"حکومت ولایت فقیه با تاکید بر عنصر مصلحت [که در شورای تشخیص مصلحت ... نهادینه شد ه است] تنها، راه جامعه ای سکولار را گشود."
ما در پیکار خود برای برداشتن راه بندان مذهب سیاسی از پیش پای بهروزی جامعه ایرانی هیچ تنها نیستیم و همراهان بسیار هر کدام با سرعت و فاصله خود ــ حتی در
کوره راه های ويژه شان ــ با مایند. اسلام، هر چه هم متولیان دینی بگویند و نه کمتر از همه به دست خود آن متولیان، پیوسته در تغییر و تعبیر های شکاف افکن بوده است. برخلاف مسیحیت، نخستین شکاف ها در اسلام از بحث های تئولوژیک برنخاست و نبرد قدرتی در میان خانواده پیامبر و سران قبیه قریش بود. سران قریش، به اصطلاح پوزشگران دمکراسی اسلامی، "جمهوریخواه" بودند. به زور شمشیر بیعت می گرفتند و جانشین خود را نیز بر می گزیدند. خانواده پیامبر سلطنت موروثی دنیوی و روحانی را می خواستند. آن دمکرات های اسلامی در خلافت اموی و سپس عباسی سلطنت موروثی را برقرار کردند و نوادگان و نبیرگان پیامبر در طول سده ها ــ جز یک استثنای خونین ــ بر روی هم به قدرت آنها گردن نهادند تا دیگر نشانی از آنان نماند.
نبرد تئولوژی در سده نهم (میلادی) در خلافت مامون عباسی روی داد که چند سالی در توس بر بخش خاوری امپراتوری فرمان می راند و پیوند های انتلکتوئل با فضای ایرانی داشت. او را دانشمند ترین خلیفه خوانده اند. در دو سده نخستین اسلامی، ایرانیان صرف و نحو عربی را مدون کرده بودند و مترجمان از یهودی و صابئی و مسلمان، بیشتر ایرانی، با ترجمه آثار یونانی و پهلوی، آنچه را که فرهنگ اسلامی خوانده می شود پایه گذاشته بودند. مکتب آزاد اندیش اعتزالی که باز بیشتر ایرانی بود، در آن فضای گشاده، اسلام سنتی را چالش کرد و خوانش (قرائت) تازه ای عرضه داشت. بحث از قدیم یا حادث بودن قرآن آغاز شد ــ آیا قران چنانکه سنتگرایان می گفتند ازلی و با خداوند یکی است یا یک ماهیت تاریخی است و بسته به شرایط زمان و مکان.
اعتزالیان با اشاره به ناسخ و منسوخ ها و جا پا های مسائل روز، و فضای عربستان سده هفتم در قرآن، از نظریه حادث بودن قرآن، بی آنکه کمترین انکاری در خاستگاه خدائی اش داشته باشند، دفاع کردند. آنها مانند همه اصلاحگران اسلامی تعبیر لفظی و صوری قرآن را رد می کردند و کوتاه زمانی تا خلافت متوکل دست بالا تر را در بغداد داشتند.
(صابئی ها را با همه خدمات شان به فرهنگ اسلامی اکنون چنان در جمهوری اسلامی و عراق آزار می دهند که جز کوچ کردن از سرزمین های مادری سه چهار هزار ساله چاره ای ندارند).
اما مکتب اعتزالی تنها چالشگری غیر عرب نبود. در خلافت عباسی عنصر ایرانی نفوذ روز افزون می یافت. اسلام به مرز های جهانگشائی خود رسیده بود و بسیاری مسلمانان غیر عرب در همه چیز جز قدرت نظامی بر اعراب برتری داشتند (آن برتری را نیز ایرانیان پیروزمندانه چالش می کردند.) واکنش سروری جویان عرب، سرکوبی اعتزالیان به دست اشعریان یا هواداران ازلی بودن و قدیم بودن قرآن بود و بستن در های اجتهاد در سده دهم، که به سنگ شدگی اسلام و بیشتر سرزمین های اسلامی انجامید. عرب ها تنها اسلام را برای نگهداری پایگاه برتر خود داشتند و اسلامی که بر خوانش های گوناگون گشوده بود از دست شان بدر می رفت. ایرانی زدائی خلافت عباسی در دوران معتصم راه را بر چیرگی نظامی سرکردگان ترک بر دستگاه خلافت گشود زیرا عربان فربه از تاراج ها و مصادره ها، دیگر تن به جنگ نمی دادند و ایرانیان با سرنگون کردن خلافت اموی و سپس شکست دادن امین برادر مامون نشان داده بودند که چه اندازه خطرناک هستند. آن سرکردگان ترک به زودی بر سر خلافت عباسی همان را آوردند که گارد "پرتوریان" بر سر امپراتوران بازیچه دست رومی آورده بودند.
* * *
پس از هزار سال ما امروز در ایران زنده شدن کشاکش اعتزالی و اشعری را در صورت تازه اش می بینیم. در این هزار سال کوشش برای یافتن یک نگرش عقلانی به اسلام هرگز باز نایستاده است. ابن سینا به این کوشش تکان اصلی فلسفی اش را داد و نسل پس از نسل، بیشتری ایرانیان، دنبال ش را گرفتند. ایرانیان هیچ گاه از کار فکری بر روی اسلام دست برنداشته اند. کوشش ها البته به جائی نمی رسید. بسیاری از کوشندگان، در نا امیدی خود، به تعبیر عرفانی روی آوردند (از بایزید ها و خرقانی ها تا تازه ترین های شان اقبال و سروش که غرق دریای مولوی هستند.) اقبال از اشراق و شهود برگسون نیز یاری گرفت، و سروش، به نظریه حادث بودن قرآن بازگشته است و نا امید از آشتی دادن دین و عقل، دست به دامن شعر می شود: "چنين است که معناي بيصورت از خدا، و صورت از محمد است؛ دم از خدا و ني، از محمد؛ آب از خدا و کوزه از محمد است ــ خدايي که بحر وجود خود را در کوزه کوچک شخصيتي بنام محمد بن عبدالله(ص) ميريزد و لذا همه چيز يکسره محمدي ميشود: محمد عرب است لذا قرآن هم عربي ميشود."
در قلب این بحث هزار ساله شریعت اسلامی قرار دارد. شریعت راهی است که مسلمانان برای رستگاری می باید بپویند (شریعت با شارع یا جاده و خیابان همریشه است.) و در دینی که کلیسا به معنی یک مرجع برتر ندارد هم عامل یگانگی و هم مایه اختلاف بوده است. مسلمانان به شریعت اسلامی باور دارند ولی شریعت با آنکه جای قانون را گرفته است بیشتر یک آرمان، یک فضای فکری و عرصه بحث های حقوقی است. خداوند راه را نشان داده است ولی بندگان می باید دریابند که معنای کلام خدا چیست. در آن نخستین سده ها که اجتهاد چیزی بیش از حلال و حرام و باید و نباید رساله های آیت الله ها می بود، دامنه بحث مرزی نمی شناخت و در "سه سده زرین ایران" به جا های درخشان و نوید بخشی رسید که می توانست بشریت را چند صد سالی پیش اندازد. ولی سنیان رسما و شیعیان در عمل در های تفکر را بر بحث های دینی بستند و حتی امروز می بینیم که حکم ارتداد و تکفیر سروش را یک فیلمساز و یک ادیب، پیش از واپسگرا ترین آیت الله ها می دهند. ایرانیان همیشه شگفتی هائی در آستین دارند.
از آنجا که در اسلام کلیسا به معنی مرجع قانونگزار نیست شریعت هرگز به صورت یک مجموعه قانونی در نیامده است. معنایش این است که در چه زمان معین چه اندازه زور در پشت کدام تعبیر قرار دارد ــ باز همان سیاست و دیانت سردر گمی که گاهی این و گاهی آن عین دیگری است. از صد سالی پیش "روشنفکران اسلامی" از سید قطب و حسن بنا تا شریعتی و بن لادن، روزافزون، جای علمای مذهبی را در شریعتمداری گرفته اند و جهاد را بجای اجتهاد نشانده اند که تا تروریسم بیکرانه و دولت توتالیتر می کشد.(جهاد و اجتهاد نیز از یک ریشه اند.)
* * *
در ایران دست گشاده تری که فقیهان شیعی در بحث حقوقی داشتند در دهه های جنبش مشروطه به پر معنی ترین اصلاح مذهبی انجامید. چنانکه دکتر جواد طباطبائی نشان داده است در جنبش بیداری ایران شماری از فقیهان توانستند شریعت را در زمینه حکومت قانون به آرمان آزادیخواهانه مردم ایران نزدیک کنند. نگرش سراسر حقوقی آنان تنها جائی بود که با همه سر و صدای مشروعه خواهان می توانست تکانی به مذهب در جهانی دگرگون شونده بدهد. امروز جانشینان آن فقیهان، کسانی مانند مجتهد شبستری، آن حوزه های سیاسی را که از لحاظ نظری بر مداخله فقیهان بسته است نشان می دهند و ضربه های کاری تازه ای بر اسلام در سیاست می زنند. ولی ضربه اصلی را خود خمینی زده است.
یکی از اصولگرایان که سپس اصلاح طلب شد و همکاران امنیتی پیشین ش او را به تیر انتقام بستند و بر صندلی چرخدار نشاندند سخنی گفته است که سیر شریعت اسلامی را در ایران از قانون دولت تا زمینه ساز جامعه عرفیگرا خلاصه می کند. او در اشاره به رویگرداندن خمینی از فقه حوزه ها نوشت "حکومت ولایت فقیه با تاکید بر عنصر مصلحت [که در شورای تشخیص مصلحت ... نهادینه شد ه است] تنها، راه جامعه ای سکولار را گشود."
هزار سال پایگان مذهبی شیعه برای جاری کردن احکام شرع از هر در وارد شدند؛ از غاصب شمردن حکومت تا مشروعیت دادن به آن، از کشته شدن تا کشتن در راه عقیده، از پرهیزگاری تا فساد ابعاد سران رژیم اسلامی، از جنگیدن تا خدمتگزاری استعمار گران، فروگذار نکردند؛ و سرانجام به قدرتی رسیدند که پیشینه و مانند ندارد. و آنگاه واقعیت جامعه، واقعیت همیشگی در تضاد با شریعت، آنان را بی آنکه وارد بحث های نظری شوند وادار به عقب نشینی هائی کرد که دست در دست عوامل دیگر، جامعه ایرانی را برای همیشه از چنبر مذهب سیاسی آزاد خواهد گردانید. ما به آویختن به دامان مولوی و برگسون نیز نیازی نخواهیم داشت.
|
|