حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

از جنگل «هابسی» به موزائیک پلورالیستی

 

”هیچ سیاستگر یا روشنفکر ایرانی در بیرون نیست که پیوسته با مسئلهء همبستگی مخالفان رژیم روبرو ”نباشد. در کمتر سخنرانی یا گفت و شنود مربوط به مبارزه است که مردم از سخنران پرسشی در این ”باره نکنند: در زمینهء همکاری نیروهای سیاسی در مبارزه با جمهوری اسلامی چه کرده اید؟ این ”پرسشی است که درهر گفتگو با مقامات یا روزنامه نگاران خارجی نیز پیش می آید. موضوعهائی مانند ”وضع رژیم و آیندهء ایران خودبخود به نقش نیروهای مخالف و ناتوانی آنها از کارکردن با یکدیگر می ”کشد. ”

” برای بسیاری ممکن است این توجهی که مردم و ناظران بیگانه به همکاری گرایشهای سیاسی گوناگون ”نشان می دهند اهمیتی نداشته باشد. مبارزان و مخالفان جمهوری اسلامی، بیشتری مبارزهء خودشان را ”می کنند و کاری به آنچه بیرون از حلقه ارتباطات شان می گذرد ندارند. خوکردن به جهان تبعید و ”دورافتادن از ایران و ایرانیان در آنها چنان پیشرفت کرده که به آسانی می توانند جز خودشان را ”فراموش کنند. نمونه های این جدا افتادگی را در سرتاسر طیف نیروهای مخالف می توان نشان داد و ”فهرستی ملال آور خواهد شد. ”

” درحالی که اکثریت بزرگ مردم ایران خواهان برچیده شدن حکومت آخوندی هستند، کسانی دربیرون ”به نام میانه روی و مبارزه مسالمت جویانه درپی راه انداختن جبهه اصلاحات هستند والبته هرهمسوئی ”آنان را با هم پیمانان و عوامل رفسنجانی می باید تصادفی شمرد. این کاملا اتفاقی است که ملی مذهبی ”های نهضت آزادی درعین حال سر حلقهء ائتلاف سروران مسالمت آمیز، و جبههء بسازوبفروشی تازهء ”رفسنجانی بشمارمی روند. رفسنجانی نیز درمسالمت جوئی مشهورش به اندیشهء اصلاحات به رهبری ”خود افتاده است و دارد ائتلافی از تکه پاره های مانده از دوم خرداد، و همدستان پیشین خود، ”و"خانواده"اش در مافیای سیاسی ـ مالی، و نهضت آزادی همیشه آماده خدمات دلالی سیاسی، برای آیندهء ”پس از خاتمی بی اعتبار سرهم می کند . گروهی از مسالمت جویان دوم خردادی در بیرون می توانند ”چنان سفره ای را رنگین تر کنند. اما مسالمت جویانی که خود را به چنان ائتلافی می بندند به یاد داشته ”باشند که ده سال پیش با چه امیدی به دنبال اصلاحات و عملگرائی و میانه روی رفسنجانی افتادند و رها ”نکردند تا میکونوس، آنان را به شرم و بی اثری محض انداخت.”

” این مسالمت جویان که اندک اندک از نام مخالف نیز فاصله گرفته اند در حلقهء کوچکی بسر می برند ”که علت وجودی اش نه ستیز با جمهوری اسلامی بلکه دشمنی، هنور دشمنی، با پادشاهی پهلوی است. ”تنها اگر آخوندها باز جائی درحاشیه ها به آنان بدهند! بقیه اش، هرچه در این بیست و سه ساله شده ”است، همهء "محصولات فرعی" انقلابی که هنوزباشکوه است، ( یکی از کوشندگان خونریز انقلاب که ”خود قربانی ماشین خونریزی دست ساخته اش شده است ویرانی ایران و ازهم گسیختن جامعه را چنین ”می نامد ) اهمیت ندارد. انقلاب باشکوه، پادشاهی پهلوی را برانداخت وفعلا همین دستاورد برای زندگی ”هائی که اگر از ویران کردن زیاد آمد در توجیه گذشت، بسنده است . برای آینده هم شاید جبهه تازهء ”اصلاحات از دو جبهه پیشین دست و دلبازتر تر باشد. بار نخست که، رفسنجانی وعدهء دوری داد و ”وفائی نکرد. بار دوم هم دوم خردادیها کلاههائی را ا زخود نگهداشتند و کلاههای بسیار دیگری گذاشتند ”و چیزی به آرزومندان بیرون نرسید. شاید کرم رفسنجانی این بار به یاری بقیهء آن زندگیها بیاید.”

” درسوی دیگر، گروهی ، ازکمترین باد موافق ، به سرمستی پیشین بازگشته است ؛ خود را برفراز ”می بیند و خون می خواهد و غنیمت، و بستن پرانتز بیست و چند ساله و بازگشت به گذشتهء باشکوه. ”آنچنان به "کبر و عجب و بطر"افتاده است که دیگر به قول عنصری" زمانه را و فلک را به کس ”نمی شمرد." فهرست بلندی که هر روز درازتر می شود از خائنان و جنایتکاران و فریب دهندگان و ”فریب خوردگان و هرکس خودی نیست در دست دارد. آیندهء آرمانی اش را از هم امروز به نمایش ”می گذارد: یک نظام بسته، سیاستی که عوامفریبی خمیرمایهء آن است و خشونت زمینهء آن و کارش ”بی دشمن داشتن و هر زمان دشمنی را بدین منظور تراشیدن نمی گذرد؛ فاشیسم در صورت تازه تری از ”آن.”

” مردم ایران ، چنانکه در هر جا می توان دید، به ایرانی دور از استبداد و خشونت و خونخواهی ”می اندیشند. افراطیان و خونخواهان بازار خود را دارند ولی در یک فضای باز، و دست کم در ”شرایطی که قدرت در دسترس نیست گرمی این بازارها زودگذراست. به بیشتراین کسان می باید هرچه ”می خواهند طناب داد. پیکاربا تعصب و یکسونگری و درراه آرمانهای دمکراسی لیبرال بستگی به بالا ”و پائین بودن شمار موافقان و مخالفان ندارد . مسئله دراین است که چه کاری درست است. ”برامرنادرست نیز می توان گروههائی راچند گاهی گرد آورد. عمده آن است که سیستم مصونیت ”جامعه خوب کارکند؛ و سیستم مصونیت، روشنفکران و سیاستگران روشن بینی هستند که هرکدام در ”میدان عمل خود، صرفنظراز برنامه و دستورکارسیاسی شان، روحیه و کارکردهای دمکراتیک را پیش ”ببرند. دریک فضای باز، چنان روشنفکران و سیاستگرانی همواره درپایان برنده اند. یک سیاست ”دربرگیرنده و غیرجنائی، به این معنی که مفهوم جرم سیاسی ازفرهنگ و نظام قضائی اش زدوده شود و ”دگراندیشی، هنجار ( نرم ) سیاست باشد و جنایت و خیانت مانند باران برهرکه خودی نبود نبارد، با ”طبیعت جامعه های بشری که یکسان نیستند سازگاری دارد. از اینجاست که دمکراسی، سرنوشت همه ”جامعه هاست و همه در راه آنند ــ هرچه طول بکشد.”

” زمانهائی بود که شمار چنان روشنفکران و سیاستگرانی که آمادهء چالش کردن روحیه عمومی باشند ”در میان ما به انگشتان دست نمی رسید. تا همین چند ساله به دشواری می شد آنان را از"فضای حیاتی" ”ونهانگاه های فکری شان بیرون آورد. برای بیشترشان ازدست دادن دوستان و پیروان، و بی بهره ”ماندن از "گروه پشتیبانی" جانشین ناپذیر در فضای تبعید ناممکن می نمود. حسابگرترهاشان حاضر ”نبودند زمینه خود را درایران، اکنون و پس ازجمهوری اسلامی، با همگامی با مخالفان فکری خویش ”خراب کنند. سرجاهاشان مانده بودند و زمان به تندی برآنها می گذشت و ایران هر روز ویرانتر می شد.”

”* * *”

” بسیار گفته اند که نبود یک جایگزین alternative برای جمهوری اسلامی به ماندگاری اش کمک ”کرده است. با آنکه ماندگاری رژیم اسلامی بیش از همه به آمادگی اش به نابود کردن ایران و قربانی ”کردن ایرانی برمی گردد این سخن یکسره بی پایه نیست. بودن یک جایگزین باورپذیر credible دست ”کم بهانه های بی عملی را ازبسیاری می گیرد وانگیزه های فراوان عمل ومبارزه برای بسیاری پدید ”می آورد. اما رابطهء جایگزین با سرنگونی رژیم هرچه باشد تردید نیست که کوشش برای پدیدآوردن آن ”یک تکان تاریخی به سیاست ایران خواهد داد. طبیعت مبارزه ما چنان است که پیروزی در آن بی ”بازسازی سیاست درایران نخواهدشد و اگر بشود پیروزی نخواهد بود. ”

” جمهوری اسلامی هرچه باشد حکومت آسانی برای سرنگون کردن نیست. بسیج نیروئی که بتواند آن ”را در یک خیزش ناگهانی همگانی یا فرایند تدریجی دگرگونی به زیر بکشد کار بسیار جدی درهمه ”زمینه ها می خواهد. چنان نیروئی نمی تواند یکپارچه باشد. جامعه ما پس از صد سالی کشاکش و ”دشمنی که بویژه در پنجاه ساله اخیرش تا وحشیگری رفته، طیف گیج کننده ای از مکتبها و گرایشها و ”منافع است . برخوردها به اندازه ای تند ومیدان اختلافات به اندازه ای فراخ است که هیچ نیروئی از ”یکپارچه کردن شان بر نخواهد آمد. حتا جمهوری اسلامی با ترکیب فرهمندی بیمانند، که نه هرگز ”تکرار خواهد شد و نه هرگز می باید گذاشت تکرار شود، و فشار و خشونت بیکران، نتوانست جز اندک ”زمانی جامعهء سیاسی ایران را که همچنان یک جنگل "هابس"ی است ــ "انسان، گرگ انسان" ــ ”مبتلای وحدت کلمهء خود کند. هیچ نیروئی را، درافق دوردست نیز، نمی توان دید که بتواند از این ”جنگل، باغ عدن بدر آورد؛ واصلا باغ عدنی در کار نیست و هر جا خواستند آن را بسازند به "گولاگ" ”رسیدند ــ از نوع کمونیستی اش گرفته تا نوع اسلامی آن.”

” ازاینجاست که هدف مبارزهء ما با خود مبارزه یکی می شود. برداشتن جمهوری اسلامی به منظور و ”مستلزم درآوردن این جنگل "هابسی" به یک موزائیک پلورالیستی است، که متمدنانه ترین و ”کارامدترین صورت بندی سیاست و اجتماع است. در چنان موزائیکی تکه ها به یک اندازه و صورت ”نمی مانند و تصویر همواره در حرکت است ولی تکه ها درکنار هم اند ویکدیگر، و سرانجام، سراسر ”تصویر را ویران نمی کنند. تلاش برای رسیدن به این اندازهء پیشرفت هم اکنون درایران به رغم ”سرکوبگری و دربیرون به رغم آزادی آغازشده است، و هردو جای امیدواری دارد. نه زدن و بستن و ”کشتنهای درون می تواند جلوش را بگیرد، نه دست بازی که در بیرون می تواند از"آزادی" اش استفاده ”و هر چه را بخواهد ویران کند. ”

” رسیدن به پاره ای توافقهای اصولی و یک طرح کلی برای دمکراسی در ایران برای بسیاری از ”سیاستگران و روشنفکران دردرون و بیرون هرروز ضروری تر جلوه می کند. از سوئی نیروهای ”سیاسی در گوناگونی و تفاوتهای خود که تا دشمنی می کشد نمی توانند هم با جمهوری اسلامی وهم با ”یکدیگر بجنگند؛ و از سوئی برداشتن یک جنگل و گذاشتن جنگلی دیگر بجای آن، هدف مبارزه نمی ”تواند باشد ــ مگرآنکه همچنان در جهان وحشیانهء خود بسر ببریم و قدرت را غایت سیاست بدانیم. ”اگرسیاست برای آن است که آدمیان به بالاترین درجه فضیلت که در توانائی آنهاست برسند، به این معنی ”که بیشتر به یاری فضیلتهای خود پیش بروند تا به یاری معایب خود، چنانکه در جهان سوم اسلامی و ”خاورمیانه ای ما بوده است؛ واگر قدرت نه هدفی به خودی خود بلکه وسیله ای برای ساختن چنان جامعه ”ای شمرده شود، آنگاه نمی توانیم مسئله را صرفا دربرداشتن جمهوری اسلامی یا موقعیت خودمان ”دربرابرآن ببینیم. از ما و جمهوری اسلامی مهمتر نیز اموری هست. ”

” برای آنکه به چنین مرحله ای برسیم که بتوانیم از امکان همگرائی پاره ای نیروهای سیاسی و ”نمایندگان شان سخن بگوئیم بسیار، و بیش از اندازه، انتظارکشیده ایم. هرچه زودترمی شد ، فرصتهای ”کمتری ازدست می رفت. اکنون که زمان برما و جمهوری اسلامی هردو پیشی می گیرد ــ ما از هر دو ”سو، گودالی را که میان مان افتاده است هر روز با پیکرهای در کفن پیچیده پر می کنیم و جمهوری ”اسلامی با دستهای به خون آغشته، گودال خودش را ژرفتر می کند ــ می توانیم از آخرین فرصتهائی که ”مانده است برای عادی کردن سیاست در ایران بهره گیریم. گودالی که ما را از هم جدا می کند ناچار پر ”می شود و توده دهها میلیونی جوانانی که بیخبراز عوالم ما به اکنون و آینده شان می اندیشند از روی آن ”خواهند گذشت. چه بهتر که خودمان، باز مانده نسلهائی که پنجاه سال گذشته را بیشتر به باد دادند، از آن ”بگذریم و در یک فضای عادی سیاسی که پر از اختلاف و کشاکش و موافقت نکردن و موافقت کردن ”برموافقت نکردن است، در فضائی که با اینهمه همکاری را در جاهای اساسی میسر می سازد، برای ”بازسازی ایران باهم در حدودی کارکنیم.”

”* * *”

” درهر بحث از همکاری و همبستگی و همرائی میان آنها که با هم اختلاف دارند و اختلاف شان را هم ”نگاه می دارند گفتگوی خسته کننده پادشاهی و جمهوری پیش می آید؛ زیرا ( آیا باورمی توان کرد؟ ) ”گودال در اینجا از همه ژرفتر است. هنوز پادشاهی، اگرچه مشروطه و پارلمانی، با استبداد یکی شمرده ”می شود و بازگشت آن را پایان دمکراسی در ایران قلمداد می کنند. اما گذشته از نمونه های پادشاهی ”دمکراتیک ( به نسبت بسیار فراوانتر از جمهوریهای دمکراتیک ) اساس مسئله این است که جامعه ”ایرانی پس از جمهوری اسلامی آیا ظرفیت دمکراسی خواهد داشت یانه. اگر نداشته باشد جمهوری ”دمکراتیک را نیز نگه نخواهد داشت و اگر داشته باشد از درآمدن پادشاهی به استبداد نیز جلوگیری ”خواهد کرد. نمی توان تصورکرد که جامعه همهء اسباب دفاع از دمکراسی را داشته باشد ولی تنها به ”استبداد پادشاهی ببازد؟”

” پرزورترین استدلال مخالفان آن است که پادشاهی با توجه به پیشینه اش برای رشد دیکتاتوری ”مساعدتر خواهد بود. ولی جمهوری نیز بهترین نسخه برای دیکتاوری نظامی و حکومت ارتشیان است. ”اگر سیستم مصونیت جامعه کارنکند جمهوری زودتر به رنگ دیکتاتوی ژنرالها و سرهنگان کودتاگر ”درخواهد آمد، چنانکه در اکثریت بزرگ جمهوریهای جهان است. پادشاهی اتفاقا یک خط دفاعی ”اضافی دربرابر ژنرالها و سرهنگانی بوده است که همواره آماده اند در نقش رهانندگان ملت هویدا شوند. ”در تجربهء خود ما شصت سالی پیش، دمکراسی تنها درنام و منحصر به طبقه کوچک سیاسی آن زمان، ”به بن بست رسیده بود و از دو راهی که بر آن گشوده شده بود ــ جمهوری برپایهء دیکتاتوری نظامی و ”پادشاهی برپایهء دیکتاتوری نظامی ــ دومی را برگزید. اگر جمهوری پیروز شده بود کمترین تفاوتی با ”ماهیت پادشاهی که از آن پیکار بدر آمد نمی کرد. بجای این بحثهای تمام نشدنی می باید دراندیشه ”نیرومند کردن سیستم مصونیت نظام سیاسی بود که از هرسو دست تطاول برآن دراز خواهد بود. ”

” سیستم مصونیت به معنی همرائی ( کانسنسوس ) برسر دفاع از ارزشها و عملکردهای دمکراتیک ”پیکرهء سیاسی‎ body politics ‎” و بویژه طبقهء سیاسی ــ سیاستگران و روشنفکران ــ است. این ”همرائی اگرتنها در سخن باشد اثرچندان نخواهد داشت. در انقلاب اسلامی، آزادی از زبانها نمی افتاد ”ولی هرگروه "آزادیخواه" آماده بود با خمینی برضد "آزادیخواهان" دیگر معامله کند و "آزادیخواهان" ”اگرهم خود به عوامفریبی دامن نمی زدند از سوار شدن بر موج آن پرهیزی نمی داشتند. همرائی به ”معنی تعهدی به پیشبرد جامعه است که دشمنی و کینه جوئی و پشت کردن به اصول را از اختلاف ”نظرجدا می کند؛ وبه افراد توانائی آن را می دهد که سود کوتاه مدت را فدای منافع درازمدت کنند. ”کسانی که برای همرائی با دیگران از آنها، پشت کردن به عقایدشان را شرط می گذارند ــ حتا اگر در ”اصول با آنان مشکلی نداشته باشند ــ برای خود امتیازی قائل هستند که معلوم نیست چه کسی به آنها داده ”است. ”

” در طبقهء سیاسی ایران در بیرون مسئلهء اصلی، احساسات ناموافق پردامنه ای است که برعموم دست ”در کاران چیره است. این احساسات رویهمرفته جنبه شخصی ندارد؛ یک "آنتی پاتی" متقابل گروهها و ”کسانی است که هرکدام دیگری را گناهکار می دانند. نگرش یکسویه به تاریخ همروزگار ایران و ”تکرار کلیشه ها بجای آزاداندیشی، فضائی شبه مذهبی در سیاست پدید آورده است. امتیازی که بدان ”اشاره شد از این رویکردها برمی خیزد. جماعتی دردیگران به چشم گناهکارانی می نگرند که با ”اعتراف و توبه می باید به دامن پاک آنها بازگردند. نیاز به آشتی با تاریخ و ملی کردن تاریخ همروزگار ”ما و" بخشودگی (عفو) متقابل عمومی" که این نویسنده از بیست و یک سال پیش در"دیروزو فردا" ”برآن اصرارورزیده است از اینجاست. چنین رویکردی نه تنها یک نسل روشنفکران و سیاستگران ”ایران را از پیکار مشترک برای پیشبردن ایران و رساندنش به جای بلند شایسته خود باز داشته، بلکه ”سراسر اشتباه بوده است. نه "گناهکاران" همه چنانند که تصویر می کنند نه دامنها چنان پاک است که ”بازگشت داشته باشد.”

” در کنار گره پادشاهی و جمهوری، این یک گره دیگر است که نمی گذارد اینهمه استعداد و میهن ”دوستی برای آزادی و بازسازی ایران بکارافتد. بیست و چهار سال، آنهم بیست و چهار سال جمهوری ”اسلامی، برای مرور زمان هرگناهی می باید بس باشد. این زنان و مردان هوشمند و حساس که عمری ”را در امرعمومی صرف کرده اند آیا هنوز نیاید یکدیگر را مشمول چنین مرور زمانی بشمارند و دست ”از کوبیدن یکدیگر با استخوانهای مردگان بردارند؟ خیال می کنند زمان جاودان با آنهاست؟ مایهء ”شگفتی است که بیست و چند سال تکرار همان سخنان ، خستگی نیاورده است و بیست و چند سال ”بی اثری به کندوکاوی در روانها راه نبرده است. "ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول؟"”

”* * *”

” این روزها گفتگوی همبستگی و همکاری باز بالا گرفته است. دست کم به سه ابتکار در سطح گسترده ”و یک دوجین تلاش در سطح محلی می توان اشاره کرد. همبستگی ایده ای است که زمانش رسیده ”است، و ایدهء درستی است. ولی اینهمه دلیل نمی شود که آن ابتکارات به جائی برسد. مسئله در پیام ”همبستگی نیست. پس از اینهمه بحثها دیگر اختلافی در اصول نمانده است و به آسانی می توان متنی ”نوشت که نظر بیشتری از کسان را درخود داشته باشد. مشکل در پیام آوران است. اگرفراخوانان یا ”فراخواندگان اعتبار چندان نداشته باشند کسی به فراخوان اعتنا”‎ ‎نخواهد کرد. این مشکلی است که آن ”ابتکارات نمی خواهند درنظر بگیرند. همبستگی به معنی گرویدن به فرهنگ سیاسی دیگری است و با ”بندوبست یا سرهم بندی نمی توان به آن رسید.”

” ابتکاراتی که در سطح محلی جریان دارند به دلیل بی ادعائی خود وتوجه شان به کارهای عملی، ”کامیابی بیشتری داشته اند. در کار همبستگی می باید از بخود بستن عناوین پرآب و تاب خودداری کرد. ”رهبری و اداره با عنوان بدست نمی آید و چنان عناوینی بسیاری را هم فراری می دهد. از این گذشته ”مانند هر مورد دیگر، کار تا از پائین به بالا نجوشد و ریشه نگیرد به جائی نمی رسد. بزرگترین مشکل ”تا کنون در این بوده است که خواسته اند از یالا سازمان بدهند. کار جمعی جزاز پائین و به صورت ”گیاریشه ”‎ grass roots ‎” بختی ندارد و کمیته های محلی از ایرانیان دگراندیش بهتر می توانند شبکه ای ”بوجود آورند و همکاریهای خود را هماهنگ سازند. آنها خود می باید ابتکار را در دست گیرند و ارتباط ”میان خود را برقرار سازند.”

” درکنار شبکهء کمیته ها در هر محل، اگر گروهی نه چندان کوچک از فعالترین و شناخته ترین ”اعضای طبقه سیاسی در بیرون بتوانند به صورت یک باشگاه غیر رسمی تماسهائی بایکدیگر داشته ”باشند و گاهگاه در اعلامیه هائی نشان دهند که یک تفاهم کلی میان کسانی که گرایشهای گوناگونی را ”نمایندگی می کنند هست به تغییر فضا کمک بزرگی خواهد شد. چنان باشگاهی به تدریج خواهد توانست ”زمینه را برای همکاریهای گروههای سیاسی گوناگون آماده سازد و این کاستی عمده مبارزه ضد رژیم ”اسلامی را برطرف سازد.”



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites