حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

عراق با نگاهی «خلاف سیاست»

 

‎””چرچیل می گفت امریکائیان همه اشتباهات ممکن را می کنند تا سرانجام بر راه درست بروند. عراق در یک ساله گذشته نشان می دهد که سخن او پس از شصت سال هنوز اعتبار دارد. داشتن ژرفای استراتژیک این عدم مزیت را دارد که انسان، در این مورد جامعه انسانی، را به ناکامی غیر حساس می کند. منظور ار ژرفای استراتژیک توانائیف ضربه پذیری است. این اصطلاح را نویسندگان نظامی در باره روسیه ساختند. روسیه در وسعت و منابع بی انتهای خود می توانست شکست پشت شکست را تاب آورد و تا حدود ناممکن عقب بنشیند و دشمنان خود را از کارل دوازدهم سوئد تا ناپلئون و هیتلر بفرساید. نقطه مقابل روسیه، اسرائیل را می آورند که هیچ ژرفای استراتژیک ندارد و همین بس که یک شکست قطعی بخورد.

ماههاست که رسانه ها در همه جا پر از انتقاد از استراتژی و تاکتیکهای نظامی و سیاسی امریکا در عراق است و صاحب نظران از تهیه های جنگ (نابسندگی شمار واحدهای نیروی زمینی و زمینه سازی دیپلماتیک) گرفته تا برنامه های پس از پیروزی (که ظاهرا جز طرحهای قلم اندازی از سوی وزارت دفاع نبوده است، با «کارشناسی» که می توان در بازسازی یک نظام سیاسی دمکراتیک در کشوری نیمه ویرانه از آن انتظار داشت) نکته ای را ناگفته نگذاشته اند. بیشتر این انتقادات درست است، بویژه که پس از رویداد و با برخورداری از خردمندی نگاه به پشت سر ابراز می شود. اما انصاف باید داد که ناظران تیز بینی از همان پیش از فرمان حمله به بسیاری مشکلات پیش بینی نشده اشاره کرده بودند. هر چه هست امریکا با بیشترینه آمادگی برای بردن جنگ، و کمترینه آمادگی برای پس از آن وارد ماجرای عراق شد که هر اندازه می گذرد تصویر روشن تری از یک موقعیت نزدیک به غیر ممکن را بدست می دهد.

برای یک ناظر ایرانی که مسئله را بی هیچ پوزشخواهی، نه از نظر منافع امریکا و نه عراق و نه رسانه های اروپائی می نگرد و هیچ پروائی ندارد که مواضع «خلاف سیاست» داشته باشد عراق نه آن ویتنامی است که امریکائیان سرخورده و تحقیر شده از آن بگریزند و نه گلزاری است که از آن بدر نیایند، و نه میدان آزمایش آن دمکراسی آرمانی است که می باید «خاور میانه بزرگ» را دگرگون سازد. عراق میدان جنگی است با مخاطرات و نویدهای فراوان؛ صندوق پاندورائی است که خوبیهائی نیز در جهان می پراکند و چیزی از آن به ما نیز خواهد رسید. (خلاف سیاست در برابر politically incorrect آمده است. در امریکا از یکی دو نسل پیش ابراز عقاید و بکار بردن واژه های برخورنده به گروههای قومی و اقلیتهای از هر گونه یا قابل شکایت به دادگاه است یا از نظر سیاسی گران تمام می شود و به اصطلاح امریکائی politically incorrect است و مانند هر چه سر و کارش به وکیل و دادگاه بیفتد می تواند در آن حقوقی ترین جامعه جهان به زیاده روی هائی بکشد. این اصطلاح اکنون برای همه موضعگیری های غیر عافیت جویانه و بحث انگیز بکار می رود. نکته ظریف در این اصطلاح آن است که موضعگیری می تواند تنها از نظر سیاسی نادرست باشد.)

درست در این لحظه و بویژه با نگاه به رسانه ها به عنوان سرچشمه اطلاعات، منظره در عراق هیچ خوب نیست. سنیان، که بخش فرمانروای جمعیت در هشت دهه آخر سده بیستم ــ یعنی تاریخ آن کشور ــ بوده اند عموما به آینده خود بدبین و با امریکائیان مخالفند. در میان آنان عناصر بیشماری از حزب بعث و ارتش و دستگاه امنیتی، با ذخائر اندازه نگرفتنی سلاح و پول، درگیر یک جنگ چریکی پر هزینه با ارتش امریکا هستند. هزاران جهادی و تروریست القاعده و گروههائی که از آن الهام یا کمک می گیرند از هر سو به عراق سرازیر شده اند و به جنگ چریکی پیوسته اند. شیعیان که تصور می رفت بهمراه کردان، خرسند ترین عراقیان پس از سرنگونی صدام حسین باشند به ناراضیان پیوسته اند و اقلیتی از آنان به رهبریف یک آخوند زاده ــ ترکیبی از خلخالی و محمد منتظری که در نخستین ماههای انقلاب اسلامی کر و فری داشت ــ مسلح شده اند و برای تشکیل حکومت اسلامی جهاد می کنند. تنها کردان در شمال اند که معنی تحولات را دریافته اند و از آن بهره برداری می کنند. آنها متحدان غیر فعال امریکائیان بشمار می روند و خود مقامات امریکائی نیز نمی خواهند پایشان به جنگ با عناصر سنی و شیعی کشیده شود.

جنگ چریکی در عراق همه ویژگیهای چنان مبارزاتی را دارد، از تبلیغات مسلحانه، خرابکاری در هر جا بتوان کرد، به عقب انداختن بازسازی کشور، افکندن مسئولیت به گردن امریکائیان، کشتن نظامی و غیر نظامی و مخالف و رهگذر، ترساندن همکاران امریکا و جلوگیری از بوجود آمدن یک ماهیت عراقی. آنچه به "مقاومت" در عراق ویژگی اش را می بخشد افزوده شدن عامل القاعده، چه به صورت حضور فیزیکی و چه به عنوان سرمشق است. اگر در جنگهای چریکی مبارزه بر سر رهائی کشور معینی از رژیم نا دلخواه یا اشغال بیگانه است ــ پیامدهای آن رهائی موضوع دیگری است ــ در عراق جنگ برای شکست دادن امریکاست، عراق هر چه می خواهد بشود. جنگجویان جهادی با بکارگیری بیدریغ کامیکازها (بمب اندازان خودکشی) علاوه بر منظورهای بالا سخت دنبال راه انداختن جنگ شیعی و سنی در آن کشورند. مردم عراق می باید بجان هم بیفتند تا امریکائیان هر امید بازسازی و برقراری درجه ای از حکومت مردمی را از دست بدهند. رزمجویان سنی نیز خواه ناخواه به این استراتژی پیوسته اند و هر چه بتوانند از هم میهنان خود از هر گروه می کشند. این یکی از تفاوتهای مهم عراق با ویتنام است.

با آنکه چرخهای جامعه و اقتصاد اندک اندک راه می افتد نا امنی و تروریسم، بازسازی را کند می کند؛ مردم ناراضی می شوند و گناه همه اینها را به گردن نیروهای اشغالی می اندازند و این همان است که «مقاومت» را جری تر می کند. (پس از دستگیری صدام من به اشتباه بر این بودم که مقاومت در عراق پایان یافته است و دیگر تنها تروریسم کور نومیدانه است.( در یک مارپیچ بالا رونده، خونریزی و خرابکاری دست در دست خشم و سرخوردگی مردمی که امنیت و کار و خدمات شهری می خواهند، چنین می نماید که بد ترین هشدارهای بدبینان درست درآمده است و امریکائیان در نبردی مشکوک هر چه در گل فرو تر می روند. پس از ضربه تروریستی در مادرید که اسپانیا را از ائتلاف امریکائی بیرون کشید (دومینیکن و هندوراس نیز پس از اسپانیا به حضور نمادین خود پایان دادند) اکنون افکار عمومی امریکا برای نخستین بار چرخشی به زیان تصمیم ورود به جنگ می کند و بیش از نیمی از امریکائیان از بوش برگشته اند.

* * *

اینهمه درست است و اگر بجای رئیس جمهوری کنونی مردی چون کلینتون در کاخ سفید نشسته بود برای بیرون آمدن از عراق بس می بود. ولی امریکائیان به این زودی قصد بازگشت به خانه ندارند و این تصمیم به یک سلسله واقعیات دیگر، بهمان اندازه با اعتبار، اجازه می دهد که اثر خود را بر موقعیت اکنون و آینده بگذارند. عراق ویتنام جنوبی نیست زیرا نه تنها ویت کنگی ندارد (به عنوان یک جنبش مردمی و نه بقایای یک رژیم منفور) از داشتن ویتنام شمالی به عنوان پناهگاه و نیرو دهنده جنگجویان چریکی، و چین پشت سر آن و شوروی بالای سر همه، نیز رنج نمی برد. همسایگان عراق بویژه جمهوری اسلامی با همه سیل پولی که سرازیر کرده اند و جنگندگان و تروریستهائی که روانه داشته اند نمی توانند به آن درجه در جنگ مداخله کنند. کمکهای آنان به جنگ جزء کوچکی هم از آنچه ویت کنگ از متحدان و پشتیبانانش می گرفت نیست. عراق می تواند در دراز مدت هزینه اداره و بازسازی خودش را بدهد که ویتنام نمی توانست. توده عراقی خواهان بیرون رفتن امریکاست ولی نه امروز و فردا. مردم عراق مانند همه جهان سومی ها نمی دانند چه می خواهند و همه چیز را با هم می خواهند. اما یک چیز مسلم است: اکثریت بزرگشان از سرنگونی صدام حسین شادمان و به آینده خوشبین اند؛ عموم عراقیان در یک نظرآزمائی گفته اند که پنج سال دیگر وضعشان بهبود خواهد یافت. سازمان ملل متحد آماده می شود که مسئولیت سیاسی عراق را در دست گیرد و این ممکن است بزرگترین کمک را به ثبات آینده عراق بکند. ستونهای یک دستگاه حکومتی عراقی بالا می رود. دادرسی صدام حسین که با زیرکی در هماهنگی با انتخابات امریکا برنامه ریزی می شود افکار عمومی را می تواند به مقدار زیاد برگرداند.

از همه مهم تر امریکائیان آغاز کرده اند به پاره ای اشتباهات خود پی ببرند. وارونه کردن سیاست بعث زدائی با معنی ترین تحول در این زمینه است. تصمیمی که سال گذشته در منحل کردن ارتش و سازمانهای امنیتی و انتظامی عراق گرفته شد از دو ملاحظه بر می خاست. نخست، کوتاه کردن دست نیروهائی که ممکن بود از درون سیستم خرابکاری کنند و بر راههای آشنای گذشته بروند. دوم، پاک کردن صحنه و ساختن از پایه، با روحیه و افراد نو. امریکائیان تصور می کردند مردم عراق پس از تجربه بعثی می توانند مصلحت خود را بشناسند و از آن دربرابر عوامل رژیم پیشین و جهادیهای خارجی دفاع کنند. آنچه پس از آن آمد تجربه بخود آورنده ای بود. آنها که در درون سیستم ممکن بود دست به خرابکاری بزنند در بیرون یا به خرابکاران پیوستند و یا شورشها و تظاهرات خشم آمیز را با شعار خروج نیروهای خارجی سازمان دادند. ولی آیا عراق در شرایط کنونی می تواند روی پای خود بایستد و از خطر جنگ داخلی و تجزیه کشور و حکومت اوباش مسلح در هر گوشه برهد؟ نیروهائی نیز که بجای آنها بسیج شدند ناتوانی خود را در هر فرصت و زمینه آشکار ساختند.

بیداری تلخ تر، بر واقعیت مردمی بود که سی سال در زیر یک رژیم گانگستری، تار و پود اخلاقی و سیاسی شان را از هم گسیخته است (در عرصه اجتماع، اخلاق و سیاست را می توان کم و بیش مترادف بکار برد؛ یکی آئینه دیگری است.) اینکه امریکا حق داشت بر عراق بتازد اکنون برای امریکائیان مسئله فوری تری است تا برای عراق. عراقیان بهر دلیل در وضعی قرار گرفته اند که می توانند بیشترین بهره را برای ساختن کشوری تازه و بهتر از گذشته ببرند یا خود را درگیر فاجعه تازه ای سازند. مسئله آنها در این لحظه اشغال خارجی نیست با همه اهمیت روانشناسی که به حق برای آنان دارد. مسئله آن است که با روحیه و رفتار بسیاری از عراقیان، آن کشور محکوم است یا رژیمی از گونه صدام حسین داشته باشد، یا از هم بپاشد یا زیر اشغال خارجی و، در بهترین صورت، نظارت سازمان ملل متحد بسر برد. چه در درون و چه بیرون عراق کمتر کسی به رفتار کردان در شمال عراق و آنچه دارند با فرصت یگانه خود می کنند توجهی می نماید، ولی آنها بهترین دوران خود را می گذرانند و با پذیرفتن واقعیت، بجای جنگ و گریز و خرابکاری و آدمکشی هائی که تنها اشغال را درازتر خواهد کرد به گسترش زیر ساخت فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی خود سرگرم اند. کردان ضمنا نشان داده اند که عراق همه فالوجا نیست. بقیه عراقیان می توانند پس از سی ژوئن کمک کنند و حاکمیت و حکومت، هردو، را هر چه زودتر از امریکائی که هیچ علاقه ای به پرداخت سالی پنجاه میلیارد دلار هزینه اشغال عراق ندارد تحویل بگیرند.

واکنش عراقیان پس از هر حمله تروریستی و کشتار مردم، به رخ کشیدن امنیت دوران صدام حسین و بد تر از آن بوده است. تا مدتها عراقیان بیشمار به آسانی هر حمله تروریستی برضد عراقیان را به خود امریکائیان نسبت می دادند. آنها در جامعه ای سراپا غوته ور در بدکنشی، صمیمانه باور نمی کنند که عراقی بتواند کار زشتی انجام دهد. در بصره پس از آنکه بمب اندازان خودکشی دهها تن از جمله کودکان دبستانی را کشتند رهگذران به سربازان انگلیسی که به یاری زخمیان آمده بودند سنگ انداختند. در آن شهر بویژه با یافته شدن گاهگاهی گورهای جمعی قربانیان دوران صدام مردم به نیروهای انگلیسی به چشم بهتری می نگرند. اکنون امریکائیان تصمیم گرفته اند بخشی از آن دوران را به عراقیان بدهند. عناصر مهمی از ارتش و نیروهای امنیتی و انتظامی صدام حسین سهمی روز افزون در حفظ امنیت بر عهده می گیرند و سیاستی که به توصیه مخالفان تبعیدی رژیم پیشین در پیش گرفته شده بود تغییر می کند. آن مخالفان در بیش از یک مورد امریکا را به اشتباهات پر هزینه انداختند و یکی از تحولات مثبت چند ماهه گذشته بی اعتبار شدن اکثریتی از آنهاست که جا را برای گروه رهبری سالم تر و ملی تری خواهد گشود. عراقی کردن حکومت عراق به یاری سازمان ملل متحد و با شرکت همه طیف سیاسی آن کشور از جمله عوامل و همکاران و کارمندان نیالوده و کمتر آلوده رژیم بعثی و بیرون کشیدن امریکا از اداره روزانه کشور بایست زود تر می آمد ولی هنوز دیر نشده است.

اگر در پایان ژوئن یک گروه وزیران از تکنوکراتهای خوشنام به انتخاب نماینده دبیرکل ملل متحد زمام عراق را در دست گیرد و فرماندهان پیشین ارتش عراق در بیش از یک شهر کار سازمان دادن نیروهای انتظامی را آغاز و افراد حرفه ای بیشتری را بسیج کنند و اگر در جاهائی مانند فالوجا حضور یک نیروی محلی عراقی بتواند تروریستهای بیگانه و بعثی های سرسخت را آرام کند دورنمای عراق بهبود کلی نشان خواهد داد. برای رساندن عراق به جائی که نیروهای امریکائی نقشی نداشته باشند بیش از هر چیز اراده استوار برجای ماندن و جنگیدن لازم است. هر نشانه دودلی و ضعف، عراق را به خونریزی های هولناک تری خواهد انداخت. مردانی مانند بوش و بلر و هاوارد استرالیا هنگامی که تاکید می کنند از جا بدر نخواهند رفت می دانند چه می کنند. بد ترین سرنوشت برای عراق، برای جنگ با تروریسم اسلامی، و برای سرتاسر منطقه، از جمله ایران، رها کردن آن کشور به دست جهادیها و مانندهای مقتدا صدر در اجتماعات سنی و شیعی خواهد بود. صلح طلبان مترقی بازهم عافیت جوئی را بر گزینشهای دشوار و پر هزینه و، آری، آغشته به اشتباهات و حتا سوء نیت ها مقدم می دارند. ولی جهان ما پا به دوران تازه ای گذاشته است که بهترین نیتها می توانند راه دوزخ را هموار کنند.

ما در جنگ جهانی سوم هستیم و عراق دیوار به دیوار ما یکی از جبهه های این جنگ است. شکست در هر نبرد این جنگ گران تمام خواهد شد ولی برای ایران شکست در عراق از همه گران تر خواهد بود.

* * *

رویدادهای چند ماه گذشته بویژه ماه پر آسیب آوریل سقف آرزوهای امریکا را در عراق پائین آورده است و در این هیچ اشکالی نیست. عراق به این زودی یک دمکراسی نمونه در خاور میانه نخواهد شد ولی سرنگون کردن رژیم بعثی در هر صورت یک پیروزی تاریخی برای امریکا، برای مردم عراق و برای منطقه است. امریکائیان هنوز درد سر های سنگین در پیش دارند و افکار عمومی امریکا برای تحمل خبرهای بد هر روزی شکیبائی فراوان لازم خواهد داشت. ولی از نظر سیاستگزاران امریکائی مشکل استراتژیک در آن منطقه گشوده شده است و حتا اگر همه چیز در عراق از دست برود، کردستان در شمال پایگاه مطمئنی خواهد بود برای مقابله با ماجراجوئی جمهوری اسلامی، بی ثباتی عربستان سعودی و مهار کردن تروریسم در یکی از حساس ترین مناطق جهان.

عراق رویاروئی امریکا را با کنفدراسیونی که از گروههای تروریستی اسلامی شکل گرفته است کامل کرد ولی چنانکه یازده سپتامبز نشان داد آن رویاروئی با آنچه امریکا می کند نیست با خود امریکاست، با جامعه و فرهنگی است که جهان اسلامیان را دارد منقرض می کند. حضور امریکا در عراق تروریستهای اسلامی را به دشمنی بیشتر بر انگیخته است ولی مسئله تروریسم اسلامی از این بهانه ها فرا تر می رود. تمدنی به پایان رسیده، سخت از هر سو زیر فشار و در حال پسروی است و با تصورات باطلی که از برتری خود دارد، حاضر نیست از رقیبی که آن را دشمن می دارد، یعنی دمکراسی و لیبرالیسم و انسانگرائی غربی بیاموزد و به جنگ آن برخاسته است، با تنها شیوه مبارزه ای که برایش امکان دارد ــ مصرف کردن دهها و صدها هزار جوانی که که هیچ امیدی در این جهان برایشان نگذاشته اند. همین بس است که به سخنگویان با نفوذ تر اجتماعات بزرگ اسلامی مهاجر در اروپای باختری گوش فرا دهیم که دم از برفراشتن درفش اسلام در آن سرزمین ها می زنند یا به رجز خوانی های تروریستها پس از بمب اندازی در مادرید که وعده بازپس گرفتن اندلس و قرطبه را می دادند.

عراق تا پیش از سرنگونی گانگسترهای بعثی ماهیتی بود پیش بینی ناپذیر، از نظر فسادی که از هر سو می پراکند. امروز دست کم امید آن می رود که بتواند زمانی در آینده یک دولت معمولی شود که با در نظر گرفتن موازنه نیروهای قومی و مذهبی آن، ناگزیر خالی از عناصری از سازش جوئی نخواهد بود. در خاور میانه ای که سرکوبگری و به خط کردن همگانی، هنجار (نرم) کشورداری است شکفتگی دمکراسی در عراق، هر چه هم کوچک، مغتنم است. در عراق نمی توان جز با بدترین سرکوبگری ها همه را به خط کرد و دیگر بد ترین سرکوبگری ها امکان ندارد، زیرا مکانیسم آن را نمی توان برپا داشت.

ایران یکبار دیگر خود را در بد ترین شرایط با بهترین فرصتها روبرو می یابد. مانند فرو پاشی امپراتوری شوروی، در هم شکستن رژیم بعثی عراق یک گشایش استراتژیک تاریخی است. ایران دیگر از باختر نیز مانند شمال تهدید نخواهد شد. همه ژئوپلیتیک ما برای همیشه عوض و بسیار بهتر شده است. عراق نوینی که از میان آتش و دود بیرون می آید با توجه به پیوندهای قومی و مذهبی عراقیان با ایران می تواند همکار ایران در بسیاری زمینه ها باشد. جمهوری اسلامی تا اینجا توانسته است این موقعیت تازه را سرچشمه تنشها و مخاطرات احتمالی بیش از گذشته گرداند. امریکائیان ممکن است خود را ناگزیر به تلافی آشوبگری های رژیم آخوندی ببینند؛ و حکومت آینده عراق مانند همسایگان شمالی تازه ایران، به همسایه خاوری خود با بدگمانی خواهد نگریست و فاصله را هر چه بیشتر خواهد کرد. ولی مانند هر زمینه دیگری، ما در اینجا هم به پس از جمهوری اسلامی می اندیشیم و توانائی مردم ایران در جبران ویرانگری های دزدسالاری ناشایسته ای که برای از میان بردن فرصتهای تاریخی ملت ما آمده است.

آخوندهای حاکم در تهران و قم حق دارند از برآمدن یک نظام سیاسی که در آن انتخاباتی خواهد بود، بی نظارت یک شورای نگهبان، و روزنامه هایش را نمی توان به دستور یک مامور اداری که به دلیل کشتن متهم در دادگاهش کارمند نمونه هم شده است بست. نجف در عراق برای مذهبی ترین ایرانیان جاذبه ای خواهد داشت که تردامنان حوزه های ایران را به هراس می اندازد. مذهب در سیاست در عراق نیز در فضائی دمکراتیک تر با آزمایش دشواری روبرو خواهد شد که به سود مذهبی اندیشان نخواهد بود.



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites