”” ”” ضرب المثل هیچ کس جانشین ناپذیر نییست، مانند هر کلیشه دیگر، تا هنگامی درست در می آید که با ”آزمایش خود روبرو نشده است. دکتر مهدی سمسار دیگر با ما نیست و اکنون کیست که جانشین او برای خیل ”دوستان و ستایندگان ش بشود؟ آن ترکیب خویشتنداری، و انفجار عواطف که گاه و بیگاه بیرون می زد و ”مانند آتشفشانی در درونش می گداخت؛ فروتنی بی ادعائی که قدر بلند خویش را می شناخت؛ صمیمیت بیرفیا ”و بی توقعی که زود می جوشید و دیر می رنجید؛ گرمی دل و سردی سری که آنهمه دانش و بینش در او بود ”و روز و شب بر آن می افزود؟ ”
” دکتر سمسار که از دارو سازی و استادی دانشگاه به روزنامه نگاری آمد یکی از چند سردبیر به معنی ”کلمه در نسل روزنامه نگارانی بود که با روزنامه نگاری حرفه ای بویژه در دوران پس از جنگ پا به میدان ”گذاشتند. روزنامه حرفه ای به معنی موسسه بزرگی با دسترسی گسترده به جامعه، و نه صرفا به طبقه ”سیاسی، از پادشاهی رضا شاه در ایران آغاز گردید و در دهه های جوشش اجتماعی و سپس رونق اقتصادی ”که پس از او آمد، اندک اندک به سطحی درخور نزدیک شد، تا امروز که به رغم هراس انگیزترین فشارهای ”سیاسی در ایران، و بیشترین محدودیتهای مالی در بیرون، لشگری از روزنامه نگاران در سطح بالای ”آبرومند، نوک آهنین نیزه جنبش روشنفکری ایران شده اند. . دکتر سمسار با توانائی های انتلکتوئل خود در ”آن مرحله نوآموزی رورنامه نگاری ایران یک دارائی واقعی می بود. چه گروه بیشماری که به راهنمائی ”مهربانانه او الفبا را آموختند و روزنامه ها(به معنی اعم ژورنال) را از دهه های بیست و سی به چهل و پنجاه/ ”چهل و پنجاه به شصت و هفتاد رساندند که زمینه ای شد برای بهترین روزنامه نگاری دو دهه گذشته بویژه ”دهه هفتاد/نود.”
” کار دشوارتر دکتر سمسار گذاشتن استانداردهای اخلاقی در حرفه ای بود که پس از گردآوری مالیات، ”وسوسه انگیز ترین حرفه ها در فضاهای فاسد سیاسی است. در ایران آن زمانها، جامعه ای که از یینوائی ”محض به رفاه می رسید و پول به آسانی هر چه بیشتر در زمین جامعه از هر سو می جوشید، آمیزه زور و ”پاداش ــ وبسیار بیشتر، پاداش به صورت پول و اتومبیل و زمین و مقام ــ برای تقریبا هر کسی در آن حرفه ”مقاومت ناپذیر می نمود. زندگیهائی که عموما از خانواده های پائین طبقه متوسط، آنهم با معیارهای پائین ”ایران آن دهه ها، سرگرفته بودند و نومیدانه می کوشیدند به بالا بکشند، ناگهان خود را در موقعیتی می یافتند ”که به بالای طبقه متوسط، در اقتصادی که با رشد سالی ده درصد به پیش می تاخت، بجهند. بهایی که پرداخت ”می شد گران نمی بود. بایست در روزنامه هائی که بهر حال زیر کنترل بودند چنان نوشت که کسی را ”نرنجاند و از آن بهتر، چنان نوشت که به حساب آوردنی ترین کسان را خوش آید. ”
” آنچه وسوسه را نیرومند تر می کرد کژومژ بودن کنترل می بود. در یک نظام توتالیتر هرچه هست اجبار ”است و جای چندان برای وسوسه نمی ماند. کنترل سختگیرانه، هر کس را در جای خودش می گذارد و ”میدانی برای مانوور نمی ماند. در ایران با طبع سرکش و طفره رونده ایرانی، حتا امروز هم هیچ کنترلی ”نتوانسته است جامعه را به تمام به زنجیر بکشد. در چنین فضائی است که میل به کنترل رسانه ها ــ که پس از ”ارتش و دستگاه امنیتی، مهمترین اولویت هر رژیم استبدادی است ــ روزنامه نگاری را کالائی پربها می ”گرداند. اگر نمی شود به تمام کنترل کرد، می توان به مقدار زیاد، حتا به تمام، خرید. از دهه چهل/شصت ”که امکانات حکومت افزایش یافت پایداری دربرابر گشاده دستی های آسان مقامات دولتی و طبقه جدید سرمایه ”داران سیاسی هر چه دشوارتر شد. آنکه نمی گرفت حتا نمی توانست مطمئن باشد که خدمتی به سالم نگهداشتن ”پیرامون می کند؛ و چنان می نمود که تنها به خودش زیان می زند. ”
” روزنامه نگارانی مانند دکتر سمسار، که کم نبودند و به خودشان زیان زدند، با اینهمه پیرامون را آن ”اندازه سالم نگهداشتند که کنترل به جائی که دلخواه قدرتهای زمان می بود نرسد. دکتر سمسار که با همه ”پافشاری لجاجت آمیزش میانه ای با جنگیدن نداشت، قدرت خود را در برکنار ماندن نشان می داد. او مانند ”بیشتر ما واقعیات زمان را می شناخت و بیهوده در نمی افتاد؛ ولی یک میلی متر بیش از آنچه برای ادامه کار ”لازم می بود امتیاز نمی داد. او یکی از معدود روزنامه نگاران مهم آن سالها بود که هیچ دوستی در میان ”مهمترین حکومتگران نداشت. محافظه کار آرمانگرائی که او می بود، خرسندی خود را در زندگی میان ”خانواده محبوب و دوستان و بویژه کتابهای ش می جست و آن خرسندی را تا پایان یافت و نگهداشت. واپسین ”سالهای او حافظ را به یاد می آورد: فراغتی و کتابی و گوشه چمنی، با روزنامه و قهوه بامدادی در کافه ای ”در پاریس یا خانه کوچک ش در روستا یا گوشه آرامی در تهران با یاران زیرک و همواره کتابها. ”
” * * *”
” واپسین گفتگویم با دکتر سمسار یک ماهی پیش به مناسبت فرستادن سه کتاب از ترجمه های تازه اش بود. ”در این اواخر سالی دو سه کتاب از قلم مسلط او، که فرانسه را چون فارسی می نوشت و آشنائی با انگلیسی، ”و این یک دو ساله گذشته اسپانیولی، را برای بهتر دریافتن متن فرانسه به کمک می گرفت، بدر می آمد و ”چنانکه به من گفت پنج شش عنوان هنوز در دست ناشر داشت. شمار ترجمه های او را خودش هم نمی دانست ”و من تنها از آن سه کتاب واپسین نشانه مهربانی اش و "آفرینش" که سالها پیش خواند بودم، یاد می کنم که ”اثری برطرف نشدنی بر من گذاشته است. دکتر سمسار را نمی توان یاد کرد مگر سهم او را در انتقال فرهنگ ”به فارسی در نظر بگیریم. مطالعات گسترده اش هردو پای او را در فرهنگ اروپائی به روایت فرانسوی اش ”استوار کرده بود و او گشاده دستانه دو نسل خوانندگان ایرانی را با پاره ای از بهترین آثار آن فرهنگ که مانند ”اقیانوس آرام به پهنا و ژرفای ش نمی توان رسید آشنا کرد. نثر نیرومند و رسای او در جریان اصلی نثر این ”سالها قرار داشت با نگاهی احتیاط آمیز، که همچون شوخ طبعی، یکی از پایه های شخصیت او بود، به ”روندهای تازه زبان. ”
” ایران دوستی دکتر سمسار، مانند همه عواطف عمیق او بی رگه های احساساتی، در همه جنبه های ”زندگی اش بازتاب می یافت و از بسیاری کتابهائی که برای ترجمه بر می گزید آشکار است. من دسترس به ”کارهای دیگرش ندارم ولی همین چهار پنج نمونه، گوشه ای از اهمیت کارش را به عنوان یک انتقال دهنده ”فرهنگ آشکار می کند. "آفرینش" گور ویدال، ستایشنامه ای از تمدنی است، نخستین تمدن جهانی، و ”افسوسنامه ای است بر نویدهای نافرجام آن تمدن. ویدال در رمانی که بر سده ششم پیش از میلاد از نگاه ”جهان نورد یک اشرافی پارسی همزمان پریکلس( ایران زرتشت و یونان، و هند بودا و چین کنفوسیوس) می ”نگرد، افسوس می خورد که چرا ایران هخامنشی بر یونان دست نیافت تا ایده های نظم و قانون و رواداری ”پارسی درهم آمیخته با نبوغ یونانی انتلکتوئل یونانی، جهان را هزار سالی دست کم پیش اندازد. می باید پابه ”پای آن مرد پارسی به یکی از دوره های تعیین کننده تاریخ جهان، مهمترین دوره جهان کهن، رفت تا مستی ”شرابی را که دکتر سمسار آشکارا از آن ترجمه نوشیده است در سر گرفت.”
” "پیکاسو"ی آریانا بافینگتون را که "زئوس" پانتئون هنر سده بیستم بود دکتر سمسار برای یک بازار تشنه ”دانستن هر چه از باختر می آید ترجمه کرد. اثری جدی است که در کشوری که چند سال پیش یک روزنامه ”اروپائی، شمار نقاشان آن را شش هزار اعلام کرد جای ش خالی می بود. اما "قرن روشنفکران" از میشل ”وینوک به قلب مسئله روشنفکری ایران در دهه های چهل تا هفتاد/ شصت تا نود می پردازد: چپگرائی، تعهد ””(برای خود تعهد، که همان اندازه تو خالی بود که هنر برای هنرشان،) جهان سوم گرائی، همه آنچه چپ ”انقلابی و چپ شیک فرانسه به روشنفکران نیمه سواد و پیرو مد روز وام داد که انقلاب زدگانی در جستجوی ”انقلاب از هر جا باشد، بودند و آن را در بدترین جاها یافتند(فرقی نمی کرد). ”
” "آواز قو"ی دکتر سمسار ترجمه اثر یادمانی ”monumental” "پی یر بریان" تاریخ امپراتوری ”هخامنشان" (از کورش تا اسکندر) است که دو جلد و نزدیک دو هزار صفحه را دربر می گیرد. تنها کسی که ”همت خواندن این تاریخ را داشته باشد می تواند قدر مترجمی را بگزارد که چنان دقت و حوصله غیر عادی را ”به حق صرف چنین اثری کرده است که هر که تاریخ را و ایران را دوست داشته باشد شکرگزار او خواهد ”بود. پی یر بریان افسوس ویدال را کامل می کند. اگر اسکندر که واپسین پادشاه هخامنشی است جوانمرگ ”نشده بود و همنهاد (سنتز) پارسی-یونانی را به انجام می رساند!”
” آیا دکتر مهدی سمسار جانشین پذیر است؟ آرزوی ناباور همه ما که او را می شناختیم است که چنین باشد. ”
|
|