حزب مشروطه ايران
(لیبرال دموکرات)

 The Constitutionalist Party of Iran
(Liberal Democrat)
Armenia iraq Iran Turky Switzerland England Qatar Kuwait Sweden Norway Italy Canada Austrian France Holland Israel Denmark Belgium Germany United States of America
صفحه نخست چاپ برگشت
بُن‌باوَر‌گرايان (ايدئولوگ‌ها) ميانه‌روگشته
شهرام آريان

May 26, 2012

شنبه 6 خرداد 2571 = May 26, 2012

 

روشن‌انديشان کليشه‌گرا

در نِوِشتْمان (مقاله) "در حاشیه یک گفتگوی نوشتاری"(١)، از بانو «فرخنده مدرس» که در آن به نوشتْمان-ای ديگر بنام "گفتگویِ نوشتاری میان کاظم علمداری و بابک امیرخسروی"(٢) می‌پرداخت، نکته‌ها-ای شايان بررسی يافتم که واکافت آنها برای دريافت فرايندهای کنونی و ميانبُرد، در پيوست با اندرکنش interaction «راست ميانه» (نوک پيشتاز آن  «حزب مشروطه ايران– ليبرال دموکرات») با ديگر گروه‌ها، سودمند می‌شايند بود.

الف) بانو مدرس گرامی در شناخت اين راستی، که در ميان «مشروطه‌خواهان» انديشه‌پردازان «ليبرال-دموکرات» در کنار «شاه‌دوستان کلاسيک» جای دارند، انديشه-ای درست و البته همزمان پيش پا افتاده را فراز می‌آورند.

ب) نيز ايشان بدرستی يادآور می‌شوند که نيروهای چپ و جمهوری‌خواه شناخت درست-ای از جنبش مشروطه-خواهی نداشته و درست نمی‌دانند با آن چه کنند.

پ) البته خود بانو مدرس، در همين راستا، با کاربرد واژه‌ی "سلطنت‌طلب" بجای «پادشاهی‌گرا» يا «هوادار پادشاهی»، هويدا می‌نمايند که از گفتمان‌های پيچيده‌ی تاريخی-فلسفی درون مشروطه‌خواهان در جُدشناسی discrimination ميان اين دو تَرامانْد tradition تاريخی آگاهی کارآمد ندارند. (همين دشواری را کدبان سازگارای گرامی نيز از خود بهنگام امبازش در دفتر پژوهش پارْمان(حزب) نشان دادند).

ت) در اينجا هنوز بگذريم از اينکه «مشروطه خواهان» تنها ٥ تا ١٠% خواست‌ خويش را در بازبرپايی سامانْگان (نظام) پادشاهی می‌بينند و بيش از ۹٠% را در برپايی مردم‌سالاری و روزگارگرايی (سکولاريزم).

ث) در دنباله، جان سخن بانو مدرس در آن نوشتمان آن است، که می‌بايست کارنامه‌ی داريوش همايون را از ديگر هواداران پادشاهی، که هيچگاه نتوانسته اند "نمونه‌ی درخشان" همايون را دريابند، جدا کرد. در اين راستا ايشان از سويی اميرخسروی را، که خواهان نگهداشت بی‌چون و چرای ديوارهای جدايی با مشروطه‌خواهان است، به فَرسَنجش (انتقاد) گرفته، از ديگرسوی پيوسته بر آن نکته پافشاری دارند که مشروطه‌خواهان يکسره گرده‌نهاده‌ی شاهزاده رضا پهلوی بوده، و رضا پهلوی خود سياست‌پيشه-ای سست‌بنياد است که حتا با جُدگُسَست(تجزيه)‌خواهان همراهی می‌کند تا خود را در ميدان جا بياندازد و ... .

ج) نويسنده در سرآمد فروتنی و خويش‌کاستْوار‌پنداری بخش نه چندان اندک-ای از ساختمان بُرهانِش (استدلال) بانو مدرس را سست و خويش‌ناسازگار self inconsistent برآورد می‌کند (کدبان اميرخسروی از آن بسی سست‌تر و خويش‌ناسازگارتر). در نوشتمان-ای ديگر نويسنده پاسخ-ای تَک‌برهان‌نِگر individual argumentative خواهد نوشت. در اين نوشتمان بيشتر کوشش می‌شود تا بُن‌قانون(axiom)های فرافَرماينده(کنترل‌کننده)ی آن سستی و خويش‌ناسازگاری بررسی شوند.

بانو مدرس گرامی، نمونه‌وار، آن گروه از بُن‌باوَر‌گرايان (ايدئولوگ‌ها) چپ پيشين را نمايندگی می‌کنند که در گذار دو دهه‌ی گذشته راه‌ ميانه‌روی را پيشه کردند. اين روند گرچه به گذار زمان شمار بزرگ-ای را دربر‌گرفت، اما کمتر کسانی را فراز آورد که «از بنياد» توان پشت سر نهادن زيرساخت انديشه‌ی بُن‌باور‌گرا را نشان دادند.
اين گروه دو ويژگی‌ انديشگيگ را  به بَرمانْد (ارث) برده، که نمی‌تواند بی آنها خويش را مَرزگويد (تعريف کند). يکی را از پيکار سرسختانه و بی‌سازش‌اش با دستگاه‌ پادشاهی روزگار پهلوی (ويژگی آلفا) برگرفته، ديگری را از بُن‌باورگرايی(ايدئولوژی‌گرايی) هگل‌وار چپ (ويژگی بتا):

آلفا) خويشتن را پيشتاز avantgarde و پادشاهی را واپس‌گرا پنداشتن.
بتا) نگاه‌ بُن‌باورگرايانه ideologically و جُدسَرِه absolutely به همه‌ی داده‌ها.

اين برداشت بدان چَم (معنی) نيست که گروه‌های «راست‌پيشينه»ی ايرانی نگاه-ای خردگرايانه‌تر به «دگرانديش» و «ناخودی» دارند. ناخودی را چِندِش‌ناک پنداشتن يک پديده‌ی گسترده در هَمبودمان ايران است؛ فرجام ١٠٠٠ سال مغزشويی اسلامی-ابراهيمی. اين پيش‌بستر انديشگيگ خود را در ناهمکاری و نارواداری خانواده‌های سياسی ايران در سده‌ی بيستم به آشکاری برنمود، که تا آنجا رفتند که کشور را ٣٣ سال پيش فروپاشاندند، اما دل به همکاری و هم‌دريابی نخواستند داد.
در سوی ديگر، جنبش‌های راست (بويژه از گونه‌ی ميانه‌رو و کلاسيک)، چه در اروپا، چه در ايران (با ويژگی‌های خودش)، بسی کمتر با نگرش بُن‌باورگرا همراه بوده‌اند. اگرچه ما در راست‌های ايرانی گرايش-ای گسترده به «پيش‌داوری» و به «انگ‌زنی» به اين و آن را داريم، اما اين الگو کمتر تا نزديکی آن مرز می‌رود که «ناخودی» را يکسره «فروپايه‌تر» و «بهبودناپذير» و خويشتن را يکسره «بلندانديش‌تر» و «دريابنده‌تر» بپندارد. روی هم رفته، چه چپ ايران، چه چپ اروپا، هميشه از گرايش به «خويش‌برترپنداری» و «ديگری‌فروترپنداری» رنج می‌برده و همچنان می‌برد. اين کمبود فروتنی در روشن‌انديشان ايرانی، که بخش بزرگ‌شان چپ‌گرا بودند، يکی از بازدارنده‌های بنيادی بود، که جلوی خَلِش (نفوذ) انديشه‌های پيشرو به لايه‌های زيرين در ايران را گرفت.

اين ويژگی‌های نامبرده، امروز هنوز در «ميانه‌رو گشتگان» «چپ‌پيشينه» آشکار است. اين گروه‌ سخن‌ورز و چالش‌جوی، که امروز به زيست‌سال (سن) پختگی و ميانسالی رسيده‌است، هنوز بخش بزرگ روشن‌انديشان ايرانی را دربرمی‌گيرد، که با اين روش خويش، اگرچه بيشتر ناخواسته و ناخودآگاه، پيوسته از يک همکاری خردگرايانه ميان گروه‌های مردم‌سالار و روزگارگرا (سکولار) در طيف راست، چپ، و ميانه جلوگيری می‌کند.
بويژه دشمنی نهادينه و بی‌خردانه با «راست ميانه» بزرگ‌ترين زيان‌ها را برای آينده‌ی ايران فراز خواهد آورد. در گذشته نيز ميوه‌ی اين راه و روش تنهاماندن و شکست روان‌شاد بختيار و پيروزی «بيگانه‌پرستان تيمارستانی» (خمينی و حزب‌الله اش) بود، که يکی از فرجام‌های‌ش سپستر کشتن و شکنجيدن همان جوانان چپی آرمان‌خواه‌ ايران‌زمين بود.

در دنباله‌ی بررسی فراموش نکنيم که بانو مدرس گرامی در نوشتمان خويش می‌کوشد تا پاسخ کدبان «بابک اميرخسروی» را بدهد و او را به ترازمند(ballanced)انديشی فراخواند! اميرخسروی در گفتگوی نوشتاری  خويش با کدبان «کاظم علمداری»(٢) می‌تلاشد تا علمداری را برباورانَد که حتا نشست و برخواست ساده با مشروطه‌خواهان و يا با شاهزاده رضا پهلوی بايد تکفير شود.

در اينجا برنگريم به گزيده-ای از گفته‌های کدبان اميرخسروی در راستای بررسی‌های اين نوشتمان:

"باآنکه به دلایلی، قویّاً اکراه داشته و دارم که دراین بحث‌ها شرکت بکنم ؛ ولی ... تذکر چند نکته به نظرم ضروری رسید."
(ترجمه: «با آنکه زمان من بسی گرانبهاتر از اين سخن‌ها است، من با اين‌همه ناچار دمی درباره‌ی اين مشروطه‌خواهان ناچيز به سخن خواهم نشست.»)

"مشگل تنها هنگامی آغاز می‌شود و درخور درنگ بیشتری است که پا را از این نشست و برخاست‌ها و تبادل‌نظرها فراتر بگذاریم و وارد همکاری‌های سیاسی و ائتلاف و اتحاد سیاسی بشویم. از آن جمله، همین بحثِ رابطه با طرفداران سلطنت پهلوی است."
(ترجمه: «اگر ما از آزادی انديشه و گفت و شنود انديشه‌ساز و نيروبرانگيز سخن می‌گوييم، اين تنها گفته-ای همگان‌پسند است. دشمنی‌ها و پيشداوری‌های پيشينه بر سر جای خود می‌بايست بماند و حتا قالب‌ريزی ايدئولوژيک شود، تا هيچکس پای‌ش را از اين مرزبندی برون نشايد نهد. نيز «مشروطه‌خواه» می‌بايست "طرفداران سلطنت پهلوی " ناميده شود.»)

"به گونۀ ما، حزب مشروطه‌خواهان ایران نیز منشور خود را دارد. منتهی شاه‌بیت آن، استقرار مجدد خاندان سلطنی سرنگون شدۀ پهلوی است."
(ترجمه: «منشور نوشتن، آن است که ما نوشته‌ايم. مشروطه‌خواهان بی‌خود منشور نوشته‌‌اند. من با يک نگاه‌ ساده و بی هيچ بررسی وامی‌شناسم و برمی‌نهم که شاه‌بيت آن منشور کدام است، کدام نيست.»)

"بنابراین کاظم جان نمی‌شود آنگونه که تو از دیگران می‌خواهی باآقای پهلوی برخورد کرد."
(ترجمه: «کاظم جان، فراموش مکن که آماج ما برخورد جوينده و گشايش دشواره‌ها نيست، بلکه نگهداشت مرزبندی‌های قالب‌ريخته.»)

"درست است که نباید با پیشداوری منفی، حسن‌نیّت آقای رضا پهلوی و آن گروه سیاسی که تحت نام مشروطه‌خواهان ایران متشکل شده‌اند، زیر پرسش برد."
(ترجمه: «من ميان زنجيره-ای از تکفير، چنين سخن-ای را نيز سرسری می‌گويم، و در دنباله هر چه می‌خواهم دوباره برمی‌افزايم.»)

"ولی این واقعیّت تاریخی را نیز نباید از نظر دور داشت که نظام سلطنتی در ایران، طّی هزاران سال، استبدادی و دردوره‌های طولانی، حتّی خودکامه بوده است."
(ترجمه: «من در جايگاه‌ يک تاريخدان بی‌همتا، همه‌ی ٢۷٠٠ سال روزگار پادشاهی را (با ۷٠ سال گسستگی پسا اسکندر و ٢٥٠ سال گسستگی پسا قادسيه) يکجا برآورد می‌کنم: از مادها گرفته تا هخامنشيان، از اشکانيان تا ساسانيان، از بوييان و سامانيان گرفته تا سلجوقی و صفوی و قاجار و پهلوی. همه‌اش هم البته  با سنجه‌های امروزی سده‌ی بيست و يکم.»
گزاره: اميدوار ايم کدبان اميرخسروی اين داوه (ادعا) را در سخن‌پيکار disputation های دانشگاهی بکار نبرند، زيرا که از سوی کارشناسان تاريخدان مايه‌ی سرزنش خواهد شد.)

"حالا طرفداران آن نظام، خود رامشروطه‌خواه می‌نامند. حال آنکه نماد مشروطه‌خواهی در آن زمان، دکتر محمد مصدق بود که فریاد می‌کشید: شاه سلطنت می‌کند، نه حکومت!"
(ترجمه: «ما چپ‌های پيشين، که همه‌ی کوشش‌مان در روزگار نخست‌وزيری مصدق آن بود که چگونه او را از پای درآوريم و کشور را به مسکو فراز داريم، اکنون ياد مصدق و فرايند مشروطه‌خواهی ايشان افتاده‌ايم. زيرا «ما»  آن حق را داريم که اگر دلمان خواست ١۸٠ درجه سوی باورها يمان را دگرگون سازيم، ناگهان چيز ديگری بگوييم؛ اما هواداران پادشاهی اين حق را را حتا برای ٢٠ تا ٣٠ درجه هم ندارند، چون ما می‌گويم.»
گزاره: فراموش نشود که بخش نه‌چندان اندک-ای از بن‌بست-ای که روانشاد مصدق به آن افتاد تا سرانجام کار به کينه و ستيز با شاه کشيد از فشار-ای بود که حزب توده در سرآمد نابخردی در خيابان‌ها بر او می‌آورد.)

سخن‌ها و برآوردهای کدبان اميرخسروی به همان اندازه ناجوانمردانه، نادرست و زيانبخش هستند که گويی  مشروطه‌خواهان  همه‌ی نيروهای چپ‌پيشينه‌ی امروزی را، از کسانی بسان خود کدبان اميرخسروی گرفته تا کدبانان گنج‌بخش و رئيسی و مشايخی (روانشاد) و بانو مدرس و ... را، بهمراه با همه‌ی پيشينه‌ی رنگارنگ چپ، از خليل ملکی گرفته تا احسان طبری و ...، همه و همه را در يک ديگ ريخته و آنرا «استالينيست‌ها» برخوانند! و دوباره و دوباره اين نام‌گذاری را بازگو کنند.
کنون شگفت آنکه اين نامگذاری «سلطنت‌طلب‌ها» را چنان جاانداخته‌اند که حتا کدبان علمداری، که کوشش به گفت و شنود آزادتر دارد، يا از روی ترس تکفير و يا از روی خوگرفتگی، پيوسته همين واژه‌ی سراسر نادرست و زشت را بکار می‌برد. بررسی واکافتانه(analytically)‌ی همين يک پديده‌ی ساده‌نما (اما ژرف‌کارکرد) کاستی‌های فلسفی-فرهنگی «اپوزيسيون» ايران را در زمينه‌ی «انگ‌زنی»، «خويش‌برترپنداری» و «ناتوانی در همکاری» بسی هويدا برمی‌نمايد.
 اينجا البته، چنانچه برگفته شد، تنها به گزيده-ای بسيار کوتاه از گفته‌ها پرداخته شد. کدبانان اميرخسروی و علمداری، به بسياری نکته‌های ديگر (بسياری از آنها درست و سودمند) نيز پرداختند که به اين بررسی پيوست سرراست نداشته، و از اينرو آورده نشد.

نيروهای «چپ‌پيشينه»ی «اکنون‌ميانه‌رو» با نگاه‌ بُن‌باورگرايانه‌شان نمی‌خواهند يا نمی‌توانند دو راستی بسيار ساده و هويدا را بگوارند:
آلفا) در مشروطه‌خواهان توان‌ناکی potential گسترده-ای از انديشه‌پردازی نهفته که روان‌شاد «داريوش همايون» درخشان‌ترين آن بود. اين انديشه‌پردازی در درون مشروطه‌خواهان وارون گروه‌های پيشتر بُن‌باورگرا (ايدئولوگ) و امروز ‌ميانه‌رو گشته با «فروتنی» و «رواداری» همراه است. انديشه‌پردازی و کار سازمانی در مشروطه‌خواهان با «خويش‌برترپنداری» و «خوارداشت ديگران» همساز نيست.
بتا) شاهزاده رضا پهلوی برای مشروطه‌خواهان نه «آماج» است، نه «رهبر»، نه «بُن‌الگو» paradigm، بلکه تنها يک ابزار کارآمد برای بسيج نيروهای آزادی‌خواه و ميهن‌دوست، بشيوه‌ی گسترده و برانگيزاننده. شاهزاده برای مشروطه‌خواهان يک کاتاليزاتور است، و نه فرآورد از پيش برنهاده. بهره‌برداری از تَرامانْد(tradition) ‌های تاريخی که در دل‌ها دارای ارج و ارزش-ای هستند، تا آنجا که دارای کاستی‌های سامانه‌وَر systematic نباشند، هم روا است و هم خردمندانه. (در اينباره دوستان را به نوشته‌های کارل پوپر درباره‌ی فلسفه‌ی کاراندازی تَرامانْد‌های سودمند بازياخت می‌دهم.) اينکه آيا کاربرد نام و فلسفه‌ی «پادشاهی» در فراهم آوردن آزادی‌خواهان و پيشرفت‌خواهان برای برنهادن مردم‌سالاری و يا نگهداشت يکپارچگی کشور سودمند است يا نه، گفتمان-ای بس پيچيده و سنگين است و بررسی‌های بسنده، که تاب فَرسَنجش (انتقاد) دانش‌گرانه را داشته باشند تاکنون در اين‌باره نيانجاميده‌اند. اينکه کدبان اميرخسروی و يا نزديک‌انديشان ايشان با يک جمله‌ی زيرلبی سر و ته‌ اين بررسی را فرجامانه به هم می‌دوزند، از آن کارهای سرسری «ايرونی» است، که کشور را در گذشته به اين روز سياه انداخته است.


سپاسگفت-ای کوتاه در پايان
از دوستان همپارمانی گردانندهی وبگاه «رواداری»  سپاسگزار ام که با نوشتمانهای برگزيده اسپکتروم وبگاه پارْمان (حزب) را بازتاب و نيز گسترش بخشيده، و برای نمونه مرا از اين دو نوشتمان زير آگاه ساختند.

(١) "در حاشیه یک گفتگوی نوشتاری"، وبگاهی رواداری
http://ravadari.com/articles/91-dar-hashie-yek-goftogoye-neveshtari
(نيز: http://www.irancpi.net/digran/matn_5408_0.html )

(٢) "گفتگویِ نوشتاری میان کاظم علمداری و بابک امیرخسروی"، وبگاهی رواداری
http://ravadari.com/articles/89-goftogoye-neveshtari-miane-kazem-alamdari-va-babak-amikhosravi

---------------------------

نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟


از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.


---------------------------

مهدي مفخمی

دوست گرامی کدبان آرین( یا آریان)
نوشتارتان را جامع ، مستدل یافتم. دو بار آن را خواندم. سبک و نگارش پارسی آن مرا به وجد میآورد که دلیل دو بار خواندنم بود. امیدوارم همانگونه که امید داده اید به نوشتنتان در ادامه مباحث مورد اشاره تان توفیق یابید. دلنهاده
مهدی مفخمی

May 27, 2012 10:52:52 PM
---------------------------

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
معرفی فرهنگی
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
صفحه نخست   برگشت
به حزب مشروطه ایران خوش آمدید.
 
Welcome to The Constitutionalist Party of Iran (CPI)
Make irancpi.net you start page | Add irancpi.net in you favorites