حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

بنیاد ظلم در جهان اندک بود

 

””” سیاست در مفهوم مدرن آن که همراه با فرایافت شهروندی می آید در جامعه ایران پدیده ای نسبتا تازه و جا نیفتاده ”است و آن را بیشتر با بیماریهایش می شناسیم ــ بیماریهائی که از جامعه غیر سیاسی پیشین به آن راه یافته است. این ”بیماریها بجای آنکه با ورود ایرانیان به میدان سیاست مدرن درمان شوند در صد ساله گذشته تند وتیزتر شده اند و تا به ”ریشه این بیماریها نرویم از تند و تیزی آنها کاسته نخواهد شد.”

” سیاست مدرن به شهروندان نیاز دارد. شهروند به انسان صاحب حق یا آشنا و خواستار حق در یک نظام حکومتی ”گفته می شود. شهروندان به امور عمومی می پردازند ــ هر کدام به درجه ای و در سطحی ــ و این مداخله، ویژگی ”مدرن را به سیاست می دهد. ایران تا جنبش مشروطه یک جامعه مذهبی فئودالی بود. در چنان جامعه ای شهروند در ”میان نیست و سیاست نیز قلمرو اختصاصی شاهان و اشراف و فئودالها و روحانیان تا گلو غرق در یک نظام ناسالم ”است. مردم به امور عمومی نمی پردازند و چشمشان به دست سرامدان ”elite” سنتی قدرت است. با جنبش مشروطه ”فرایافت ”concept” شهروندی به جامعه ایرانی راه یافت ولی تا پدید آمدن یک جامعه شهروندی راه دور بود و نیاز به ”یک زیر ساخت اداری و قضائی و اقتصادی و آموزشی و ارتباطی ــ همه با هم و در خدمت هم ــ داشت که در شش دهه ”پهلویها فراهم آمد. اکثریت مردم ایران اگرهم از همه حقوق شهروندی بی بهره بودند با حقوق خود آشنا شدند و مبارزه ”مردمی به رهبری روشنفکران برای رسیدن به حقوق و سهم داشتن در امور عمومی، یک زمینه مهم تحولات آن دوران ”بود ــ زمینه مهمتر دیگر، پدید آوردن آن زیر ساخت بود که در سه چهار دهه نخستین پس از انقلاب مشروطه اندک ”اندک از نزدیک به صفر بالا می آمد. ”

” نابسندگی زیر ساخت و برکنار ماندن بخش بزرگ جمعفت از فرایند سیاسی، دومین بیماری بود که دامنگیر سیاست ”مدرن در جامعه ایرانی شد. سرامدان فرهنگی وطبقه متوسط نوپدید، جهان را از دریچه تنگ ابعاد کوچک خودش دید و ”آزادی عمل خود را معیار دمکراسی گرفت. تعبیری که از مردمسالاری می کردند محدود به منافع و دیدگاههای یک ”طبقه سیاسی کوچک شد ــ هر چه هم میهن دوست و آزادیخواه ــ که از مفهوم درست تر مردمسالاری و اسباب آن ”غافل ماند و تا جاهائی رفت که با زمینه سازیهای دمکراسی در جبهه های اداری و اقتصادی و اجتماعی نیز به مخالف ”برخاست و شکاف میان توسعه اندیشان و آزادیخواهان را ژرف تر کرد. دمکراسی، بیرون و بی نیاز از مقدمات اداری ”و مادی و اجتماعی آن تصور شد.”

” نخستین بیماری با خود انقلاب مشروطه آمد. در ایران پیش از آن، مبارزه سیاسی در فضای سنتی دربار و فئودالها ”و روحانیان جریان داشت. با انقلاب مشروطه، مبارزه سیاسی از نبرد قدرت سرامدان سنتی به لایه های اجتماعی هر ”چه گسترده تری بسط یافت. اما آن انقلاب که میدان نخستین جنگ سیاسی مدرن در تاریخ ایران بود با خونریزی همراه ”شد. دو طرف برسر اصولی که دیگر طبیعت مذهبی نداشت به جنگ مسلحانه برخاستند و با آنکه انتظار می رفت فرایند ”سیاسی با دمکراتیک تر شدن جامعه از رویاروئی آشتی ناپذیر به همرائی در عین عدم موافقت و نا همداستانی سیر ”کند، واپس ماندگی عمومی جامعه، میراث خونین انقلاب را در مراحل بعدی تحول جامعه ایرانی جاگیر تر کرد. ”
‎ ‎
” با رضا شاه، توانائی جامعه سیاسی بر همرائی ”consensus” کمتر و گرایش آن به جزء دیگر فرایند سیاسی یعنی ”رویاروئی بیشتر شد. رضا شاه، که با یک جامعه سیاسی دل به شکست نهاده و محافظه کار روبرو بود، و در ”شتابزدگی اش به رساندن ایران به اروپا هر مخالفی را از صحنه بیرون می راند، فرایافت جرم سیاسی را وارد سیاست ”و حقوق ایران کرد. در ١٣١٠/1931 در پاسخ به فعالیت روزافزون کمینترن در ایران قانون ممنوعیت مرام اشتراکی ”به تصویب رسید و اعتقاد به کمونیسم جرم شناخته شد. تا آن زمان ایرانیان تنها با جرائم مذهبی آشنائی می داشتند. ”سختگیری رضا شاه، واکنش خود را بیش از همه در دکترمصدق یافت، رهبری به همان اندازه بی گذشت و حق مدار. ”سهم گزاری ”contribution” دکترمصدق در پیشبرد بی مدارائی ”intolerance” در سیاست، یکی شناختن مخالفت با ”خیانت بود. او دربرابر خیل بیشمار شیفتگان و گروه کوچک سرسپردگان انگلستان در طبقه سیاسی، که عمومشان پر ”زدن پشه ای را هم بیرون از مشیت ان امپراتوری نمی دانستند و بازماندگان شان هنوز از سودازدگی انگلیس بیرون ”نمی آیند، بجا و بیجا هر که را با او موافق نبود به دیده مزدوری و خیانت می نگریست. سیاست ایران با رضا شاه و او ”از سپهر سازش و گذشت بیرون رفت و این روند همچنان در سالهای بعد دنبال شد.”
‎ ‎
” محمد رضا شاه و مخالفانش در بی مدارائی خود چندان نیازی به فراگرفتن از دو رهبر پیشین نداشتند. سیاست ایران ”چنان میدان نبرد حق و باطل بود که محمد رضا شاه کار را به تکلیف مخالفان به ترک میهن کشاند و مخالفانش هر ”پیروزی او را شکست و هر خدمت او را خیانت دانستند و رویاروئی را به مبارزه مسلحانه فرو انداختند. فرمان پادشاه ”درباره یک تن نیز اجرا نشد و چریکها تنها خود را قربانی کردند، ولی جامعه به خودی و غیر خودی تقسیم و فرایند ”سیاسی به خون کشیده شد. هنگامی که انقلاب اسلامی فراز آمد، جامعه رو به ژرفای نیهیلیسم داشت و برای حوزه و ”بازار بیش از آن نمانده بود که نیهیلیسم را در واپسماندگی و ابتذال خود بپوشانند و تا مرز خون آشامی پیش برانند. ”

”* * *”

” ما بیست و پنج سال فرصت داشته ایم که به ریشه های نکبت ملی و تراژدیهای شخصی و گروهی خود برویم؛ ”موقعیت ناپسندی را که درآنیم بشناسیم و توانائی برونرفت از آن را بیابیم. کوتاهی بیشتری از ما در این وظیفه ای که ”مهمتر از آن دربرابر نسل انقلاب نبوده است، تاسف آور است. هنگامی که می بینیم با همان روحیه ها و معیارها ”همان نبردهای سی سال و پنجاه سال پیش را می جنگند و، غنوده در تالاب سیاسی و فکری، حتا از درک موقعیتی که ”درآنند بر نمی آیند تا آنجا که از دستاورد انقلابی خود سربلندند، از این نسل نومید می شویم. این نسلی است که با تنبلی ”فکری خود سیاست ایران را واگذاشته است که بی دشواری زیاد از او فاصله بگیرد و به دورانی پای گذارد که نه با ”وظیفه کمرشکن رضا شاه روبروست، نه با پیکار نابرابر دکتر مصدق؛ به دورانی که دیگر کسی جرات نخواهد کرد ”ایرانیان را به خودی و غیر خودی بخش کند و برای رسیدن به ناکجا آبادش اسلحه بر روی دیگران، هر کس، بکشد.”

” انقلاب و جمهوری اسلامی ، بن بست فاجعه بار سیاستی بود که تنها رویاروئی را می فهمد. اگر در نسل انقلاب هنوز ”کسانی در نمی یابند، به نسل کنونی قربانی انقلاب بهتر می توان توضیح داد که سیاست عرصه همه یا هیچ نیست، و ”مانند اقتصاد، عرصه کمبود است. اقتصاد با برآوردن نیازهائی که همواره از منابع بیشترند سرو کار دارد؛ سیاست با ”گزیدن راهکارهائی که از دیگران کمتر بدند، کمتر ناکاملند. در سیاست، خلوص وجود ندارد و از همین روست که ”می توان کارها را سر و سامانی داد. ما سیاست را به " خلوص"ی که آلودگی ما اجازه می داد رساندیم، به حق و باطل ”و مرگ و زندگی، به همان خلوصی که دو سوی دد منش جنگهای صلیبی رسیده بودند. فراز جنگ صلیبی هشتاد ساله ”سیاسی در ایران با پرتگاهی آمد که از بیست و پنج سال پیش در سراشیب آنیم. هیچ کس جز بازار سنتی و آخوندها به ”آنچه می خواست نرسید و آنها نیز خود را از نظر تاریخی از میان برده اند. ”

” نگاه از بیرون، نگاه انتقادی چاره جویانه، به این صد سال و هشتادسال، بیش از ملاحظات سیاسی، برای رستگاری ”ملی ما اهمیت دارد. ما به آسانی می توانیم از غوغای نویسندگانی که برای زنده نگهداشتن یک جهان رو به مرگ ”می نویسند، و کوشندگانی که در جلوگیری از زایش یک سیاست تازه می کوشند چشم بپوشیم و به جوانه های اندیشه و ”عمل سیاسی امروزین بنگریم. این زنان و مردانی که گذشته را نمی زیند بلکه بررسی می کنند و از نبردهای گذشته به ”چالشهای امروز وآینده می پردازند، در پی بازگشت به هیچ، و تکرار هیچ دوره ای نیستند و در همه چیز می توانند ”تجدید نظر کنند. آن گذشته اندیشان از نظر سیاسی و فیزیکی رو به زوال دارند؛ جهانی که چون سنگ آسیا بر گردنشان ”افتاده پیش از خودشان به پایان رسیده است و تنها در وجود آنها زنده است. این نسل تازه می خواهد جهانی که او را ”مانند شهپری به آینده پرواز خواهد داد بسازد.”

” اما حتا گذشته اندیشان می توانند به آن آینده برسند، اگر اندکی از ستیغ کینه و حق مداری خود پائین تر بیایند. ما ”می توانیم با گذشته های یکدیگر موافق نباشیم و پس از کیفری که همه دیده اند از دشمنی به مخالفت گذر کنیم. در ”رویاروئی سیاسی، مخالفت نیز جائی دارد و مخالفان می توانند در پاره ای زمینه های حیاتی که بهروزی کشور و ”مصلحت خودشان در آن است موافقت داشته باشند. امروز می توان در هر جای طیف سیاسی نشانه های پدیدار شدن ”چنین روحیه ای را دید. خط اصلی جدا کننده، دیگر دشمنی بر سر گذشته نیست؛ مبارزه با جمهوری اسلامی است. ”کسانی، به شمار هرچه بیشتر، این رژیم را در سرتاسرش نفی می کنند و دیگرانی در پی دراز کردن عمر آن، دست کم ”بخشی از آن، هستند. کسانی آینده خود و ایران را در براندازی نظام اسلامی و دستگاه حکومتی جنایت پیشه آن ”می دانند و دیگرانی رشته سست زندگی سیاسی خود را به همکاری با اصلاح طلبان اسلامی و ملی مذهبیانی می بندند ”که ورشکستگی سیاسی را بر پوسییدگی ایدئولوژیک انباشته اند. ”

” پیکاری که بر سر براندازی رژیم یا دراز کردن عمر آن در هیئتی تازه درگرفته جامعه سیاسی ایران را به دو اردوی ”نابرابر بخش کرده است. یک سو برای زنده ماندنش به قدرت سرکوبگری رژیم نیاز دارد؛ سوی دیگر به نیروی ”مردمی که هر روز دلیری بیشتری در روبرو شدن با آن ماشین سرکوبگری نشان می دهند. اصلاح طلبان و هم پیمانان ”شان در جبهه مخالفان جمهوری اسلامی با این معمای دردناک روبرویند که با سرنگونی رژیمی که در پی اصلاح و ”پیوستن بدانند، خود نیز روانه مغاک سیاسی خواهند شد. آنها عملا بهمان اندازه انحصار جویان مافیا در دراز کردن ”وضع موجود سود پاگیر دارند. هر دگرگونی بزرگ در ایران که دست مردم را بر دستگاه ولایت فقیه دراز کند به زیان ”آنهاست. پشتیبانی از جنبش مردمی، شوکرانی است که ترجیح می دهند ناگزیر از نوشیدنش نباشند. به سود آنهاست ”که جنبش مردم به نتیجه نرسد و به صورتی درآید که بتوان به آن نام بی نظمی و شورش کور داد.”

” مخالفانی که می خواهند به حکومت آخوندی و ورود مذهب در سیاست پایان دهند، اگر از فاشیستهای نو فاصله ”بگیرند، مردم را در کنار دارند. این درست همان روشن شدن فضای مبارزه است که حتا پیش از دوم خرداد و از همان ”دوران "میانه روی" و "عملگرائی" سردار بساز و بفروشی در صف مبارزان شکاف انداخت و بسیاری ”جمهوریخواهان را از مبارزه، از کارهائی موثر تر از نوشتن اعلامیه های پندآمیز بیرون برد. دوم خرداد، تنها این ”روند را تند تر کرد و با بی اعتبار شدن دوم خرداد، اکنون امید این گروه به ائتلاف با عواملی در رژیم و حاشیه های آن ”است، از ته مانده های جبهه مشارکت تا کارگزاران سازندگی و ملی مذهبی های پراکنده. چنان ائتلافی آینده ای برای ”خود جزدر کند کردن فرایند از هم پاشی جمهوری اسلامی به بهانه مسالمت جوئی نمی بیند و نمی خواهد بپذیرد که ”براندازی یک رژیم استبدادی و حتا توتالیتر در دو دهه گذشته از شیلی و نیکاراگوا تا اروپای خاوری و مرکزی و از ”فیلیپین تا افریقای جنوبی بی خونریزی و هرج و مرج ممکن بوده است و دلیلی نیست که تنها در ایران به جاهای ”ترسناکی که تصویر می کنند برسد.”

” مخالفانی مانند مشروطه خواهان و جمهوریخواهان فراوان هوادار پیکار سیاسی برای برچیدن رژیم اسلامی در پی ”پیوستن پیکار درون و بیرون برای رساندن مردم ایران به جائی هستند که بتوانند در یک همه پرسی آزاد به نظام ”حکومت دلخواه خود رای دهند. اینان نیز در نهایت چاره ای جز رسیدن به یک همرائی بر سر اصول یک جامعه ”دمکراتیک و چندگرا (پلورال) و گونه ای ائتلاف با هم ندارند. اینگونه که تحولات در بیرون و درون ایران جریان دارد ”صفها می باید برای مراحل پایانی پیکار آراسته شود. ائتلاف نخست می خواهد تحولات را به سود گزیدار ”option” ”جمهوری اسلامی یک آب شسته تر، رژیمی که به اندازه کافی "خودیها" را دربرگیرد، بچرخاند. هواداران سرنگونی ”دربرابر چنان ائتلافی که تا مدتها می تواند مستقیم و غیر مستقیم از قدرت جمهوری اسلامی به سود خود ــ دست کم ”بسیاری از مولفه های خود ــ بهره مند شود، نمی توانند پراکنده بمانند. آنها همچنین در ایران پس از جمهوری ”اسلامی به یکدیگر برای دفاع از ارزشها و نهادهای دمکراتیک نیازمند خواهند بود ــ اگر نخواهند یک به یک از ”نیروهای قدرت طلب استبدادی، چه در یک نظام جمهوری و چه پادشاهی مشروطه شکست بخورند. (در ایران پس از ”جمهوری اسلامی از همکاری آن گروه دیگر نیز می باید برخوردار شد.) ”

” کار این طیف در کوتاه مدت دشوارتر و در دراز مدت امیدبخش تر است. اینان برخلاف گروه نخست با همه قدرت ”سرکوبگری رژیم روبرویند زیرا دوستانی در دستگاه حکومتی ندارند و بسیار بیش از آنها با دشمنی رژیم روبرویند. ”در اینجا به هیچ روی قصد متهم کردن مسالمت جویان نیست. آنها گذشته از سود شخصی و گروهی که برای گرایشی ”در خطر نابودی کاملا فهمیدنی است، نگرانی آینده ایران را دارند و گذار آرام و تدریجی به دمکراسی را می خواهند. در ”این ملاحظه اختلافی میان هواداران پیکار سیاسی مردمی، چه جناح مشروطه خواه و چه جمهوریخواه آن، با ائتلاف ”جمهوریخواه- ملی مذهبی نیست. مسئله آن است که مردم ایران یارای شش سال دیگر وقت کشی ندارند؛ و موقعیت ”ایران با فرایند دراز مدت و پر از مصالحه سروران مسالمت جو سازگاری ندارد ــ گذشته از آنکه اگر نیروهای تغییر ”رژیم هماهنگ عمل کنند ملت ما آسیب کمتری خواهد دید تا ادامه رژیمی که هر روزش به چنین بهای سنگین برای ”جامعه تمام می شود. ”

” هم اکنون به روشنی در امریکا "لابی" جمهوری اسلامی را می بینیم که برخوردار از منابع سرشار مالی، با گشاده ”دستی تمام، پیکاری را به سود اصلاح طلبان در ایران و برضد سیاست رئیس جمهوری بوش، در پشتیبانی از مبارزه ”آزادیخواهانه مردم دنبال می کند. هردو جناح رژیم در این پیکار دست دارند و مسئله مشترک آنان جلوگیری از ”سرنگونی رژیم است. جناح مسالمت جو در بیرون ــ مگر یک دو تنی عوامل شناخته تر رژیم ــ البته ارتباطی با این ”پیکار تبلیغاتی و سیاسی پر هزینه ندارد؛ همچنانکه مردم ایران و جناح پشتیبان مبارزه آنان در نیروهای مخالف، ”ارتباطی با سیاست امریکا که به ملاحظه منافع ملی آن کشور در پیش گرفته شده است ندارند. ما هریک در جبهه ای ”قرار گرفته ایم. آنها در آن سو هستند و ما در این سو. کدام یک حق داریم: کسانی که می خواهند هر چه زودتر این ”لعنت را از تاریخ و جامعه ایران بردارند، یا کسانی که به امید اصلاح گام به گام، کار را می توانند به فاجعه دیگری ”برسانند؟ جامعه و تاریخ قضاوت خواهند کرد. ”

”* * *”

‎ ‎آشتی ناپذیری و گذشت ناپذیری سیاست ایران از یک فرهنگ سیاسی برخاست که مخالف را دشمن و خائن می شمرد؛ ”اقلیت را سزاوار تبعیض می دانست؛ وعقیده را پیگرد و آزار می کرد. زمانی رسید که اکثریتی از طبقه سیاسی ایران تا ”نابودی خودش رفت و رژیمی را که نه تنها آماده سازش بلکه تسلیم بود به رهبری واپسمانده ترین عناصر اجتماعی ”سرنگون کرد. ما اکنون می خواهیم با وارونه کردن آن فرهنگ سیاسی، رژیمی را که برای نگهداری قدرتش تا پایان ”تلخ خواهد رفت، به رهبری پیشروترین عناصر اجتماعی سرنگون کنیم. چنین طرح پردامنه ای از بسیاری باورهای ”رایج در مسئله اتحاد و همبستگی آزاد خواهد بود:”

ۀ اتحاد با همه درست نیست. بسیاری مخالفان جمهوری اسلامی تفاوت اساسی با آن ندارند و انحاد با آنها نه ممکن و ”نه سودمند است. اتحاد به معنی موافقت در اندیشه و عمل است. موافقت در عمل، در لحظه هائی خواهد آمد و آن ”لحظه ها نرسیده است؛ در اندیشه نیز بهتر است همگان به موافقت نرسند. اصول، موضوع دیگری است و می باید ”بکوشیم به یک توافق ملی بر اصول برسیم.”

ۀ همکاری تاکتیکی با مخالفان لازم است ولی نباید به آن بسنده کرد. همکاری تاکتیکی به آسانی می تواند هدف ”استراتژیک را به فراموشی بسپارد. ما می باید درپی راهکارهای دشوارتر باشیم: دگرگونی فرهنگ سیاسی با تفاهم ”موقتی برای پاک کردن حسابها در آینده سازگاری ندارد. در پیکاری که درگیر آنیم حتا سرنگونی جموری اسلامی جز ”بخشی از دستور کار ما نخواهد بود. تاریخ صد ساله اخیر ما در بیشتر خود شایسته امکانات و نیازهای ملت ما نبوده ”است. می باید آینده را با کمترین همانندی با گذشته ساخت. تنها بهترین عناصر آن گذشته به کار آینده ما می خورند و ”فرهنگ سیاسی هشتاد ساله گذشته از بهترین ها نیست. ”

ۀ سر هم کردن افراد برای تشکیل جبهه ها و ائتلافها، در بهترین صورت خود گروهی را به کار علاقه مند خواهد کرد ”ولی مسئله پیچیده تر از اینهاست. تا هنگامی که پاره ای نماینگان اردوهای دشمنی که نگذاشتند ملت ما در آن هشتاد ”سال به ظرفیت واقعی خود برسد با هم به توافق بر اصول نرسند‎ ‎آن توده تعیین کننده ”critical mass” که برای ”دگرگونی فرهنگ سیاسی لازم است تشکیل نخواهد شد. راهی جز آن نیست که پاره ای سازمانهای سیاسی ریشه دار و ”سرامدان سیاسی و فرهنگی با یکدیگر به چنان توافق اصولی برسند. پیام همبستگی می باید بازتاب وآنچه انگلیسی ”زبانان ”impact” می گویند داشته باشد. ( تاثیر، معادل ضعیفی برای این اصطلاح است. شاید هنایش بر وزن نمایش ”بهتر بتواند قوت آن را برساند.)”

ۀ همبستگی و بعدا ائتلاف، که اصطلاحات دقیق تری از اتحاد هستند، اگر زیر توجهات و به نام وارث پادشاهی پهلوی ”یا برای رفع مشکل امریکائیان در ایران پس از آخوندها باشد از پیش محکوم به شکست است ( این هردو از افراد ”بسیاری شنیده شده است.) دگراندیشان از همان اولی خواهند رمید و مبارزان جدی از هردو. این انگیزه ها برای پاره ”ای فرصت طلبان کشش دارد. ولی آیا ما در این مرحله به فرصت طلبان نیاز داریم ــ بیش از آنچه در هرجا هست؟

ۀ با همه ضرورت همبستگی، در هیچ امر اصولی نمی توان کوتاه آمد. سرنگونی جمهوری اسلامی و تعیین نظام ”حکومتی و شکل رژیم، دمکراسی لیبرال به معنی حکومت اکثریت در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای ”حقوق اقوام و مذاهب پیوست آن، و استقلال و یکپارچگی ایران اصولی هستند که نادیده گرفتن هریک از آنها از ساختن ”یک جامعه باز چند گرا و دمکراتیک جلوگیری خواهد کرد. این اصول تنها در صورت شکل گرفتن آن توده تعیین کننده، ”از شعار به اجزای فعال یک فرهنگ سیاسی درخواهند آمد.”

ۀ هر همکاری و ائتلافی که برای ساختن یک شورای رهبری یا حکومت در تبعید باشد ادعای بی پایه ای است دور از ”واقعیات. رهبری، اعلام کردنی نیست؛ اگر رهبری باشد مردم گرد خواهند آمد و نیاز به صدور اعلامیه ندارد. ایرانیان ”در هر جا سهمی در مبارزه دارند و کسی نیست که بتواند از آنها بپرسد چه شورا و گروهی را به رهبری می شناسند؟ ”بیشترینه ای که از چنان شوراهائی می توان انتظار داشت هماهنگی بیشتر در مبارزه است و امید اینکه شمار بیشتری ”بدان بپیوندند. ”



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites