بلند پروازی عمل می کند. مردم در همه جا زندگی آسوده ورفاه می ”خواهند ؛ ولی در جاهائی، بیش از آن را آرزو دارند ــ افتخار، قدرت و نفوذ ، سرمشق قرارگرفتن . ”

” ما دراین چرحشگاه تاریخی که درکار زدودن جمهوری اسلامی و جهان بینی آخوندی از پیکر ملی هستیم ، ”پس از این نمایش دل به همزن نادانی و تبهکاری ، آینده ای داریم و می باید به آن بیندیشیم . در موقعیت ما ”ویژگیهائی هست که که نمی گذارد بهر چه پیش آید خوش باشیم . برای مردمی با پیشینه تاریخی و فرهنگی ”ما خوشبختی و مسئولیت و بلندپروازی ، واژه هائی سه هزار ساله اند . هنگامی که سه هزاره پیش در جامه ”ایرانی خود پا به تاریخ گذاشتیم ، بیشتررویکردهای ( اتی تود ) انسان مدرن را ، جز در کنجکاوی انتلکتوئل ”وشوق راه جستن به حقیقت ، می داشتیم . اگر الزامات اداره چنان امپراتوری در آن زمان مجالی به ”دمکراسی دولت-شهریونانی در نظام سیاسی ما نمی داد ، در آزاد منشی و رواداری و پرهیز از برده ساختن ”انسانها و جلوگیری از قربانی انسان و احترام به حقوق زنان از یونانیان نیز فرسنگها پیش می بودیم و از ”جمله مانند آنها بیگانگان را بربر نمی شمردیم . ما تنها دینی را در جهان که انسان را نه تنها مسئول خود ”بلکه مسئول پیروزی خداوند و نیروهای الهی می داند بوجود آورده بودیم .”

” خوشبختی که یک ایده محوری تمدن باختری است در زرتشت نخستین پیام آور خود را یافت . او ”سرودخوان نیکوئیها و زیبائیهای زندگی این جهانی بود و مردمان را نه به گردآوری توشه آخرت ، که به ”ساختن بهشت زمینی، می خواند . داریوش هخامنشی در شکر گذاری خداوندی که او را شاه آنهمه ”سرزمینهای دور و نزدیک کرده بود از این بیشتر نیافت : "خدای بزرگ است اهورا مزدا که این آسمان و ”زمین را آفرید ، که مردم را آفرید ، که شادی را برای مردم آفرید..." یک شاهکار ادبی ، شاید کوتاهترین ”شاهکارادبی جهان .”

” ما که زمانی همه اینها را داشته ایم - درهمین سالهای پیش از انقلاب نیز ایران سرمشق کشورهائی می بود ”، مانند مالزی ، که راه تند توسعه اقتصادی و اجتماعی را برگزیده بودند ــ درآینده خود جه می خواهیم ببینیم ”؟ هشتاد سالی پیش زنده کردن افتخارات باستان آرزوی ایرانیان شده بود ؛ سوم شهریور آن خواب را به ”بیداری سختی انداخت . سی سال پیش می خواستیم پنجمین قدرت غیر اتمی جهان بشویم ؛ بیست و دوم بهمن ”آن قدرت را " مثل برف آب" کرد . بیست سال پیش بلند پروازی گروههای فرمانروای ایران در صادرکردن ”انقلاب اسلامی و رسیدن به قدس از راه کربلا بود که با سرکشیدن جام زهردر شنزارها و تالابهای مرزی ”عراق فرو رفت .”

” در پیرامون فرهنگی و چغرافیائی غم انگیز ما تقریبا هرچه هست گریختنی است . بدا به حال ما اگر باز ”بخواهیم خود را از آنان بشمریم . تنها ترکیه است که یکبار دیگر در صد و پنجاه ساله گذشته سخن بدرد ”خوری برای ما دارد . بخش مهمی ازجامعه ترکیه می کوشد به اروپا بپیوندد واین از نظر روانشناسی کمک ”بزرگی برای ماست . جهان اسلامی- خاورمیانه ای هنوز در مرحله پیش از کشف خوشبختی به عنوان ”غایت زندگی است. چیرگی مذهب بر تفکر، وافتادن بختک گذشته بر اکنون و آینده ، توده های عرب را در ”خفقان هزار ساله ای نگه می دارد که برخلاف ترکیه و بویژه ایران پایانی برای آن نمی توان دید ( ایران با ”همه حکومت ارتجاعی مذهبی ، تنها جامعه عرفیگرای جهان اسلام است ، و همین بس که خود را از جهان ”اسلام بیرون بکشیم و دیگر خود را با اسلام تعریف نکنیم . معنی عرفیگرائی جز این نیست ) .”

” بینوائی این فرهنگ اسلامی-عربی را از بسا شاخصها می توان دریافت . اما یکی از آنها ، آشکارترینش ، ”بس است : اندک بودن سرمشق های بزرگ انسانی ، مایه های الهام ، نامهائی که بویه پیشتر و بالاتر رفتن ”را درمردمان بویژه در جوانان برانگیزند . مردان و زنان بزرگ در کشورهائی که امروزجهان اسلام ”شناخته می شوند بسیار بوده اند . امابیشتر آنان در واقع به این جهان عربی-اسلامی وصله شده اند و بهمین ”دلیل از میانشان کسانی که بتوانند از صافی راست آئینی مذهبی بگذرند و مهر قبول مراجع سیاسی و مذهبی ”را بخورند چندان نیستند . عرصه چنان تنگ است که در یمن به دختران دبستانی می آموزند که ملکه سبا ”را که نامش در قرآن آمده است به عنوان سرمشق خود بشناسند و در ایران برای نامگذاری اسلامی لشگرها ”و قرارگاههای سپاه پاسداران درمانده اند . صدها میلیون انسان با یکی دو کتاب و چند نام و یک خاطره ”تاریخی دستکاری شده دوردست ، رویاروی چالشهای جهانی رفته اند که در هر سالش بیش از صد سال آنها ”می آفریند .”

”* * *”

” ما یک نسل پیش خواستیم آینده خود را به این خاطره تاریخی ببندیم و فرهنگ خود را با آن مرده ریگ ”زنده کنیم ، و مرگ آوردیم ونه ازآن کمتر، ابتذال و بینوائی مادی و معنوی شرم آور. ایده برانگیزنده ما در ”شهادت بیان شد که جوازهر تبهکاری و حماقتی است؛ و نظام ارزشی ما در وانهادن مسئولیت فردی و ”سیردن سررشته کارها به نیروهای غیبی خلاصه شد که با انداختن سفره وسینه زنی و دست یازیدن به ”ضریح و خوردن آجیل ، مشکل گشائی می کنند ــ که اگرهم حاجت نیازمندان برنیاید ، بهرحال منظور ”فرمانروایان دستاربسربر می آید . استقلالی که به نامش آنهمه زیان مالی و سیاسی به کشور زدند ، درفضای ”دگرگون شده جهان پس ازجنگ سرد که استقلال ، کالائی ریخته برسر بازار شده بود ، ایران را به جائی ”رساند که مردم نرخ سبزی و میوه را با دلار می سنجیدند . کشندگان سادات ، افتخارات ملی ما بشمار رفتند ”و نام کشتگان ناشناس و بیهوده یک جنگ تهاجمی شکست خورده زینت بخش کوچه و خیابانهای امت ”شهیدپرور شد . ( از امت شهید پرور جز شهید شدن چه هنری ساخته است ؟ )”

” اینهمه حتا در گرماگرم انقلاب و جنگ بر ایرانی گران می افتاد . ما نه این افتخارات را لازم داریم نه ”دریوزگی از سوریه و سازمانها تروریستی عرب را ــ دریوزگی که به بهای پرداخت های گزاف به آنها می ”شود ــ نشانه قدرت ملی خود می دانیم ، نه زور شنیدن از قدرتمندان را استقلال می شناسیم . اسلام و ”حکومت اسلامی و آخوند و جهان بینی آخوندی آنچه داشته است با قدرت تمام به مردم ما عرضه کرده است ”و دیگر پاسخی برای این پرسش که ما در این دنیابه چه کاریم ندارد .”

”* * *”

” از ایرانی نمی توان انتظار داشت که بی آرمان ، بی بلندپروازی ، باشد . ما به عنوان یک ملت نمی توانیم ”سرمان را پائین بیندازیم و زندگی خود را بکنیم . تاریخ ، وبهمان اندازه ، جغرافیای ایران دست از ما ”برنمی دارد . در سراسر سده نوزدهم و بخش بزرگتر سده بیستم ، جغرافیا بود که سرنوشت ما را تعیین می ”کرد . از هنگامی که توانستیم به برکت سیاست خارجی استثنائی محمد رضا شاه از دهه چهل سده گذشته ”مسئله حیاتی سیاست خارجی و امنیتی ایران را حل کنیم و خطر همیشگی از شمال عملا برطرف شد ، وزن ”خفه کننده تاریخ ، تاریخ بد انتخاب شده ، بر سیاست و فرهنگ ما افتاد . ما بخش به بن بست رسیده تاریخ ”مان را آرمان خود ساختیم . درحالی که پس از صد سال آزمون و خطا و بیراهه و نیمه راهه رفتن داشتیم ”سرانجام به شاهراه تمدن باختری نزدیک می شدیم ، تصمیم گرفتیم باز پاره ای از جهان اسلامی بشویم . ”

” اکنون به حالی افتاده ایم که برای پدران صد سال پیش ما چندان نا آشنا نمی بود . اما نقش تاریخ و ”جغرافیای ما بسیار تفاوت کرده است . تاریخ دیگربرای ایرانی ، تنها هزار و چهارصد سالی نیست که ”گذشته از بخش کوچکترخود به کار آینده ما نمی آید . با افزایش آگاهی و زیر تکان بیدارکننده انقلاب و ”حکومت اسلامی آخوندی ، مردم آموخته اند که دیگر در پی زیستن تاریخ نباشند و بهتر می دانند که چه ”درسهائی از آن بگیرند ( اسلامی و آخوندی هردو یکی است ؛ جلوه راستین اسلام در قدرت ، آخوندی است ”؛ آخوند است که در حفظ ظواهر شریعت بیشترین سود پاگیر را دارد و ظاهر شریعت است که در حکومت ”اسلامی است همه چیز است ) . ”

” جغرافیای ما که برای نسلهای پیاپی ، لعنتی شمرده می شد امروز بزرگترین فرصتی است که داریم . ””(وضع ما بی شباهت به لهستانی های آن زمان نبود . ظریفان می گفتند برتابلو بزرگ آویخته بر دروازه ”ورشو نوشته است "آماده معاوضه حاکمیت استفاده نشده با محل بهتر" ) . در سرتاسر منطقه پهناوری که ”یک سرش اورال است و سر دیگرش خلیج فارس ، جای یک اقتصاد پویا و یک فرهنگ زاینده خالی است . ”آسیای مرکزی و ایران یکبار دیگر می توانند در یک فضای اقتصادی و فرهنگی بهم بپیوندند . ایران ”باردیگرمی تواند یک شاهراه بین المللی بشود و چیزهائی هم برای گذار از آن درمیان باشد . توده های ”بزرگی که در آسیای مرکزی و قفقاز و افعانستان دارند به یک معنی پا به جهان می گذارند ، ایران پس از ”جمهوری اسلامی را که همچون فنری رها شده ، سرشاراز انرژی خواهد بود برای رسیدن به بقیه دنیا ، به ”زندگی بهتر، لازم خواهند داشت . ”
” ”
” ایران میان دو دریا با سیزده همسا یه ، ازجمله در آن سوی خلیج فارس ، بهترین ژئو پولیتیک یا سیاست ”جغرافیائی را از شبه قاره تا مدیترانه در این منطقه دارد . همه راهها می تواند، و در شرایط عادی می باید، ”از آن بگذرد . زایندگی فرهنگ وتوانائی بالقوه اقتصاد ایران رقیبی در این گوشه دنیا برای خود نمی شناسد . ”ایران ناگزیر است آینده بزرگی داشته باشد . چشمه ای است که هزارها سال همچنان جوشیده است . مانند ”چین و هند است که هر چه بشود ، نیروی درونی شگرف آن هست ؛ صد سال و پانصد سال رکود تاثیری در ”آن ندارد و در نخستین فرصت از هر سو سرازیر می شود . ایران بسیار کو چکتر از چین و هند است و ”بزرگی آن تنها در همکاری نزدیک با دیگران خواهد بود . گردش روزگار بار دیگر ایران را در مرکز ”منطقه طبیعی ما قرار داده است . آسیای مرکزی و قفقازباز با ما می توانند مستقیما و از نزدیک دادوستد ”داشته باشند . ما بسیاری از آنچه را لازم داریم از یکدیگر می توانیم بگیریم و از مجموع ما بازاری پدید ”خواهد آمد که در شمارمردمان و قدرت خرید و ظرفیت توسعه چیزی کم نخواهد داشت . ”

” در خاور ما جین و هند ، با همه دسترسی جهانی خود ، به این مجموعه اقتصادی که به زور جعرافیا دارد ”برگرد هم می آید نیازمندند ــ چه از نظر ارتباطی و چه اقتصادی ، از بازار دادوستد تا منبع انرژی . "راه ”ابریشم" افسانه ای بار دیگر واقعیتی در دسترس است و ایران در قلب آن قرار دارد . امکانات رشد برای ”همه ما نامحدود ، و به قول انگلیسی ها حدش به آسمان است . آنچه ما به عنوان یک ملت کالاساز و ”بازرگان ، نوجو و تشنه آموزش ، و نشسته برمنابع اندازه نگرفتنی ، در چنین فضای مناسبی لازم داریم ، ”همت شایسته اینهمه موهبتهاست : بلندپروازی همراه با اراده رسیدن وانجام دادن . ”

” ایرانی ، مانند هر ملتی که مغلوب تاریخ وجغرافیای خود نشده است ، به این معنی که موقعیتهای ناسازگار ”را دوام آورده است و از آفرینندگی باز نایستاده است ، شایستگی بهترین سطح تمدنی را دارد که بشریت به ”آن رسیده است . ما بیش از هر ملتی در تاریخ جهان نماینده پیروزی بر چغرافیا بشمار می رویم . از چهار ”راه دوهزار ساله هجومها تا سده پانزدهم ، به کشور پوشالی میان دو امپراتوری اروپائی در سده نوزدهم ، ”و غنیمت جنگ سرد در سده بیستم ، جغرافیای ما در بیشتر تاریخ ما در قصد جان این ملت بوده است . ”تاریخ ما نقشی مهربانتر از این نداشته است و از هزار و چهارصد سال پیشن برضد عنصر ایرانی و غیر ”مذهبی ما عمل کرده است ، تا چائی که امروز در سده بیستم گرفتار چنین حکومت باور نکردنی هستیم . ”

” ناگفته پیداست که آرزوهای ملی ما در گذشته تناسبی نه با ظرفیت و توانائی بالقوه ما داشته است و نه حتا ”نیازهای فوری ما را برآورده استند . از این میان" بلندپروازی" بازسازی جامعه بر الگوهای اسلامی و ”بسیج مسلمانان در زیر درفش "انقلاب باشکوه" یک نکبت تمام عیار بوده است و هر بازاندیشی آینده ما می ”باید از همین جا آغاز شود. ما به پائین ترین سطحی که می شد فرو غلتیده ایم و برای بالا کشیدن خود می ”باید از آنچه ما را به این روز انداخت فاصله بگیریم . یک نگاه به سخنان سیاستگران و روشنفکرانی که ”هنوز دلمشغولی شان پیش انداختن گرایش ملی مذهبی است و تاخت و تازشان در میدان سیاست و اندیشه ، ”به اصلاح دینی ختم می شود نشان می دهد که چه اندازه کار داریم .”

” رستگاری ما در بزرگی و تمایز ما خواهد بود ،‎ ‎در والائی ”excellence” ”‎ ‎جامعه و سیاست و فرهنگ ، و ”زایندگی اقتصادی که کمک کند وهمه مردمان این منطقه را بالا بکشد . پس ازیک دوره طولانی که سطح ”پائین اندیشه و اخلاق در راهنمایان فکری و سیاسی ، جامعه ما را از شناخت والائی ، از میل رسیدن به ”بالاترین وبهترین ناتوان کرد و همت ملی ما را به پستی کشانید ، شناخت والائی و رسیدن ”‎ ‎به آن ، ایده ”برانگیزنده ای است که ما را از گذشته و پیرامون نزدیک خودمان بدر خواهد آورد‎ ‎”. ما ملت قابل ملاحظه ”ای هستیم . از سه هزار سالی پیش بر جهان دور و نزدیک تاثیر گذاشته ایم . درطول همین نسل بسیاری ، ”از ما ادب آموختند وبیش از اینها خواهند آموخت؛ وبسیاری به دنبال‎ ‎” ما خود را به چاه انداختند .”

” در ما آن اندازه مایه هست که هنوزبتوانیم به بسیاری دستاوردها شناخته شویم و بسیاری سهمها در ”پیشرفت بشریت بگذاریم . باید با همه نیرو به بالاترینها برسیم و در جاهائی از بالاترینها نیز درگذریم . اینها ”رویاپروری ولاف بیهوده نیست . چند ملت درزیر چنین حکومتی می توانند اینهمه جوشش انرژی و ”سرزندگی از خود نشان دهند ؟



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites