حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت

February 23, 2005

چهارشنبه 5 اسفند 2563 = February 23, 2005

 

نهال ده ساله ای که همچنان می بالد

 

ده سال حتا در زندگی یک انسان زمان درازی نیست و برای حزبی که به ده سالگی رسیده است چندان نیست که به یادآوری و بزرگداشت بیرزد. ولی ما حق داریم اگر از ده سال گذشته خود، از اینکه توانسته ایم چنان دهسالی داشته باشیم، احساس درجه ای سربلندی کنیم. سببش را بیش از بزرگی ما در کوچکی فضای سیاست ایران می باید جست. در این شوره زار اگر گیاهی نیز ده سال بپاید و به صد گونه آلایش نیفتد جای توجه دارد چه رسد گه آن گیاه ببالد و پیرامون خود را نیز اندکی بهتر گرداند.

سازمان مشروطه خواهان آن روز در فضائی پایه گذاری شد که هنوز به مقدار زیاد فضای سیاست و فرهنگ ماست. برای نشان دادن درجه نا آمادگی گروهها و افرادی که کار بزرگ پیکار با جمهوری اسلامی را برعهده گرفته بودند لازم نیست به ده سال پیش برگردیم. نشانه های فراوان آن نا آمادگی را هنوز در هر گوشه می بینیم. آن زمانی بود که صدها گروه هوادار پادشاهی با نامهای دهان پرکن ولی روی کاغذ میداندار مبارزه بازگشت به گذشته بودند؛ چند حزب و سازمان بزرگ تر، همه از خانواده چپ وبقایای تبعیدی مبارزات دوران پیش از انقلاب، ودستخوش پیامدهای خواسته و ناخواسته فعالیتهای گذشته خود، برای ماندگاری می جنگیدند و سودای آن گذشته رهایشان نمی کرد. شیوه مبارزه کوبیدن و لجن مالی بود ــ بیشتر کوبیدن و لجن مالی یکدیگر. هدف مبارزه، بیش از آنچه اعلام می شد، انتقامجوئی بود؛ انتقام از جمهوری اسلامی، انتقام از کارتر، که شامل همه امریکا تا پایان جهان می شد؛ انتقام از انگلیس؛ انتقام از دور و نزدیک، هر کس از دیگرانی که دشمن می داشت.

در آن آشفته بازار، بویژه در صف هواداران فراوان پادشاهی، از موافق و مخالف به یک اندازه می شد بد ترین انتظارات را داشت و از موافق گاه بیشتر. در آن فضای آکنده از کینه و تلخی، مردمان برگرد یکدیگر می آمدند و چیزی نمی گذشت که با بد ترین دشمنیها از هم می گسستند. بینوائی اندیشه در این طیف سیاسی به بینوائی اخلاقی می انجامید. اخلاق به معنی پابندی به ارزشهائی بالا تر از سود شخصی آنی و محسوس، به رشد فکری بستگی دارد. انسان می باید شعور آن را پیدا کند که ضرورت اندکی از خود گذشتن را برای رسیدن به سود بالا تر دریابد. کسانی که سرمایه ای جز شعار و تعارفات نمی داشتند، حتا اگر صرفا دنبال نام و نان نمی بودند، از کار جمعی بزودی ناتوان می ماندند. همه دم از عمل می زدند ولی حالشان مانند کسانی بود که در دل جنگل در شب تاریک بی چراغ دنبال راهی می گردند که نیست.

اگر سازمانی که ده سال پیش در میان حملات و اتهامات و انشعاب و جبهه عوض کردنها پایه گذاری شد تا اینجا کشیده است علتهایش را می باید در همان تمثیل جستجو کرد. ما جنگل و تاریکی را دربرابر داشتیم ولی لزومی در این ندیدیم که به نام عمل در دل آن تیرگی فرو رویم. سالهای پیش از آن که در تعیین هدف، یافتن راه، و اندیشیدن استراتژی گذرانده بودیم به ما کمک کرد که گام به گام ولی بی انحراف و پس گرفتن سخن خود بر راهی برویم که کم و بیش می دانستیم به کجا می رسد. ما پیشاپیش دشمنی و مخالفت را از دور و نزدیک، گاه از نزدیک ترین محافل، پیش بینی می کردیم و هنگامی که پیش بینی مان درست درآمد طبعا از کوره بدر نرفتیم. انسان از امر ناپسند پیش بینی شده کمتر می رنجد. امروز هنگامی که به ده سال گذشته می نگریم بزرگ ترین ویژگی این گروهبندی یگانه را، یگانه بی هیچ مبالغه و خودستائی، در استقلال آن می یابیم.

این صفت یگانه درباره حزب مشروطه ایران به معنی آن نیست که ما از همه بهتریم (در بدی نیز می توان یگانه بود.) یگانه بودن ما در اوضاع و احوال و ویژگیهای ماست که رویهمرفته زیر صفت استقلال می آید. در میان سازمانهای سیاسی در بیرون ایران که شایسته این نام باشند، ما تنها حزبی هستیم که دنباله ای در گذشته نداریم. تنها حزب مشروطه ایران توانسته است از صفر در بیرون ایران آغاز کند و به اینجا برسد. بقیه یا بازمانده سازمانها و احزاب پیش از انقلابند یا انشعاباتی از آنها. این آزادی از کوله بار گذشته بزرگ ترین خدمت را به ما کرده است زیرا برای ایران کاری نمی توان کرد مگر آنکه از گذشته هر جا لازم است ــ در بیشتر جاها ــ فاصله گرفته شود. نوجوئی برای ما یک ضرورت استراتژیک و تاکتیکی هر دو است. ناوابستگی به منابع درامد بیرون از اعضای حزب، یک ویژگی دیگر ماست که ما را از دو سازمان سیاسی دیگر با اعضای فراوان و تشکیلات استوار، هر دو در خانواده چپ، متمایز می کند. سازمانهای سیاسی دیگری که استقلال مالی دارند از نظر گسترش تشکیلاتی به پای آنها یا ما نمی رسند. دربرابر سازمانهای سلطنت طلب یا هوادار پادشاهی دیگر، استقلال ما نمایش برجسته تری دارد؛ زیرا ما برای نخستین بار در تاریخ ایران یک گروهبندی سیاسی هوادار پادشاهی را مستقل از دربار و نماد پادشاهی سازمان داده ایم ــ امری که تصورش را نمی شد کرد.

پایه گذاری سازمان-حزب بر جهان بینی جنبش مشروطه ایران، به اصطلاح یکی از تاریخ نگاران، اندیشه آزادی و ترقی، و ساختن یک برنامه سیاسی بر روی آن که به مشروطه نوین شناخته شده است، به ما امکان داد که نخست، از دل سنت سیاسی و تجربه ملی صد سال گذشته ایران برنامه سیاسی ای را که با شرایط و نیازهای ایران و اوضاع و احوال کنونی ایران و جهان سازگاری تمام دارد بیرون آوریم. دوم، مشروطه خواهی را از زیر سایه یک شخص یا مقام بدر کنیم و این بزرگترین جنبش سیاسی و اجتماعی تاریخ ایران را در جای واقعی اش به عنوان یک سرمایه ملی و نه گروهی ویژه از جمله خود مان، بگذاریم. آغاز کردن از یک جهان بینی یا «ایدئولوژفی» به معنی یک سلسله ارزشها، نوآوری بزرگ سازمان سیاسی تازه بود که آن را از گروهبندیهای ناپایدار و کوچک گرایش ناسیونالیست و سلطنت طلب، با مرامنامه های بخشنامه ای شان که همان روی کاغذ می ماندند، متمایز کرد. پای بند بودن به آن ارزشها در کار تشکیلاتی و مبارزات روزانه به سازمان تازه استواری و اعتباری داد که پیشرفت مداومش را امکان پذیر گردانید.

گروهبندی های سیاسی در گرایش ناسیونالیست و سلطنت طلب، مرامنامه ای لازم دارند چون می خواهند سازمانی «بزنند،» درست مانند آنکه نام و علامتی لازم دارند. در سازمان مشروطه خواهان، حزب مشروطه ایران بعدی، درست برعکس بود. یک جهان بینی ویژه و یک برنامه سیاسی که دگرگونی جهان ایرانی، جامعه و سیاست و فرهنگ، را هدف خود قرار داده است سازمان سیاسی درخورش را لازم می داشت و آن سازمان سیاسی پایه گذاری شد تا در خدمت چنان هدفی درآید. برخلاف معمول تا آن زمان، کسانی به سودای رهبری و ریاست امروز و زمامداری آینده یا دوستی و دشمنی با افراد و گروههای معین یا حتا صرف مبارزه با جمهوری اسلامی دست به سازمان سازی نزده بودند. برنامه مشخص و بلندپروازانه ای در میان بود و افراد زیادی را با توانائیهای گوناگون و از همه لایه های اجتماعی می خواست که بی چشمداشت حتا قدردانی، به نیرو و با سرمایه خود سالها تلاش کنند. آن برنامه سیاسی همچنین مستلزم درجه ای از یکپارچگی اخلاقی، ایستادگی بر اصول و برداشتن تفاوت میان گفتار و کردار، می بود متناسب با بزرگی پیکاری که در پیش است.

* * *

هنگامی که سازمان مشروطه خواهان آن روز را رسما پایه گذاشتیم به گسترش آن با خوشبینی بسیار می نگریستیم. هواداران پادشاهی در هرجا پراکنده بودند و به نظر می رسید منتظر یک قالب سازمانی مناسب هستند که به نظر ما همان سازمانی بود که در آوریل ۱۹۹٤ در کلن اعلام شد. بسیاری، همانگاه به ما پیوسته بودند و خوشبینی ما بی پایه نمی نمود. تجربه سالها به ما نشان داد که آن افراد پراکنده عموما در هیچ قالب سازمانی نمی گنجند مگر آنکه یک، هر کدام مستقیما یا با کوتاه تزین فاصله با نماد پادشاهی ارتباط یابند و جایشان در بازگشت به ایران محفوظ باشد؛ و دو، دست زدنشان به مبارزه همان، و بازگشت پیروزمندانه شان به ایران همان باشد. ما در بیشتر آن هواداران، افرادی «اهل عمل» را دیدیم که وقتی برای تلف کردن در مبارزه دراز و تحمل انضباط تشکیلاتی و روبرو شدن با نتایج نا خواسته انتخابات، که همه می گفتند بایست آزاد باشد، نداشتند. برایشان هر کوشش، هر چه هم معمولی بایست به نتیجه ملموسی می رسید، از همه مهمتر ارتباط با کسی که می توانست درهای ایران را بر رویشان باز کند و پاداش مبارزاتشان را بدهد. اما حتا در چنان شرایطی نیز حوصله شان اندازه ای می داشت. انسان که نمی تواند سالها منتظر بماند و پیوسته مترصد هر فرصت برای ناتوان کردن رژیم باشد. اگر افراد بایست آستینها را بالا می زدند و از جیب خود هزینه می کردند و اندک اندک مبارزه را پیش می بردند پس فایده داشتن پادشاه یا شاهزاده یا ولیعهد به عنوان رهبر چه می بود؟ کسان معدود دیگری را می شد یافت که روی عشق و اعتقاد، آمادگی ازخودگذشتگی هائی را می داشتند؛ ولی آنها نیز جز در ارتباط مستقیم دست به کاری نمی زدند و بدین ترتیب خود را از هر فعالیت دیرپای و منظم خارج می کردند. چنین دوستداران بی توقع و بهرحال صمیمی تا کنون میلیونها دلار در طرحهائی که خیال می کردند وارث پادشاهی پشت سر آنهاست هزینه کرده اند و چندان چیزی از آنهمه هزینه ها در نیامده است.

تصمیم مستقل کردن سازمان نو بنیاد از وارث پادشاهی پهلوی، بخشی به دلیل همین آشنائی به روحیات هم میهنان گرفته شده بود. ما می دانستیم که راه، دراز و مبارزه، کار همگانی است و نمی خواستیم به اعضای خود نویدها و خوشبینی های نادرست بدهیم. روشن بود که وارث پادشاهی پهلوی نمی تواند جز با اندک شماری از هواداران خود ارتباط نزدیک داشته باشد و بسیار بی میل خواهد بود که کسانی را به عنوان نماینده خود معرفی کند و مسئول سوء استفاده های احتمالی باشد. محدودیتهای آشکار مبارزه از بیرون ایران بر ما آشکار بود و بستن همه امیدها به یک تن را به حال خود او و مبارزه خطرناک می دیدیم. هر گروهی دلش می خواست مستقیما از وارث پادشاهی دستور و «مشروعیت» بگیرد. اما در عمل اعضای دفتر او با ظرفیتهای معین خود بودند که بایست دستور و «مشروعیت» می دادند، با مسائل کوچک و بزرگی که چنان آشفتگی ها در مبارزه روزانه پیش می آورد، و با آسیب جبران ناپذیری که به باورپذیری credibility خود او می زند. حتا اگر دستور و «مشروعیت» از سوی خود او نیز می بود در عمل به دست اندازهای فراوان، همه پیش بینی پذیر، بر می خورد و تنها بر دودستگی ها و نومیدیها می افزود.

ما خود در اینکه نماد پادشاهی نمی باید با هیچ فرد و گروهی یکی شناخته شود و گروههای سیاسی می باید توانائی مستقل ماندن داشته باشند پیشگام بودیم و تا مدتها بسیاری اعضای ما استقلال خود ما را باور نمی کردند. به نظر ما یکی شناخته شدن او با هر گروهی به موقعیتش به عنوان کسی که امروز هدفی جز نزدیک کردن ایرانیان به یکدیگر برای مبارزه مشترک ندارد و فردا، اگر مردم خواستند، پادشاه مشروطه نمونه اروپائی خواهد بود و بس، لطمه می زد. یکی از کامیابیهای ما آن بود که توانستیم در میان ایرانیان فراوانی، روحیه روی پای خود ایستادن و دوام آوردن و به پیشرفت آهسته خرسند بودن را جا بیندازیم و در این فرایند، فشار توقعات را از یک تن برداریم که پس چرا رهبری نمی کند و چرا زود تر ما را برنمی گرداند؟ مشروعیت نه از یک دفتر یا یک شخص، بلکه از خود افراد و گروهها می آمد ــ بسته به اینکه چه اندازه موثر باشند و اطمینان مردم را جلب کنند. دستور را نیز اکثریت می داد. اگر قرار می بود باز مردم منتظر دستور باشند که اصلا چه مبارزه ای برای آزادی؟ با چنین دیدگاههائی در اجتماعی که دلش می خواست نه چیزی را فراموش کند نه فرا گیرد، ما آنقدر که می پنداشتیم بزرگ نشدیم؛ ولی در بیرون ایران از هر سازمان سیاسی (نه فرقه نظامی-مذهبی) دربر گیرنده ایرانیان از اقوام و مذاهب گوناگون، درگذشته ایم. دشمنی پاره ای محافل سلطنت طلب در اینجا و آنجا با ما که حتا سخت تر از مخالفان و دشمنانمان در اردوی مقابل بوده است، برای ما نه قابل فهم است نه قابل توجه. ولی نشانه دیگری است بر آن نا آمادگی که در آغاز بدان اشاره شد.

اما اگر ما نتوانستیم جلو دشمنی کسانی را که مانند ما از پادشاهی پشتیبانی می کنند بگیریم در بیرون طیف هوادار پادشاهی، در فضای نیروهای مخالف، کامیابی ما بیشتر بوده است. ما از آغاز کار خود هیچ فرصتی را برای تاکید بر ضرورت تغییر فضای سیاست ایران و همرائی نیروهای آزادیخواه، اگرچه مخالف یکدیگر، برسر پاره ای اصول بنیادی یک جامعه دمکراسی لیبرال، از دست نداده ایم و با آنکه فراخوان ما عموما یا رد شده یا ناشنیده مانده است پیوسته آن را تکرار کرده ایم. این پافشاری هنوز در عمل بجائی نرسیده است ولی اگر در میان نیروهای مخالف، در میان جریان اصلی آن و نه حاشیه های اصلاح ناپذیر، دیگر از دشمنی های پیشین کمتر نشانی است بی تردید از اثر وجود ما بوده است. ما تا کنون در یک زمینه مهم به آنچه می خواستیم نزدیک شده ایم. امروز بیشتر مخالفان، اگر در اردوی دمکراسی و حقوق بشر باشند، با همه اختلافاتی که درباره شکل حکومت یا مسائل بین المللی، یا برنامه سیاسی، یا در تعبیر رویدادهای تاریخی دارند صرفا مخالف یکدیگرند و می توانند در همان حال دوست یکدیگر نیز باشند. این یک نوآوری در فرهنگ سیاسی ایران است که پایه ای برای برقراری دمکراسی در جامعه ما خواهد بود. برداشتن دشمنی از رقابت و اختلاف نظر سیاسی، اگر همین گونه پیش برود یک دستاورد تاریخی مشروطه خواهان خواهد بود.

از اینجا تا هنگامی که سازمانهای سیاسی مخالف یکدیگر توانائی همکاری هائی را نیز بیابند راه، دشوار هست ولی ناگذشتنی نیست. آن سازمانها در آینده، پس از پیروزی بر جمهوری اسلامی، تنها هماوردی که می باید از مخالفت با آن به دشمنی گذر کرد، به احتمال زیاد از ائتلافهائی برای اداره کشور گزیری نخواهند داشت و تا این مرحله دست کم مقدمات نظریش را فراهم کرده اند. ما می توانیم از سهمی که در ملایم کردن برخوردهای فکری و سیاسی داشته ایم سربلند باشیم. سرانجام در سیاست ایران نیز می توان به این پدیده بر خورد که مخالفت و رقابت لزوما با دشمنی همراه نباشد. اما شرطش البته این است که مخالفان در عین حفظ دیدگاههای خود در اصول نظام سیاسی ایران آینده به همرائی برسند. سیاست متمدن شده که ما بدنبالش هستیم، با گرایشها و سازمانهای توتالیتر و ارتجاعی و استبدادی، و با تجزیه طلبی که دمکراسی را در ایران به خطر خواهد افکند، اگر آن را نکشد، مبارزه خواهد کرد. ما با همه اصرار خود بر متمدن کردن سیاست ایران دمی از دفاع از دمکراسی و مبارزه با دشمنان جامعه باز غافل نیستیم و امیدواریم دیگران نیز در آزادمنشی تازه یافته خود، از آن سر بام نیفتند. دمکراسی گلی است ولی می باید با خار از آن نگهداری کرد؛ به قول نظامی «می باش چو خار حربه بر دوش.»

ما هم اکنون می بینیم که عموم گروهها و فعالان سیاسی به گوهر مشروطه خواهی، به اندیشه آزادی و ترقی، روی آورده اند، شکل حکومت دلخواهشان هر چه باشد و نام مشروطه را بیاورند یا نیاورند. از اینجا تا رسیدن به یک همرائی ملی در میان گروهها و افراد مخالف یکدیگر، همان گونه که در جامعه های دمکراسی لیبرال می بینیم، مسئله زمان است و دگرگونی در ذهنهای آماده تر. تکلیف ذهنهای نا آماده تر را زمان یا تا کنون روشن کرده است یا در کار است. گودال میان ما بهر صورت پر می شود ــ در بد ترین صورتش با پیکرهای پوشیده در پارچه سپید ــ و آن توده های تازه رسیده که موج وار به پیش می آیند روبه یکدیگر از آن گودال خواهند گذشت. آن توده ها دیر یا زود زنان و مردانی را که مسئله امروز و آینده ایران را قربانی اختلاف برسر تاریخ می کنند و شکل حکومت آینده برایشان از سرنوشت مردم مهم تر است وادار به پذیرفتن اولویتهای مردم ایران خواهند کرد. در تحلیل آخر، مبارزه است که اهمیت دارد و آنچه برای مبارزه لازم است دست بالا تر را خواهد یافت.

* * *

با همه دلمشغولی به تکمیل زیرساخت تشکیلاتی و ایدئولوژیک پیکار بازسازی سیاست و جامعه و فرهنگ ایران، مبارزه ده ساله ما با جمهوری اسلامی هرگز قطع نشده است. ما در کنار مبارزان دیگر آنچه از بسیج افکار عمومی ایرانیان و جهانیان و رسوا کردن رژیم و دفاع از قربانیان تجاوز به حقوق بشر و کمک به جنبش اعتراضی و آزادیخواهانه مردم ایران به رهبری دانشجویان توانسته ایم کرده ایم و سرانجام توانسته ایم یک سر مبارزه خود را به درون ایران ببندیم. شبکه رو به گسترش هسته های حزبی در ایران، و گرایش عمومی روشنفکران ایرانی به اندیشه آزادی و ترقی، و قرار گرفتن تجدد در مرکز گفتمان ملی ــ گفتمان مستقل و برضد رژیم اسلامی ــ حزب را از یک نیروی سیاسی تبعیدی بدر آورده است. تردید نمی توان داشت که اگر ما بتوانیم با شرایط خود به ایران برگردیم، بدین معنی که بتوانیم آزادانه و در شرایط برابر با همه نیروهای سیاسی دیگر رقابت کنیم، ظرفیت سازمانی و فکری آن را خواهیم داشت که یکی از بزرگ ترین احزاب ایران شویم. ولی تا اینجا شاید با ارزش ترین خدمت ما و همه مبارزان در درون و بیرون ایران زنده نگهداشتن آتش مبارزه و شعله امید بوده است. در زیر چنین رژیمی، در حالی که جامعه دربرابر چشمان نگران ایران دوستان از هم می گسلد، و مردم بیش از همه نیاز به این دارند که رها نکنند، یک نیروی مخالف آگاه و کوشا که از ملاحظات شخصی و گروهی فرا تر رود از مایه های امیدواری به آینده ای آزاد از نکبت جمهوری اسلامی است. فردا نیز که جامعه ایرانی می باید نظام سیاسی دمکراسی لیبرال را بورزد، وجود احزاب استخواندار تضمینی بر کامیابی چنان فرایندی خواهد بود.

ما نتوانسته ایم به آنچه می خواهیم برسیم و رژیم همچنان گرم ویرانی کشور است؛ ولی از همان هنگام که وارد این مبارزه شدیم می دانستیم که کار در هیچ گوشه خود به این آسانیها نیست. یک نگاه به پریشیدگی نیروهای مخالف، به توده مردمی که ترس و دلمردگی نمی گذارد همگروه و نه تک تک دست به حرکتی بزنند، و به رژیمی که جز قدرت و سوء استفاده به چیزی نمی اندیشد، بس بود که درازی راه را بر ما آشکار کند. از همان نخستین روز عادت کردیم از بالا به دوردستها بنگریم و هرگام را با شکیبائی در سنگلاخ بگذاریم. امروز پس از ده سال جنگیدن در سه جبهه، با جمهوری اسلامی و مذهب در سیاست، با چپ اصلاح نشده تراژیک که نوستالژی ائتلاف انقلابی ١۳۵٧/۱٩٧٨ رهایش نمی کند، و با راست اصلاح نشده نوستالژیک که معنی تراژدی را نمی تواند دریابد، روزگار ما هیچ بد نیست. آینده بر روی ما و هر که در پی آزاد کردن خودش و این ملت از باورها و عادتها و مناسبات و نهادهای مرده و رو به مرگی است که با اینهمه دست از گریبان ما بر نمی دارند، بهر که سرش را برگردانده است و به پیش می نگرد، لبخند می زند.



 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites