تکرار همیشه ملال آور است. شاید برای همین است که پیرها حوصله ندارند. آنها دیگر حتا حوصله زندگی را هم ندارند. بنظر میرسد که مردمان در دوران ملال آور پیری بیصبرانه منتظر گذر زمان میشوند تا زمان مرگ شان فرا برسد. تصور میکنم یک پیر حتا اگر نیروی یک جوان را هم میداشت بازهم دنیا برایش ملال آور میشد. تکرار همه چیز.
لطف و زیبایی زندگی در تازگی آن است. آن زمان که این تازگی زندگی از دست برود و فرد تجربه زندگی را به حد کمالی که در توانش بوده یافته باشد، دیگر حال و حوصله ماندن در این جهان را ندارد.
دنیا را باید تجربه کرد. اگر فرضیه ای داشته باشیم که بگوید فرد پس از مرگ دوباره به صورت انسانی نوزاد پا جهان خواهد نهاد، و اگر انتخاب نوع این زندگی دست خود وی باشد، تصور نمیکنم که همواره بخواهد در هیات یک پادشاه به دنیا بیاید. تصورم بر این است که فرد منطقا ترجیح میدهد همه گونه زندگی جهان را تجربه کند. یک چاه کن باشد، یک جنگجو باشد، یک گدا باشد، یک زارع یا پادشاه یا فردی روستایی در جنگلهای وحشی باشد. فقط نمیدانم در این فرضیه چگونه میشود که فرد انتخاب میکند که در زندگی بعدی اش جلاد یا شکنجه گر یا دزد و معتاد، یا زندانی و یا فردی منفور باشد؟ چنین انتخابی بنظر معقول نمیآید و معقول نیست که کسی چنین انتخابی داشته باشد. پس کل این فرضیه بر خطاست.
خلاصه اینکه اگرچه بازهم امتحان تازه ای در پیش است اما.. گاه دنیا را ملال آور و تکراری احساس میکنم. از جنگ و صلح اش بگیر تا شادی و غم اش. همه اش تکراری است. حتا کشفیات جدید و تکنولوژی هم تکراری شده. دم به ساعت تلفنهای موبایل جدید و سایر مسائل جدیدی که امکان زندگی را از آدم میگیرد.
چه دنیایی بود آن زمان که حتا تلویزیون هم نیامده بود. رادیو به اندازه کافی وقت میگرفت نه بیشتر. ولی امروزه وقت برای زندگی هم کم است. همه سرشان توی انواع موبایلها و آیپدها و لپتاپها و ..
یکی از گروههای مردمی که بیشترین استفاده را از تکنولوژی جدید برده و زندگی اش از ملال بیرون آمده چوپانها هستند که بیشترین نفع را می برند. قدیمها یک فلوتی داشتند و سگی همدم شان بود. امروز میتوانند تمام روز را با موبایل و لپ تاپی که با قدرت خورشید شارژ میشود هم چوپانی شان را بکنند و هم با دنیا در ارتباط باشند.
و براستی کدام بهتر زندگی میکنند؛ یک انسان شهری، با تمامی گرفتاری ها و وام ها و قبض های پرداخت و درگیری های شغلی و غیره و غیره و غیره. یا چوپانی که به اندازه لازم در می آورد و زندگی آرامش را دارد و عصرها که به خانه باز میگردد، با دوستان و همسایگانی گپ میزند که نگرانی از هیچ چیزی ندارند. دفعه بعد چوپان بدنیا خواهم آمد!
---------------------------
نظر شما در مورد مطلبی که خواندید چیست؟
از سامانه حزب و صفحه رسمی حزب مشروطه ایران (لیبرال دموکرات) در فیس بوک دیدن کنید.
---------------------------
|