حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

نویسنده ای در بهترین سنت رمان کلاسیک‎

 

سی چهل سالی پیش در مصاحبه ای گفته بودم که تجربه جامعه ما هنوز به آنجا نرسیده است که رمان فارسی ”داشته باشیم. در واقع نیز آن زمان بیشتر عرصه داستانهای کوتاه بود و زبان فاسی در رمان ماندنی و معیار ”گذار جز اندک شماری نداشت.”
” ”
” رمان یکی از پدیده های تجدد است؛ نگرش جسورانه و مستقل فرد صاحبدل به موقعیت انسانی، و رفتنش به ”درون خود و جامعه بیرون است، و بی مقدمه نمی آید. ممکن است نبوغ یک فرد تنها، رمانی در اوضاع و ”احوال نارس بنویسد. ولی برای آنکه سنت رمان در زبانی جا بیفتد می باید گویندگانش سرد و گرمهای بسیار ”را با چشمانی فرهنگ آزموده دیده باشند.”

” سی چهل سال پیش ما سرد و گرم بسیار و بیش از سهم خود دیده بودیم و لی نه چشمان به اندازه کافی ”فرهنگ آزموده بود نه جسارتی که مدرنیته به فرد انسانی می دهد به جائی که باید رسیده بود. ذهنهای اسیر ”گرایشهای متعارف که از بندگی یک جهان بینی‎ ‎به بندگی جهان بینی دیگری به همان محدودیتها، فرا‎ ‎رفته بودند؛ ”و رسمها و عادتهای دیرپای؛ و پی ریزی نابسنده فرهنگی جامعه نمی توانستند رمان فارسی، ونه آثار ”استثنائی و تک درخت بیابان را پدید آورند.”
” ”
” اما در همان زمان جامعه ایرانی آغاز کرده بود در زمینه فرهنگ نیز مانند اقتصاد، خود را از زمین بکند؛ و ”جوانه های آفرینندگی به فراوانی از هر سو سر بر می آورد. حتا در سیلاب بیمایگی می شد چنان جوشش ”انرژی را دید که به شکفتگی می رسد، بهر صورت. دهه های پس از آن جامعه را زیر و رو کرد و درهم ”پاشیدگی دوران انقلابی یک «بلند بانگ» واقعی جامعه شناسی بود. «گودال سیاه» اسلام مارکسیستی و انقلابی ”جهان سومی در انفجار ناگزیر خود به زایش کیهان تازه ای رسید که در برابر چشان ما دارد شکل می گیرد و با ”خود بیداری تازه ای می آورد. چهل ساله گذشته از بیش از یک نظر همچون قرنی بر ایران رفته است. غنای ”خفه کننده تجربه، وتکانی که سرانجام به ذهنهای فعالتر داده شده ما را از نظر سیاسی و فرهنگی به جائی ”رسانده است که در کنار بسا پیشرفتهای دیگر، به آسانی از رمان فارسی همچون یک گونه (ژانر) ادبی که اگر ”از شعر نو فارسی در نگذرد به خوبی با آن پهلو می زند سخن بگوئیم. (شعر نو فارسی از شگفتیهاست. ”چگونه توانستیم به این آسانی و در طول یک نسل زنجیرهای زرین یکی از سه چهار سنت شعری طراز اول ”جهان را از دست و پای خود باز کنیم؛ کاری که با موسیقی مان، با همه فرو تریش از شعر فارسی، نتوانسته ”ایم؟) ”

” خانم مهشید امیر شاهی یکی از بهترین و برجسته ترین نمایندگان چهار دهه گذشته دگرگونگی جامعه ماست؛ ”دگرگونگی نه به معنی هر لحظه به رنگی آمدن بلکه پابرجائی بر ارزشهای جهانروا و گشاده بودن بر بهترینها. ”از دهه چهل که به نوشتن داستانهای کوتاه آغاز کرد تا اکنون که در چکاد ( قله) رمان فارسی جا گرفته است، ”پیشرفت را در عین استواری، بی هیچ کژ و مژ شدن، بی غافل ماندن از ندای هنر، و دل سپردن به نغمه فریبنده ””«سیرن» های مد روز، بی قناعت به دستاوردها به نمایش می گذارد. او یکبند خوانده و به یاد سپرده است ””(بهترین خانمهای رمان نویس ما از این نظر بر عموم همکاران مرد خود برتری دارند) و باریک بینانه نگریسته ”است. اخلاق در هنر نیز همان جای محوری سیاست و زندگی خصوصی را دارد. بی یکپارچگی اخلاقی ”integrity” در هنر به جائی نمی توان رسید. آن سرسپردگی، و پویش یکدنده والائی که هنرمند را پیش می ”راند و زندگی اش را در چنگ می گیرد جز قدرت اخلاقی چه نامی دارد؟ هنر بی آن ــ و هر فعالیت دیگر بشری ــ ”دکانداری است.”

” برجستگی جای خانم امیرشاهی از آن یکپارچگی هنرمندانه برخاسته است. او پیش از آنکه به احساس ”خوانندگان و بویژه همگنانش بیندیشد گوش به ندای درونی اش سپرده است که آفرینشگر را ــ در هر زمینه ــ ”پیوسته به فراموش کردن مصلحت روز می خواند و او را به چالشهای تازه می راند. ( چه چالشی بزرگتر از ”قلمی در دست و کاغذ سپیدی در پیش؟) مانند همه آفرینشگران، خانم امیر شاهی نیزبهای این یکپارچگی را ”پرداخته است و مانند بیشتر آنها آنقدر دوام آورده است که به قول انگلیسها خنده آخر را بکند ــ هر چند در این ”فاجعه ملی،‎ ‎خنده «پیروزمندان» جز زهرخندی نیست. ”

‎ ‎در آن نخستین سالهای نویسندگی او که فضای روشنفکری را چپ نمائی و تعهد انقلابی پوشانده بود و هنر به ”تبلیغات فروکاسته بود برای نویسنده ای نوخاسته که از اعتراض به ناروائی های زمان نیز بری نمی بود ”همرنگی جماعت، فرمول آسان قبول عام بشمار می رفت. او اگر چه تا گلو در آن فضای روشنفکری فرو رفته ”بود، نه آسان را می پسندید نه همرنگی جماعت را بر می تافت. ”‎ ‎اسنوبیسم به معنی دیر پسندی، چنانکه نظامی ”می گفت «به که سخن دیر پسند آیدت» با پویش والائی ملازمه دارد. در همرنگی جماعت، حتا اگر بر حق باشند، ”چیز زننده ای است که روانهای مستقل خوب حس می کنند؛ بویژه که آن جماعت نه می فهمید چه می کند نه بر ”حق بود، و در یک رقص ولنگارانه بر لبه چاهی که زیر همه جامعه دهان باز کرده بود با سر به درون پرتاب شد ”و ملتی را نیز دنبال خود کشید. خانم امیرشاهی، مانند بسیاری دیگر، شاهد ناتوان سرازیر شدن زندگیش به آن ”چاه بود و توانست تنها جانی بدر برد. آنچه او را متمایز کرد ایستادگی یک تنه اش بود، به همراه انگشت ”شماری دیگر، دربرابر میل انهدام جمعی که هوشمند تران را بیش از نادان تران فراگرفته بود. ”
” ”
” صدای اعتراض او به ریاکاری و فرصت طلبی سرامدان سیاسی و فرهنگی جامعه و دفاعش از حکومت ”بختیار در کنار دو سه نویسنده روشن بین و دلاور دیگر بازتابی در میان غوغای روشنفکرانی که تقلید عوام می ”کردند و عوامی که مقلد چنان روشنفکرانی شده بودند نیافت. شرکتش در تظاهرات پشتیبانی از قانون اساسی ”بهمان گونه، بیهوده و بی بازتاب ماند و حتا حکومتی که زنان و مردانی چون او برای پشتیبانی اش دشنامها و ”سنگ پراکنی های آزادانه حزب اللهی ها را خطر کرده بودند به آن اعتنائی ننمود. مبارزه اش با انقلابی که بی ”مقاومت پیش می راند به جائی نرسید ولی به عنوان یک نگرنده حساس با نکته گیری یک رمان نویس، سرتاسر ”آن فضای انقلابی را چنان به سیر در نوردید که هنگامی که توانست خود را در تبعید گردآورد برای نوشتن ””«درحضر،» که داستان آن احمقانه ترین انقلاب جهان از نظرگاه روشنفکران تاریک اندیش است، همه اسباب را ”فراهم داشت. این یک تمایز دیگر او بود. هیچ کس چون او بیزاری وجودی ”existential” از سرتاسر انقلاب ”اسلامی را حس و بیان نکرده است. «در حضر» رمان مسلم انقلاب اسلامی است؛ یک تصویر امپرسیونیستی از ”فضای زمانه که روشن بینی ها و مردمی های گاهگاهی، که در آن می شد یافت و در لحظه های رمان به زیبائی ”و بی تاکید زائد آمده است، نمی توانست از زشتی و حقارتش بکاهد. چگونه می توانستند، و هنوز می توانند، ”آن آشوبی را که چنان توده لجنی از ژرفای جامعه به رو آورد انقلاب با شکوه بنامند؟ اگر ۲۲ بهمن ””۱٣۵٧/۱۹٧۹ با شکوه است ١٦۸۸ انگلستان چه بود؟ ”

” «در حضر» با ساخت بسیار دشوار و پرداخت استادانه اش جای خانم امیرشاهی را در رمان فارسی استوار ”کرد. نوشتن یک روایت شخصی در قالب یک رمان موفق که هیچ نقص ساختاری عمده ندارد آسان نیست. قلم ”نویسنده پیوسته به جزئیات نالازم بر می گردد و« من» ناظر- بازیگر دمی از این باز نمی ایستد که خودش را بر ”تصویر بزرگتر و مهم تر تحمیل کند ــ اشکالی که «درسفر» همواره برطرف نشده است. «درسفر» رمان بعدی ”خانم امیرشاهی، نگاه تلخ و سرخورده ای بر گوشه ای از جهان تبعیدی است. آنچه انقلاب چنان عناصری را به ”پیروزی رساند هنوز در فرانسه ای که اینهمه از تجربه سیاسی اش می توان آموخت ــ اگر تجربه خودمان بس ”نبوده باشد ــ دست درکار است. همان کوتاهیهای اندیشه و تنگیهای نظر، همان «ضعف همت و رای» که هر ”فرصتی راناچیز و هر امتیازی را وبال گردن می سازد. مانند رمان پیشین، « درسفر» باز برشی است از یک ”تصویرسراسری که بی دشواری می توان آن را بر همه تصویر انداخت. ”

” نویسنده در تابلوهائی که از یک سازمان مبارز می کشد بی آنکه احتمالا خود خواسته باشد نشان می دهد که ”چرا آن سی و هفت روز از سخنرانی های درخشان و برانگیزاننده فراتر نرفت و دست درکارانش آنچه توانستند ”برای ناکام ماندن خودشان کردند. او نمی گوید، ولی از رمانش به خوبی می توان دریافت که ضد انقلاب محکوم ”به شکست است اگر در همان گذشته خود بماند؛ اگر نخست و پیش از رژیم انقلابی با خودش نجنگد و درپی ”دگرگونی خودش بر نیاید. پآیان خشونت آمیز و دردناک یک دوره تاریخی، کمانکی (پرانتز) نیست که بتوان ”بست تا باز آب بر همان جوی سرازیر شود ــ حد اکثر با جابجائی هائی در اشخاص. یا آن را سرآغاز باززائی ”می توان کرد یا در نکبت آن هر چه فرو تر رفت.”

” * * *”

” رمان کلاسیک اساسا در سده نوزدهم زاده شد. فرا فکنی ”projection” زندگیهای شخصی بر جامعه ”بزرگتر، و کاویدن نهتوی روان انسانی پیش از روانشناسی نوین، دستاورد رمان نویسان بزرگ آن سده بود که ”چه شکسپیر را خوب می شناختند چه نمی شناختند شاگردان او می بودند. شکسپیر بود که در نیمروز تابناک ”رنسانس، به فرد انسانی ، شخصیت و کاراکتر ویژه اش را داد؛ به تعبیری کاراکتر را خلق کرد. اگر او را ”بزرگترین چهره ادبیات جهانی بشمارند کم ترین مبالغه ای نکرده اند. ما در زبان فارسی رمان کلاسیک کم ”داریم و هیچ عیبی نیست که چندی در آن درنگ کنیم و سر از پا نشناخته به مدهای روز تسلیم نشویم. هوشنگ ”گلشیری چنان از تب واگیردار رئالیسم جادوئی این سالها به تنگ آمده بود که می گفت «خدا گابریل گارسیا مارکز ”را مرگ بدهد!»”

” جامعه ایرانی، اگر در اظهار نظر سی چهل سال پیش من حقیقتی می بود، اکنون تجربه لازم را برای بوجود ”آمدن رمان فارسی یافته است و دارد می یابد. رمان در فارسی فراوان شده است، از نویسندگان درون و بیرون، ”و کارهای با ارزش در میانشان کم نیست. از این میان « مادران و دختران،» چهارگانه خانم امیرشاهی که سه ”کتابش تا کنون انتشار یافته، بهترین نمونه رمان کلاسیک ماست و نشان می دهد که هنوز چه پاداشهائی در ”درنگ کردن بر رمان سده نوزدهمی هست. رمان کلاسیک از شگردهای رمان سده بیستمی کمتر نشانی دارد ”ولی جهانش پهناور است و نگرشش فراگیر؛ جامعه شناسان و تاریخ نگاران را همان اندازه بکار می آید که ”دوستداران ادبیات را. رمان سترگ خانم امیر شاهی از این دست است؛ یک رمان روزگاری است، روزگار به ”معنی گذار زمان بر انسانها و در انسانهای معین؛ سرگذشت یک دوره صد ساله از نظرگاه یک خاندان اشرافی ”شهرستانی، خانواده خود نویسنده، است که به تندی در طبقه متوسط رو به گسترش پادشاهی پهلوی حل می ”شود. زندگی روزانه، رویدادهای سیاسی، و دگرگونی های اجتماعی در این رمان به همان روانی و حالت ”طبیعی که در جهان واقع است بهم بافته اند. خواننده از جهان کوچکتر زنان و مردانی از هر لایه اجتماعی به ”جهان بزرگتر ملتی که مهمترین سده تاریخ همروزگار خود را می گذراند راه می یابد. دانش گسترده نویسنده و ”نگاه عقاب واری که جنبیدن پشه ای را نیز نادیده نمی گذارد روزگار فراموش شده ای را که اینهمه هم به ما ”نزدیک است برای آیندگان حفظ کرده است. شیوه ای که جمال زاده در رمان فارسی گشود، با این رمان به تکامل ”هنرمندانه اش رسیده است. ”

” اگر کاراکتر سازی و فضا سازی گوهر رمان باشد در رمان نویسان ایرانی چند تنی بیشتر از این نظر با ”نویسنده مادران و دختران همسنگ نیستند. کار بی ادعا و «غیر متعهد» خانم امیر شاهی در این رمان بسیاری ”از کاراکتر های مصنوعی و یک بعدی پاره ای مشهور ترین نویسندگان زمانه ما را بیروح تر جلوه می دهد. ”صحنه های بیشمار رمان بهمان استادی، زندگی صد ساله گذشته این مردم را با رنگ و بوئی تر و تازه چنان ”زنده می کند که خواننده لحظه حاضر را از یاد می برد و همراه اشخاص رمان به میهمانی خانوادگی و محفل ”دوستان و عروسی و گرمابه و مجلس عیش و نوش و مطب پزشک و باشگاه طبقه بالای متوسط تهران و ”اطاقهای خدمتگاران و ... می رود و تیپهای اجتماعی رااز بالا و پائین با تنوعی که در زندگی هست، در فضای ”خودشان دیدار می کند و از زبان خودشان در دلمشغولی هایشان شریک می شود. فهرست نام اشیائی که در این ”رمان آمده است، اشیائی که دیگر کاربردی ندارند، چند صفحه را می گیرد. خواننده با داستان پر کشش درگیر ”است ولی خود را درتب و تاب دورانی می یابد که به تندی زندگیها را دگرگون می کند؛ آدمهائی چیز دیگری می ”شوند، و آدمهای بسیار بیشتری همان می مانند و فروتر می روند ــ مانند جامعه بطور کلی ــ رمان پیش می رود ”و هیچ سکته ای، هیچ دستکاری و رفع و رجوع کردنی در آن نیست. ”

” هنر داستانگوئی در این رمان با چیره دستی تکنیکی درخور آن همراه شده است، اما این نثر خیره کننده کتاب ”است که ماندگار ترین اثر را بر خواننده می گذارد. داستان بر سیل پر قوت واژه ها سوار است: واژه هائی ”چکش خورده و صیقل یافته در دست نویسنده ای که فارسی را دوست دارد و فارسی هم او را دوست دارد و تا ” هر جا با او راه می آید؛ جمله هائی که به روانی و صلابت پشت هم می آیند؛ توصیف هائی با حساسیت بالای ”شاعرانه که خواننده را مانند خود نویسنده لحظه ای از گذران روزمره بالا تر می برند (چه بجا خواهد بود که ”واژه نامه ای از واژه های فارسی مهجور ولی زیبا که در «مادران و دختران» آمده است با معنی آنها در پایان ”چهارگانه بیاید. ما بسیاری از این واژه ها را در زبان گفتار و نوشتار خود لازم داریم.) ”

” با «مادران و دختران» ما هنوز ته امکانات رمان کلاسیک را بالا نیاورده ایم. ولی رمان قرن نوزدهمی را که ”دست کم این نویسنده منتظرش بود در بهترین سنت آن داریم. صد ساله بسیار مهم گذشته ما هنوز می باید با ”چنین چشمانی نگریسته شود. زبان رمان فارسی همچنان می باید در دست صنعتگرانی به چنین شیرینکاری ”پرورده شود. ما تازه داریم ادبیاتی در خور تجربه ملی و تاریخ شگفتاورمان می یابیم. خانم امیر شاهی میدان ”را گشوده تر کرده است.”

” * * *”

” من نمی دانم چند اثر دیگر از این قلم نیرومند، ادبیات ما را ثروتمند تر خواهد کرد (بیش از همه انتظار کتاب ”آخر چهارگانه را می کشم) ولی هفت کتابی که پیش روست و چهار دهه ای تکامل را دربر می گیرد برای قضاوت ”در باره نویسنده ای بر فراز پیشه خود، بسنده است. داستانهای کوتاه (۳٦ داستان ) از چهار مجموعه فراهم ”آمده است و طیفی از منظره ها و موقعیت های گوناگون است که به طبیعت داستان کوتاه، معنائی فشرده را با ”زبانی موجز می رساند. داستان کوتاه در بهترین نمونه هایش که در این مجموعه کم نیست، عکسی فوری است ”از نگاهی شکافنده و با دوربینی که پرتوی همچون «لیزر» تا ژرفای موقعیتی می اندازد و حقیقتش را باز می ”گوید. در داستانهای کوتاه خانم امیر شاهی تجربه شخصی نویسنده و مشاهده عمومی او با حساسیتی ”روشنگرانه و گاه دلشکن بازتابیده است. در این داستانها طنز پوشیده گزنده را می توان دید که با جامعه دو ”روی حقیر کار چاقوی جراحی را می کند و لحظه های دردناکی هست که مزه تلخش مدتها از یاد نمی رود. ”بهترین داستانهای کودکی، داستان از نگاه کودک، را نیز در همین مجموعه می توان خواند. مجموعه های ””«داستانهای کوتاه» طلیعه «مادران و دختران» بودند وهمان پیش از رمانها به نویسنده جای سزاوارش را داده ”بودند. ”

” «هزار بیشه» گرد آمده مقالات و سخنرانیهای اوست که گذشته از ٣ نقد جانانه در باره چند کتاب از ”نویسندگان ایرانی، دربر گیرنده مبارزات سیاسی خانم امیر شاهی بر ضد جمهوری اسلامی است. کاری که او ”بویژه برای سلمان رشدی کرد مداخله ای موثر نه تنها در دفاع از آزادی گفتار بود، ضربه ای کاری نیز ”بر«میت» خمینی زد که تا سالهای پایانیش در محافل چپ شیک اروپا دوام آورده بود. او در دفاع از تسلیمه ”نسرین، یک قربانی دیگر اسلام بنیادگرا در روایت بنگلادشی آن، همان شور و گرمی را نشان داد و چنانکه ”مقالات و سخنرنیهای گرد آمده در کتاب نشان می دهد هر جا ادبیات را بسنده نیافت از در پیکار مستقیم در آمد. ”

” رمانهای «در حضر» و «در سفر» و «عروسی عباس خان» و «دده قدم خیر» و «ماه عسل شهربانو» پاره ”ای از بهترین آثار فارسی در این گونه ادبی هستند؛ شاهدی بینا بر دورانی که ظرفیت بسیار بیش از اینها را ”دارد، و معیاری برای آنها که در این میدان از پس خواهند آمد. این مجموعه آثاری است مایه سربلندی هر ”نویسنده ای و راهشماری در ادبیات نوین فارسی. ”

” سرمشقی که خانم امیر شاهی به عنوان یک هنرمند برای رهروان آینده گذاشته است، وفاداری به هنر و دیر ”پسندی در هنر، به نیروی آثاری که آفریده است بسیار بیش از اینها خواهد رفت. او نمی توانست بی دید اخلاقی ”ویژه اش، دید اخلاقی سختگیر و سرکشانه کسی که در چنگ ماموریت یا مسئولیتی گرفتار است و سازشهای ”خلاف آن را نمی پذیرد، به اینجا برسد. هنر، همه تکنیک و تسلط بر رسانه و الهام شاعرانه نیست؛ تعهدی است ”که از سیاستبازی قدرت طلبانه هنرمندان خلقی و روشنفکران سطحی فراتر می رود و قدرت که سهل است، ”شناخته شدن قدر خود را نیز به چیزی نمی گیرد. این تعهدی است به حس درونی خود و به معیارهای بالائی که ”بزرگترین ها، کلاسیکها و شاخصها در هر زمینه، گذاشته اند.”

” جامعه روشنفکری پیش از انقلاب به خانم امیر شاهی بی اعتنا بود و می کوشید صدایش را در زیر یک ”سانسور غیر رسمی که در آن سالها از سانسور ناشیانه و بیسوادانه حکومتی بسیار کارامد تر بود خفه کند. ”برای او بسیار آسان می بود که آثار «مترقی» با فرمولها و کلیشه های مجرب آنها بنویسد و خود را شمع جمع ”هنری آن محافل سازد. او اکنون می باید از مقایسه پایگاهی که یافته است با سرنوشت بسیاری از قهرمانان آن ”جامعه روشنفکری شاد باشد. آزمایش زمان بر آنها هیچ مهربان نیفتاده است. اما مسئله بالا تر از اینهاست. ”چنان مقایسه ای می باید به به قوام یافتن و بنیه گرفتن جامعه روشنفکری ما کمک کند. چخوف داستان کوتاهی ”به نام جیرجیرک دارد، که به نخستین تجربیات سطحی یک جامعه با فرهنگ بالا می پردازد؛ همان «کدوبن» ”قطعه معروف که زیر چناری دویست ساله «بر رست و بر دوید بر او بر به روز بیست.» فضای روشنفکرانه ای ”که همهمه خفه کننده جیرجیرکها بیشترین دستمایه اش می بود از چنین مقایسه هائی می باید درس لازم را ”بگیرد. پیروزیهای آسان نه تنها بی ارزش است، می تواند شکستهای سخت به دنبال داشته باشد. نه والائی، ”آسان می آید نه آزادی و عدالت، که از پایه با هم در کشاکش اند و آشتی دادنشان کار جیرجیرکهای سیاسی ”نیست.”

” از ادبیات نوین فارسی صد سال هم نمی گذرد و اکنون به مانند های خانم امیر شاهی رسیده است. این نیست ”مگر مزیت ذاتی که ما بر بیشتر جامعه های درگیر چالش مدرنیته داریم و تنها به قلمرو ادبیات محدود نمی شود. ”تجربه دیرپای ما به عنوان یک ملت، اگر چه در مفهوم پیشا مدرن آن، و فرهنگ پرباری که هرچه هم زمان ”بخشهای بزرگی از آن گذشته، به ما پرشی پیش از آغاز در مسابقه می دهد. این فرهنگ پربار میراثی درهم ”آمیخته است. می تواند در همان حال و در اوضاع و احوال دیگری وزنه ای برپای ما شود، چنانکه توانسته ”است و ما را صد ها سال واپس برده است. بهره گیری از بهترین جنبه های این فرهنگ و توانائی درگذشتن از ”آن نویسندگان و انتلکتوئل هائی می خواهد که پائی در فرهنگ ایران و پائی در فرهنگ غربی استوار داشته ”باشند. ما در خانم مهشید امیر شاهی کمال این ترکیب را می بینیم.”



از « تلاش» شماره ۱٦ ویژه نامه مهشید امیر شاهی.



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites