””در نخستین روزهای آوریل یادبود دهمین سالگرد کشتار رواندا را در پایتخت آن کشور با حضور چند تن از رهبران افریقائی و شماری فرستادگان کشورهای غربی گرفتند. ده سال پیش در یک دوره صد روزه افراد بیشماری از قبایل هوتو بیش از هشتصد هزار تن ازقوم توتسی را که نیمه کوچک تر جمعیت روانداست به قصد پاکشوئی قومی کشتند. گروهی از هوتوهای میانه رو نیز که با آنها موافق نبودند در این کشتار جمعی که زن و مرد و کودک و پیر نمی شناخت به فجیع ترین صورت قصابی شدند.
رئیس جمهوری رواندا در سخنرانی خود فرانسه را متهم کرد که به هوتوها اسلحه و آموزش داده بوده است و فرستاده فرانسه به عنوان اعتراض در مراسم حضور نیافت. ده سال پیش پاره ای روزنامه های فرانسوی به دست داشتن دولت فرانسه اشاره هائی کردند که به زودی خاموش شد. اما آن رویداد باورنکردنی بیش از خبرهای روزنامه ها در اینجا و آنجا بازتابی نیافت. رسانه ها و سازمان ملل متحد و سازمانها و شخصیتهای مترقی بیش از آن به امور بشردوستانه سرگرم بودند که به اینگونه رویدادهای کم اهمیت بپردازند. هیچ دولت یا سازمان بین المللی انگشتی بلند نکرد. در محافل مترقی ایرانی نیز زد و خوردهای فلسطینیان و اسرائیلیان بکلی کشتار روزی هشت هزار افریقائی را زیر سایه برد. آن محافل چگونه می توانند حتا امروز که تصویر کامل آن کشتار بیسابقه در دست است لحظه ای وقت خود را به یک یادآوری ساده نیز تلف کنند؟ آنها چگونه می توانند «بزرگ ترین فجایع تاریخ بشر» را در فلسطین لحظه ای از یاد ببرند و به فکر کودکانی باشند که هر روز هزار هزار لاشه هایشان روی پیکرهای بیجان پدر و مادرانشان می افتاد.
از بیش از بیست سال پیش عربهای سودان که قدرت را در دست دارند و پیوسته اسلامی تر شده اند دست به یک جنگ ریشه کنی برضد جمعیت افریقائی مسیحی و «انیمیست» جنوب سودان زده اند که تا کنون دو میلیون قربانی داشته است. این جنگی آشکارا نژادی و مذهبی است. نژاد عرب که قدرت حکومتی را در اختیار دارد می خواهد «نوبیائی» هائی را که تا سده هشتم تنها جمعیت سودان را تشکیل می دادند از میان ببرد؛ و این حقیقت که آن افریقائیان «کافر» حاضر به پذیرفتن قوانین شرع مبین نیستند به جنگ نژادی، تقدس مذهبی نیز بخشیده است. باردیگر مانند صدر اسلام، ارتش و قبایل مسلح در جهادی درگیرند که در این دنیا جان و مال کافران را به آنها می دهد و در آن دنیا پاداش شهادت را که خوشگذرانی تا حد بالا آوردن است.
عربی کردن و اسلامی کردن سودان تنها به حکومت خرطوم ارتباط نمی یابد. سودان که در ۱۹۵۶ به عنوان پلی میان جهان عربی-اسلامی و افریقا استقلال یافت در چشم روشنفکران و حکومتهای عربی، سرنیزه عربیت و اسلام در افریقاست. عربهائی که ویران شدن یک خانه را در غزه تا نژادکشی بالا می برند نمی بینند که تنها در استان «دارفور» در جنوب باختری سودان ۷۰۰ هزار افریقائی سیاه در برابر نژادکشی اعراب ناگزیر به گریز از دهکده هایشان شده اند. تاکتیکهائی که جنگاوران اسلام بکار می برند از کشتار جمعی و تجاوز به زنان و سوزاندن سرتاسری دهکده ها تا انداختن لاشه مردگان در چاههای آب و برده ساختن افراد و گرفتن اموال قربانیان را دربر می گیرد. (امپریالیستهای غربی هنوز دستشان به آنجا نرسیده است که برده داری شرعی را ممنوع سازند.) حتا یازده هزار افریقائی که از آن ۷۰۰ هزار تن به چاد همسایه پناهنده شده اند از حملات اعراب در امان نیستند. قبایل مسلح عرب به خاک چاد تجاوز می کنند و آوارگان را می کشند و چهارپایانشان را می برند و نیروی هوائی سودان بمبارانشان می کند. اگر یکی از آن آوارگان برای آوردن آب به رودخانه نیمه خشک مرزی نزدیک شود به تیر اعراب از پای در می آید.
باز در اینجا از وجدان بشریت صدائی بلند نمی شود. هماهنگ کننده سازمان ملل متحد در سودان، موکش کاپیلا، ماه گذشته در مصاحبه ای با بی بی سی وضع را در سودان به رواندای ۱۹۹٤ مانند کرد و گفت این یک پاکشوئی قومی و بزرگ ترین بحران انسانی است و من نمی دانم چرا دنیا کار زیادی برای آن نمی کند. اما دنیا در شورای امنیت سازمان ملل متحد کارهای مهمتری داشت و با بحران انسانی بزرگتری در نوار غزه روبرو بود و نمی توانست به این رویدادهای بی اهمیت بپردازد. از محافل مترقی در هرجا نمی شد انتظار داشت از کشتن احمد یاسین، که پیامش تروریسم بود، به سرنوشت آن ۷۰۰ هزار تن بپردازند.
چنان نیست که سودان فراموش شده باشد. جز اروپائیان که وقتی برای این مسائل ندارند، امریکا پس از جنگ اول خلیج فارس که سودان طرف صدام حسین را گرفت و بویژه پس از آشکار شدن پشتیبانی اش از تروریسم، دست به کار شد و از شش سال پیش سودان در تحریم اقتصادی است. از هنگامی که بوش به ریاست جمهوری رسیده تلاشهای امریکا برای صلح در سودان اگرچه چند برابر شده تا کنون به بیش از آتش بسی برای رساندن کمک به آوارگان نرسیده است. اما انگیزه امریکائیان نیز در جنوب سودان تنها از بشردوستی آب نمی خورد. منابع نفت سودان در جنوب است.
* * *
اگر رویکرد ریاکارانه و یکسونگرانه جهان عرب را در پاکشوئی قومی و جنگ مذهبی سودان بتوان دریافت رفتار محافل مترقی میهنی را هیچ نمی توان فهمید. اعراب یکسره از سلامت اخلاقی که انسان را قادر می سازد گاهی در جای دیگران بنشیند بی نیازند. آنها دارندگان حق و حقیقت همیشگی و مقدس اند. حق دارند هر چه بکنند و هر چه بکنند عین حق است. از روز نخستی که اسلام به آنها عرضه شد و به یک دست غنیمتهای این جهان و به دست دیگر نعمتهای آن جهان را وعده داد، نیکی و بدی، معیارهای دیگری برای آنان یافت. در فرهنگ عرب مسئولیت شخصی و خویشتنداری و کوششی که با آن می آید جای چندان ندارد. از سده نوزدهم برآمدن ناسیونالیسم (در واقع شوونیسم) عرب به این بیگناهی اخلاقی و حق بجانبی عربان نیروی تازه ای داد تا اکنون که آنان را به این فروپایگی و انحطاط مزمن رسانده است.
پاره ای از ما نه در اندیشه فلسطین اند نه رواندا و سودان. آنها دست کم این استدلال را می آورند که از مصیبت هر روزه ایرانیان به دیگران نمی توانند پرداخت و جز خود ایرانیان کسی نیست که به مردم ایران برسد. ولی آن روشنفکران ایرانی کاتولیک تر از پاپ چه می گویند؟ سود آنها و ملت ما چیست که چنان جهان را از نظرگاه (پرسپکتیو) عربی ببینند که حتا غم خود را نخورند و شب و روز ذکر فلسطین بگیرند؟ اگر موضوع احساسات بشری است که در رواندا و سودان نیز انسانها زندگی می کنند.
|
|