فضای نیروهای سیاسی در بیرون به دگرگشت تندی افتاده است. در یک گشت اروپائی یک ماهه نشانه های جنب و ”جوش فزاینده ای را در هر جا می شد دید؛ و رسانه ها از چاپی تا الکترونیکی پر از گفتارها و نوشتار هائی است که چه ”در دفاع و توجیه و چه در زشت نمائی، و چه در باز اندیشی (اقلیتی در میان آنان) انرژی تازه ای را نشان می دهند. ”برچیده شدن بساط اصلاحات که بایست جریان خود را طی می کرد، با دراز تر شدن سایه سنگین امریکا بر جمهوری ”اسلامی همزمان افتاده است و هر کس می تواند نتایج خود را بگیرد. دوم خرداد نیز مانند خمینی به مرگ پیشرس ”درنگذشت و تا پایان فرصت یافت که تهی دستی اش را نشان دهد. این غبار یاس که بر چهره همه دوم خردادیان بیرون ”می بینیم و از نوشته های درون ایران نیز آشکار است از آنجاست که هیچ بهانه ای برایشان نمانده است. هر پشتیبانی ”که لازم بوده از آنها شده است و اکنون مردم به آنها و نه تنها به آنها که بهر که جامه ای برای جمهوری اسلامی ”می درد؛ نه گفته اند. دورنمای تیره ای دربرابر چشمان هواداران وضع موجود از هر رنگ است. مردم ایران وضع ”موجود را نمی خواهند؛ وضع موجود ملی مذهبیان و اصلاحگران را نیز نمی خواهند؛ نه جمهوریت نظام نه اسلامیت ”آن. زمان بیرون آمدن از این قالب ذهنی رسیده است.”
” عامل امریکا هر روز که می گذرد نمایان تر می شود. دویست و پنجاه هزار سرباز امریکائی با قدرت آتشی که تصور ”نمی توان کرد و جنگ اول خلیج فارس دربرابرش بیش از یک آتش بازی نبود در همسایگی ایران اردو زده اند و همه ”آنها به امریکا باز نخواهند گشت. آن سربازان پشتوانه استراتژی تازه امریکا برای ریشه کنی تروریسم اسلامی در ”خاور میانه اند، از جمله فشار دیپلماتیک و حمله تبلیغاتی سختی بر رژیم آخوندی که هدفش کوتاه کردن دست جمهوری ”اسلامی از تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی و هدف دراز مدت ترش پشتیبانی از مبارزه مردم ایران برای برچیدن ”حکومت اسلامی است. این واقعیتها از چشم پاره ای مخالفان وجودی امریکا نیز که پیوسته کمتر می شوند پوشیده ”نیست. فضای سیاسی ایرانیان به تندی رو به دگرگونی دارد، تازه ترینش جابجا شدن امریکا و فلسطین در تصویر ”جهانی مبارزان آزادیخواه و ضد استعماری پیشین که چشمان شان به دیدن رنگهای دیگری جز سیاه و سفید نیز آشنا ”شده است. ”
” جمهوری اسلامی در جبهه خارج شکستهای بزرگتری در برابر دارد و اساسا با تحولات اخیر، سنگینی مبارزه بیشتر ”به بیرون افتاده است. تا فرایند انتخاباتی راه گریزی پیش پای مردم می گذاشت فراز و نشیب های سیاست داخلی طبعا ”وزنه بزرگ تری در دیده ناظران و دست درکاران می داشت. اکنون این عامل درکار نیست. سیاست در ایران چند گاهی ”به سکون افتاده است؛ هیچ کس نمی داند چه باید کرد و نگاهها بیش از پیش به بیرون می افتد. بیرون، تنها امریکا ”نیست و نیروهای مخالف در بیرون فرصت بزرگی برای کمک به پیکار آزادی ایران یافته اند. خطها، از جمله خط میان ”بازندگان پیاپی سیاست و تاریخ و آنها که می کوشند همراه زمان و تاریخ حرکت کنند مشخص تر شده است. در دو ”سوی بحثی که جریان دارد به روشنی می توان کسانی را دید که درپی دگرگونی رژیم حکومتی و فرهنگ سیاسی و ”صورت مسئله ایران اند و آنها که زمینگیر گذشته، از پنجاه سال پیش، تا بیست و پنج سال پیش، تا هفت سال پفیش ــ از ””۲۸مرداد تا ۲۲ بهمن تا ۲ خرداد ــ در وضع موجود جا خوش کرده اند و برای توجیه سترونی عمل و اندیشه خود دلائل ”تکراری می آورند. ”
” ما لازم نیست در ایران به آن هشتاد در صد جمعیت اشاره کنیم که می خواهد با گذشته آشنا شود و آن را دریابد و از ”آن درس بگیرد ولی در گذشته نمی زید. در بیرون نیز هر کس بتواند از محافل خودمانی بیرون بیاید این آمادگی برای ”فراتر رفتن از جهان تنگ تجربه های گذشته، و آزمودن اندیشه های تازه را حتا در نسل انقلاب اسلامی می بیند. ”روانهای گشاده و دلاوری به فراوانی دارند خود را به موج تازه روشنرائی ”enlightenment” در سیاست ایران ”می سپرند. پایان یافتن ایدئولوژی و فرو گذاشتن زنجیر مذهب از دست و پای اندیشه به بسیاری ذهنهای بازتر کمک ”کرده است که نه تاریخ ایران را میدان نبرد تاریکی و روشنائی بشمارند نه سیاست ایران را میدان یک جنگ صلیبی بر ”سر نشانه ها و نمادها. اکنون و آینده دارد جای هر چه بزرگتری در گفتمان سیاسی می یابد: چگونه می توان به یک ”جامعه دربرگیرنده که هیچ کس در آن غیر خودی نباشد رسید؟ چگونه می توان اندکی سیاست را از پاتولوژی، زبان ”سیاسی را از دشنام، و عمل سیاسی را از فریبکاری پاک تر کرد؟ سطح بحث سیاسی را چگونه می توان بالاتر برد و ”دست کم در بیرون به پای سرمشق هائی که به این فراوانی در دسترس ماست رسانید؟ ”
” هواداران جمهوری می توانند شکل حکومت را به عنوان مسئله اصلی جامعه ایرانی تا هر جا می خواهند بالا ببرند و ”پادشاهی را، هم پایان یافته و غیر ممکن و بی اهمیت وهم بزرگترین خطر در کمین ملت ایران وانمود کنند؛ و چپ و ”راست اصلاح نشده می توانند نامهای مردگان و روزهای تکرار نشدنی را تا نفس شان یاری می کند به سر و روی ”یکدیگر بزنند. منبر داران سیاسی چپ و راست می توانند صفحه خط افتاده روضه کربلای ۲۸ مرداد را تا هر چند سال ”دیگری که برایشان مانده است بنوازند یا از بلندگوهای خود پیام نفرت و انتقام بیست و پنج ساله شان را تکرار کنند و ”خط و نشان بکشند. اینان نیز مانند دوم خردادیان در هرجا دیر یا زود در خواهند یافت که سپری شده اند. هر کس ”ژرفای دگرگونی را که در ”paradigm، سرمشق آرمانی و ارزشگزار، ایرانیان پیدا شده در نیابد در احتضار سیاسی ”است، هرچه هم به روی خودش نیاورد. آیرانیان از شعارها و کشمکشهای گذشته خسته اند و دنبال آرمانها و ایده ها و ”روحیه ها و راهکارهای تازه می گردند. بت های پیشین از روئین و گلین شکسته اند و حد اکثر، تصاویری بر دیوارهای ”تالار نامداران اند و در پرتو پژوهشهای آزادتر و فراوان تر، هر کس می تواند قضاوت خود را درباره شان داشته باشد. ”ولی زمان همه آنها گذشته است. ملت ما توانائی آن را یافته است که از قهرمانان خود نیز در گذرد. درماندگان یا ”سودجویانی می کوشند بت های تازه ای بسازند ولی در سنگلاخ زمانه سختگیرتر کنونی به جائی نمی رسند. ”
” قدرت در جامعه ایرانی، برخلاف دوران انقلاب اسلامی، دیگر در پائین ترین عناصر اجتماعی(پائین ترین از نظر ”فرهنگی) نیست. زمانی بود که شاگرد حجره ها و طلبه ها و اوباش محل از تکیه ها و حسینیه ها جنبش عمومی را ”رهبری می کردند و روشنفکران فرصت طلب و میان تهی و توده های ساده لوح را دنبال خود می کشیدند. توسل به خام ”ترین عواطف مذهبی و شبه مذهبی ــ که در پیشوا پرستان و شمایل سازان گوناگون هنوز می توان دید ــ نیرومند ترین ”سلاح آنها بود و چیز بیشتری هم نیاموخته بودند. امروز در ایران رهبری به دست روشنفکران(از دانشجو و نویسنده و ”روزنامه نگار و سیاستگر و دانشگاهی) افتاده است. توده ها هستند، و بسیاری هم درگیر زندگی غیر ممکن روزانه ”دستی از غیب می جویند، ولی حرکت سیاسی در لایه های اجتماعی دیگری صورت می گیرد. سخنگویان و نمایندگان ”این لایه ها به رادیو تلویزیونها تلفن نمی کنند و فریاد به داد مان برسید سر نمی دهند. بر عکس می باید به سراغ آنها ”بروند و آنها نیز با دلاوری روزافزون سخنان خود را می گویند که در اصل با بهترین گفتمان بیرون تفاوتی ندارد. پس ”از شکست قطعی مذهب و ایدئولوژی، و در چرخشی آشکار، موازنه نیروها در جامعه ایرانی دگرگون شده است. ما ”بطور قطع وارد سیاستهای طبقه متوسط شده ایم ــ بدور از آلایشهای عوامگرایانه (پوپولیستی) و به رهبری لایه های ”فراوان طبقه متوسط ایران، که بیش از آنکه اقتصادی باشد فرهنگی است. این نیروها سرنوشت آینده را رقم خواهند زد ”و آنها را با روضه خوانی های سیاسی نمی توان به این سو و آن سو کشید. ”
”* * *”
” یک نشانه تغییر فضای سیاست در بیرون جدی شدن گفتمان همرائی است. در هر جای اجتماع بزرگ تبعیدی سخن از ”همکاری و همبستگی است. منشورها و فراخوانها به فراوانی از هر سو نوشته یا امضا می شوند و تماس ها در ”پیوسته است. مشروطه خواهان پس از دو دهه ای فراخوان بی پاسخ از دگراندیشان به دست شستن از کشاکشهای قبیله ”ای، اکنون منتظر روشن شدن نتیجه این تلاشهایند. آن فراخوان های بی پاسخ از بیم قدرت دگراندیشان نبود که پس از ”شکست های پیاپی همراه با تلفات سنگین و ضایعات جبران ناپذیر حیثیتی، چیزی از آن نمانده بود که هراسی در دلها ”بیفکند. فراخواندن نیروهای سیاسی از چپ و راست به اینکه ملی کردن و غیر ایدئولوژیک کردن تاریخ را از پیشرفته ”تران بیاموزند از نیاز دیگری سرچشمه می گرفت. آنها که بیش از بیست سال پیش آغاز کردند همه چیز را زیر پرسش ”برند حاضر نمی شدند در زمین لگد کوب شده تاریخ با قواعد بازیی که برنده ای جز نیروهای نادانی و تعصب ”نمی داشت بازی کنند و مسئله را چنانکه دیگران، ببینند. اصلا صورت مسئله درست نمی بود و اگر آن را درست ”می دیدند چه بسا بسیاری مخالفان از بسیاری موافقان نزدیک تر می بودند. ”
” مشروطه خواهان نوین زیر تکان انقلاب اسلامی، زود تر از همه به اندیشه بازنگری سراسری"وضعیت" ایرانی ”پرداختند و جنگ سیاسی پنجاه ساله پیش از آن را که صورتی از جنگ صلیبی به خود گرفته بود یک پدیده قرون ”وسطائی یافتند که در یک انقلاب قرون وسطائی، با تکنیک های مدرن فیصله یافته بود. بیست و چند ساله گذشته از ”سوی این گروه مشروطه خواهان در این صرف شده است که بقایای زخم خورده و از هم گسسته آن جنگ صلیبی را ”متقاعد کنند که آن کارزار که با روحیه یزدان و اهریمنی و غیر دمکراتیک قرون وسطائی ــ اگرچه در جامه امروزی ”اش جنگیده می شد ــ سر آمده است. آن کارزار با شکست همه، با نکبت ملی، پایان یافته است و اکنون می باید توسعه ”و تجدد را به معنی دگرگون کردن و نوگری نظام ارزشها و نهادها و زبان گفتمان و خود گفتمان، به کانون اندیشه و ”عمل سیاسی، پرداختن به سیاست، باز آورد که مهمترین وظیفه یک شهروند است.”
نوسازندگی سیاست ایران که بخشی از طرح نوسازندگی سراسر جامعه ایرانی است بستگی به پذیرفتن این حقیقت ”می داشت، که هنوز هم در ذهن های بسته راهی نمی یابد. صحنه این تلاشها به ناچار در بیرون بود که ذخیره مهمی از ”نیروی روشنفکری ایران به آن پرتاب شده بود. امید بر آن بود که نیروهای درون در تماس نزدیکتر با دسته گلی که به ”سر خودشان زده بودند زود تر به چنین نتایجی برسند. کسانی در طول بیست و چند سال گذشته، روبرو با پافشاری و پا ”در گلی اکثریتی از روشنفکران و سیاسی کاران، از این امید سر خوردند و رها کردند. (یکی از پدیده های غم انگیز این ”سالها ریزش عناصری بود که به روشنرائی رسیدند؛ بیشتر اصلاح شدگان میدان را واگذاشتند.) بخش بزرگتر طبقه ”سیاسی ایران بیش از آن به توجیه خود از راه سپید کاری خویش و سیاه کردن دیگران سرگرم بوده است که قابلیت ”اصلاح داشته باشد. با اینهمه آنها که شکیبا ماندند دارند نخستین نشانه های مهم نوسازندگی را می بینند(شکیبائی و ”خوشبینی را اگر از سیاست بگیرند چیزی جز بده بستان از آن نمی ماند). از هردو سوی طیف سیاسی، روشن ترین ”عناصر دارند به پایان آن کارزار نزدیک می شوند و یکدیگر را به عنوان دستیاران طرح برپا ساختن جامعه مدنی، ”جامعه چندگرای(پلورالیستی) آینده ایران می شناسند. ”
اکنون یک گروه فزاینده چپگرا و هوادار مصدق که آماده است وضع موجود چه در خود و چه در جمهوری اسلامی ”بیرون بیاید دارد به جنبشی می پیوندد که در پی بیرون آمدن از گذشته، و نه فراموش کردن آن است ــ بیرون آمدن به ”معنی مردمان دیگری شدن، رفتارها و عادات ذهنی تازه ای یافتن، مدرن شدن، نبرد سیاسی را با زبان و رفتار جامعه ”های امروزین و مدرن جنگید؛ به معنی اشتباه نگرفتن مخالفت با دشمنی، توانائی موافقت داشتن بر موافق نبودن، و در ”جاهای اساسی موافقت کردن. به نظر مشروطه خواهان می باید به این نیروها فرصت داد که دور از پیچیدگی های ”بیشتر، نخست تا می توانند در میان خود مشکل را حل کنند زیرا از آن سو مشکلی نیست و مشروطه خواهان آماده ”همکاری بر سر اصول با هر نیروی آزادیخواه و مستقل از بیگانه برای براندازی جمهوری اسلامی هستند. ”
از فردای شکست نیروهای ائتلافی مذهبیان در انقلاب و سرازیر شدن پیروزمندان انقلاب به تبعیدگاه های شکست ”خوردگان آن، نبرد اصلی در بیرون میان پادشاهی و جمهوری بوده است ــ ادامه همان جنگ صلیبی که ابعاد مذهبی آن ”به سبب بینوائی و سترونی اندیشه جنگجویان در طول سالها نیرو گرفته است. اکنون هم می باید به فرو نشاندن گرد و ”غبار این کشاکش پرداخت. مسئله ایران نه ۲۸ مرداد است، نه مصدق است، نه شاه است، نه شکل حکومت، نه تصفیه ”حساب های کهنه گروهی که همراه جهان شان رو به نشیب دارند. مسئله واپسماندگی است که هنوز نمایشش را در ”حزب الله درون و ...اللهی های چپ و راست بیرون می توان دید. آن گروه از جمهوریخواهان که سرانجام از این بن ”بست سیاست بیرون آمده اند سزاوار پشتیبانی هستند ولی طرفه آن است که پشتیبانی می تواند بر ضد آنها بکار رود و ”حملات را بر آنها تشدید کند. در محافل چپ هنوز کسانی را می توان دید که در تلاش جلوگیری همفکران شان از ”پیوستن به منشور های همبستگی هستند. حال آنها شبیه کسانی است که با بیل به جلوگیری سیل رفته اند. کسانی که از ”زندان گذشته بیرون زده اند هیچ باکی از بقایای قرون وسطای ایران در درون و بیرون نباید داشته باشند.”
اگر چپ نگران موازنه نیروهاست می باید به آن حق داد. جمهوریخواهان باید بتوانند با رسیدن به توافق هائی میان ”خود جبهه استواری پدید آورند. من خود بیش از یک بار به نمایندگان احزاب چپ در پارلمان های اسکاندیناوی پیشنهاد ”کرده ام با سرپرستی میز گردی به این منظور کمک کنند(آخرین اش در سخنرانی به اتفاق آقای دکتر شاهین فاطمی به ”دعوت حزب لیبرال مردم در پارلمان سوئد در ماه مارس، به این امید که شاید راست میانه پیشگام شود). اگر چنین ”توافقی بیش از اندازه به درازا نکشد بسیار به حال فرایند سیاسی سودمند خواهد بود. اما تلاش برای چنان جبهه ای را ”می توان با رسیدن به یک همرائی کلی با هواداران پادشاهی مشروطه نیز همراه کرد. چنان همرائی چه بسا زمینه ”مشترکی میان پاره ای جمهوریخواهان نیز بشود (عملا نیز چنین شده است). اگر چپ نمی خواهد به کناره ها رانده شود ”نمی باید برکنار بماند. پافشاری بر یکی شمردن پادشاهی با دیکتاتوری، آنهم در اروپا و کانادا، و متمرکز کردن آتش بر ”وارث پادشاهی پهلوی مسلما بر اعتبار چپ نیفزوده است. چگونه می توان به نیروهای دهها میلیونی هوادار دمکراسی ”گفت که دفاع از ارزش ها و نهاد های دمکراتیک در حال و آینده ایران اهمیتی ندارد و مسئله اصلی، کوبیدن پادشاهی ”مشروطه است؟ ”
در گرایش راست، وضع بدتر است و افراطیان آشکارا برای بقای خود می جنگند. راست در هزاران خود لیبرال ”می شود و به میانه می پیوندد. حاشیه های باقی مانده آن سخنی جز سخت تر کردن حملات زبانی ندارند. ترس همیشگی ”آنها دارد تحقق می یابد. هواداران پادشاهی گروه گروه به جریان همبستگی می گروند؛ با "خائنان" (خیانت هم مانند ”زیبائی، بیشتر در چشم بیننده است) می نشینند؛ دشمنی های گذشته را فراموش می کنند و برای همزیستی آینده آماده ”می شوند. این جریان همبستگی هنوز پراکنده است ولی پس از دو دهه و دهها تلاش، تکان خورده است و به راه ”می افتد. دور نیست روزی که امضاهای کسانی را در کنار یکدیگر ببینیم که همواره دور از هم و رویاروی هم بوده اند. ”در شهرهای بیشمار، ایرانیان از گرایش های گوناگون دارند به یکدیگر نزدیک می شوند.”
می توان بسیاری از این تحولات را به تغییر فضا منسوب کرد و بی اهمیت شمرد. ولی در اصل تفاوت نمی کند. در ”سیاست می باید کمتر به نیت ها و بیشتر به کرده ها توجه داشت. سیاست عرصه کمبودهاست ــ چنانکه ریمون آرون ”می گفت و می باید زمانی به این گفته خردمندانه او بازگشت ــ و در بسا جاها می باید از نه چندان خوب به اندکی بهتر و ”بهتر رسید؛ قضاوت هم با نتیجه می آید. هر عاملی سبب دگرگونی روحیه و پارادایم های طبقه سیاسی و جریان ”روشنفکری ایران شده باشد عمده آن است که پای از گلزار پنجاه ساله گذشته بیرون بکشیم. به هر چه ما را از جهانی ”متفاوت می سازد که اینگونه از نزدیک برتری هایش را لمس می کنیم، نه بگوئیم، و به سده بیست و یکم گام بگذاریم؛ ”سده بیستم را که از دست دادیم.”
”* * *”
” دفاع از ارزش ها و نهادهای دمکراتیک در کنار پیکار سرنگونی جمهوری اسلامی اکنون زمینه اصلی هر همکاری ”است و می باید بر آن تاکید شود. آزادیخواهان در ایران اکثریت دارند و منتقدین دمکراسی در حکومت و در مبارزه ”جدی گرفته نمی شوند. رهبری فرهمند دربرابر مشارکت عمومی بحثی دیرینه است که تحول در اندیشه، و ملاحظات ”عملی، آن را به مقدار زیاد روشن کرده است. رهبری فرهمند که جای مشارکت عمومی را بگیرد گذشته از آنکه یک ”پدیده پیشامدرن است و مردم را در این عصر پیروزی دمکراسی می رماند، چه در مبارزه و چه در کشورداری گزینش ”بدتری است. ما در مبارزه به نیروی زنان و مردانی که با انرژی و ابتکار خود گوشه های کار را بگیرند و پیش ببرند ”بیشتر نیاز داریم تا کسانی که تنها از دنباله روی بر می آیند و بیشترین سهم شان گذاشتن یک فرمانده بجای دیگری ”است. با اینهمه در میدان یک جنگ هفت لشگر که هر کس با دیگری در جنگ است و نیروهای در صحنه با ناتوانی از ”شناخت مسئولیت و اولویت های خود، سند ناشایستگی خویش را به مدعیان می دهند ناگزیر عنان به دست کسانی ”می افتد که زور بیشتر دارند و دیگر نمی شود انتظار داشت که آن را از دست بنهند. ”
با تحولاتی که از آن سخن رفت و تندی گرفتن رویدادها چنان دورنمائی نزدیک تر می شود. اگر نمی خواهند به ”فرمانروائی یک فرد یا گروه کوچک تن در دهند باید بر پایه برابر در یک ترتیبات اصولی با دگر اندیشان وارد شوند تا ”نیروئی برای دفاع از دمکراسی صرفنظر از شکل حکومت و هویت حکومت کنندگان در میان باشد. در وایوی(خلاء) ”سیاسی نمی توان از دمکراسی دفاع کرد و استدلال ها و توجیه های ادامه دهندگان وضع موجود هر چه هم برای ”خودشان متقاعد کننده باشد مردم را به درجه شایستگی و احساس مسئولیت آنها خوشبین نخواهد کرد. مردم ایران ”هشیاری خود را نشان داده اند چه با رای دادن و چه با رای ندادن شان. دلمشغولی به شکل حکومت و بیم پذیرفته شدن ”دوباره پادشاهی پهلوی تا کنون به فراموش کردن مسائل مهم از جمله بر اندازی جمهوری اسلامی نزد بسیاری فعالان ”چپ انجامیده است. سرسختی در این مواضع سبب شده است که بیرون از محافل چپ کمتر کسانی به یک نیروی چپ ”باور داشته باشند و آن را جدی بگیرند. آیآ چپ می تواند در پیام ضد پادشاهی خلاصه شود؟
مشروطه خواهان که زیر حمله از سه سو ــ چپ اصلاح نشده تراژیک، راست اصلاح نشده نستالژیک، و جمهوری ”اسلامی ــ هر روز بیشتر می بالند در عین تعهد به بازآوردن پادشاهی پهلوی در صورت پارلمانی و به رای مردم، ”اولویت را به دفاع از ارزشها و نهادهای دمکراتیک دربرابر نیروهای ارتجاع و استبداد از هر گرایش می دهند. جامعه ”ایرانی با همه پیشرفت سیاسی خود آسیب پذیر است. برقراری دمکراسی و نگهداری آن به بیش از یک نیروی سیاسی ”یا گروهها و افراد پراکنده ای که در یکدیگر افتاده اند و به ناچار در پایان بازنده اند نیاز دارد. مردم ایران دمکراسی ”می خواهند ولی نه کمتر از آن، نظم و امنیت می خواهند. نظم یا به زورگوئی و یا به درجه ای از همگرائی نیروهای ”متفاوت، حتا مخالف، بستگی دارد. ما می توانیم دست کم بر دمکراسی و پذیرفتن رای آزادانه مردم توافق کنیم. سخن ”گفتن از دمکراسی بس نیست. مردم می خواهند ببینند توانائی دفاع از دمکراسی هم درکار است. در یک فضای دشمنی ”بیمارگونه، با کینه کوری که که دلها و چشمان خرد را هم کور کرده است چه توانائی برای کار سیاسی سودمند ”می ماند؛ آنها که دو دهه و بیشتر است در بینوائی محض گذران تبعیدی ــ گذران پیش از آن شان را می توان ندیده ”گرفت ــ دشنام و دشمنی پراکنده اند می توانند در این پرده آخر تراژدی شخصی و ملی، از خود بپرسند که از چه برآمده ”اند؟ ”
نمی توان گفت که حمله و شخصیت کشی بی اثر است. در این سالها بسیاری از میدان بدر رفته اند. ولی اندیشه ای را ”که زمان ش رسیده باشد با حمله و شخصیت کشی نمی توان از میدان بدر کرد. کسانی را هم که دو دهه گذشته در این ”میدان غم انگیز "مبارزه" دوام آورده اند نمی توان از میدان بدر کرد. ما تازه داریم میوه های نوبر بیست و چند سال ”تلاش برای بالا بردن سطح گفتار و کردار سیاسی و آماده کردن زمینه برای مدرن کردن سیاست و جامعه ایرانی را ”می چشیم. محافل ارتجاعی چپ و راست، و عوامل جمهوری اسلامی که با همه دشمنی میان خود، در بهم زدن این ”زمینه با آنها سود مشترک دارند دربرابر جریانی که دارد سیل می شود بیدفاع اند.”
|
|